به لطف حضرت حق بحثی که با هم دنبال میکردیم نگاهی به سوره مبارکه دخان بود، سورهاي كه منسوب به حضرت زهرا سلام الله علیها است و علت انتساب، همان لیلهی مبارکهای است که در آغاز سوره مطرح شده به عنوان ظرف نزول قرآن.
خدای سبحان از آنرو كه مربی رحیمی است قرآن را در لیله مبارکه قدر و در این ظرف وجودی نازل كرده است. او مربی است که آسمان و زمین و ما بینهما را پرورش میدهد.
در ادامه آيات با معرفی دیگری از خدای سبحان آشنا میشویم.
در آیه 8 سوره مبارکه دخان آمده است:
«لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ يُحْيِي وَيُمِيتُ رَبُّكُمْ وَرَبُّ آبَائِكُمُ الْأَوَّلِينَ»
«معبودی است که غیر او معبودی نیست. زنده میکند و میمیراند. پرورش دهندهی شما و پرورش دهنده پدران شماست»
در ابتدا بايد این معنا را متذکر شويم كه هرگاه در سفره خانه معرفتی اهلبیت قرار میگیریم این بزرگواران خدای سبحان را به ما معرفی میکنند، ضیافت در این سفرهخانه معرفة اللهی است که نصیب مهمانان میشود.
امروز با دو عبارت دیگر آشنا میشویم: «لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ» ، «يُحْيِي وَ يُمِيتُ»
«لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ»
معانی إِلَهَ
ابتدا به معانی «اِله» میپردازيم و سپس تفسير را ادامه میدهيم:
« إِلَه» معانی متعددی دارد:
- موجودی است که دیگران در مقابل او متحیر و سرگردانند.؛ اگر قرار است در این عالم برای یکی سرگردان شوید سرگردان او شوید و حیران در محضر او باشید.
- «اله» ذاتی است که مخلوقات به سوی او تضرع دارند. تضرع به غیر از او به سوی هیچکس جایز نیست.
- «اله» از ماده «وله» است به معنای ذاتی که افراد واله و شیفته و عاشق اویند؛ عاشقی برای غیر او معنا ندارد، شیفته جز او شدن امر نادرستی است.
- «اله» به معنی معبود است. معبودی جز او وجود ندارد. اگر قرار است گوش به فرمان و عبد یکی بشوید غیر او كسی قابلیت عبودیت را ندارد، دیگری قابلیت ندارد خلق طوق بندگیش را به گردن بیفكنند.
معشوقی جز خدای سبحان وجود ندارد
بسیاری از تفاسیر عرفانی در این قسمت از آیه بحث عشق را مطرح کرده و میگویند: معشوقی جز خدای سبحان نیست. رب شما معشوق شماست و اگر قرار است در عالم تنها به یک وجود عشق بورزید فقط او شایستگی معشوق بودن را دارد، ای بندگان وجود خود را تنها برای او خرج کنید.
یکی دیگر از مفسرین میفرماید: در این آیه نفی و اثبات وجود دارد خدای سبحان نفی میکند چیزی را که دیگران اثبات میکنند و اثبات میکند وجودی را که دیگران نفی میکنند. دیگران غیر خدا را ثابت میبینند، خدای سبحان میگوید: «لا اله» آنان که در چشم خلق وجود دارند، وجودی ندارند و خدایی که به نظر آنان وجود ندارد، خالق و همه کاره عالم است.
تعبیر دیگر:
وقتی گفته میشود: او تنها معبود و تنها معشوق و تنها وجودی است که حیران او میشوید و دست نیاز به سویش دراز میکنید یعنی غیر او را خلق مجازاً وجود میدانند و توهم میكنند كه برای غیر او وجودی قائل میشوند وجود فقط اوست.
غیر او در عالم موثر نیست
نگاه دیگر: مفسری میگوید: وجود اوست، پس او ایجاد میکند و تصرف هم کار اوست، تغییر کار اوست و غیر او در عالم مؤثر نیست.
آرامش و امنیّت
اگر عبارت «لا مؤثر فی الوجود الا الله» را باور كنيم آرامش و امنيت خاطر میآورد این عبارت بیان میدارد تنها تأثیرگذار در این عالم یکی است. خلق گمان میکنند که دیگران اثری دارند درحاليكه همه امور به اذن و قوّت او صورت میپذيرد و هیچ کس از خود استقلالاً اثر وجودی ندارد.
