در ابتدای این جلسه به تعریف معروف و مُنکَر از قول حضرت ولی عصر عجاللهتعالیفرجهالشریف توجه میکنیم، ایشان در زیارت آل یس میفرمایند:
«وَ أمَرْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيْتُمْ عَنِ الْمُنْكَر»
معروف هر چیزی است که حضرات معصومین به آن امر کنند و مُنکَر آن چیزی است که معصومین ما را از آن باز دارند.
با حضور در مدرسه اباعبدالله علیهالسلام محدوده معروف و مُنکَر گسترده شده و نگاه تنگنظرانه از این واجب شرعی برداشته میشود.
سفیه چه کسی است؟
با توجه به فرمایش حضرت ولیعصرعجالله محدوده معروف و مُنکَر بسيار کلان و جامع است و شایسته است قبل از آنکه دیگران را به آن مُلزم کنیم خود به آن ملزم گردیم تا با التزام به این حكم الهی از سُفها و جُهال فاصله بگیریم، زیرا امیرالمومنین علیهالسلام میفرماید:
«فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يَلْعَنِ الْقَرْنَ الْمَاضِيَ (الْقُرُونَ الْمَاضِيَةَ) بَيْنَ أَيْدِيكُمْ إِلَّا لِتَرْكِهِمُ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ فَلَعَنَ اللَّهُ السُّفَهَاءَ لِرُكُوبِ الْمَعَاصِي وَ الْحُلَمَاءَ لِتَرْكِ التَّنَاهِي أَلَا وَ قَدْ قَطَعْتُمْ قَيْدَ الْإِسْلَامِ وَ عَطَّلْتُمْ حُدُودَهُ وَ أَمَتُّمْ أَحْكَامَهُ.»[1]
«خداوند سبحان گذشتگان را كه پیش از شما بودند، از رحمت خود دور نساخت، مگر بدین سبب كه «امر به معروف و نهى از منكر» را ترك كردند. خداوند سفیهان را به خاطر ارتكاب معاصى و اهل خرد را به سبب واگذاشتن نهى از منكر لعنت نموده است. آگاه باشید كه شما رشته اسلام را بریدهاید و حدود آن را اجرا نكردهاید و احكامش را میراندهاید.»
این قسمت از خطبه بیان میدارد پایبندی به «امر به معروف و نهی از مُنکَر» برای گذشتگان مهم نبوده به همین جهت از آن دور شده و از آن فاصله میگرفتند، آنان خود را از این حكم الهی رها كرده و به آن توجهی نداشتهاند و همین رها شدگی سبب میشد تا نسبت به اطرافیانشان احساس مسؤولیتی نداشته باشند.
عنصر اصلی؛ محبت
چنانچه در جلسات پیشین یادآور شدیم عنصر اصلی «امر به معروف و نهی از مُنکَر» محبّت است، به همین دلیل شریعت قبل از اینکه این حكم را به سوی دیگران نشانه بگیرد میخواهد خود فرد به آن ملتزم شود، زیرا انسان خود را دوست میدارد و نمیخواهد به جهت انجام مُنکَر گرفتار عقوبت شود و اگر بعد از التزام فردی دیگران را به آن فرا میخواند به جهت آنست كه مردم به نابودی کشیده نشوند.
«تناهی باب تفاعل است و دلالت بر امر دو طرفه میکند، به این معنا که همدیگر را در جامعه از امور نامناسب نهی کنید، اموری که با عقل و شرع سازگار نیستند تا در این زمان از لعنت حضرتحق دور گردید.
آمر به معروف و ناهی از مُنکَر در پی محبوبیّت فردی نیستند بلکه خواهان آن هستند که کمالات دیگران روز بروز جلوهگرتر شود، از مُنکَر فاصله بگیرند و معروف را انجام دهند، البته مجدداً یادآوری میکنیم شیوه عملی این حکم الهی رأفت و محبّت است.
- عقربی که روی دستتان نشسسته
در شرح حال یکی از علما آمده است؛ روزی ایشان از ایران به عراق سفر میکردند فردی کنار ایشان نشسته بود که کراوات زده و ریش تراشیده و انگشتر طلا بدست بود، آن عالم پس از احوالپرسی به ایشان گفته اگر عقربی روی دست من باشد و من خواب باشم شما مرا بیدار میکنید؟ مرد میگوید: بله؛ عالم میگوید: اگر عقربی روی دست شما باشد من اجازه دارم شما را بیدار کنم؟ پاسخ میدهد: بله، اگر اینکار را بکنید لطف کردهاید. عالم میگوید: انگشتری که در دست شماست همان عقربی است که روی دستتان نشسته در واقع شما حقیقت آن را نمیبینید و گرنه همان عقرب است. گفته شد آن مرد مُرِید آن عالم شد و نحوه زندگیش را بخاطر نوع برخورد آن عالِم تغییر داد .
