اصول اخلاق اجتماعی ـ بخش یازدهم

مدیریت خشم

 

امیرالمؤمنین علیه‌السلام در فرازی از نامه 53 نهج البلاغه به مالک اشتر می‌فرمایند:

« وَ لَا تُسْرِعَنَّ إِلَى بَادِرَةٍ وَجَدْتَ مِنْهَا مَنْدُوحَةً»[1]

«و از خشمى كه توانى از آن رها گردى شتاب نداشته باش»

«بَادِرَة» به معنای سریع اقدام کردن است. «مندوحه» راه گریز است. حضرت می‌فرمایند حتماً شتاب مکن به سوی خشمی که راه گریزی از آن وجود دارد.

  • به عبارت دیگر برای اِعمال خشم زمان زیادی وجود دارد، اگر بخواهم عصبانیت خویش را ابراز کنم فرصت فراوانی هست اما اگر عصبانی شدم و بعد پشیمان گشتم پشیمانی قابل جبران نیست و سودی ندارد .
  • حضرت در این فراز مدیریت خشم را آموزش می‌دهند، انسان بر انجام همه امور تواناست، یکی از آن توانایی‌ها مهار کردن خشم است، زیرا اگر در اموری بدون اِعمال خشم نتیجه صحیح حاصل شود نیازی به ابراز خشم نیست. به کارگیری خشم باید آخرین راهکار باشد نه به عنوان تاکتیک اولیه و گام نخست. در نهایت اگر قرار شد نمایش خشمی به اجبار صورت گیرد و گریزی از آن نباشد باید بسیار محدود و منظم و با برنامه‌ریزی و حساب شده باشد. چون خشم آتشی است که اگر مهار نشود تخریب‌های کلی در پی دارد. شریعت و دین ما اجازه عصبانیت و برخورد کردن نمی‌دهد و برای برخوردهای فیزیکی انسان قوانین مخصوص را تبیین کرده است، در رابطه با عصبانیت می‌گوید چنانچه شما درگیری فیزیکی پیدا کردید و دیگری بواسطه شما مجروح شد باید دیه پرداخت کنید و برای هرمرحله و شدت جراحات دیه‌های متفاوت معلوم می‌کند، چنانچه بدن طرف مقابل قرمز شد فلان مقدار دیه، چنانچه سیاه شد دیه دیگری باید پرداخت شود. اسلام اجازه نمی‌دهد هرکس با دیگران به گونه‌ای برخورد کند که خود می‌پسندد بلکه برای هر زمان قوانین مربوط به خود را بیان می‌دارد به عنوان مثال در جنگ صفین که زمان جنگ طولانی شد و اصحاب خسته و عصبانی شده بودند مخصوصاً که آب توسط دشمن مسدود شده بود و اصحاب به شدت ناراحت بودند، حضرت فرمودند: من دوست ندارم شما دشنام دهنده باشید این سخن نشان می‌دهد که اولاً خشم قابل کنترل است، ثانیاً اگر خشم کنترل نشود انسان مبغوض امام واقع می‌شود.

حضرت امام خمینی (رحمۀ‌الله‌علیه) در اربعین حدیث می‌فرمایند: اگر خشم کنترل نشود فرد تحت سلطه شیطان قرار گرفته و قوه عاقله‌اش فعال نیست. حضرت امام راهکارهایی را بیان می‌دارند که اگر خشم نسبت به اقارب است وی را مسّ کنید، آتش خشم با مسّ سرد می‌شود، تماس پوستی اقارب اثر تسکین دهنده و آرامش بخش دارد، هم‌چنین در کنترل عصبانیت گفته شده  چنانچه عصبانی شدید اگر نشسته‌اید از جا برخیزید و یا اگر ایستاده‌اید بنشینید و یک لیوان آب سرد بخورید، یا صلوات بفرستید در هر حال باید تغییر حالت داد، هیچ گاه برای اعمال خشم دیر نیست انسان در خشم، مجنون جلوه می‌کند.

