شکر نعمت قدرت
«قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِی الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِیدِكَ الْخَیرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَیءٍ قَدِیر»[1]
«بگو: خداوندا! تو صاحب فرمان و سلطنتى. به هر كس (طبق مصلحت و حكمت خود) بخواهى حكومت مىدهى و از هر كس بخواهى حكومت را مىگیرى و هر كه را بخواهى عزّت مىبخشى و هر كه را بخواهى ذلیل مىنمایى، همه خیرها تنها به دست توست. همانا تو بر هر چیز توانایى.»
آیه، مؤید نصرت الهی است که انسان را در مقابل دشمن کمک میکند. اگر فردی میخواهد بر دشمن خویش غالب شود، این آیه را بخواند.
چند نعمت در این آیه ذکر شده که نیازمند شکر خاص است:
1. هرچه از دوست رسد نیکوست
همۀ امور در اختیار خداست و هر چه او بدهد خیر است. حتی اگر خدا ظاهرأ ذلت نصیب انسان کند، خیر است. نکتۀ مهم در بحث شکر، نعمتشناسی است. یعنی انسان دادنها و گرفتنهای خدا را نعمت بداند.
سلطنت، عزت و همۀ خیرات فقط به دست خداست. گاهی اوقات خدا نعمتی در اختیار انسان قرار میدهد، گاهی اوقات نعمتی را از انسان میگیرد؛ اما مهم این است که خدا چه عزت بدهد، چه ذلت، هر دو بهترین است.
البته لازم است مصادیق ذلت مورد توجه قرار گیرد. اگر انسان انجام معصیت را ذلت بداند، خدا او را به انجام معصیت موفق نمیکند؛ بلکه هنگامی که خدای سبحان عنایت خود را از او بردارد دچار معصیت میشود. گاهی در بعضی از مقاطع زندگی انسان، قطع عنایت الهی برای تأدیب و فهم اشتباهات، لازم و کارساز است.
تمام دادنها و گرفتنهای خدا خیر و نعمت است و شکر لازم دارد؛ به همین جهت مؤمنین در مصیبت هم شکر میکنند. « اللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشَّاکِرِینَ عَلی مُصابِهِم»[2]
2. مجرای خیرات به دست خداست
در «بِیدِكَ الْخَیرُ» جارومجرور مقدم شده است و افادۀ حصر میکند؛ یعنی خوبیها فقط در دست توست. چون خدا حکیم، کامل، رئوف، رحیم و … است از ناحیۀ او هیچ منعی برای خیررسانی به بندگان وجود ندارد. همین امر، خود، خیر دیگری است. به طور مثال، فردی مایل به خیررسانی به دیگران است؛ اما از آزاررسانی آنها دلگیر است؛ بنابراین از خیررسانی خودداری میکند؛ اما خدا اینگونه نیست. همۀ خیر در اختیارخداست و میتواند و میداند که خیر را به چه کسی برساند.
3. استغنا از مردم
وقتی انسان متوجه این معنا باشد که همۀ امور در دست قدرت خداست و او به هرکس بخواهد میبخشد، خود را از مردم مستغنی میداند. تمام درگیریها، برخوردها، جدالها، خصومتها و… فقط به این دلیل است که انسانها خود را محتاج یکدیگر میبینند؛ محتاج احترام، مال، عاطفه و … ؛ولی وقتی بفهمند خدا قادر است هر خیری را از هر طریق به آنها برساند و افراد وسیلۀ خیررسانی خدا هستند،دلیلی برای بدخواهی دیگران وجود ندارد. اگر فردی عاطفه، احترام، مال و … برای دیگران خرج نکرد، اگر مقدّر باشد خدا بهجای او فرد دیگری را برای خیررسانی چندین برابری انتخاب میکند. بنابراین استغنای از خلق نعمت بزرگی است که احتیاج به شکر دارد.
