در حضور امام سجاد علیهالسلام در صحیفۀ سجادیه، آسیبهایی را بررسی میکنیم که دینداری یا انسان بودن ما را در معرض خطر قرار میدهد.
در جلسه اخیر در دعای سیوهشتم صحیفه بیان شد که حضرت به علت کوتاهی در ادای حقوق، از خدای سبحان عذرخواهی میکنند. از وجود مقدس امام سجاد علیهالسلام که پایین بیاییم، در حد خودمان باور داریم، این کاستیها آسیبی به شخصیت دینی و انسانی ما وارد میکند و بدین جهت از خدای سبحان عذرخواهی میکنیم. اگر آفت محسوب نمیشد دلیلی بر عذرخواهی وجود نداشت.
کوتاهی در ادای حقوق
در نگاه ظاهری، شاید بعضی از فرازهای دعای سیهشتم دربارۀ ما نیاز به تأویل داشته باشد تا در این مبحث قرار بگیرد.
مقدم کردن خود بر سائل
در دعای سی و هشتم صحیفه میخوانیم:
«وَ مِنْ ذِي فَاقَةٍ سَأَلَنِي فَلَمْ أُوثِرْهُ»
«خدایا به پیشگاهت عذرخواهی میکنم به جهت فقیری که از من حاجت خواسته و من خواست او را بر خواست خود ترجیح ندادهام»
وقتی در قلّهای از کمالات قراریم گرفته، برتریندادن نیازمند بر خود، آفت محسوب میشود؛ زیرا در سطح متعالی، به ایثار توصیه شدهایم و تقدم با سائل است نه مسئول؛ اما در سطح پائینتر، صِرف بیتوجهی به درخواست محتاج، ممکن است به شخصیّت انسانی یا دینی ما، صدمه وارد کند؛ بنابراین بایسته است اولویّت ما برآوردهکردن نیازهای سائل باشد و خود را در رتبۀ بعدی قرار بدهیم. در این زمینه آیات و روایات بسیاری ذکر شده است:
قرآن کریم دربارۀ ویژگیهای انصار میفرماید:
«وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ»[1]
«دیگران را بر خود ترجیح میدهند گرچه خود به آن چیز احتیاج فراوانی داشته باشند.»
ابان بن تغلب میگوید: با امام صادق علیهالسلام طواف میكردم: مردى از اصحاب از من درخواست كرد همراه او بروم كه حاجتى دارد، او به من اشاره كرد؛ در حالی که كراهت داشتم امام را رها كنم و با او بروم. باز در میان طواف به من اشاره كرد و امام او را دیدند و فرمودند: «اى ابان، او تو را میخواهد؟» عرض كردم: آرى. فرمود: «او كیست؟» گفتم: مردى از اصحاب ماست، فرمود: «او مذهب و عقیدۀ تو را دارد؟» عرض كردم: آرى. فرمود: «نزدش برو» عرض كردم: طواف را بشكنم؟ فرمود: «آرى.» گفتم: اگر چه طواف واجب باشد؟ فرمود: «آرى» ابان گوید: همراه او رفتم و سپس خدمت حضرت رسیدم و پرسیدم حق مؤمن را بر مؤمن به من خبر دهید،
فرمود: «اى ابان این موضوع را كنار گذار و طلب مكن» عرض كردم: چرا، قربانت گردم؟ سپس همواره تكرار كردم و به ایشان اصرار کردم تا فرمود: «اى ابان، نیمی از مالت را به او میدهى؟» سپس به من نگریست و چون دید كه چه حالى به من دست داد فرمود: «اى ابان، مگر نمیدانى كه خداى عزوجل كسانى را كه دیگران را بر خود ترجیح دادهاند یاد فرموده است؟
«وَ یُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ»عرض كردم: بله فدایتان شوم. فرمود: «آگاه باش كه چون تو نیمى از مالت را به او بدهى، او را بر خود ترجیح ندادهاى، بلكه تو و او برابر شدهاید، ترجیح او بر تو زمانى است كه از نصف دیگر به او بدهى.»[2]
ابان بن تغلب یکی از اصحاب امام صادق علیهالسلام در حضور ایشان از حق مؤمن بر مؤمن سؤال کرد و چندین مرتبه درخواست خود را تکرار کرد؛ سپس حضرت شروع کردند به برشماری حق مؤمن بر مؤمن و فرمودند: جزئی از مالت را باید در اختیار او قرار دهی و زمانی که با نگاه عجیب ابان مواجه شدند، فرمودند: آیا نمیدانی که خدای سبحان در قرآن ذکر خیر ایثارگران را کرده است؟ اگر نصف مالت را بدهی، هنوز ایثار نکردی بلکه اگر از نصف خودت هم به او بدهی ایثار صورت گرفته است.
