مقدمه
یکی از امتیازات انسان، اجتماعی بودن اوست. اگر ارتباط با افراد در چهارچوب شریعت محقق شود، سکوی پرش انسان محسوب میشود. منظور از ارتباط سازنده، ارتباطی نیست که دیگری از طریق ما ساخته شود، بلکه خواستار این معنا هستیم که خودمان در ارتباط با دیگران از رشد لازم بهرهمند شویم و نقائصمان، مرتفع شود.
سرفصل همۀ ارتباطات سالم، همان اولین کلامی است که بهمحض ملاقات بین ما ردوبدل میشود. «سلام» نام خدای سبحان است و در حقیقت به واسطۀ این نام قرار است ما بهنحوی با یکدیگر ارتباط داشته باشیم که نه آسیبی برسانیم و نه آسیبی متحمل شویم. آزرده نشدن در ارتباط، بسیار مهم است. گاهی فردی تقوای لازم را دارد و به دیگران آسیب نمیرساند؛ اما ممکن است دیگران به او صدمه وارد کنند. در ارتباط سازنده، بنا براین است که نه آسیب برسانیم و نه آسیب ببینیم.
لوازم ارتباطات
اثر متقابل دوستی و خویشاوندی
« وَ الْقَرَابَةُ أَحْوَجُ إِلَى الْمَوَدَّةِ مِنَ الْمَوَدَّةِ إِلَى الْقَرَابَةِ »[1]
«خویشاوندى به دوستى نیازمندتر است از دوستى به خویشاوندى.»
حضرت به نکتهای اشاره میفرماید که بعضاً در ارتباطات از آن غافلیم. روابط انسانها مشتمل بر ارتباط فامیلی یا دوستی است. گاهی افراد فامیل احساس میکنند به اظهار محبت نیازی نیست! اما برای تداوم دوستیها اظهار محبت را لازم میدانند و توجه دارند که اگر محبت ابراز نشود، خیمۀ دوستی فرو مینشیند. ممکن است گفته شود ما کسی را قلباً دوست داریم، در نماز شب او را دعا میکنیم و دیگر نیازی به اظهار محبت نیست؛ اما اظهار محبت فراتر از محبت قلبی است. این تفکر نادرستی است که گمان کنیم به اظهار محبت نیازی نیست و به محبت قلبی اکتفا کنیم.
اظهار محبت؛ ضرورتی اجتنابناپذیر
ممکن است کسی تصور کند آنقدر که اظهار محبت به عروس یا داماد، ضرورت دارد، پسر و دختر که خودی هستند نیازی به این ابراز لطف و محبت ندارند! به عبارت دیگر گمان میکنند هرچه نسبت خویشاوندی دورتر باشد اظهار محبت واجبتر است! و هرچه صمیمیت بیشتر باشد، مهرورزی کمتری لازم است! غافل از آنکه اظهار محبت امری استثنابردار نیست. امیرالمؤمنین به ما میآموزد که نزدیکان به اظهار محبت محتاجترند.
برابری در محبت
گاهی اوقات با بعضی بیتوجهیها به نزدیکان، آن ارتباط صمیمانه را که برقرار بود، کمرنگ میکنیم. یک بُعد از رابطه با دیگری را اصلاح میکنیم؛ اما با تصور بینیازی رابطۀ دیگر از محبت، به آن بیتوجهایم!
در محبت هم باید این اصل «از نخورده بگیر بده به خورده» را رعایت کنیم. اتفاقاً کسی که همواره از ما محبت دیده به محبت ما نیازمندتر از دیگری است. در مسائل عاطفی، احتیاج ما کاهش نمییابد.
برای مثال برخی از خانمها با ورود داماد به خانواده از محبت و التفات به همسر خود با این توجیه که او خودی است میکاهند! و وقتی با اعتراض همسر مواجه میشوند، به حساب حسادت او میگذارند!
آسیبشناسی سوءرفتارها
اگر این گمان نادرست را تصحیح کنیم، بسیاری از اختلالها و سوءرفتارهای ما اصلاح میشود. اگر نیاز افراد نزدیک، به حد کافی و کامل تأمین شود، آنان نیز در محبت کردن به دیگران، نهایت محبت را ابراز میکنند.
ما خود را بسیار محتاج دوست میدانیم و آن را جزو احتیاجات ضروری زندگی خود میشماریم؛ ولی مهم آن است که اقوام را با خود، دوست کنیم. از حکیمی پرسیدند:«دوست بهتر است یا برادر؟» گفت: «برادر، اگر دوست باشد.» برادر هنگامی دوست میشود که اظهار محبت به او فراوان باشد.
