مقدمه
شناخت حقیقت
در دعای افتتاح از خدای سبحان اینگونه درخواست میکنیم:
«اللَّهُمَّ مَا عَرَّفْتَنَا مِنَ الْحَقِّ فَحَمِّلْنَاهُ وَ مَا قَصُرْنَا عَنْهُ فَبَلِّغْنَاهُ»
«خدایا، ما را به آن چه از حق که به ما شناساندی وا دار و ما را به آن مقدار از حق که به آن نرسیدیم، برسان.»
«عَرَّفْتَنَا»: معرفت یعنی ادراک و راهیابی به چیزی همراه با تفکر و تدبر؛ از این رو با آگاهی سطحی بسیار متفاوت است. یادآوری این نکته بایسته است که در منابع روایی، اهل بیت علیهمالسلام به عنوان همراهان جدانشدنی، محل، معدن، سرچشمه و هدف حق و حقیقت معرفی شدهاند. چنانکه در زیارت جامعۀ کبیره خطاب به آن بزرگواران میگوییم:
« وَ الحَقُّ مَعَكُم وَ فيكُم وَ مِنْكُم وَ إلَيْكُم وَ أنْتُم أهْلُهُ وَ مَعْدِنَهُ»
ولیّعصر عجّلاللهتعالیفرجه، حقیقت محض است و ما در کلاس امام زمانشناسی گرد هم میآییم تا در مسیر معرفت امام حیّ حاضر ناظر خود، گام برداریم.
«فَبَلِّغْنَاهُ»: بلوغ یعنی رسیدن به نهایت درجۀ یک هدف؛ بنابراین در راه رسیدن به حقیقت وجود امام، نباید به اندک اکتفا کنیم. به هر مقدار از حق که دست پیدا کردهایم، باید آن را غنیمت بشماریم و به حول و قوۀ الهی، در پی معارفی باشیم که هنوز به آنها نرسیدهایم.
باور کنیم هرچقدر که وجود مقدس حضرت ولیّ عصر عجّلاللهتعالیفرجه را بشناسیم؛ میزان جهالت ما نسبت به میزان معرفت ما، همچون قطره در مقابل دریاست؛ چه برای شناخت وجود مقدس حضرت، چه برای شناخت آداب ارتباط با آن بزرگوار.
روز وصلش میرسد، ایام هجران میرود
به این امر واقفیم که فراوانی جهالت، موجب تبعید ما از ساحت مقدس امام عصر عجّلاللهتعالیفرجه نمیشود؛ پس همچنان در مسیر طلب وافر، میکوشیم.
بنا را بر این میگذاریم که «چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید». یقین داریم بعد از هر پاکی و طهارتی، نگرش جدیدی نصیبمان میشود و به دنبال آن، شاهد جلوهگری تازهای از حضرت خواهیم بود. معترفیم که با تحقق معرفت امام، کرامت ما در دنیا و آخرت افزون میشود و اگر از این معرفت محروم بمانیم، خسارت دنیوی و اخروی دامنگیر ما میشود.
مهم این است که هر یک از ما به دریافت معرفت امیدوار باشیم و باب شناخت مولایمان را به روی خود مسدود نبینیم.
در مناجات الراجین میگوییم:
«حِجَابُهُ مَرْفُوعٌ لِرَاجِيه»
«و پردهاش براى اميدوار به او بالا زده است.»
اگر کسی به وصال، قرب و معرفت حضرت حق امیدوار باشد، برایش حجابها و موانع مرتفع میشود و امیدش تحقق مییابد. در مورد خلیفۀ کاملۀ خدا نیز چنین است، یقین داریم اگر به شناخت و وصالش امید داشته باشیم، بالاخره:
روز وصلش میرسد، ایام هجران میرود
در جلسات گذشته، سیری در دعای ندبه داشتیم. بهدنبال آن، فرازهای دیگری از این دعا را بررسی میکنیم.
در عبارات پایانی دعا، دردمندانه، چند سؤال را مطرح میکنیم:
«هَلْ مِنْ مُعِينٍ فَأُطِيلَ مَعَهُ الْعَوِيلَ وَ الْبُكَاءَ»
«آيا ياورى هست كه با او نالۀ فراق و گريه طولانى سر دهم؟»
ابراز احساس
عشق به امام غایب از نظر، ایجاب میکند که منتظر، چشمی گریان داشته باشد. البته تداوم گریۀ او منوط به این است که چشم گریان دیگری را بیابد تا با همراهی عاشق دیگری، گریهاش تداوم یابد.
پس از اندک معرفتی نسبت به حضرت، ناله و گریه، لازمۀ انتظار است. فراق و هجران آنقدر بر عاشق منتظر سنگین است که نمیتواند احساساتش را پنهان کند. دل پُردرد و سینۀ پرسوز، او را به گریستن وا میدارد و چشم او را چشمهای جوشان میکند.
سرشک شوق و ارادت
یکی از مهمترین ابزار عاشق برای اظهار اشتیاق، همین ناله و گریه است. همچون کسی که با اسلحه دست گرفتن قویتر میشود؛ اشک ریختن، موجب قدرت فرد منتظر میشود و قوّت روحی او را افزون میکند. مگر میشود کسی عاشقانه در فراق حضرت، سرشک غم ببارد و آن بزرگوار که مظهر کامل نام «بصیر» و «سمیع» خداست، اشک او را نبیند و نالۀ او را نشنود!؟
اشک و آه بهانهای است برای منتظر که امام را در کنار خود احساس کن. سپس مولایش از او بپرسد: «چرا گریه میکنی؟» و او با سوز و ناله پاسخ دهد: دلتنگ، مشتاق و محتاج الطاف پدرانۀ شما هستم و خواهان دست نوازش شما.
امام، معین گریهکنندگان
«فَأُطِيلَ مَعَهُ»
منتظر، در خلوت خود، بهتنهایی میگرید؛ اما اگر بخواهد گریهای مستمر و طولانی داشته باشد، به مُعین و یاور نیاز دارد. به نظر بنده، در حقیقت، مُعینی که منتظر را اعانت بر ناله و گریه میکند، وجود مقدس حضرت است. در عین این که منتظرانِ دیگر هم میتوانند موجب اطالۀ ناله و گریۀ فرد شوند؛ ولی کاملترین وجودی که او را در گریۀ طولانی یاری میرساند، نفس نفیس امام زمان عجّلاللهتعالیفرجه است. با عنایت آن بزرگوار، چشم، چشمهای جوشان میشود. گویا در عالَم معنا، عصای موسوی بر آن خورده است:
«فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً»[1]
«ناگاه دوازده چشمۀ آب از آن جوشيد.»
و یقین داریم این اشک و آه، سرانجامی خوش دارد:
دانم سرآرد غصه را، رنگین بر آرد قصه را
این آه خونافشان که من هر صبح و شامی میزنم
«هَلْ مِنْ جَزُوعٍ فَأُسَاعِدَ جَزَعَهُ إِذَا خَلَا»
«آیا کسی چون من در خلوتهای خود بیتاب هست تا در بیقراریهایش با او همراه شوم؟»
یاری بیقراران
عاشق، با سوز و گداز در پی کسی است که با او همزبان باشد و قلبش با او همجهت. بهدنبال بیقراری است که در دلدادگی با او همدل باشد تا در مسیر محبت با یکدیگر همراه شوند.
در واقع، منتظر، هر زمان از یک ابزار استفاده میکند. گاه چارۀ وصال را اشک و آه میبیند و گاه، همراهی با فرد نالان. مهم این است که منتظر خواستار همراهی است. ابتدا همراهی با امامش که انسان کامل است و بعد از آن، همراهی با مشتاقان آن امام همام.
نکتۀ در خور توجه دیگر این است که منتظر میداند که فقط او در اشتیاق مولایش نمیسوزد؛ در گوشه و کنار عالم منتظرانی همچو او هستند و خدای سبحان میتواند بین همۀ آنها ارتباط برقرار کند.
دردم از یار است و درمان نیز، هم
حکایت
در کتاب «کافی» آورده شده است که فردی به نام محمدبنیوسف نقل میکند: «زمانی در بدنم زخم بدی ایجاد شده بود که برای بهبودش بسیار هزینه کردم و به اطباء زیادی مراجعه داشتم. طبیبها، بالاتفاق گفتند که دردم درمانی ندارد. به امام زمان عجلاللهتعالیفرجه نامهای نوشتم و درخواست کردم برایم دعا کنند. در پاسخ، از ناحیه مقدس حضرت، نامهای برایم رسید که در آن نوشته بود:
«أَلْبَسَكَ اللَّهُ الْعَافِيَةَ وَ جَعَلَكَ مَعَنَا فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة»[2]
«خدا بر تو لباس عافیت بپوشاند و تو را در دنیا و آخرت با ما همراه کند.»
در ادامه، محمدبنیوسف میگوید: قبل ازاین که هفته به آخر برسد، بیماریام درمان شد.
درد فراق و هجران، درد گریه و ناله، دردی جانکاه است که تاب و قرار ما را برده است و جز یار، هیچکس نمیتواند این درد را درمان کند.
دردم از یار است و درمان نیز، هم
دل فدای او شد و جان نیز، هم
اگر به دنبال طبیبی هستید که دردتان را درمان کند، اگر بیتاب مُعینی هستید که شما را بر درد گریه کمک کند؛ تنها و تنها آن یار غایب از نظر، درمانگر درد است. یاری که نه فقط درمان میکند و اشک بیقراری را به اشک شوق بدل میسازد، بلکه برای گرفتاران کویاش دعا هم میکند. کاش غافلانه روزگار عمر را سپری نکنیم و برای رفع هر دردی به آن حضرت مراجعه داشته باشیم. به این امید که پاسخ درخواستمان، دعای اماممان عجلاللهتعالیفرجه باشد. اینجاست که به یاد میآوریم:
مرد را دردی اگر باشد خوش است
«هَلْ قَذِيَتْ عَيْنٌ فَسَاعَدَتْهَا عَيْنِي عَلَى الْقَذَى»
«آیا در چشمی خار و خاشاک هست تا چشم من در گریه و زاری با او همراه شود ؟»
چشمۀ جوشان چشم
عبارات دعای ندبه گویای این حقیقت است که برای وصال، از چشم خیلی کار میآید. جوشش اشک، اوج اشتیاق را اظهار میکند و موانع وصال را برطرف میسازد. با گریه، چشم تطهیر میشود و مقدمات دیدار یار فراهم میآید. مهم این است که هرکس در زمرۀ منتظران حضرت قراردارد، باید چشمی پاک داشته باشد تا بتواند چشمهای خار رفته را شناسایی و یاری کند.
خار چشم، مانع دیدار یار
از این عبارت، میتوان به گونۀ دیگری تعبیر کرد: چشم منتظر باید به گونهای باشد که مشکل فرورفتن خار را از بقیۀ چشمها مرتفع کند. وقتی در چشمی خار و خاشاک وارد شود، چشم اشک میریزد، بسته میشود و از دیدن باز میماند. گویا در این دعا، منتظر به کنایه از خدای سبحان میخواهد که چشم او بتواند کدورات چشمهای دیگر را مرتفع کند. میخواهد از طریق او چشم سایر منتظرین بینا و قابلیت دیدار یار را دارا شود. میخواهد با چشمش، یاریگر عشّاق دیگر باشد تا نظارهگر نگار خود باشند.
در واقع، منتظر با سِیری که در دعای ندبه دارد، به انسانی توانمند بدل میشود. جستجو کردنها و «أَین» گفتنها، قربان صدقه رفتنها و فدا شدنها او را عاشق توانایی میکند که برای مولای خود کارآیی دارد. چنین فردی، گوشهای از ادعای هر صبح خود را، در دعای آل یاسین، محقق میکند:
«و نُصرَتی مُعدّةٌ لَکم»
منتظر، پس از از گریهها و نالهها و همدردیهایش با دیگر عشاق، به خود جرأت میدهد که از حضرت سؤال کند:
«هَلْ إِلَيْكَ يَا ابْنَ أَحْمَدَ سَبِيلٌ فَتُلْقَى»
«ای پسر احمد، آیا راهی به سوی تو هست که ملاقات شوی ؟»
عاشق بی نام و نشان
به این نکته توجه کنید که دعاکننده نمیگوید: «الُقی» «ملاقات کنم»؛ راهی نمیخواهد که او حضرت را مشاهده کند، بلکه فعل را به صورت مجهول بیان میکند؛ «تُلْقَى». داعی، از حضرت دیداری را میطلبد که در آن ملاقات، فاعل، ناشناخته است؛ یعنی قرار است هیچ نام و نشانی از منتظر باقی نماند.
طلبها، ندبهها، فداییشدنها و اظهار دردمندیها موجب میشود که منتظر به مقام فنا برسد، برای خود وجودی قائل نشود و حتی برای طلب ملاقات امام، خود را مطرح نکند.
راهی برای وصال
با این عبارت، تلویحاً وصال درخواست میشود؛ اما راه رسیدن به امام، نکره ذکر شده: «سبیلُ». قطعاً راههای صحیح و مشروع نزدیک شدن به امام، راههای متعددی است؛ اما برای ما ناشناخته است و نمیدانیم از میان امور مختلف، کدامیک بیشتر و زودتر موجب وصال ما میشود.
البته یقین داریم این راه، برای امام کاملاً معلوم و شناخته شده است و حضرت میداند سلوک ما به سوی او باید از چه طریقی باشد.
از آن مولای مهربان تمنا میکنیم ما را که دور افتادهایم و دیر به راه افتادهایم، به نزدیکترین طریق رهنمون شود.
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشهای برون آی، ای کوکب هدایت
تاریخ جلسه: ۹۹/۹/26 ـ جلسه 6
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] سوره بقره، آیه 60
[2] الکافي، ج 1، ص 515