روایت می‌گوید:

«الْحِدَّةُ ضَرْبٌ مِنَ الْجُنُون‏»[2]

«خشم زیاد، نوعی دیوانگی است»

 

قدرت خدا را بنگر تا مغرور نشوی (نهی از تکبّر)

 

حضرت امیرالمؤمنین (ع) در فراز دیگری از نامه 53 به مالک اشتر می‌فرمایند:

«وَ إِذَا أَحْدَثَ لَكَ مَا أَنْتَ فِيهِ مِنْ سُلْطَانِكَ أُبَّهَةً أَوْ مَخِيلَةً فَانْظُرْ إِلَى عِظَمِ مُلْكِ اللَّهِ فَوْقَكَ وَ قُدْرَتِهِ مِنْكَ عَلَى مَا لَا تَقْدِرُ عَلَيْهِ مِنْ نَفْسِكَ فَإِنَّ ذَلِكَ يُطَامِنُ إِلَيْكَ مِنْ طِمَاحِكَ وَ يَكُفُّ عَنْكَ مِنْ غَرْبِكَ وَ يَفِي‏ءُ إِلَيْكَ بِمَا عَزَبَ عَنْكَ مِنْ عَقْلِك»[3]

« و اگر با مقام و قدرتى كه دارى، دچار تكبّر يا خود بزرگ بينى شدى به بزرگى حكومت پروردگار كه برتر از تو است بنگر، كه تو را از آن سركشى نجات مى دهد، و تندروى تو را فرو مى نشاند، و عقل و انديشه ات را به جايگاه اصلى باز مى گرداند.»

 

این سخن حضرت بسیار سازنده و تکان دهنده است. اگر انسان کوچکی و حقارت و ذلّ عبودیت خویش را در محضر ربّ العالمین به خاطر آورد هرگز مغرور نمی‌شود و هیچ گاه به خود فریفته نخواهد شد.

گاه انسان احساس توانمندی و قدرت خاصی در خود می‌کند و چون به اطراف خویش می‌نگرد خود را از دیگران برتر و قدرتمندتر می‌یابد، مثلاً فردی در جمع فامیل موقعیت اجتماعی خویش را متفاوت می‌بیند و یا خانمی در آشپزخانه، آشپزی خود را از هم‌سانان خویش بهتر و هنرمندتر می‌داند  به هر شکل اگر چنین تفکری درباره خویش داشته باشیم و قصد اصلاح و تربیت خود را نکنیم به یقین روزگار، ما را به سختی اصلاح خواهد کرد و ما را به جایگاه به دور از این تفکرات باز می‌گرداند فقط کافی است لحظه‌ای جایگاه خود را در کل نظام عالم پیدا کنیم.

اصلاً من در برابر وسعت نظام عالم چه کسی هستم؟! هرگاه به سلطنت حضرت حق در کل نظام عالم توجه کنم خواهم دید که من در مقابل گستردگی آسمان هیچ هیچ ام، در برابر وسعت زمین من از سر سوزن کمترم.

حضرت با عبارت«مَخِيلَةً» بیان می‌دارد تو گرفتار توجه نابجا شده‌ای، نباید منتظر شوی کسی تو را اصلاح کند، خودت دست به کار شو سلطنت عظیم خدا را بر خود ببین، اگر این توجه تو را به تربیت خویش وا  ندارد خداوند تو را به سختی تربیت می‌کند، ممکن است در یک لحظه نعماتی که به آن مغرور شده‌ای از تو سلب شود، در یک لحظه بالاترین آسیب ها به تو برسد، خدا بر تو قدرتی دارد که تو خود بر خود این قدرت را نداری، نمی‌توانی لحظه‌ای در مقابل قدرت خدا مقاومت کنی، اگر بیمار شوی نمی‌توانی خود را درمان کنی و اگر مصیبتی به تو برسد نمی‌توانی از آن فرار کنی، زیرا قدرت خدا بر تو بیش از قدرت تو برخود توست، به عبارتی دیگر  اقتدار خدای سبحان بر کل عالم با میزان اقتدار تو بر خویش قابل قیاس نیست.