ضرورت دعا برای همه
نکتۀ مهم دیگر در باب ارتباط که همه جای زندگی به کار میآید، دعا کردن برای دیگران است. برخی از مردم، دچار گرفتاریهای عدیده یا خاص هستند که در تعامل با یکدیگر آنها را بازگو میکنند و دیگران، معمولا ایشان را دعا میکنند؛ اما برخی افراد دچار گرفتاری خاص نیستند و ظاهراً تمامی امورشان، بهدرستی و منظم پیش میرود و وضعیت سلامتی و رفاه خود و خانوادهشان، مطلوب است. از این رو، دیگران احساس میکنند آنان نیازی به دعا ندارند! این تفکر اشتباه است. ارتباط درست اقتضا میکند برای کسی که ظاهراً گرفتاری ندارد، دعا شود تا عافیتش برقرار بماند. به همان اندازه که برای رفع فقر یا مرتفع شدن بیماری دعا میشود، باید برای دوام سلامتی یک فرد سالم یا تداوم رفاه یک مرفه یا ادامۀ آرامش خانوادگی کسی که ظاهراً مشکلی ندارد، نیز دعا شود.
در واقع افراد خود را موظف نمیدانند برای یک انسان سالم و بیمشکل، دعا کنند، بلکه دعایشان فقط برای گرفتارهاست.
امیرالمؤمنین میفرماید:
«مَا الْمُبْتَلَى الَّذِی قَدِ اشْتَدَّ بِهِ الْبَلَاءُ بِأَحْوَجَ إِلَى الدُّعَاءِ مِنَ الْمُعَافَى الَّذِی لَا یأْمَنُ الْبَلَاءَ»[2]
«كمتر به دعا نيازمند است، مبتلايى كه سخت گرفتار بلا شده، از تندرستى كه از بلا ايمنى ندارد»
از نگاه امیرالمؤمنین، درجۀ احتیاج فرد گرفتار به دعا به اندازۀ کسی است که عافیت به او داده شده است و ظاهراً هیچ مشکل دینی، دنیوی، ظاهری، باطنی، جسمی، روحی و … ندارد. در واقع، هیچ تضمینی برای گرفتار نشدن او وجود ندارد. ما در ارتباطاتمان، در هر حال باید دعاگو باشیم، چه برای آن فرد خیلی گرفتار، جهت رفع گرفتاریاش و چه برای فردی که بدون مشکل است تا عافیتش استمرار و فزونی داشته باشد.
با نگاهی عمیق و دقیق، متوجه میشویم که بسا، حق دیگران به گردن ماست. حتی اگر دیگران به نظر ما از آرامش و رفاه برخوردارند، باز هم نیاز به دعا دارند. برای همه، چه گرفتار و چه غیرگرفتار باید دعا کنیم. بنابر فرمودۀ حضرت هر دو دسته، در یک حد نیاز به دعا دارند.
دعا؛ تضمین استمرار خوشبختی
ممکن است پرسیده شود: چرا برای کسی که گرفتاری ندارد و زندگیاش مرتب و مطلوب است، باید دعا کرد؟ در واقع هیچ تضمینی نیست که کسی در لحظه گرفتار نشود. ممکن است اظهار تحسین با جمله «خوش به حالش»، موجب چشم زخم شود و زندگی فرد را دچار مشکل سازد! هر فردی ممکن است موقعیت مرتب و مطلوب زندگی دیگران به لحاظ دارایی، عبادت، فرزندان، عروس و داماد، سفر و… به چشمش آید و همین امر موجب چشمزخم و آسیب به زندگی او شود.
اعتدال در جدال و خصومت
«مَنْ بَالَغَ فِی الْخُصُومَةِ أَثِمَ وَ مَنْ قَصَّرَ فِیهَا ظُلِمَ وَ لَا یسْتَطِیعُ أَنْ یتَّقِی اللَّهَ مَنْ خَاصَمَ »[3]
«آن كه دشمنى را از اندازه بگذراند گناه كرده است، و كسى كه كوتاهى ورزد بر او ستم خواهد شد، و آن كه ستيزهجويى کند قدرت تقوا ندارد.»
امیرالمؤمنین یک مانع بزرگ تقوا را خصومت با دیگران میداند. وقتی کسی روحیۀ مدارا ندارد و اهل دشمنی و درگیری است، به هر بهانهای، بهمحض آن که در معرض معصیت قرار گیرد، به راحتی مرتکب گناه میشود و یا ترک طاعت میکند.
گاهی یک سخن ناراحت کننده به دیگری گفته میشود و او کینه به دل نگه میدارد تا به وقت مقتضی، پاسخ مناسب بدهد. چنین خصومتی، اجازه نمیدهد انسان، متقی شود. در نگاه اول، خصومت در روابط، ممنوع است. اگر از کسی بدی میبینیم، باید به ریشۀ رفتار او بیاندیشیم. شاید کمبودی در زندگیاش داشته و یا در کودکی، دچار مشکل خاصی شده که در همان زمان، به او رسیدگی نشده است و الان، چنین رفتاری از وی سر میزند. او مهرورزی را نیاموخته است. کسی که محبت میداند، باید با مهربانی رفتار کند. خصومت ابتدایی با دیگران، هرگز مقبول نیست. خصومتِ پاسخی نیز، تأیید نمیشود؛ زیرا توصیه شده است که در پاسخ دشمنی، عفو کنید.
اگر کسی در مقابل دشمنی دیگری مدارا کند، شرح صدرش، افزون میشود و عنوان حلیم برازندۀ اوست، کسب رتبه میکند و نهتنها منتی بر سر دیگران ندارد، بلکه باید منت دیگران را نیز بکشد؛ زیرا فرصتی جهت ارتقاء برای او فراهم شده است.
خصومت با کافر، امری جداست و مشمول بحث محاربه است که به این مبحث ارتباط ندارد.
حد و اندازۀ خصومت
«اثم»، گناهی است که ضرر اجتماعیاش، بسیار زیاد است، در معنای آن، تأخیر و کندی هم نهفته است و موجب کُندی در بندگی است. کسی که گناهی مرتکب میشود که ضرر اجتماعی آن زیاد است، سرعت عمل در بندگی را از دست میدهد و به عبودیت وی آسیب وارد میشود.
امیرالمؤمنین به ما میآموزند که حتی اگر کسی، اهل دعوا و جدال است، جدال هم برای خود دارای قاعده است و نمیتوان بر مبنای هوای نفس، هر عملی را مرتکب شد.
در ادامۀ روایت حضرت میفرماید: «وَ مَنْ قَصَّرَ فِیهَا ظُلِمَ» «و اگر کسی در خصومت کوتاهی کند، از حق خود کم گذاشته است.»
اگر خصومت تکرار شود و با وجود آنکه سعی میشود به او محبت شود باز هم دشمنی او استمرار دارد، نباید از حق خود کم گذاشت و کوتاه آمد. با لحاظ ظرایف فراوان و اجتناب از زیادهروی باید با او مقابله به مثل کرد تا متوجه اشتباه خود بشود.
در دعای مکارم الاخلاق، امام سجاد علیهالسلام میفرماید:
«وَ اجْعَلْ لِی … وَ لِسَاناً عَلَى مَنْ خَاصَمَنی»[4]
«و قرار ده برای من….زبانى (حجت و برهانی) و بر آنکه دشمنى کند فیروزى قرار ده»
ضمن اجتناب از رفتارهای مقابله به مثل یا جنگ و جدلهای مغرضانه، باید شیوۀ صحبت کردن بدون بروز دعوا را آموخت و در خلال گفتگو، تلاشهای قبلی جهت دوری از درگیری و تقابل را گوشزد کرد.
پس از مذاکرات صحیح و مکرر با خصم، اگر او هنوز به خصومت خود ادامه میدهد، دیگر نمیتوان این دشمنی را نادیده گرفت.
گذشت یا پذیرش پایمال شدن حق؟!
شاید برخی بپرسند اگر با پایمال شدن حق خویش کنار بیاییم چه مشکلی ایجاد میشود؟
با عنایت به آیۀ:
« وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنینَ »[5]
«وعزّت مخصوص خدا و رسول و اهل ایمان است.»
حق شخصی مطرح نیست، بلکه باید بهعنوان یک فرد متدین، از عزت خاصی بهرهمند بود. یک شخص متدین، حق ندارد به خصم فرصتی دهد تا هر برخوردی که میخواهد با او داشته باشد.
در مجموع، خصومت، راه باریکی دارد. اندکی کم یا زیاد در آن نباید وارد شود؛ زیرا اگر زیاد شود، موجب گناه است و اگر کم شود، موجب مظلومشدن است.
خصم کسی است که برخصومتش اصرار دارد و با هر تلاشی که در رفع آن صورت میگیرد از این دشمنی کاسته نمیشود.
متقی کیست؟
متقی کسی است که حتی اگر دیگران هم با او دشمنی دارند، آن ها را درک میکند و میگوید:«من قدمی برای فکر و فرهنگ او برنداشتهام! با او خوب برخورد نکردم! از امثال من صدها بدی دیده است! پس حق دارد با من برخورد نامناسب داشته باشد.» وقتی چنین شیوهای اتخاذ شود، دیگر طرف مقابل خصومت ابتدایی نخواهد داشت و آن را کنار میگذارد؛ ولی در مقابلِ کسی که در خصومت استمرار دارد و معاند است بایستی ادبیات و فرمول مقتضی خود را به کار برد، با بهرهگیری از ادبیات مذاکره و با نرمش قهرمانانه از نهایت عقلانیت بهره جست و بدون غلبۀ احساسات و هوای نفس، او را مورد خطاب قرار دهیم.
تمامی آنچه میآموزیم بدان جهت است که منیتمان از بین برود و دیانتمان باقی بماند.
اهمیت حرف مؤمنین
گاهی در ارتباطات، گفته میشود: «مردم هرچه میخواهند بگویند، مهم نیست!» در حالیکه، مردم بسیار هم مهم هستند. در شریعت اسلام، بسیاری از امور مبتنی بر عرف جامعه است. حتی بسیاری از احکام شرع، بر اساس عرف شکل گرفته است، البته لازم به یادآوری است که سخن مردم معمولی ملاک نیست، بلکه حرف مردم مؤمن، ملاک است. در معاشرت مکرر با افرادی که مؤمن بودن ایشان احراز شده است، اگر انتقادی از ما شد، بایستی پذیرا باشیم و لازم است رفتار خود را بازنگری کنیم.
در ارتباطاتمان باید مراقب گفتار مردم دربارۀ عملکرد خود باشیم. در واقع مؤمنین ناصح ما هستند و خیر ما را میخواهند و غرضی به ما ندارند.
پرهیز از بدگمانی به مؤمنین
«اتَّقُوا ظُنُونَ الْمُؤْمِنِینَ فَإِنَّ اللَّهَ جَعَلَ الْحَقَّ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ»[6]
«از گمانهاى مؤمنین بپرهیزید (بآن اهمیت دهید) كه خداوند حقّ و راستى را بر زبانهاى آنان قرار داده.»
«اتقوا» در این روایت دربارۀ گمانهایی است که مؤمنین نسبت به یکدیگر دارند؛ زیرا خدای سبحان حرف حساب را بر زبان آنها قرار داده است. مؤمنین بهراحتی دربارۀ کسی به ظن نمیرسند. بارها و بارها، رفتار نامناسب را به دلایل و احتمالات گوناگون از جمله عصبانیت، بیماری، مشکل اقتصادی و …. حمل به خیر میکنند. وقتی مؤمنین که خصومت شخصی یا غرضورزی یا کینهای از کسی ندارند نسبت به او ظنی پیدا کنند، این ظن، حجت است.
ضرورت بازنگری خود
روزی بر سر قبر مرحوم شیخ جعفر مجتهدی سوره یاسین می خواندم. خانمی از من سوال کرد: «از کجا آمدید؟» در بین قرآن خواندن، فقط جواب دادم: «از تهران» سپس به قرآن خواندن ادامه دادم. گفت: «شما تهرانیها خودتان را خیلی قبول دارید اصلا جواب افراد را نمیدهید!» من همانجا از حضرت علیبنموسیالرضا بسیار عذرخواهی و تشکر کردم و گفتم:« قطعاً ما اینگونه هستیم و از زبان او باید به عیب خود واقف میشدم!» هرچند قضاوت او هم که برای بار اول من را دیده بود، جای تأمل دارد.
امیرالمؤمنین در نامه مالک اشتر میفرماید:
«وَإِنْ ظَنَّتِ الرَّعِيَّةُ بِکَ حَيْفاً فَأَصْحِرْ لَهُمْ بِعُذْرِکَ»[7]
«و اگر رعيّت بتو گمان ستمگرى بردند عذر و دليلت را براى ايشان آشكار كن.»
تاریخ جلسه: 1401/8/21 – جلسه هفتم
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] . نهج البلاغه، حکمت 302.
[2] . نهج البلاغه، حکمت 294.
[3] . نهج البلاغه، حکمت 290.
[4] . صحیفه سجادیه، دعای بیستم.
[5] -سوره مبارکه مومنون آیه 8
[6] -نهج البلاغه حکمت 301.
[7] . نهجالبلاغه، خطبه 53.