مقدمه
نور خدا در زمین
در کلاس امام زمان شناسی به دنبال افزونی معرفت حضرت حجت عجلالله تعالی فرجه هستیم.
بر این باوریم که وجود مقدس امام حتی در عصر غیبت همواره جلوهگر است. در زیارت روز جمعه اینگونه به حضرت سلام میدهیم:
«السَّلامُ عَلَیکَ یا نورَالله فِی اَرضِه»
«سلام بر تو ای نور خدا در زمین»
جلوهگری و ظهور در ذات نور است. اگر ما برای وصال، ناکام ماندهایم و به هجران و فراق دچاریم، به جهت موانعی است که خودمان ایجاد کردهایم و این حجابها نمیگذارد از درخشش نورالله در زندگی برخوردار شویم. لازم است آتشِ طلب را بیش از پیش در وجودمان شعلهور کنیم تا بتوانیم از نورانیت حضرت بهرهمند شویم.
معرفت، کوثری است بیپایان؛ اما برخورداری از آن منوط به این است که نیاز به این کوثر را ادراک کنیم. تا زمانی که خود را مستغنی از معرفت بدانیم، از این کوثر نمینوشیم و به شناخت امام نائل نمی شویم.
جلسات قبل در بررسی دعای ندبه، به فرازهایی رسیدیم که با عبارات متعدد حضرت را مخاطب قرار میدهیم و به محضر مبارکش درخواستهای خود را عرضه میکنیم:
«مَتَى نَرِدُ مَنَاهِلَكَ الرَّوِيَّةَ فَنَرْوَى؟»
«مَتَى ننتقع مِنْ عَذْبِ مَائِكَ فَقَدْ طَالَ الصَّدَى؟»
«مَتَى نُغَادِيكَ وَ نُرَاوِحُكَ فَتُقِرَّ عُيُونَنَا؟»
«مَتَى تَرَانَا وَ نَرَاكَ وَ قَدْ نَشَرْتَ لِوَاءَ النَّصْرِ تُرَى؟»
در جستجوى يار
«أَینَ» اسم استفهام از مکان است و «مَتی» اسم استفهام از زمان. در عبارات قبلى دعا، مكرر لفظ «أَینَ» را به زبان آورديم و از مكانها سؤال كرديم. گويا مىخواستيم با جستجوى مكانهاى متعدد، به حريم حضرت راه پيدا كنيم و حال، از زمانهاى خاص سراغ مىگيريم.
قبل از بررسی این سؤالها، مقدمتاً به ذکر مطالبی از کتاب مکیال المکارم میپردازیم. نویسندۀ مکیال المکارم پیرامون تعجیلی که در این فرازها نهفته است، دو سؤال را مطرح میکند:
- آیا این پرسشها نماد عجلۀ ما برای نزدیک شدن به حضرت است؟
- آیا هر عجلهای مذموم است؟
سپس در پاسخ میگوید: دو نوع عجله داریم، مذموم و ممدوح. شتابزدگی مذموم عجلهای است که عواقب سوئی را در زندگی ما ایجاد کند که صورتهای متعددی دارد:
- ناشکیبایی: گاه عجله موجب میشود که انسان صبوری را کنار بگذارد. به هيج وجه نباید چنین عجلهای در زندگی فرد متدین مشاهده شود؛ زیرا او را به سمت تبعیت از افراد منحرف و مدعی سوق میدهد؛
- تکذیب: گاهی این عجله موجب یأس میشود. فرد منتظر، چشم انتظار تحقق وعدۀ الهی است. حال، اگر به جهت تأخیر ظهور مأیوس شود، خطر تکذیب وعدههای خداوند او را تهدید میکند؛
- انکار: گاهی عجله موجب میشود که انسان، حضرت ولیّعصر عجلاللهتعالیفرجه را انکار کند. کسی که انتظار دارد پس از توسل و درخواست از امام به او عنایت شود، اگر به زودی حوائجش برآورده نشود، وجود حضرت را انکار میکند و این امر، خسارت ابدی را برای او به دنبال میآورد؛
- تردید: گاهی عجلۀ مذموم انسان را گرفتار شک و تردید میکند. خدای سبحان وعدۀ ظهور را داده است؛ اما شتابزدگی ما در این امر موجب میشود دچار تردید شویم و خدای نکرده، از عقیدۀ حقۀ خود به مهدویت فاصله بگیریم؛
- اعتراض: گاهی عجله باعث میشود که انسان به خدای سبحان اعتراض کند؛ یعنی حکمت الهی را برای تأخیر ظهور نادیده بگیرد و زمانی که وارد مسیر اعتراض شد، گویا با شیطان همگام و همراه شده است؛ زیرا شیطان در رأس معترضین است. شاهد این مطلب، پاسخ او به امر خداوند، برای سجدۀ بر آدم است:
«أَ أَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طيناً»[1]
«آیا بر کسی سجده کنم که او را از خاک آفریدی؟»
در واقع، شخصِ معترض به تأخیر ظهور، همان مسیر شیطنت را طی میکند؛