4.قدرت به دست خداست
در «تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ» و «تُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ»، دو قسمت عدمی مطرح است. خدا از هرکس بخواهد قدرت را میگیرد. در حقیقت قدرت بهدست انسان نیست. لازم است انسان مؤمن به این جهت از خدا سپاسگزار باشد؛ زیرا به دلایل مختلف امکان خطا در اِعمال قدرت انسان وجود دارد و ممکن است با سلیقة شخصی مانع از عزت دیگران شود؛ اما اِعمال قدرت خدای سبحان حلیمانه و صبورانه است و بهآسانی از افراد سلب نعمت نمیکند. بنابراین «تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ» یک نعمت است. «تُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ» نیز نعمت دیگری است. اگر خوار کردن به عهدۀ انسان بود با مشاهدۀکوچکترین خطا از دیگران، آنها را خوار و ذلیل میکرد؛ در نتیجه در آزمون الهی متزلزل و مردود میشد.
بابت این نعمت بایستی خدای سبحان را شاکر باشیم. او حتی منافقین و کفار را بعد از مهلتهای متعددی که در اختیارشان قرار میدهد، خوار میکند. بهعبارت دیگر مالکِ مُلک نبودن انسان، نعمتی است که نیازمند شکر است. حتی درک موقت بودن قدرتهای ظاهری انسان نیز نعمت است. اگر انسان قدرت خویش را دائمی میدانست دچار طغیان و افسارگسیختگی میشد.
انسان میداند خدا عزت میدهد و عزت را میگیرد. اگر نعمت عزت در راه خدا هزینه شود، خدا آن را حفظ وتوفیق شکر آن را هم عنایت میکند؛ اما اگر در راه باطل هزینه شود از او گرفته میشود.
5. اجازۀ درخواست عزت از خدای سبحان
امام حسین در دعای عرفه میفرماید:
«إِلهِى إِلى مَنْ تَکِلُنِى، إِلى قَرِیبٍ فَیَقْطَعُنِى، أَمْ إِلى بَعِیدٍ فَیَتَجَهَّمُنِى، أَمْ إِلَى الْمُسْتَضْعِفِینَ لِى»
«خـدایا به که واگذارم مى کنى آیا به خویشاوندى که از من بِبُرَد یا بیگانهاى که مرا از خود دور کند یا به کسانى که خوارم شمرند.»
اگر چندین بار از بستگانم درخواست کنم، بخیلانه رفتار میکنند و با اخم از من روی برمیگردانند! بنابراین باید شکرگزار باشیم که در زندگی اجازه داریم از قدرت لایزال خدا درخواست نعمتِ عزت داشته باشیم. اگر باور داریم که مال، مقام، محبوبیت، و… موجب عزت نیست و عزت تنها در دست قدرت خداست، باید شکرگزار باشیم.
حتی عدهای در باب دعا و طلب خیر برای دیگران، بهدنبال دلیل هستند و بخیلانه رفتار میکنند و سفرۀ دعا را برای همه گسترده نمیکنند، حتی از دعای زبانی نسبتِ به یکدیگر بخل میورزند و قطرهچکانی عمل میکنند چه رسد که به دیگران عزت برسانند!
گستردگی عزت خدای سبحان
اما عزتِ خدا گسترده و دائم است و تا قیامت ادامه دارد. روایت است خدا مؤمن را در سجادۀ عبادت به رخ همه ملائکهاش میکشد و او را عزیزکردۀ ملائک میکند و آنها را به نظاره دعوت میکند. خدا به انسان عزت و سلطنت بر نفس اماره میدهد. حداکثر سیطرۀ سلاطین، حیطۀ کشور خودشان است؛ اما وقتی انسان به اذن و لطف حق، بر هوای نفس خویش مسلط شد، خدا تمام عالم را مسخّر او میکند.
سلطنت وسیع مؤمن
انسان مؤمن بدون این که طالب سلطنت باشد، با بندگی خدا به سلطنت وسیع در عوالم وجود میرسد. چنین انسانی نعمت سلطه بر زمان دارد و قادر است در پنج دقیقه کار پنج ساعت را انجام دهد! نعمت سلطه بر مکان دارد و بُعد طریق و طی مسافت برای او برطرف میشود و زمین زیر پای او در آنی میپیچد.
البته خدا این سلطنت را رایگان نمیدهد. اگر کسی از نعمت سلطنت الهی سوءاستفاده کرد، فوراً قدرت از او سلب میشود. اگر افراد کمتر از آنی باور کنند قدرت امور به دست آنهاست!فوراً خدای سبحان از روی لطف خویش قدرت را از ایشان سلب میکند تا درک کنند در این عالَم، قادر مطلق خداست.