ارتباط بیتفاوتی به سائل و به مخاطرهافتادن دین
شاید این مرتبۀ متعالی، برای بسیاری از ما قابل اجرا نباشد؛ اما در مرتبهای دیگر اگر سائلی که هرگز برای خود باب درخواست را باز نمیکند، از ما تقاضایی کرد، حتماً کارد به استخوان او رسیده است و از شدت اضطرار، خواهش کرده است. در صورتی که ما به درخواست او توجه نکنیم و فقط مشغول روزمرّگی خود شویم؛ دینداری و انسان بودن ما با خطر جدی مواجه شده است که این چنین به درخواستها بیتفاوتیم.
این در حالی است که متکدّی؛ یعنی کسی که از دیگران سؤال میکند، در قیامت به صورت کسی محشور میشود که دائم صورت خود را چنگ میزند و صورتش به طور کامل منفور است. دینی که به سائل اجازۀ درخواست نمیدهد، همان دین توصیه کرده است اگر کسی نیاز دارد، نیاز او را رفع کنید تا محتاج به سؤال نشود.
پرداخت اندک
«وَ مِنْ حَقِّ ذِي حَقٍّ لَزِمَنِي لِمُؤْمِنٍ فَلَمْ أُوَفِّرْهُ»
«خدایا، عذرخواهی میکنم از این که حق مؤمن صاحب حقی را به وفور پرداخت نکردم.»
وفور، از متعارف بیشتر است. طبق فرمایش حضرت، پرداخت حقوق نباید به اندازۀ حقی باشد که به عهدۀ ماست، بلکه بایسته است بیشتر از آن ادا شود و این وفور هم، همیشگی باشد نه گاه و بیگاه؛ چون باب تفعیل است. به همین جهت بعضی میگویند:
«وَفَرَ علیه حقاً» «وَفَرَ» به معنای «وَفَیَ» یعنی کامل پرداخت کردن است. این در حالی است که از نگاه ما، پرداخت اندک حقوق، کافی است و بر خود ادای کامل حقوق را واجب نمیدانیم.
آسیبی که این عمل به ما وارد میکند:
اولاً فکر میکنیم دیگران کار خاصی انجام ندادهاند؛ یعنی لطف دیگران به چشم ما زیاد جلوه نکرده است تا زیاد پرداخت کنیم؛
ثانیاً این کسری در پرداخت، ملکۀ ما میشود و نه تنها در ادای حقوق خلق به حداقل اکتفا میکنیم بلکه از حق خالق هم کم میگذاریم و وارد محدودۀ بیشتر بندگی نخواهیم شد.
جالب اینجاست که در روایات، پرداخت حق مؤمن و کافر توصیه شده است؛ یعنی حق هرکسی را ادا کنیم که بر عهدۀ ماست، چه مسلمان باشد چه مجوس؛ اما در این عبارت وجود مقدس حضرت، وفور پرداخت را مقید به مؤمن میکنند.
برترین نوع بندگی
«وَ اللَّهِ مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَيْءٍ أَفْضَلَ مِنْ أَدَاءِ حَقِّ الْمُؤْمِن»[3]
«بندگی خدا با چیزی برتر از حق مؤمن نیست»
یعنی ادای حق مؤمن برترین نوع بندگی است.
اگر در پرداخت حق مؤمن سهلانگاری کنیم، قبل از این که آسیبی به او وارد شود، سرمایۀ ایمان و دینداری ما دچار آفت شده است. در مورد مؤمن هرچه پرداخت کنیم، زیاد نیست پس به حداقلها قانع نباشیم، البته این برای سطح بالاتر است، مهم این است که کم نگذاریم. مثلاً حق یک کارگر با وجود گرانی در جامعه، باید زیاد شود.
آفت عفو
در دعای سی و نهم صحیفه سجادیه آمده است:
«وَ لَا تَقِفْهُ عَلَى مَا ارْتَكَبَ فِيَّ، وَ لَا تَكْشِفْهُ عَمَّا اكْتَسَبَ بِي، وَ اجْعَلْ مَا سَمَحْتُ بِهِ مِنَ الْعَفْوِ عَنْهُمْ، وَ تَبَرَّعْتُ بِهِ مِنَ الصَّدَقَةِ عَلَيْهِمْ أَزْكَى صَدَقَاتِ الْمُتَصَدِّقِينَ»
«خدایا، او را مطلّع نکن که با من چه کرده است، برای او پرده برداری نکن که با من چه معاملهای کرده است؛(ملکوت فعلش را به او نشان نده.) خدایا، این گذشت مرا چون مجانی انجام دادهام و در مقابلش هیچ درخواستی از تو ندارم، از رشد یافتهترین صدقات قرار بده.»
حضرت طلب عفو میکنند برای افرادی که آبروی ایشان را بردهاند یا به ایشان ظلم کردند یا در مورد ایشان حرامی انجام دادند. گاهی اوقات مایلیم دیگران را ببخشیم؛ اما دلمان میخواهد ملکوت فعلشان به آنها نشان داده شود و زشتی کارشان را متوجه شوند تا اهمیتِ بخشش ما را بفهمند. این آفتِ بخشش خلق است؛ در حالی که بخشش این است که از خدای سبحان درخواست کنیم ملکوت زشتی عمل آنها بهطور کامل محو شود، به گونهای که متوجه نشوند چه لطفی از طریق ما دریافت کردهاند؛ یعنی اگر بخواهیم طرف مقابل را عفو کنیم و در مقابل قبح کار خود را ملاحظه کنند، این عفو، عفو کاملی نیست.
به عنوان مثال: اگر به زندانی حبس ابدی که با حکم عفو آزاد شده است، دائم متذکر شویم حبس ابد بودی، چقدر اذیت میشود. بدین ترتیب لازم نیست از خدا بخواهیم فردی که آزارش به ما رسیده است ابتدا ملکوت عمل خود را ببیند؛ سپس دیگر مرتکب آن عمل نشود. گاهی آنقدر خوبی در زندگیاش جاری میشود که بدی کردن را برای همیشه فراموش میکند. اما ما فکر میکنیم لازم است اول پروندهاش را ببیند بعد اصلاح شود!
آفت عفو این است که بخواهیم، قبح کار نامناسب فرد بر او آشکار شود؛ در حالی که اگر بدون مشاهدۀ ملکوت عملش، از خدای سبحان درخواست عفو کنیم، خودمان به بالاترین مقام در عفو راه پیدا میکنیم و دیگری هم از عفوی نیکو و بدون خودبزرگبینی و منّت بهرهمند میشود.