- عدل را ظلم پنداشتن: گاهی عجله موجب میشود که انسان عدالت خدا را زیر سؤال ببرد. ابتدا تأخیر را امری قبیح محسوب کند و سپس این امر قبیح را به خدای متعال نسبت میدهد. گویا، العیاذبالله، قائل است که خدا نمیداند و متوجه نیست چه زمانی باید ظهور را محقق کند. سپس، این تأخیر را ظلم به دوستداران حضرت محسوب میکند؛
- بیاعتنایی به کلام معصوم: گاهی این عجله موجب میشود که انسان، خدای ناکرده، احادیث حضرات معصومین را دربارۀ وجود مقدس حضرت ولیّعصر علیهالسلام سبک بشمارد و براى آنها اعتبار خاصی قائل نشود. استخفاف کلام معصوم، استخفاف کلام خداست و کسی كه کلام خدا را سبک بشمارد قطعاً به ضلالت گرفتار مىشود؛
- محرومیت از فیض: گاه عجله انسان را به ضیق صدر و قلّت صبر دچار مىكند. كسى که از شرح صدر محروم و سینهاش تنگ شود، از يك سو كسالت و رخوت بر وجودش حاكم میشود و از سوى ديگر، گرفتار جزع و فزع و شکایت خواهد شد. در چنين وضعيتى، شیطان به راحتی در انسان نفوذ میکند و او را از فيوضاتى كه همواره از سوى خداى سبحان نازل مىشود، محروم مىسازد؛
- تفسیر به رأی: اثر دیگر شتابزدگى مذموم در زندگی فرد، این است که گاه به دلیل شدت عجله، برخى از روایات را بر خلاف ظاهر خود حمل میکند و از اين طريق موجب ضلالت خود و ديگران مىشود. چنين فردى، علیرغم عجله اى كه براى رسيدن به مطلوبش دارد، آن را محقق نمىبيند. بنابراين، به خطا مىافتد و روايات مربوط به ظهور را، نه بر اساس حقيقت كلام ، بلكه مطابق نظر شخصى خود تبيين مىكند؛
- دوری از امام: اثر دیگر ناشکیبایی و بیصبری این است که به ارادۀ راستین انسان لطمه مىزند. منتظر ظهور، اراده کرده بود که حتما زندگی خود را به نحوی ساماندهی کند که در زمرۀ اعوان و انصار حضرت قرار گیرد. زمانی که بنا به ذهنیت خود، ظهور را دیر و دور میبیند، از خواست قلبیای که داشته فاصله میگیرد و مسیر زندگیاش تغییر میکند؛
- غضب: گاهی عجله برای ظهور، آنقدر موجب سقوط انسان میشود که او را به سوی خشم و غضب بر خدای سبحان میکشاند. زمانی که فرد در برابر قضای الهی تسلیم نباشد، به مرور زمان، به اوج نارضایتی میرسد. ابتدا به خدای متعال معترض میشود و سپس، خشم خود را به حضرت حق ابراز میکند؛ خشم به جهت طولانی شدن انتظار منتظران!
- ترک دعا: گاهی اوقات این شتابزدگی انسان را نا امید میکند. کسی که همواره برای تعجیل در فرج دعا میکرده است، با تصور اینکه طلب و درخواست، نتیجهای ندارد، دعا را ترک میکند و با ترک دعاگویی، از بسیاری از الطاف و مواهب الهی محروم میشود؛
دعا برای تعجيل در فرج
به ما توصیه شده است برای تعجیل در فرج مولایمان دعا کنیم؛ به همین جهت همواره درخواست میکنیم: «اَللهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج» این تعجیل، امری ممدوح و پسندیده است.
اگر داعی، در برابر مقدرات الهی تسلیم و راضی باشد با دعاگویی برای فرج، در زمرۀ اعوان و انصار حضرت قرار میگیرد؛ زیرا یکی از موانع ظهور ترک دعاست.
کسی که تعجیل در فرج را طلب میکند، در واقع خود را نیازمند به حضرت میبیند و از طریق دعا، این نیاز را با صراحت به محضر مولایش ابراز میکند. او به جهت اشتیاقی که به امامش دارد، میخواهد با دعاگویی، در رفع موانع ظهور نقش داشته باشد.
ما از شتابزدگی مذموم نهی شدهایم؛ عجلهای که جلوهای از بیصبری و ناشکیبایی است و در برابر تسلیم و رضا قرار دارد. از سوی دیگر، به عجلۀ ممدوح امر شدهایم؛ یعنی نهایت تلاش انسان منتظر در مسیر سربازی و جانفشانی برای حضرت ولیّعصر عجلالله تعالیفرجه و اثبات عشق صادقانه و خالصانهاش به آن بزرگوار. در حقیقت، با عجلۀ ممدوح، انسان برای آمادگى خودش شتاب میکند تا از طریق او موانع ظهور مرتفع شود.