امیرالمومنین علیهالسلام در فراز فوق میفرمایند: کسی که مجری این حکم الهی نباشد ملعون است و ملعون از رحمت خدای سبحان به دور است، در حالیکه همه مردم خواهان رحمت الهی هستند و از خدا رحمت را طلب میكنند.
در اولین فرازهای دعای کمیل آمده است:
«اَللّـهُمَّ اِنّی أَسْأَلُكَ بِرَحْمَتِكَ الَّتی وَسِعَتْ كُلَّ شَيْء»
«خدایا از تو درخواست میکنم بآن رحمت بیانتهایت که همه موجودات را فراگرفته است»
آنکس که خود را از رحمت الهی دور کند گویا پوششی بر روی خود انداخته تا رحمت واسعه حضرت حق را دریافت نکند و آنکس که خود را از این رحمت دور کند در شمار جُهال و بیعقلان جای میگیرد.
نقش عقل در زندگی انسان آن است که برای او دفع ضرر مُحتَمل را بکند.
«امر به معروف و نهی از مُنکَر» عقلاً واجب است زیرا کلمه عقل هم خانواده با عِقال است و عِقال به معنای ترمز است و ترمز وسیلهای است که از حرکت جلوگیری میکند، عقل نیز باید از مرتکب شدن انسان به خلاف جلوگیری کند؛ عاقل اگر احتمال بدهد خطری در مقابل اوست از آن دوری میکند، عاقل بنزین و آتش را کنار هم قرار نمیدهد، چون مطمئن است این امر منجر به آتشسوزی میشود عاقل چون احتمال قیامت و حساب و کتاب و جهنم و بهشت را میدهد از آنچه خلاف عقل و شرع است دوری میکند و از خویشتن دفع ضرر مینماید، اما گاه اتفاق میافتد که انسان فرمان عقل را نادیده میگیرد و سوار بر معصیت میشود و حکم عقل را جدی نمیگیرد و فرمان آنرا نمیپذیرد، در این زمان خود را از رحمت حق دور میكند و گرفتار لعن و دوری از رحمت حق میشود.
عدم پایبندی به معروف و دوری نكردن از منكر انسان را در شما سُفها قرار میدهد كه هر عاقلی از قرار گرفتن در این جایگاه خوشنود نخواهد بود .
مصادیق امر به معروف و نهی از منکر
منكر؛ نگرانی نسبت به آینده
«وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ»[2]
«ما به مادر موسی الهام کردیم که: «او را شیر ده؛ و هنگامی که بر او ترسیدی، وی را در دریا (ی نیل) بیفکن؛ و نترس و غمگین مباش، که ما او را به تو بازمیگردانیم، و او را از رسولان قرار میدهیم!»»
مُنکَر فوق به شدّت در میان مردم رایج است، خدای سبحان مادر موسی را از این مُنکَر نهی میکند و به ایشان میگوید: زمانی که کار بدست من سپرده شود جای نگرانی نیست. این صندوق چوبی را به ما بسپار و غصه آن را مخور!
آنکس که غصه آینده را میخورد حقیقتاً زندگی خود را به خدای سبحان نسپرده، معمولاً میان مردم مرسوم است که نگران بودن نسبت به آینده و غصه خوردن را امری ممدوح میدانند و غصه خوردن را تحت عبارتی چون فلانی مادر است دیگر، اگر غصه میخورد حق دارد و یا پدر است و … پوشش میدهند، در حالیکه حضرت حق این ندا را به مادر موسی میدهد که تو در حالی که مادر هستی اما فرزندت را به دریا بیانداز و او را به ما بسپار، وظیفه تو غصه خوردن نیست بلکه وظیفه تو توکل كردن بر خداست و چون مادر موسی چنین کرد حضرت حق با تمام قوّت خویش موسی را مراقبت نمود و او را به مادر باز گرداند و موسی تحت تربیت حضرت حق قرار گفت و«کلیم الله» شد.