وجود مقدس امیرالمؤمنین برای رهایی از خود بزرگ بینی راهکاری ارائه دادند که یکبار دیگر آن را مرور می‌کنیم حضرت می‌فرمایند: اگر گمان کردی توانا و مقتدری فوراً به سلطنت خدا نگاه کن به یقین خود را سرزنش خواهی کرد که تو در مقابل عظمت این سلطنت چه کسی هستی.

اگر نازی کند آنی فرو ریزند محملها

 این دقت نظر مانع کبر و بی‌عقلی انسان شده و عقل از دست رفته را به او باز می‌گرداند در این فرازها هر کس لازم است به خود یادآوری کند مخاطب حضرت مالک اشتر است او که در وصف ایشان گفته شده «مَالِكٌ‏  وَ مَا مَالِك!‏»[4] یعنی کسی نمی‌داند مالک چه کسی است! مالک اشتری که به کوه تشبیه شده و عظمت کوه و استحکام کوه در وجود او متجلی گشته اما امیرالمؤمنین علیه‌السلام وی را از خطر خود بزرگ بینی و کبر و غرور در امان نمی‌داند از این رو باید دانست امکان گرفتار شدن به هر رذیله اخلاقی برای همگان وجود دارد. مثلاً ممکن است آنکس که اصلاً اهل تجسس نیست در پیری گرفتار این رذیله گردد و ‌کسی که اصلاً خسیس نیست در برهه‌ای از زمان خسیس ‌شود بروز این گرفتاری‌ها ار آن روست که هریک از ما گمان می‌کنیم که تخلق به حسنات اخلاقی کار خود ماست و از خدا غافلیم.

«فَإِنَّ ذَلِكَ يُطَامِنُ إِلَيْكَ مِنْ طِمَاحِكَ وَ يَكُفُّ عَنْكَ مِنْ غَرْبِكَ وَ يَفِي‏ءُ إِلَيْكَ بِمَا عَزَبَ عَنْكَ مِنْ عَقْلِك» اگر تو بر قدرتی که فوق قدرت توست نظر کنی و بدانی که تو بر آن قدرت، دست‌یابی نداری(این نگاه) تو را از آن سركشى نجات مى‏دهد، و تند روى تو را فرو مى‏نشاند، و عقل و انديشه‏ات را به جايگاه اصلى باز مى‏گرداند.

اگر نگاه تو به خودت اصلاح شد و خدا را بالاتر از آن دیدی که قدرت خویش را در مقابل او ببینی در این زمان خدا به یاری تو می‌آید اگر زاویه نگاهت چنین شد و نگرشت صحیح شد، کبر تو آرام می‌گیرد و تو در این زمان دیگر خود را برتر نمی بینی، (غرب یعنی سر بلندی و سر افرازی)  خود برتر بینی مانع سر افرازی تو می‌شود.

«وَ يَفِي‏ءُ إِلَيْكَ بِمَا عَزَبَ عَنْكَ مِنْ عَقْلِك» اگر خود را بالاتر از دیگران دیدی گویا دیوانه شده‌ای؛ زیرا عاقل هرگز خود را برتر از دیگران نمی‌بیند و به قدرت خویش توجهی ندارد. اما اگر نگرش تو درست شد و صحیح فکر کردی عقلی که از تو دور شده به تو باز می‌گردد.

         

 نهی از ظلم

 

حضرت علی (ع) در فراز دیگری از نامه 53 به مالک اشتر سفارش می کنند:

 «وأَنْصِفِ اللَّهَ وَ أَنْصِفِ النَّاسَ مِنْ نَفْسِكَ وَ مِنْ خَاصَّةِ أَهْلِكَ وَ مَنْ لَكَ فِيهِ هَوًى مِنْ رَعِيَّتِكَ فَإِنَّكَ إِلَّا تَفْعَلْ تَظْلِمْ وَ مَن ظَلَمَ عِبَادَ اللَّهِ كَانَ اللَّهُ خَصْمَهُ دُونَ عِبَادِهِ»[5]