«مَتَى نَرِدُ مَنَاهِلَكَ الرَّوِيَّةَ فَنَرْوَى»
«کی میشود که بر چشمهسارهای پر آب تو درآییم و سیراب شویم؟»
تشنگان سیری ناپذیر
به عنوان منتظر، درخواستی که از حضرت داریم درخواست ضیافت نیست؛ درخواست صِرف در محضر بودن نیست؛ درخواست بهرهمندی از امدادهای او نیست؛ بلکه در اولویت درخواستهایمان این است که به سرچشمۀ وجود مولایمان وارد و سپس، سیراب شویم.
به نظر بنده، در این عبارت، مؤدّبانه و بهکنایه، اعلام میکنیم که طالب معرفت هستیم؛ زیرا در علوم باطنیه، از آب، به معرفت تعبیر میشود. ما چشم انتظار زمانی هستیم که حقایق را بیواسطه از سرچشمۀ وجود امام دریافت کنیم. آن هم نه در حد چشیدن، بلکه در حد سیراب شدن.
در واقع، میخواهیم برای همیشه در کنار چشمه اقامت داشته باشیم؛ زیرا طلب معرفت انسان را سیریناپذیر میکند. میخواهیم معرفت، همچون آب روان، در زندگی ما جریان داشته باشد و بدون زحمت و تکلف، معارف ناب و خالص را دریافت کنیم.
همراهی با همدلان
نکتۀ قابل تأمل در عبارت ذکر شده این است که برای ورود به این چشمه باید با جمع مشتاقان همراه شد. در این صورت، انسان از دو لذت برخوردار میشود: 1. بهرهمندی از سرچشمه؛ 2. اُنس با دیگر منتظران.
هر یک از ما، اگر به تنهایی بر این چشمه وارد شویم لذت کافی را دریافت نمیکنیم. حسرت میخوریم دیگر منتظرانی که با ما همدل و همسو هستند؛ از این چشمۀ گوارا محروماند و تشنهکام میمانند؛ اما زمانی که همراه با جمع تشنگان، بر چشمه وارد شویم، از لذت و خوشیِ بدون افسوس و نگرانی برخوردار میشویم.
یگانه ساقی
«مناهل» صیغۀ منتهیالجموع است. چشمهسارهای معارف، متعدد است و هر کدام معرفت خاصی را در اختیار طلبکنندگان قرار میدهد. آنچه که از لذتش سرمست میشویم این است که همۀ چشمهها یک ساقی دارد: حضرت ولیّعصر عجلالله تعالیفرجه.
«مَناهِلک»، همه چشمهها منسوب به حضرت است. آن بزرگوار است که به تشنگان محبت و شفقت خاص دارد و با «ماء مَعین» سیرابشان میکند.
چه مستی است ندانم که رو به ما آورد
که بود ساقی و این باده از کجا آورد
به نظر بنده «مَنَاهِلَكَ»؛ منسوبشدن چشمهسارها به حضرت، گویای دو حقیقت دیگر است:
اول اینکه جاذبۀ چشمهها بسیار زیاد است. آنقدر که هیچ تشنهکامی تا سیراب شدن کامل از آنها دور نمیشود. از سوی دیگر، طالبان معرفت هیچگاه سیراب نمیشوند؛ پس همواره خواهان حضور در کنار سرچشمه هستند.
دوم اینکه با وجود نهایت زلالی آب، هیچکس تصویر خود را در چشمه نمیبیند. آنچه به چشم عاشقان میآید، تنها و تنها عکس رخ ساقی است. اگر به آن حریم راه یابیم و از دست حضرت، مِی معرفت بنوشیم، از خودبینی رها میشویم و دیگر جز رخ یار نمیبینیم.
مشغول رخ ساقی، سرگرم خط جامم
در حلقه مىخواران، نيک است سرانجامم
باور کنیم که تحقق این امر، برای تک تک ما امکانپذیر است. اگر پس از سؤالِ «مَتَى نَرِدُ مَنَاهِلَكَ الرَّوِيَّةَ فَنَرْوَى»، قرار بود به ما پاسخ دهند: «نه، هرگز»؛ هر جمعه تمنّایمان را تکرار نمیکردیم. گویا ندایی در گوش جانمان زمزمه میشود که: «تَفَأَّلّوا بِالخَیر». به دلمان وعده میدهیم روزی به کَرم و فضل الهی، ایام فراق سپری میشود و روزگار وصال از راه میرسد.
تاریخ جلسه: ۹۹/10/۲4 ـ جلسه 8
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] سوره اسراء، آیه ۶١