گاهی محرومیت از توانمندیهای ظاهری مثل راه رفتن، سخن گفتن و … بهدلیل گستاخیها و طغیانهایی است که در ِاعمال قدرت نسبت به اطرافیان صورت گرفته است.
6. نعمت اجازۀ گفتگو با خدای سبحان
بسیاری از نعمتهای الهی از شدت تکرار برای انسان عادی تلقی میشود. با توجه به ضمیر «ک» در«إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَیءٍ قَدِیر» خدا خود را مخاطب انسان قرار میدهد. برای مردم عادی گفتگو با افرادی که به مقام دنیوی میرسند مشکل است و نمیتوان رودررو با آنها صحبت کرد؛ اما خدا به تمام انسانها اعم از عالم و جاهل، مؤمن و گناهکار، نعمت اجازۀ گفتگوی سهل و آسان در هر زمان و مکان را داده است! اما برای انسان عادی تلقی میشود و متوجه نعمت بودن آن نیست! به طور مثال عدهای قدر نعمت زیارت حضرات معصومین و یا قرائت ادعیه را نمیدانند و از شدت تکرار برای آنها عادی تلقی میشود و اقدام به شکرگزاری نمیکنند. در حالیکه افراد زیادی از این نعمتها محروم هستند. کسی که در هر سال چندین بار توفیق زیارت امام حسین علیهالسلام را داشت، با ناشکری و عادی تلقی کردن نعمت، به طرز غیرقابل باوری از این نعمت محروم شد!
شکر نعمت اعتدال
«تُولِجُ اللَّیلَ فِی النَّهَارِ وَ تُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیلِ وَتُخْرِجُ الْحَی مِنَ الْمَیتِ وَ تُخْرِجُ الْمَیتَ مِنَ الْحَی وَتَرْزُقُ مَنْ تَشَاءُ بِغَیرِ حِسَابٍ»[3]
«(خداوندا) تو شب را به روز و روز را به شب درآورى و زنده را از مرده و مرده را از زنده بیرون آورى وهر كه را خواهى بىشمار روزى مىدهى.»
چند نعمت در این آیه ذکر شده است.
1. همراهی روز و شب
همراهی روز و شب نعمت است. اگر همۀ نقاط کره زمین مانند قطب شمال و قطب جنوب شش ماه شب و شش ماه روز بود و یا همیشه شب بدون روز یا روز بدون شب بود، سیستم بدن انسان مختل میشد و به آن آسیب میرسید. اگر انسان همیشه طالب کار بدون استراحت، یا همیشه خواستار استراحت بدون کار بود. یا همیشه طالب ذکر بدون رخصت و یا همیشه مرخصی بدون ذکر بود، نظم زندگی به هم میخورد.
به تعبیر دیگر اگر انسان همیشه دغدغۀ غلبۀ ظلمت مادیات را داشت و تمام فکر و ذکر او امور مادی مانند خوردن، گشت و گذار، خرید، خواب، مسکن و سایر جنبههای بشری بود، در زمرۀ حیوانات قرار داشت. یا اگر غرق در معنویات بود و فقط به فکر تقویت جنبۀ روحانی خویش مدام در روضه، عبادت، توسل و شرب مدام از دستان ساقی بهسر میبرد و هیچ خبری از جنبۀ بشری نبود، عنوان انسان از او سلب میشد.
2. بهرهمندی از جنبۀ مادی و معنوی
در انسان دو جنبۀ روحانیت و حیوانیت با یکدیگر سازگار است؛ بنابراین انسان شکرگزار خداست که جنبۀ بشری او در کنار جنبۀ روحانی قرار دارد و این دو تعارض و تضادی با یکدیگر ندارند. خدا گاهی اوقات روز را وارد شب میکند، گاهی اوقات شب را وارد روز میکند. گاهی این پررنگ میشود و گاهی دیگری رنگ میگیرد. نعمت همراهی شب و روز احتیاج به شکر دارد.
با یک نگاه دقیق در برنامۀ روزانة انسان، او در ابتدای صبح از خواب که جنبۀ حیوانی است برمیخیزد سپس در سجادۀ عبادت، جنبه معنوی را تقویت میکند. در صبحانه، جنبۀ حیوانی تقویت میشود.
یا در ماه رمضان با فریضۀ روزه جنبه معنوی تقویت میشود؛ اما قبل از آن با خوردن سحری جنبۀ بشری تأمین شده است:
«تَسَحَّروُا فَانَّ فی السُحُورِ البَرَکة»[4]
«سحری بخورید که در آن برکت وجود دارد.»
بنابراین جنبۀ بشری و جنبۀ معنوی همراه هستند و این همراهی نعمتی است که شکر لازم دارد.
شکر رزق بیحساب
انسان شکرگزار است که رزق خدا با حساب، با قاعده، با بیع و شراء و بدهبستان نیست. بندگان، خدایی را میشناسند که به انسان خطاب میکند، وقتی تو بندگی کنی، من همیشه بدهکار تو هستم و تمام عوالم را به پای تو خواهم ریخت. اگر خدا دائم محاسبه میکرد، انسان دائمأ بدهکار بود.
خدا هر روز از عالم جودَش، از خزانۀ غیب بینهایت و بدون حد و مرزش به انسان عطیه میدهد. اگر خدا نعمت عزت را به مدت محدود مثلا ده یا بیست سال عطا میکرد، انسان کم میآورد و در برزخ و قیامت عزتی نداشت؛ اما خیرات خدا لایتناهی است. او علم، بیحساب میدهد. لطفش و توجهاتش بیحساب است؛ هیچوقت کار خدا با کار انسان همترازی و همخوانی ندارد؛ بلکه بسیار بیش از عملکرد انسان است.
پیامبر اکرم میفرماید:
«مَن أصبَحَ مُعافىً فی جَسَدِهِ، آمِنا فی سِرْبِهِ، عِندَهُ قُوتُ یومِهِ، فكَأنَّما حِیزَت لَهُ الدنیا»[5]
«هركه صبح كند در حالى كه تندرست و آسوده خاطر باشد و خوراك یك روز خود را داشته باشد ، چنان است كه دنیا را داشته باشد.»
اگر کسی در زندگیاش امنیت دارد، و خطر ناامنی تهدیدش نمیکند، جسم او سالم است و عافیت دارد، غذا و قوت یک روز را دارد، گویا از همۀ دنیا بهرهمند است و غیرحساب نعمت دارد.
اگر انسان امنیت نداشته باشد حاضراست همۀ دنیا را برای تحصیل امنیت بدهد. اگر عافیت نداشته باشد، همه چیزش را برای رسیدن به عافیت میفروشد. حاضر به هر کاری است تا قوت امروزش را بدست بیاورد. عموم مردم از این نعمتها بهرهمند هستند؛ بنابراین بایستی شکر آنها را بجا آورند. لازم نیست برای شکرگزاری، زندگی چهل سال آینده فراهم باشد. اگر امروز انسان با نعمت خدا گرسنه نماند، احتیاج به شکرگزاری دارد.
نعمت پنهان نبودن امور از خدا
«قُلْ إِنْ تُخْفُوا مَا فِی صُدُورِكُمْ أَوْ تُبْدُوهُ یعْلَمْهُ اللَّهُ وَیعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ»[6]
«بگو: اگر آنچه در سینهها دارید پنهان سازید یا آشكارش نمایید، خداوند آن را مىداند و (نیز) آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمین است، مىداند و خدا بر هر چیز تواناست.»
خدا به اموری که در سینههای شماست، پنهان یا آشکار، آگاه است. یکی از نعمتهایی که انسان از شدت ظهور، از آن غافل است، نعمت آشکاری ظاهر و باطن انسان برای خداست. به تعبیر دیگر پنهان نبودن امور از خدا نعمت است و احتیاج به شکر دارد. خدا دائمأ شاهد، حاضر و ناظر است.
اگر انسان به همۀ امور روزمرۀ زندگی خود با دید عبرت بنگرد، متوجه میشود حتی اندک آلودگی مانند کرم کوچکی در جانش رشد و نمو میکند و او را بهستوه میآورد. یکی از نعمتهای خدا این است که به درون انسان آگاه است و اگر ذرهای کینه در عمق قلب پنهان شده باشد، او را به تطهیر آن وامیدارد و وادار به بخشش میکند.
کینه مانع حضور قلب در نماز
وقتی حال دل انسان خوب نیست، نمیتواند نماز با حضور قلب جا بیاورد؛ خدا او را متوجه میکند که کینهای که از اشخاص به دل دارد، مانع حضور قلب او در نماز است.
گاهی بعضی افراد کینهورزی خود را توجیه میکنند و حق خویش میدانند؛ اما خدا میگوید:
«إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُم»[7]
«خوبی به دیگران خوبی در حق نفس انسان است.»
لازم است انسان با یک پالایش درونی همۀ دلخوریها و کدورتها به هر اندازه که هستند را از ضمیر جان خویش بزداید.
نعمت آگاهی خدا از قلب انسان وتوفیق ریشهکنی کینهها، احتیاج به شکرگزاری دائم دارد.
الهامات ربانی و یادآوری کرامت نفس
یکی از مفسرین میگوید:«گاهی انسان یک نیت سوء را در سینۀ خود برای آینده پنهان کرده است و به ظاهر سعی دارد خیلی کریمانه برخورد کند؛ اما تصمیم دارد در زمان مناسب و به اصطلاح سر بزنگاه انتقامگیری کند؛ اما خدا با آگاهی از ضمیر او به زیبایی مدیریت میکند و برای رفع این عداوت پنهان، الهامات ربانی را به قلب القا میکند.» خدا با الهامات ربانی کرامت نفس را به انسان یادآوری میکند. در نتیجه انسان، تشفیخاطر را در شأن خویش نمیداند. خدا آنقدر الهامات را تکرار میکند تا نهتنها انسان از تصمیم سوء منصرف میشود؛ بلکه برای کسی که نسبت به او نظر سوء داشت طلب خیر، با عافیت میکند.
وقتی خدا به ضمیر انسان آگاه است او جرأت پنهان کردن معصیت را در دل ندارد؛ زیرا خدا قادر به افشای این گناه است. اگر نعمت آگاهی خدا نبود باطن انسان تاریک میماند و این تاریکی در حضور قلب نمازها اثر داشت و حال انسان خوش نبود؛ بنابراین پنهان نماندن معاصی از دید خدا نعمت بزرگی است که احتیاج به شکرگزاری دارد.
گاهی اوقات عفو، دعا، طلب خیر و عافیت در حق فردی که در حق انسان جفاکاریهای بسیار کرده است، باعث تغییر او میشود! آدمی که میتاخت، اذیت میکرد و آزار میداد، تبدیل به انسان دیگری میشود.
نعمت محبوب خدا شدن
«قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ یغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ»[8]
«(اى پیامبر!) بگو: اگر خداوند را دوست مىدارید، پس مرا پیروى كنید، تا خدا نیز شما را دوست بدارد و گناهانتان را بر شما ببخشد و خداوند بسیار بخشنده ومهربان است.»
وقتی انسان دل به خدا میبندد و از ولّی او تبعیت میکند، محبوب خدا میشود. محبوب خداشدن، نعمت بزرگی برای انسان مؤمن است. وقتی کسی محبوب میشود، محب، دائم از او دفاع میکند، همه جا از او تعریف میکند، برای او خرج میکند، به هر مکان میل داشت او را میبرد، در نهایت در خدمت اوست و از حضور او خسته نمیشود. وقتی انسان به خدا ایمان داشته باشد و از پیغمبر تبعیت کند، محبوب خدا میشود، خدا دوستش دارد، دائم به او توجه دارد و همهچیز را در اختیار این بنده قرار میدهد، نعمت محبوب و محبوبۀ خدا شدن نعمت بسیار بزرگی است و شایستۀ شکر.
تاریخ جلسه: 94/12/14 ـ بخش 14
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1]. سوره آل عمران، آیه 26.
[2]. زیارت عاشورا
[3]. سوره آل عمران، آیه 27.
[4] – البرهان فی علوم القرآن،ج2،ص142
[5]. الخصال، ص 211.
[6]. سوره آل عمران، آیه 29.
[7]. سوره اسراء، آیه 70.
[8]. سوره آل عمران، آیه 31.