آفت اعتقاد به مرگ؛
آرزوهای طولانی
در دعای چهلم صحیفه سجادیه آمده است:
«وَ اكْفِنَا طُولَ الْأَمَلِ، وَ قَصِّرْهُ عَنَّا بِصِدْقِ الْعَمَلِ حَتَّى لَا نُؤَمِّلَ اسْتِتْمَامَ سَاعَةٍ بَعْدَ سَاعَةٍ، وَ لَا اسْتِيفَاءَ يَوْمٍ بَعْدَ يَوْمٍ، وَ لَا اتِّصَالَ نَفَسٍ بِنَفَسٍ، وَ لَا لُحُوقَ قَدَمٍ بِقَدَمٍ »
«خدایا، ما را از آرزوهای دور و دراز بینیاز کن و دست آرزوهای دراز را با عمل راستین از دامن حیات ما کوتاه فرما تا آنکه پایان بردن ساعتی را از پی ساعتی و دریافتن روزی را به دنبال روزی و پیوستن نَفَسی را به نَفَسی و رسیدن گامی را به گامی، آرزو نکنیم»
این دعا، دعایی است که حضرت هنگام رسیدن خبر مرگ کسی میفرمودند. ایشان از خدای سبحان درخواست میکنند که ما را از آرزوهای طولانی نگه دار و با اعمال خالصانه آرزوهای ما را کوتاه کن، به گونهای آرزوی ما کوتاه شود که آرزوی قدمی را پشت قدم دیگر و آرزوی به پایان رسیدن این ساعت یا امروز یا رسیدن نفسمان را به نفس بعدی نداشته باشیم؛ یعنی اینقدر مرگ را به خودمان نزدیک ببینیم.
اعتقاد به مرگ عقیدۀ حقی است که آرزوی طولانی آفت آن است. این آسیب در افراد مختلف متفاوت است. گاهی خاطر جمع از فردا نیستیم و گاهی به ساعت بعد و گاه نمیدانیم این نَفَس به نَفَس بعدی میرسد یا نه. اعتقاد به حق بودن مرگ، زمانی بدون آفت است که حتی آرزوی لحظۀ بعد را نداشته باشیم. این بدان معنی نیست که با زندگی خداحافظی کنیم؛ بلکه باید مراقب حقوقی باشیم که به گردن ماست.
هر روز در زیارت آل یس میگوییم:
«انَّ المَوتَ حَقٌّ و انَّ ناکِراً وَ نَکیراً حَقٌّ»
آرزوی طولانی به این عقیدۀ حق آسیب وارد میکند و از نگاه امام سجاد علیهالسلام، درمان آن انجام عمل خالص است. «قَصِّرْهُ عَنَّا بِصِدْقِ الْعَمَلِ»
یعنی در تمام لحظهها هر کاری را برای خدای سبحان انجام دهیم، در این حالت مرگ هم بر ما وارد شود، با اخلاص از دنیا میرویم نه در حال غفلت.
گاه و بیگاه یاد مرگ بودن
در دعای چهلم صحیفه سجادیه میخوانیم:
«وَ انْصِبِ الْمَوْتَ بَيْنَ أَيْدِينَا نَصْباً، وَ لَا تَجْعَلْ ذِكْرَنَا لَهُ غِبّا»
«و مرگ را در برابر دیدگان ما قرار داده؛ قرار دادنی دائم و همیشگی و یادش را به گونهای قرار نده که روزی یادش کنیم و روزی از آن غفلت ورزیم.»
«غِبّ» یعنی گاه و بی گاه
آفت دیگر اعتقاد به مرگ، گاه و بیگاه یاد مرگ بودن است، خدایا! ذکر مرگ را برای ما گاه و بیگاه قرار نده؛ بلکه مثل یک تابلو مقابل ما باشد. در این حالت همۀ امور زندگی ما تنظیم میشود.
بهطور مثال وقتی دائم به یاد مرگ هستیم، حرف نامناسبی بر زبان جاری شود، فوراً عذرخواهی میکنیم؛ زیرا ممکن است فرصت معذرتخواهی نداشته باشیم یا هنگامی که آبروی کسی را بردیم، با این نگاه به مرگ در صدد جبران آن هستیم.
امیرالمومنین علیهالسلام میفرمایند: انسان پیر میشود؛ اما آرزوهای طولانی در او جوان. با این نگاه هیچیک از پرداختهایمان به تعویق نمیافتد. چرا فکر میکنیم بعداً میپردازیم، مگر از زنده بودنِ لحظۀ دیگر خود مطمئن هستیم؟
راهکار
در ادامۀ دعای چهلم صحیفه آمده است:
«وَ اجْعَلْ لَنَا مِنْ صَالِحِ الْأَعْمَالِ عَمَلًا نَسْتَبْطِئُ مَعَهُ الْمَصِيرَ إِلَيْكَ، وَ نَحْرِصُ لَهُ عَلَى وَشْكِ اللَّحَاقِ بِكَ »
«و از اعمال شایسته، عملی برایمان قرار ده که آمدن به سوی تو را همراه با آن، آرام و آهسته شماریم و برای زود رسیدن به لقای تو، حرص داشته باشیم.»
خدایا، از اعمال صالح، عملی نصیب ما کن که گمان کنیم با همۀ سرعتی که دارد، سِیرمان کند است؛
به عنوان مثال در صورتی که طالب علم هستیم، هرچقدر هم کسب علم کنیم، به نظر خودمان کم جلوه کند؛ یعنی به خودمان نمرۀ خوب ندهیم. عملی نصیبمان کن که هرچهقدر از آن بهرهمند شویم، به افزایش و سرعت بخشیدن آن حریصتر باشیم.
تاریخ جلسه: 1399.9.24 – جلسه دهم
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] سورۀ حشر، آیۀ9
[2] .کافی، ج2، ص172
«كُنْتُ أَطُوفُ مَعَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَعَرَضَ لِي رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِنَا كَانَ سَأَلَنِي الذَّهَابَ مَعَهُ فِي حَاجَةٍ فَأَشَارَ إِلَيَّ فَكَرِهْتُ أَنْ أَدَعَأَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع وَ أَذْهَبَ إِلَيْهِ فَبَيْنَا أَنَا أَطُوفُ إِذْ أَشَارَ إِلَيَّ أَيْضاً فَرَآهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ يَا أَبَانُ إِيَّاكَ يُرِيدُ هَذَا قُلْتُ نَعَمْ قَالَ فَمَنْ هُوَ قُلْتُ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِنَا قَالَ هُوَ عَلَى مِثْلِ مَا أَنْتَ عَلَيْهِ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ فَاذْهَبْ إِلَيْهِ قُلْتُ فَأَقْطَعُ الطَّوَافَ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ وَ إِنْ كَانَ طَوَافَ الْفَرِيضَةِ قَالَ نَعَمْ قَالَ فَذَهَبْتُ مَعَهُ ثُمَّ دَخَلْتُ عَلَيْهِ بَعْدُ فَسَأَلْتُهُ فَقُلْتُ أَخْبِرْنِي عَنْ حَقِّ الْمُؤْمِنِ عَلَى الْمُؤْمِنِ فَقَالَ يَا أَبَانُ دَعْهُ لَا تَرِدْهُ قُلْتُ بَلَى جُعِلْتُ فِدَاكَ فَلَمْ أَزَلْ أُرَدِّدُ عَلَيْهِ فَقَالَ يَا أَبَانُ تُقَاسِمُهُ شَطْرَ مَالِكَ ثُمَّ نَظَرَ إِلَيَّ فَرَأَى مَا دَخَلَنِي فَقَالَ يَا أَبَانُ أَ مَا تَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ ذَكَرَ الْمُؤْثِرِينَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ قُلْتُ بَلَى جُعِلْتُ فِدَاكَ فَقَالَ أَمَّا إِذَا أَنْتَ قَاسَمْتَهُ فَلَمْ تُؤْثِرْهُ بَعْدُ إِنَّمَا أَنْتَ وَ هُوَ سَوَاءٌ إِنَّمَا تُؤْثِرُهُ إِذَا أَنْتَ أَعْطَيْتَهُ مِنَ النِّصْفِ الْآخَرِ.»
[3] بحار الأنوار( ط- بيروت)، ج71، ص222