- کاربرد آیه
اگر آیه را با توجه بیشتری بررسی کنیم خواهیم دید که بسیاری از افراد حاضر به انجام چنین معروفی نیستند بلکه نوعاً مُنکَر «غصهخوردن» را بر معروف «توکل برحق» ترجیح میدهند درحالیكه اعتماد برخدای سبحان نگرانیهای انسان را به اَحسن وجه و به بهترین شکل مرتفع میسازد، اما متاسفانه بسیاری از ما نگران آیندهای هستیم كه هنوز فرا نرسیده است.
معروف؛ رابطه با نامحرم باید بر مبنای حیا باشد
«فَجَاءتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِی عَلَى اسْتِحْيَاء قَالَتْ إِنَّ أَبِی يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ مَا سَقَيْتَ لَنَا فَلَمَّا جَاءهُ وَقَصَّ عَلَيْهِ الْقَصَصَ قَالَ لَا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ»[3]
«پس یکی از آن دو (زن) در حالی که با حالت شرم و حیا گام بر می داشت، نزد او آمد (و) گفت: پدرم تو را می طلبد تا پاداش اینکه (دام های) ما را آب دادی به تو بدهد. چون نزد او آمد و داستانش را بیان کرد، گفت: دیگر نترس که از آن گروه ستمکار نجات یافتی.»
برای توضیح این معروف به داستان دختران شعیب اشاره میکنیم :
هنگامي كه دختر شعیب با اجازه پدرش به سوی موسی آمد، حرکات او به قدری وزین و متین بود تا جلب توجهی نکند، همچنین قرآن در سوره مبارکه نور آیه ٣١ میگوید:
«وَلَا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ»
«و هنگام راه رفتن پاهای خود را به زمین نزنند تا زینت پنهانیشان دانسته شود (و صدای خلخال که برپا دارند به گوش رسد).»
این دو آیه نشان میدهد که پوشش و طرز رفتار و حرکات … فرد میتواند توجه دیگران را به خود جلب کند، در حالیکه باید اساس زنان بر استحیاء و حفظ حیا باشد، اگر عفت در فضای جامعه حفظ شود و کرامت زن محفوظ بماند و جلب توجه نامحرم صورت نگیرد در این صورت زن خود حریم خود را حفظ کرده و دیگران به خویش اجازه نمیدهند نسبت به وی حریمشکنی داشته باشند.
توجه به پوشش ظاهری و عدم جلب توجه نامحرم از معروفهای مهمی است که در روزگار ما باید به آن توجه فراوانی بشود سخن از حجاب نیست بلکه سخن از معروفِ حیا و عفت اجتماعی است که باید مورد توجه خاص قرار گیرد .
در دوره پهلوی زنان بسیاری بیحجاب بودند اما بیحیا نبودند، لازمه بیحجابی بیحیایی نیست در حالیکه با تبلیغات گسترده غرب بیحیایی ارزش شده و تمدن به حساب میآید و به گفته جوانان کلاس محسوب میشود.
وقتی به مرد امر میشود که به زن نگاه نکن! از جهت حرمتی است که شریعت برای زن قائل است تا دیگران اجازهی حرمتشکنی او را به خود ندهند. آیة الله سیستانی میفرمایند: نگاه کردن مرد بدون قصد ریبه به زن بیبندوباری که خودش برای خودش حریم نگه نمیدارد، اشکال ندارد چون این زن خودش برای خودش احترام قائل نیست.
معروف؛ کار عاشقانه و بدون تکلّف
«قَالَ إِنِّی أُرِيدُ أَنْ أُنكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هَاتَيْنِ عَلَى أَن تَأْجُرَنِي ثَمَانِيَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْرًا فَمِنْ عِندِكَ وَمَا أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ سَتَجِدُنِي إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ»[4]
«(شعیب) گفت: «من میخواهم یکی از این دو دخترم را به همسری تو درآورم به این شرط که هشت سال برای من کار کنی؛ و اگر آن را تا ده سال افزایش دهی، محبّتی از ناحیه توست؛ من نمیخواهم کار سنگینی بر دوش تو بگذارم؛ و ان شاء الله مرا از صالحان خواهی یافت»»
آیه از معروفی سخن میگوید كه بسیار قابل توجه است، اینكه كار باید عاشقانه و در عین انتخاب انجام شود.
آیه به داستان شعیب و ازدواج دختران ایشان اشاره دارد اما اگر محدوده آیه را از حریم ازدواج و مهریه فراتر ببریم خواهیم دید كاربردهای فراوانی برای این معروف وجود دارد؛ حضرت شعیب به موسی میگوید: من نمیخواهم بر تو سخت بگیرم و نمیخواهم تو را وادار به تکلّف و مشقّت کنم.