«و كسى كه به بندگان خدا ستم روا دارد خدا به جاى بندگانش دشمن او خواهد بود، و آن را كه خدا دشمن شود، دليل او را نپذيرد، كه با خدا سر جنگ دارد، تا آنگاه كه باز گردد، يا توبه كند، و كسى كه به بندگان خدا ستم روا دارد خدا به جاى بندگانش دشمن او خواهد بود»

 

«أَنْصِفِ اللَّهَ» انصاف یعنی نصف نصف، مساوی بودن و یک‌اندازه بودن است. حضرت می‌فرمایند با خدا و با مردم انصاف پیشه کن، در بندگی انصاف داشته باش، اگر توقع داری خدا کامل برای تو خدایی کند چرا تو کامل بندگی نمی‌کنی؟! و در رابطه با مردم منصف باش!

گاه هنگام برخورد با مردم لازم است که خود را به‌جای آنان قرار دهیم. اگر به دیگران سخنی می‌گویم دقت داشته باشم که اگر مخاطب آن سخن، خودمان بودیم ازشنیدن آن ناراحت نمی‌شدیم؟ و یا اگر رفتاری برای خود ما آزار دهنده است از ِاعمال آن، برای دیگران خودداری کنیم.

مهم نیست که چه کسی هستیم مهم این است که انصاف داشته باشم، اگر مادری نسبت به فرزندان خود انصاف نداشته باشد آسیب بی انصافی او خانواده‌اش را درگیر می‌کند. با مثالی مطلب را واضح‌تر می‌کنیم اگر مادری بیرون از منزل مشغول است، اگر تمام وقت خود را صرف امور خارج از منزل کند منصف نیست، به دو دلیل اول آنکه توجه مادر تنها به یک گروه معطوف شده و از گروه دوم غفلت ورزید، ثانیاً ذوی‌القربی در رسیدگی اولویت دارند، گاهی افراد ذوی‌القربی و خویشاوندان نزدیک را ذبح می‌کنند که به دیگران خدمات رسانی داشته باشند و این از انصاف بدور است و صفت منصف از این مادر برداشته می‌شود.

اگر عبارت انصاف را از زاویه دیگر بررسی کنیم خواهیم گفت حضرت در این عبارت کوتاه بخش فراوانی از پیام‌های زندگی را بیان می‌دارند: با نزدیکانت انصاف داشته باش و هر یک از زیر دستانی که دوستشان می‌داری نباید به دلیل دوست داشتن از آنان تکلیف فوق العاده‌ای را طلب کنی که این انصاف نیست زیرا بسیار اتفاق می‌افتد که مردم بدون خدمات رسانی به افراد از آنان توقع دارند که این امر از انصاف به دور است.

«فَإِنَّكَ إِلَّا تَفْعَلْ تَظْلِمْ» اگر منصف نباشی ظالمی.  انصاف یک امر مستحب در دین نیست بلکه ضرورت اخلاقی است. اگر انصاف از زندگی‌ها دور شود نازیباترین عنوان برافراد بار می‌شود. عنوان ظالم در شمار نازیباترین عناوین است که جایگزین عنوان منصف می‌شود.

اگر این قسمت از سخن حضرت را در زندگی روزمره بررسی کنیم مصادیق آن به ما نزدیک است. من به عنوان مادر باید نسبت به داماد و عروس خانواده همان قوانینی را اجرا کنم که برای دختر و پسر خود انجام می‌دهم، زیرا عکس العمل و بازگردان عملکرد من به خودم  باز می‌گردد پسر و دختر من عروس و داماد خانواده دیگری هستند اگر نسبت به عروس و داماد انصاف پیشه کنم نسبت به دختر و پسر من انصاف رعایت می‌شود که این امر سبب خوشحالی و رضایت من است.