تعبیر کاربردی آیه:
خدای سبحان به واسطه این آیه شرک مشرکین را باطل میکند زیرا گروه کثیری از مردم با توجه به آیه تحت عنوان مشرک جای میگیرند، هر یک از ما برای پول، جمال، حَسَب و نَسَب و مدرک تأثیر قائل هستیم به این معنا که همه ما برای غیر خدا قائل به اثر هستيم.
بخشنامه خداوند
مفسری میگوید: گویا خدای سبحان برای همه مشرکین بخشنامهای صادر کرده و فرموده تمام کسانی که شما برای آنان اثر وجودی قائل هستید هیچ تأثیر وجودی ندارند. فقط یک وجود در عالم وجود دارد.
«لا اله الا هو» آیهای است كه در آيات ديگر به شكل: «لا اله الا الله» و «لا اله الا انت» آمده است.
قدر مشترك اين سه آيه «لا اله» است اما بعد از «الا» سه حالت بيان شده كه مفسرين چنين توضيح دادهاند:
گاهی مخاطب خود را در حضور میبیند و میگوید: «لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّی كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ.»
و گاه «لَا إِلَهَ» را در مقابل همه خدایی خدا قرار میدهد و میگوید: «لَا إِلَهَ إِلَّا الله» (الله نام جامع خدای سبحان است) او جامعیت خدای سبحان را مورد توجه قرار میدهد که حضرت حق هم سمیع استّ هم بصیر، هم خبیر، هم قدیر، هم مهیمن است .
اما در «لا اله الا هو» از معبودی سخن میگويد که غیر از او معبودی نیست، اما بنده هر چه خود را در حضور او قرار میدهد همچنان در محضر او غایب است، بنده گمان میکند در محضر خدای خويش حاضر است درحالیکه از حقیقت وجودی پروردگارش غایب است.
5 – یکی ديگر از معانی اله، مقصود و مطلوب است. یعنی او مطلوب همگان است و بندگان قصد غیر او را نمیکنند. در نظام عالم همه موجودات قصد او را دارند و همه موجودات تسبیحگوی او هستند.
تسبیح به معنای شناور بودن به سوی حق است. غیر از او نباید کسی مقصود و مطلوب باشد.
«يُحْيِي وَ يُمِيتُ»
احیاء و اماته خداوند
خدای سبحان لحظه به لحظه احیا و اماته دارد، زنده میکند و میمیراند.
مفسرین میفرمایند: چون او را پیدا کنی زنده میشوی، هرگاه به او برسی زنده میشوی، اما بعد از وصال کامل به فنا میرسی «ممیت» بدين معنا كه بنده نبايد برای خود وجودی قائل شود؛ چون بنده خوب زنده شود (به كمال دست يابد) خداوند او را میمیراند، بنده هيچ هیچ است، هر چه هست اوست، در اين زمان حکمت عطا شده از سوی معبود بنده را به جایی میرساند که درمییابد هرچه هست اوست.
مفسری میگوید: خدای سبحان زنده میکند و میمیراند. در اين آيه حیات بر مرگ مقدم شده، اما در سوره مبارکه تبارک مرگ بر حیات مقدم شده: «الذی خَلَقَ المَوتَ و الحَیاة.»
خدای سبحان خدایی است که زنده میکند و میمیراند. وقتی زنده میشویم میفهمیم خداوند همه جا جلوهگر است و وقتی بنده جلوهگری او را ببيند خدا او را میمیراند، در اين زمان بنده برای خود وجودی قائل نیست چون مرده، در نگاه او هرآنچه هست خدای حَیّ قَیّوم است.
- معنای دیگر: خداوند احيا كننده قلوبی است كه پذيرای معرفت و محبت هستند؛ مفسری میگويد: زنده كردن به معنای حیات طیّب بخشيدن است البته بايد گفت خدای سبحان حيات طيّب را بر همگان عرضه میكند اما همه پذيرای آن نيستند زيرا نوعا گروه كثيری در پی زندگی عاشقانه نيستند وقتی کسی در پی عاشقانه زندگی كردن نباشد خدای مميت او را با جهالت و دوری از خودش میمیراند. «یمیت بالجهل یمیت بالبُعد»
نگاه دیگر: یکی از مفسرین میفرماید: «یحیی و یمیت» یعنی خدا دو کار متضاد انجام میدهد، اما هر کاری كه اراده انجام آنرا بكند هیچ مانعی بر سر آن كار نیست، نه برای احیای او مانعی وجود دارد و نه برای اماته او. هم زمان میراندن کسی نمیتواند در مقابل او بایستد و هم زمان زنده کردن کسی نمیتواند در مقابلش موضعگیری کند.
- تعبیر دیگر: یحیی به معنای زندگی عاشقانه بخشيدن است، زندگیای غیر از این زندگی مادی؛ «یمیت» بدين معناست كه خدای سبحان زندگی حیوانی و نفسانی شما را میمیراند و زندگی عاشقانهتان را رشد میدهد و جنبه نفسانیتان را از ميان میبرد.
با ادبیات دیگر: خدا خودش را در وجود شما جلوهگر میکند، نفستان را میمیراند و از ميان میبرد، اگر کسی عاشق حق شد خدا در وجود او جلوهگر میشود و نفسانیت و حیوانیتش را از ميان میبرد.
تعبیر دیگر: دائماً ایجاد و اعدامی هست خدا موجودتان میکند بعد این موجود را معدوم میسازد، مجدد موجود میکند و دوباره آن موجود را معدوم میکند.
در توضيح گفته میشود: خداوند در شما انواع کمالات و صفات خوب را قرار داده كه با آن صفات خوب رشد پیدا میکنید، بعد برای اینکه عُجب و غروری بر شما عارض نشود این صفت را نیست و معدوم كرده تا نبینید. نیست کردن آن کمالات به نفع بندگان است، چون اگر کمالات به چشم آنان بیاید گرفتار کمال خويش میشوند نه گرفتار کامل به عبارتی خود را میبینند نه خدا را.
- یکی دیگر از مفسرین در ذیل همین آیه میفرمایند: خدای سبحان فطرتتان را دائم احیا میکند و جهالت و شیطنتتان را نابود میکند، کار خدا احیاء فطرت و نابود کردن شیطنت است یحیی و یمیت.
در یک نگاه سطحی خدای سبحان لحظه به لحظه سلولهایی را زنده میكند و سلولهای ديگر را میمیراند. دائم تحول و تصرف در وجود ايجاد میكند، به همین جهت من امروز من دیروز نیستم. من دیروز مرده و من امروز احیا شده است؛ مَنِ فردا هم من امروز نيست بلكه حضرت حق دائماً احیا و اماته دارد و چون حکیم این کار را میکند این حیات و موت به مصلحت ماست.
نگاه دیگر:خدای سبحان با نام مُحيی در اين عالم زنده میکند و با نام مُمِيت میميراند و اجل انسان را میرساند تا از زندگی در این عالم جدا شود.
یمیت سر فصل حیاتی جاودانه است. چون «إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ»[1] اصل زندگی در قيامت برپا میشود.
كسی نبايد گمان كند خود قادر است نفسانیات خويش را بمیراند و حیوانیّات و رذائل اخلاقی را نابود كند! نه نه! احیاء کمالات به دست اوست. اماته رذائل هم به دست اوست. ایجاد کمال و از بین بردن رذیله به دست خدای سبحان است. همه کاره اوست فقط كافی است ما خود را در اختیارش قرار دهيم.
بعد میفرماید:
«رَبُّكُمْ وَرَبُّ آبَائِكُمُ الْأَوَّلِينَ»
این رب، این محیی، این ممیت هم رب شماست و هم رب پدران شما.
یکی از جلوههای تربیت خداوند سبحان
در آیه قبل فرمود: «رب السماوات و الارض» و در اينجا میفرمايد: «ربکم». پرورش شما و پیشینیان شما با اوست. متصرف شما و پیشینیان شما اوست. اصلاً یکی از جلوههای تربیت او زنده کردن و میراندن است. بنده دائم به وجودی دست میيابد كه غیر از وجود قبلی اوست. مَثَل انسان مثل آبی است كه در نهر جاری است و دائماً جا به جا میشود. به وجود ما لحظه به لحظه افاضه کمال و رشد و خیر صورت میگيرد.
سپس میفرماید: رب الجمیع است. پرورش همه عالم به دست اوست.
یکی از مفسرین میفرماید: مربی اصل شما و نسل شما اوست. یک پرورش دهنده در عالم است.
در آیه 9 سوره دخان آمده است:
«بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ يَلْعَبُونَ»
«ولی آنها در شک هستند و (با حقایق) بازی میکنند.»
علت سرگردان بودن کفار مشرکین در عالم
کفار و مشرکین نسبت به توحید و نسبت به ربوبیّت و نسبت به مُحیِی و مُمِیت بودن خدای سبحان شک دارند، چون گرفتار شك شدهاند درعالم رها و سرگردانند.
فعل «يَلْعَبُونَ» از ريشه لعب است و لعب با «لعاب» هم خانواده است عرب لعاب را چیزی میداند كه رها شده، مثل آب دهان بچه باشد؛ بازی از آن رو بازی است که افراد در بازی رها هستند؛ بسياری از كسانی كه گرفتار شك شدهاند گويا کل دوره زندگی خود را به بازی گرفتهاند.
قرآن میگوید: ما دنیا را بازيچه (لعب) خلق نکردهايم خدای سبحان میگويد: ما دنيا را برای بازی نيافريدهايم.
در آیه 32 سوره انعام آمده «وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ» ؛ «زندگى دنيا جز بازى و سرگرمى نيست»
خداوند حکیم است، هر آنچه آفريده حکیمانه و برای رسیدن به مقصد و مقصود است اما بسياری از افراد به اين امر شک دارند. شکی که به قول مولوی بد راهزنی است، شكی كه اعتقادات را میدزدد.
راه خارج شدن از شک و تردید
اگرسؤال شود گاهی شك ناخواه و ناگاه بر ما وارد میشود چه بايد كرد؟
گفته میشود: در فرود شك سخنی نیست اما در خروج آن میتوان از خدای سبحان و به تبع از حضرات معصومين امداد گرفت و از آن خارج شد، میتوان روی پل شک باقی نماند و از آن عبور کرد.
علامت شک نسبت به ربوبیت خداوند
علامت شک چیست؟ علامت شک «یلعبون» است. اينكه امور، بیسامان و بدون برنامه انجام شود، نظر و ترتیبی بر آن حاکم نباشد، وقتی انسان نسبت به ربوبیت خدا و نسبت به الوهیت خدا شک دارد همه امورش بیبرنامه است.
خدای سبحان بر خلق منّت نهاده كه حتی برای دوست داشتن و غصه خوردن آنان برنامه دارد؛ مؤمن زمانی غصه میخورد که قلب عالم (امام زمان عجالله) غصهدار است و خوشی او زمانی است که قلب عالم امکان خوش است.
علامت فرد گرفتار شک چیست؟ او در عالم رها و سرگردان است. بدون نظام و قاعده زندگی میکند. هیچ چیزش برای او قاعده خاصی ندارد.
یکی از مفسرین میگوید: «لعب» علامت غفلت است. بازی مخصوص کودکان است که مسئولیت و کار و زندگی مشخصی ندارند.
کسی که اهل شک شد، اهل غفلت میشود و غفلت سبب میشود که فراموش کند از کجا آمده است آمدنش بهر چه بود؟ و به کجا میرود؟ غافل زمانی هوشیار میشود که دیر است.
امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه204 نهج البلاغه میفرماید:
«تَجَهَّزُوا رَحِمَكُمُ اللَّهُ، فَقَدْ نُودِيَ فِيكُمْ بِالرَّحِيلِ»
«مهيا شويد -خدايتان رحمت كناد- كه در ميان شما بانگ رحيل در دادهاند»
جرس فریاد می دارد که بربندید محملها؛ اما کسی که اهل شک باشد و یقین نداشته باشد، نسبت به خلقت و قیامت خویش غافل و حواس پرت است.
معمولاً افراد زمان پیری گرفتار بیماری فراموشی میشوند، حال اگر فردی در طول زندگی غافل باشد نسبت به قیامتش غافل است، هرچه معرفت انسان نسبت به خدا کم شود به همان اندازه گرفتار بیماری غفلت میگردد. حواسم امیرالمومنین علیهالسلام میفرماید: «الناس نیام اذا ماتوا انتبهوا» ، « عموم مردم خواب اند. وقتی مردند بیدار میشوند»
غایب از حضور
تعبیر دیگر: «بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ» اگر قرآن در این قسمت از آیه از ضمیر غایب استفاده میکند از آن روست که گرفتاران شک غایب از حضورند، زیرا چندان مشغول و فریفته دنیا شدهاند که از خدای سبحان غافل مانده و بیجهت و سرگردان زندگی میکنند.
نگاه دیگر:
مفسری شک را به قابلیت کمال و رشد انسان نسبت داده است؛ او میگوید: هنر نیست که فرد بیگناه وارد دنیا شود و بیگناه از دنیا برود درحالیکه کمالی کسب نکرده است، هنر در کسب کمال و پاک زندگی کردن است.
تاریخ جلسه: 98.10.18 ـ جلسه 5 ـ فاطمیه 1441
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] سوره مبارکه عنکبوت، آیه 64