روابط میان افراد نباید روابطی تكلّفی و سخت باشد بلكه باید خوب و عاشقانه انجام شود.
درس معلم ار بود زمزمه محبتی جمعه به مکتب آورد طفل گریز پا را
این معروف باید سر لوحه زندگی همگان گردد و در شمار برنامهریزی جدی زندگی قرار گیرد.
- مصادیق روزمره
موضوع را با مصادیق روزمره دنبال میكنیم؛ به عنوان مثال اگر یكی از آشنایانتان كه از جهت مالی توانایی چندانی ندارد برای شما هدیهای بیاورد كه ارزش مالی زیادی نداشته باشد اما آن را با تمام احساس خوب و زیبا تهیه كرده باشد باید برای شما بسیار گواراتر باشد از هدیهی گرانقیمتی كه دیگری با تكلّف و سختی برای شما تدارك دیده، هدیه اول که با جان و دل تهیه شده به یقین گواراتر و دلچسبتر از هدیه دوم است.
نمونه دیگر: هر كس باید از همسرش به قدر تواناییش طلب كند زیرا زحمت عاشقانه وی برای شما بسیار بهتر از آنست كه برای رفع نیاز شما خود را به تكلّف و سختی بیندازد.
نمونه دیگر: اگر خانوادهای دو دختر دارد كه یكی چندین سال قبل ازدواج كرده در حالیکه وضع مالی همسرش خوب بوده و دومی بعد از چندی ازدواج نموده نباید توقع داماد اول را از داماد دوم داشت، زیرا او مجبور است با تكلّف توقع شما را پاسخ دهد واین امر اصلاً پسندیده نیست.
نمونه و مصداق دیگر: خانمی تعریف میكردند قبل از ازدواج دومین دخترم پدرم از دنیا رفت و ارث خوبی به من رسید همین امر سبب شد جهاز خوبی به دختر دومم بدهم اما دختر اول من این جریان را نپذیرفته و میگوید اگر زمان ازدواج من شما بر خودتان سخت میگرفتید میتوانستید جهاز خوبی به من بدهید، البته این مادر میگوید من برای دختر دومم لوازم بسیاری با ارث پدری تهیه كردم اما او راضی نشد. متاسفانه گاهی همّ افراد این است که دیگران را به زحمت بیاندازند و از این به زحمت افتادن دیگران لذت میبرند.
همین جا لازم است مجدد یادآور شویم كه عمل غیر عاشقانه و محبت آمیز همیشه جنبه مالی و اقتصادی ندارد بلكه گاه ترس سبب میشود كه رفتار محبتآمیز گردد.
امیرالمومنین علیهالسلام در آخرین حکمت نهج البلاغه میفرماید:
«اِذَا احْتَشَمَ الْمُؤْمِنُ أَخَاهُ فَقَدْ فَارَقَهُ»
«زمانی كه مؤمن برادرش را به خشم آورد به تحقیق از او جدا شده است»
باتوجه به فرمایش حضرت چنانچه من از دیگران درخواستی دارم نباید آنها را به زحمت بيندازم اما اگر ديگران از من درخواستی داشت بطور كامل و پر و پيمان و عاشقانه انجام دهم.
خدماتی که افراد به يكديگر میدهند باید عاشقانه باشد نه جبری و تکلیفی.
- وجه امتیاز مجالس اباعبدالله علیهالسلام
مجالس اباعبدالله علیهالسلام و به اصطلاح عاميانه دم و دستگاه امام حسین علیهالسلام دلچسب است، چون همه عاشقانه کار میکنند و هیچ زحمت و تکلیفی بر كسی نيست حتی اعضاء و جوارح ما نبايد تكليفی و سخت بندگی كنند، زبان بايد عاشقانه ذكر بگويد نه تكليفی وسخت، فقط كافیست كه به خود یادآور شویم چه تعداد زیادی از افراد كه دوست میدارند زبان به ذكر عاشقانه باز كنند اما امروز زیر خروارها خاك خوابیدهاند.
تاریخ جلسه: 98.6.28 ـ جلسه بیستم
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] نهج البلاغه، خطبه 192
[2] سوره مبارکه قصص، آیه 7
[3] سوره مبارکه قصص، آیه 25
[4] سوره مبارکه قصص، آیه 27