«وَ مَن ظَلَمَ عِبَادَ اللَّهِ كَانَ اللَّهُ خَصْمَهُ دُونَ عِبَادِهِ»؛ «و كسى كه به بندگان خدا ستم روا دارد خدا به جاى بندگانش دشمن او خواهد بود» هرکس نسبت به بندگان خدا گرفتار نقص در مسئولیت شود برای آنان کم کاری کند خدا دشمن او می‌شود، آثار دشمنی خدا در زندگی او هویدا می‌گردد، رحمت و برکت و الطاف حق از او برداشته می‌شود فرقی نمی‌کند که ما در چه مقام و جایگاه و نقشی باشیم مهم این است که نسبت به مسئولیت‌های خویش کم کاری و نقص در مسئولیت نداشته باشیم. اگر معلم هستم در معلمی خویش برای شاگردانم، اگر مادرم در مادری خویش برای فرزندان و الی آخر…

حضرت در این فراز از عبارت «دون» استفاده می‌کنند. «دون» در فرهنگ عرب معانی متعددی دارد. پر کاربردترین معنای ان عبارت است از «غیر» و «مقابل». اگر دون را در معنای غیر بدانیم معنی فراز چنین می‌شود: آنکس که  به بندگان خدا ظلم کند به غیر از اینکه بندگان دشمن او هستند خدا نیز دشمن او می‌شود.

و اگر «دون» را در معنای «مقابل» بدانیم خواهیم گفت خداوند در مقابل کسی که به بندگان او ظلم کند دشمن او می‌شود گویا نوعی مقابله به مثل است ظلم دیگران به بندگان خدا و دشمنی خدا با چنین فردی…

این دشمنی از باب جلوه جمالی حضرت حق است خداوند سبحان نمی‌خواهد بندگان او در خطای خویش متوقف شوند با این دشمنی آنان را متوجه خطای‌شان می‌کند تا شاید پند بگیرند و باز گردند.

 

عیب پوشی

 

امیرالمؤمنین علیه‌السلام در بخشی دیگر از نامه می‌فرمایند:

« وَ لْيَكُنْ أَبْعَدُ رَعِيَّتِكَ مِنْكَ وَ أَشْنَؤُهُمْ عِنْدَكَ، أَطْلَبَهُمْ لِمَعَايِبِ النَّاسِ؛ فَإِنَّ فِي النَّاسِ عُيُوباً الْوَالِي أَحَقُّ مَنْ سَتَرَهَا، فَلَا تَكْشِفَنَّ عَمَّا غَابَ عَنْكَ مِنْهَا، فَاِنّمَا عَلیکَ تَطْهِیرُ مَا ظَهَر لَکَ»[6]

« از رعيّت، آنان را كه عيب جوترند از خود دور كن؛ زيرا مردم عيوبى دارند كه رهبر امّت در پنهان داشتن آن از همه سزاوارتر است، پس مبادا آنچه بر تو پنهان است آشكارگردانى، و آنچه كه هويداست بپوشانى »

اگر شما با کسی ارتباط دارید که نزد شما از عیوب مردم سخن می‌گوید او را از خود دور کنید. آنکس که دیده عیب‌بین دارد از تو دور شود و نباید رابطه با وی صمیمانه باشد این فراز به ارتباط جهت می‌بخشد و مسیر را معلوم می سازد. حضرت می‌فرمایند بیشترین پرهیز را از کسانی داشته باش که طالب عیوب دیگرانند. طالب عیب دیگران بودن با عیب گویی متفاوت است زیرا گروه اول گرفتار بیماری ریشه داری هستند، اینان در پی آنند که در وجود افراد عیبی را بیابند و آن را بر ملا سازند اما عیب گو، عیب را می‌بیند و بازگو می‌کند.

طالبان عیب، مگس صفت‌اند. به مجرد اینکه مردم را می‌بینند چشمشان به روی نازیبای‌های  آنها خیره می‌شود نه آنکه عیب بروز و ظهور داشته باشد و او ببیند و بازگو کند.

 

 

تاریخ جلسه : 97/11/8 ـ جلسه 11  

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 

 


[1]نهج البلاغه، نامه 53 (عهدنامه مالک اشتر)

[2]من‌لایحضره الفقیه، ص 513

[3]نهج البلاغه، نامه 53 (عهدنامه مالک اشتر)

[4]نهج البلاغه، حکمت

[5]نهج البلاغه، نامه 53 (عهدنامه مالک اشتر)

[6]نهج البلاغه، نامه 53 (عهدنامه مالک اشتر)

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *