تفسیر آیات 38 و 39 سوره دخان

سوره مبارکه دخان به دلیل آیه «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیلَةٍ مُّبَارَكَةٍ…» به نوعی منسوب به حضرت زهرا سلام‌الله علیها می‌باشد.

گفته شده «لیله» فاطمه است اگر کسی فاطمه را آن گونه که شایسته اوست بشناسد، لیلة القدر را درک کرده است. همان لیلة القدری که برتر از هزار ماه است.

اما به ادامه تفسیر آیات باز می‌گردیم و می‌گوییم آیات این سوره بخشی مربوط به داستان حضرت موسی علیه‌السلام و فرعون است.

و بخشی به بحث مشرکین مکه اشاره دارد. علی رغم آنکه فاصله‌ای طولانی میان این دو گروه هست اما شباهت‌های فكری زیادی به یكدیگر دارند. كه به گوشه‌ای ازاین شباهت‌ها اشاره می‌شود.

 

در آیه 38  و 39 سوره دخان آمده است:

«وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمابَینَهُمَا لَاعِبِینَ»

«ما آسمان‌ها و زمین و آنچه را که در میان این دو است به بازی (و بی‌هدف) نیافریدیم!»

 

«مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا یعْلَمُونَ»

«ما آن دو را جز بحق نیافریدیم؛ ولی بیشتر آنان نمی‌دانند!»

 

هدف خلقت، لعب و برد و باخت نیست

 

این دو آیه به تفکر اشتباه مردم اشاره می‌كند: اکثریت مردم

  1. در نظام عالم نظم و هدفی نمی‌بینند.
  2. عالم را صحنه‌ی برد و باخت ظاهری می‌دانند.
  3. کائنات را رها شده و بی‌برنامه و سرگردان می‌‌پندارند.

«لَاعِبِ» از ماده لعب به معنای بازی است. در بازی برنامه خاصی وجود ندارد این عبارت نماد رهایی‌های بی‌قانون است.

آیه می‎فرماید:  خدای سبحان از خلقت آسمان‌ها و زمین هدف خاصی را دنبال کرده است و آن را به بازیچه نیافریده. با این توضیح رها‌شدگی با هدف خداوند سبحان سازگار نبوده اما گروهی از مردم در دنیا سرگرم ظواهر گشته و آن را صحنه برد و باخت و بازی می‌پندارند و رهاشدگی و بی‌قانونی را انتخاب می‌کنند.

یکی از مفسرین می‌فرمایند: هر کاری که بدون قصد انجام شود «لعب» گفته می‌شود. فعل بدون قصد بازی نامیده می‌شود.

خدای سبحان می‌فرماید: در نظام عالم همه کائنات براساس هدفی صحیح خلق شده است (از این رو مقاصد غیر عقلایی  و ناصحیح قصد به شمار نمی‌آید و بازی نام می‌گیرد).

یکی از مفسرین دیگر در ذیل آیه می‌فرمایند:

در بازی برد و باختی وجود دارد اما ثواب و عقابی نیست. بازنده عقاب نمی‌شود و برنده نمی‌تواند مطالبه پاداش کند. به اصطلاح عامیانه آخر بازی گفته می‌شود: بازی است! در حالیکه با به نظام هدفمند عالم همه حرکات و سکنات (اعمال) انسان پاداش و عقابی در پی دارد. و هر چیز براساس حکمت الهی بر جای خود قرار دارد و ذره‌ای باطل در آن راه ندارد.

زیرا معصیت گامی در خلاف جهت خلقت است و سیری قهرقهرایی است که با هدف خلقت سازگار نیست.

 

قرآن در آیه ذیل به یکی از دلایل خلقت اشاره می‌كند و می‌گوید:

«سبح لله من فی السماوات و من فی الارض»

«هرآنچه در آسمان وزمین وجود داردتسبیح گوی خدای سبحان است»

این آیه نشان می‌دهد كه همه عالم شعور دارد، زیرا تسبیح گویی، كار انسان است اما در این آیه به آسمان و زمین و آنچه میان آنهاست نسبت داده شده است و همین كافی است تا دریابیم كه عالم با هدف و مقصودی مشخص خلق شده و به سوی آن هدف در حركت است همه چیز به سوی خدای سبحان حرکت می‌كند و رهاشدگی در نظام عالم نیست.

 

هدف خلقت انسان

 

قرآن در آیه ۱۱۵ سوره مؤمنون می گوید:

«أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَینَا لَا تُرْجَعُونَ»

«آیا گمان کردید شما را بیهوده آفریده‌ایم، و بسوی ما باز نمی‌گردید؟»

حضرت حق در این آیه بیان می‌دارد که ما شما را بیهوده نیافریدیم، یعنی نه تنها شما بلکه عالم را بیهوده نیافریده‌ایم.

خدای سبحان نه تنها کائنات را عبث و بیهوده نیافریده بلكه با توجه به آیات آنها را در خدمت انسان قرار داده است.

قرآن در آیه 29 سوره بقره مى‌فرماید:

«هُوَ الَّذِى خَلَقَ لَکُم مَّا فِى الاْرضِ جَمِیعـًا»

«او خدایى است که همه آنچه را (از نعمت ها) در زمین وجود دارد، براى شما آفرید»

خدای سبحان به انسان قدرتی عطا كرده که به هیچ یک از مخلوقات، حتی فرشتگان عطا نکرده است.

 

اکنون این سؤال پیش مى‌آید که اگر  آسمان و زمین در خدمت انسان قرارداده شده، انسان براى چه امری آفریده شده است؟

در پاسخ گفته می‌شود: خدای سبحان حكیم است و حكیم كار بیهوده نمی‌كند امكان ندارد تمام عالم را براى خدمت به انسان خلق كند و انسان را بی‌هدف و بیهوده رها كند. حضرت حق خلق را برای بندگی و وصال به حق خلق کرده است.

 

در حدیث قدسی آمده است:

«یابن آدم خلقت الأشیاء لأجلك و خلقتك لأجلی»

«ای فرزند آدم، همه چیز را برای تو آفریدم و تو را برای خودم»

 

وگر گوید نمی‌خواهم چو حافظ عاشق مفلس

بگوییدش که سلطانی گدایی همنشین دارد

 

ممکن است این سؤال پیش آید با این همه معصیت در عالم، خلقت چه فایده دارد؟

خورشید می‌تابد در حالیکه درشعاع نور او مردم معصیت می‌کنند! زمین می‌چرخد و بر پهنه آن گناه انجام می‌شود پس هدف خلقت چیست؟

خدای سبحان در این آیه پاسخ می‌دهد ما خلق نکردیم مخلوقات را مگر به حق، یعنی اگر در این میانه تنها یک نفر هدایت شود و مسیر خود را بیابد و درست حرکت کند کافی است «مَاخَلَقْنَاهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ».

اکثریت مردم گرفتار کثرات و اعداد و ارقام‌اند و از حقیقت امور مطلع نیستند. اکثریت فریب ظواهر را می‌خورند «أَكْثَرَهُمْ لَا یعْلَمُونَ».

 

بندگی؛ انگیزه خلقت

 

مفسرین می‌گویند: «باء» در «بِالْحَقِّ» یا باء ملابسه است یا باء سببیت؛

  • «باء ملابسه» به معنای دوام و همراهی است، و عبارت «مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ» چنین معنا می‌شود:

همه موجودات همراه با حق؛ خلق شده‌اند. حق یعنی همراه با خدای سبحان به وجود آمده‌اند، هیچ کس وهیچ چیز جدای از خدای سبحان نیست. از ابتدای خلقت همه مخلوقات تحت عنوان «عبد» خلق شده‌اند، یعنی همه چیز همراه صاحب خویش به وجود آمده‌اند از این رو هیچ کس در این عالم بی‌صاحب نیست.

  • و اگر «باء سببیت» باشد معنای آیه چنین می‌شود: خلقت آسمان و زمین و آنچه بین آن دو است به سبب انگیزه صحیح و درستی  است.

انگیزه خلقت بندگی است، خلقت بر این اساس پایه ریزی شده تا بندگان از صفات حق بهره‌مند شوند.

من نکردم تا سودی کنم

بلکه تا بر بندگان جودی کنم

نگاه دیگر:

در حدیث قدسی خدای سبحان فرموده است:

«بنده من هنگامی که به نماز می‌ایستی من آنچنان گوش فرا می‌دهم که گویا همین یک بنده را دارم …»

در دنیایی با این وسعت گویا هربنده یک خدا برای خویش دارد. -در حالی که حقیقتاً یک خدا بیشتر وجود ندارد- این سخن بدان معنا نیست که ما قائل به خدایان متعدد هستیم بلكه به آن معناست كه همه مخلوقات با فطرت الهی آفریده شده وهیچ كس سرگردان نیست وحركت همه مخلوقات به سوی اوست.

شاید به توان این توضیح را با مثالی روشن‌تر كرد به عنوان مثال مادری كه چند فرزند دارد، هر یك از فرزندان تک تک وجدا جدا  این زن را مادرم خطاب می‌كنند و این مادر با هریك از فرزندانش به شیوه خود آنها رفتار می‌كند، یعنی هر یك از فرزندان در جایگاه خود تنها فرزند آن مادر هستند او یک فاطمه یک زهرا یک علی و… دارد و فرزندان گویا هر یک مادری خاص خویش دارند.

 

انسان فطرتاً خداشناس است

 

عبارت «مَاخَلَقْنَاهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ» بیان می‌دارد انسان فطرتاً خداشناس است، مانند كودكی كه مادرشناس است.

با ادبیات عامیانه می‌توان گفت: فطرت ما از ابتدای خلقت دستگاه خدایاب داشته. حق در درون همگان وجود دارد، هر کس باید خود را حفاری کند و در وجود خویش خدایش را پیدا كند.

دوست نزدیک‌تر از من به من است

  وین عجب‌تر که من از وی دورم

چه کنم با که توان گفت سخن

در میان من و من مهجورم

 

جلوه ذات و صفات خداوند در خلقت هستی

 

البته، نباید فراموش کرد که خدای سبحان خود اراده كرده تا موجوداتی را بیافریند و کمالات خود را در آنها به ظهور رساند در حدیث قدسی می‌فرماید:

«كنت‏ كنزا مخفیا فاحببت ان اعرف  فخلقت الخلق لاعرف…»

«من گنجی پنهان بودم، دوست داشتم كه  شناخته شوم، پس خلق را آفریدم تا شناخته شوم»

 

حضرت اباعبدالله علیه السلام در دعای عرفه می‌فرمایند:

«الهی علمت باختلاف الآثار و تنقلات الاطوار ان مرادک منی ان تتعرف الی فی کل شیء حتی لا اجهلک فی شیء»

«خدایا از همه این تغییرات در عالم دانستم که منظور تو از آفرینش من یک چیز بود: می‌خواستی خودت را به من معرفی کنی در همه چیز»

 

هدف خدای سبحان از خلقت عالم هستی اعم از جمادات و نباتات، زمین و آسمان آنست که از ذات و صفات خود پرده‌برداری ‌کند.

یکی از مفسرین می‌فرماید: خدای سبحان می‌گوید ما همه مخلوقات را آفریدیم تا صفات خود را در موجودات مختلف به نمایش بگذاریم. آفریدم تا جلوه‌گری كنم.

البته اکثریت مردم به دلیل گرفتار شدن به مادیات  و گرفتار شدن به كثرات مکدر گشته و از خدای سبحان غافل شده‌اند. اکثریت مردم عالم و آنچه در آن وجود دارد به عنوان جلوه خدای سبحان نمی‌شناسند و با نگاه ظاهری نمی‌توانند ارتباط میان خدای سبحان و پدیده‌ها را دریابند آنان معمولاً هر آنچه را در این عالم می‌بینند، از جمله قدرت و علم و کمال و مهر، همه را مستقلاً و جدای از خدای سبحان می‌‌دانند و گمان می‌کنند اگر فلانی قدرت، مال، علم و … دارد از آن خود اوست و ربطی به حضرت حق ندارد و آنها را هیچ گونه منسوب به خدای سبحان نمی‌دانند.

یکی از مفسرین می‌گوید: اکثریت مردم غافل از آنند كه خلق مظهر بسیاری از صفات خدای سبحانند. مردم  به سبب گرفتار شدن در عالم ماده، غافلند از اینکه می‌توانند علم و غنا و حب و کرم بی‌کران داشته باشند. وجود مقدس حضرت پیامبر خاتم صلوات‌الله‌و‌سلامه‌علیه نمایشگاه کامل صفات خدای سبحان در عالم است.

 

ورود از عالم عدم به عالم وجود امتیازی است

 

یکی از مفسرین می‌فرمایند: موجود شدن مخلوقات امتیاز و برتری است نسبت به کسانی است که موجود نشده‌اند.

خدای قدیر و حکیم خلق را از وادی عدم وارد وادی وجود نموده و حضرت حق هرگز کار عبث و بیهوده نمی‌کند..

اکثریت مردم وجود یافتن و موجود شدن را امتیاز نمی‌دانند آنها نمی‌دانند میان کسی که علی الظاهر در عالم موجود است و کسی که تنها در علم خدا موجود شده تفاوت بسیاری وجود دارد.

در دعای سحر از گروهی سخن به میان آمده که در علم خدای سبحان موجود‌اند اما در عالم عین موجود نشده‌اند و لباس وجود بر تن‌شان نرفته است:

«اَللّهُمَّ اِنّى‏ اَسْئَلُک مِنْ عِلْمِک بِاَنْفَذِهِ وَکلُّ عِلْمِک نافِذٌ اَللّهُمَّ اِنّى‏ اَسْئَلُک بِعِلْمِک کلِّهِ»

 «خدایا از تو درخواست مى‏‌کنم به حق نافذترین مرتبه از مراتب علمت و همه مراتب علمت نافذ است، خدایا از تو درخواست مى‏‌کنم به حق همه مراتب علمت»

 امام خمینی رحمة‌الله‌علیه د‌ر این باره می‌فرماید هر چه د‌ر مقام علم الهی قابلیت وجود یافته در حقیقت، فیض مقد‌س به آن تعلق گرفته و چیزی که قابلبیت نداشته باشد وجود نیافته. این عد‌م تعلق فیض الهی، به دلیل قصور و بطلان ذاتی و عد‌م قابلیت آن وجود است. به اصطلاح، نقص د‌ر «قابل» است نه «فاعل».

با توجه به این توضیحات هر کس باید قدر و ارزش موجود شدن خویش را بداند و اگر فرد به این جایگاه برسد دیگر نخواهد گفت خوش به سعادت کسانی که عمر خود را پشت سر گذاشته و رفته‌اند. زیرا خود موجود بودن نعمت و امتیازی است که باید شاکر آن بود.

 

خالقیت خدای سبحان

 

مفسری می‌گوید:

در دو آیه پشت هم دو مرتبه عبارت «ما خلقنا» تکرار شده، خدای سبحان خالقیت خویش را مطرح می‌کند. در آیه 38 می‌فرماید: حق من بود که موجودات را خلق کنم و قدرت نمایی‌ خویش  را در این خلقت به نمایش گذارم. من شایستگی آنرا داشتم که خالق آنها شوم.

و در آیه 39 می‌فرماید: مخلوقات را «بالحق» آفریدم بالحق به معنای للحق است یعنی آنان را برای خود آفریدم.

خدای سبحان «صمد» است و محتاج مخلوقاتش نیست. اما می‌فرماید: بنده من! تورا خلق کردم برای خودم.

این انتساب یک شرط دارد: «کن لی اکن لک»؛ «تو برای من باش تا من برای تو باشم!»

آفریدمت مرا بشناسی اما خودت باید انتخاب کنی که با من بمانی و چون با من و برای من بمانی همه‌ی عوالم را در خدمت تو قرار می‌دهم.

کوه‌ها هم لحن داودی کند

جوهر آهن بکف مومی بود

باد حمال سلیمانی شود

بحر با موسی سخن‌دانی شود

ماه با احمد اشارت‌بین شود

نار ابراهیم را نسرین شود

خاک، قارون را چو ماری در کشد

استن حنانه آید در رشد

سنگ بر احمد سلامی می‌کند

کوه یحیی را پیامی می‌کند

ما سمیعیم و بصیریم و خوشیم

با شما نامحرمان ما خامشیم

 

«أَكْثَرَهُمْ لَا یعْلَمُونَ»

 

اکثریت مردم در تشخیص امور مهم و بی‌اهمیت، امور حقیقی و ظاهری دچار خطا و اشتباه می‌شوند و نوعاً به اموری می‌پردازند که از آن سود و بهره حقیقی نمی‌برند.

دلیل مشرک بودن افراد، جهالت آنهاست امور بر آنان مشتبه شده که به خطا رفته‌اند. اگر خدای خویش را می‌شناختند هرگز به بی‌راه نمی‌رفتند و جذب هیچ کس غیر از خدای سبحان نمی‌شدند و تنها یک جذبه  آنان را به سوی خود می‌کشد.

 

 

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *