سنت امهال؛ قهر الهی
«قَالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ»[1]
«گفت: «پروردگارا مرا تا روز رستاخیز مهلت ده (و زنده بگذار).»
برخی انسانها از خدا درخواست طول عمر میکنند؛ اما نه برای توبه و اصلاح، بلکه برای ادامۀ غفلت و گناه. اگر طلب عمر به دلیل پاکی، دوری از معاصی و کسب کمالات است، انسان در فضای مهر الهی قرار دارد و از مهلتهای خدا بهرهمند میشود؛ اما اگر ادامۀ عمر به تکرار خطا و غفلت منجر شود، نشانۀ قرار گرفتن انسان در فضای قهر الهی است.
مثال روشن، ابلیس است: خدا به او تا قیامت مهلت داد؛ اما او توبه نکرد و مسیر خود را تغییر نداد. این همان بهرهبرداری نکردن از فرصت الهی است که به جای لطف، نماد عذاب میشود. وقتی انسان از مهلتی که خدا به او میدهد برای اصلاح خود استفاده نمیکند، اتمام حجت خدا بر او بیشتر میشود و این صبر و مهلت، در حقیقت قهر و هشدار خداست.
نماد مهر خدا بر انسان، رشد و صعود معنوی او در طول عمر است؛ اگر رشد صورت نگیرد و چهبسا انسان عقبگرد کند، همین مهلت به نشانه عذاب خواهد بود. به عبارتی، زندگی ظاهراً آرام و برخورداری از امکانات برای فردی که از مهلتهای خدا بهره نمیبرد، در واقع بابی از عذاب الهی است.
خواستههای انسان؛ نماد قهر و مهر الهی
درخواستهای انسان از خدا که تنها به راحتی ظاهری میانجامند و هیچ عاقبت بخیری در آنها نیست، میتواند نماد قهر خدا باشد. یکی از جلوههای عذاب الهی این است که به بنده اجازه میدهد خواستههای نفسانی خود را مطرح کند؛ خواستههایی که ظاهراً لذتآفرین هستند؛ اما در نهایت هیچ خیر واقعی ندارند.
ابلیس نمونهای روشن است: او در خیال خوش است که خدا به او مهلت طولانی داده تا نفسانیات خود را تأمین کند، اما این فرصت را برای اصلاح و بازگشت به راه حق به کار نمیگیرد.
در مقابل، خداوند خواستههای انسانی را مدیریت میکند تا تنها آنها را طلب کند که با عاقبت بخیری همراه هستند. انسانی که تحت مهر خداست، هرگز درخواستهایی که صرفاً نیازهای موقت و دنیایی را تأمین کند و موجب تضییع ابدیت و بدبختی شود، ندارد.
بنابراین، مهلت و امکان طلب خواستهها هم میتواند نشانۀ مهر الهی و هم، در صورت سوءاستفاده، نماد قهر الهی باشد. مسیر واقعی انسان، طلب آن چیزی است که او را به رشد، کمال و سعادت ابدی رهنمون سازد.
گستاخی نسبت به خدا؛ نشانهای از قهر الهی
«قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ»[2]
«گفت: «پروردگارا! چون مرا گمراه ساختی، من (نعمتهای مادّی را) در زمین در نظر آنها زینت میدهم، و همگی را گمراه خواهم ساخت.»
یکی دیگر از نشانههای قهر خدا در زندگی انسان، گستاخی و بیادبی نسبت به خداست. مثال روشن آن، وقتی است که فردی مشکلات رخ داده در زندگی را به خدا نسبت میدهد. ادب ایجاب میکند که انسان خود را عامل بروز مشکلات بداند و اعمالش را بازنگری کند، نه آنکه خدا را مقصر بداند.
ابلیس نمونهای روشن است: او گمراهی و سرکشی خود را به خدا نسبت داد و در نتیجه در فضای قهر قرار گرفت. در حالی که خداوند هیچگاه بندگانش را گمراه نمیکند؛ خدا هادی است؛ اما اگر بندهای هدایت او را نپذیرد، خود به گمراهی میرسد. اگر خدا میخواست انسانها را گمراه کند، هیچ پیامبر، کتاب آسمانی یا ولیّ الهی برای هدایت فرستاده نمیشد.
همچنین برخی انسانها توفیق نداشتن خود را به خدا نسبت میدهند و میگویند: «حتماً خدا خواسته است کسی دروغ بگوید، غیبت کند یا رشد معنوی نداشته باشد.» در حالی که این امور ناشی از اعمال و انتخابهای خود انسان است، نه ارادۀ خدا.
انسانی که در فضای مهر زندگی میکند، مؤدب است و هیچگاه کارهای نامناسب را به خدا نسبت نمیدهد. بلکه آنها را به خود نسبت میدهد و کارهای درست و موفقیتها را به خداوند. زبان اولیای الهی در ادعیه و مناجات، زبان ادب و تواضع است. هر کس اعمال و نقص خود را به خدا نسبت دهد، در واقع در فضای قهر الهی قرار گرفته است، همانطور که ابلیس چنین کرد.
انتقال عیب و معصیت؛ نماد قهر الهی
فردی که در فضای قهر زندگی میکند، تمایل دارد عیب و فساد خود را به دیگران سرایت دهد! اما همانطور که کسی که بیماری مسری دارد، مراقب است دیگران را آلوده نکند، در امور معنوی نیز اگر فردی دارای عیب است، بایستی مراقب باشد تا دیگران گرفتار آن نشوند؛ چنین فردی مشمول لطف خداست.
ابلیس نمونهای روشن است: او که خود گرفتار اغوا شده بود، میخواست همه را هم اغوا کند و این کار را انجام داد؛ او در فضای قهر قرار داشت.
مثالی دیگر: اگر فردی که گرفتار بیماری غیبت است، تلاش میکند بیماری خود را درمان کند و به دیگران سرایت ندهد، بیماری او حادّ نیست و در مسیر رشد معنوی قرار دارد.
اما همین فرد اگر در هر مجلسی که وارد میشود، پشت سر دیگران سخن ناروا میگوید و اطرافیان را هم به این عمل وادار میکند، در واقع خطای خود را به دیگران سرایت میدهد و در فضای قهر خداست.
به عبارت دیگر، کسی که معصیتی انجام میدهد و قصد دارد دیگران را هم درگیر آن کند، گرفتار قهر الهی است. اما کسی که مراقب است خطاها و معایب خود را به دیگران منتقل نکند، در فضای مهر و لطف خدا قرار دارد.
توفیق پرهیز؛ نماد مهر و لطف الهی
توفیق پرهیز از امور نادرست، نشانهای روشن از مهر و لطف خداوند است. این پرهیز شامل افکار غلط، رفتارهای نادرست، گفتار نامناسب، تثبیت معاصی، نیتهای نازیبا، یکنواختی و رشد نکردن، فرو رفتن در دنیا، قضاوت سبک زندگی دیگران و حتی افکاری است که در خلوت به سراغ انسان میآید و ممکن است موجب قضاوت شود.
انسان گاهی میخواهد دیگری را از عمل نادرست باز دارد، غافل از اینکه اگر خدا لحظهای او را به حال خود رها کند، از دیگران بدتر خواهد شد. بنابراین، تمام افکار و رفتار انسان باید حسابشده و آگاهانه باشد.
پرهیزهایی که خداوند با حول و قوۀ خود نصیب بنده میکند، نماد مهر اوست. انسانی که در فضای مهر الهی زندگی میکند، هر روز از خدا درخواست دارد:
«اللّهُمّ صَلّ عَلَی مُحَمّدٍ وَ آلِهِ وَ بَلّغْ بِإِیمَانِی أَكْمَلَ الْإِیمَانِ، وَ اجْعَلْ یَقِینِی أَفْضَلَ الْیَقِینِ، وَ انْتَهِ بِنِیّتِی إِلَی أَحْسَنِ النّیّاتِ، وَ بِعَمَلِی إِلَی أَحْسَنِ الْأَعْمَال»[3]
برخی افراد بیپروا و لاابالی نه تنها چنین پرهیزهایی را ندارند، بلکه ارزش آنها را درک نمیکنند، خواستار رفع عیوب خود نیستند و حتی از پرهیز مؤمنین انتقاد میکنند! در حالی که همین پرهیز، نشانۀ مستقیم لطف و مراقبت الهی است که انسان را از لغزشها و عقبماندگی معنوی حفظ میکند.
بستان معرفت؛ نشانهای از مهر الهی
«إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ»[4]
«به یقین، پرهیزگاران در باغها (ی سرسبز بهشت) و در کنار چشمهها هستند.»
انسانی که دائمًا در بستان معرفت قرار دارد، نماد مهر و لطف خداوند است. به بیان ساده، چنین فردی «در باغ است»؛ یعنی متوجه امور مهم و حقایق زندگی است و بسیاری از مسائل را درک میکند. حضور در این باغ معنوی به انسان امکان میدهد تا حکمتها، مواعظ و پیام حق را بشنود و از رحمتهای پنهان خدا بهرهمند شود.
در این زمینه، واژههای جنت، جن، جنین و جنون از یک خانوادهاند. «جنات» به خوشیهای انسان در امور نامرئی اشاره دارد؛ یعنی لذت واقعی او از امور مرئی نیست. برای مثال، دل انسانی که تحت مهر خداست با دیدن گل و گیاه ظاهری شاد نمیشود؛ بلکه با ایمان به غیب و امور معنوی پنهان، انبساط خاطر پیدا میکند.
نقل شده که اطرافیان مرحوم آیتالله بهجت، ایشان را در اطراف قم در ماشین چرخاندند و درباره فضای سبز و بوستانها پرسیدند. ایشان فرمود: «من هیچ چیز ندیدم.» خوشی ایشان از درخت و پارک و محیط ظاهری نبود، بلکه از لذتهای معنوی و حضور در عرصه معرفت و عبادت حاصل میشد. هر نماز، هر آیه قرآن و هر روضه، برای چنین انسانی خوشی و انبساط خاطر تازهای ایجاد میکند.
خوشی از امور معنوی و پنهان، نماد مهر خدا بر انسان است، در حالی که بسیاری از افراد هنوز در «باغ» قرار نگرفته و از این لذتهای واقعی محروماند.
چشمۀ علم و مهر الهی
انسانی که بهطور مستمر از علم و معرفت بهرهمند میشود، نشانهای از مهر و لطف خداوند است. واژه «حمیم» به معنای آب جوش است و نماد غصۀ دنیایی؛ جهنمیها چنین آب جوشی را مینوشند؛ اما انسانی که علم و معرفت از درونش میجوشد، در فضای مهر الهی قرار دارد و از دل سنگ او چشمۀ معرفت خارج میشود.
همچنین وقتی چشمۀ چشم و دل انسان در مناسبتهای مختلف میبارد، این نیز نشانۀ لطف خداست. برخی گرفتار جمود العین هستند و چشمۀ دل و چشمشان نمیجوشد! ظهور محبت و معرفت در چشم و دل انسان، نماد مهر خدا بر بنده است.
واژه «فی» نشان میدهد این افراد درون علم قرار دارند، نه کنار آن. بسیاری افراد صرفاً در گوشهای نشسته و از علم دیگران تعریف میکنند، اما گروهی وارد میدان کسب علم میشوند و در محیط یادگیری حاضرند. قرآن انسانها را نهتنها به دوستی با علم ترغیب کرده است، بلکه آنان را به قرار گرفتن در ظرف علم و حضور در محیط توزیع دانستنیهای صحیح و دفع جهل تشویق میکند.
افرادی که به یادگیری محدود اکتفا میکنند و علم اولیه را کافی میدانند، از کسب معرفت بیشتر غافلاند در فضای جهل و قهر الهی قرار دارند. در مقابل، انسان جویای علم و معرفت، چشمهای از نور و حکمت را در دل و دیدهاش دارد و این، نماد مهر خداست.
«ادخلوها»؛ نماد مهر و نوازش الهی
«ادْخُلُوهَا بِسَلَامٍ آمِنِين»[5]
«(فرشتگان به آنها میگویند:) داخل این باغها شوید با سلامت و امنیّت.»
یکی دیگر از نشانههای مهر خداوند این است که به بنده میگوید:«ادْخُلُوهَا»، در حالی که به شیطان گفته شده است:«فَاخْرُجْ مِنْه». خدا به مؤمنی که مورد مهر قرار گرفته است، با زبان تکریم سخن میگوید و اجازۀ ورود به فضایی از رحمت و راحتی میدهد، جایی که تحت نام سلام الهی قرار دارد.
انسان تا زمانی که در عالم ماده و تفکر مادی گرفتار است، متوجه ملکوت و پشتپردۀ امور نمیشود. افرادی که از دنیا رفتهاند، در برزخ ارزش واقعی امور معنوی را درمییابند و آرزومند انجام اعمال صالح، طاعات و عباداتی هستند که در آنجا قادر به انجام آنها نیستند.
هر بار که به انسان «ادْخُلُوهَا» گفته و اجازۀ کسب کمالات و عرض ارادت به اولیای الهی داده میشود، نشانگر مهرو نوازش الهی است. بسیاری دیگر از انسانها با دستور «اخْرُجْ مِنْهَا» روبهرو میشوند و توفیق ورود به این فضا نصیبشان نمیشود.
شناخت بیشتر این مهر الهی و احاطۀ آن بر تمام زوایای زندگی انسان، موجب افزایش شکرگزاری و آگاهی بنده میشود و ارزش توفیقات معنوی را بیش از پیش نمایان میسازد.
جذبۀ الهی؛ نماد مهر و عنایت خدا
کسانی که مورد مهر الهی قرار میگیرند، اهل جذبه و کشش معنوی هستند. این افراد حاضرند خواب و راحتی خود را فدای اطاعت خدا کنند و با جذبه الهی، از منیت خود جدا میشوند. این جذبه و کشش، نماد مهر و عنایت خداوند است و موجب توفیق در انجام عمل صالح و کسب کمالات میشود.
گاهی افراد وارد فضاهای معرفتی میشوند؛ اما نه برای کسب علم و معرفت، بلکه به قصد جاسوسی یا نفوذ در محیط! برای مثال در زمان مرحوم آیتالله بروجردی، دو افسر ارشد شاه با لباس مبدل به کلاس درس خارج ایشان فرستاده شدند تا اخبار جمعآوری کنند، اما پس از حضور در مجلس درس، متنبه و اصلاح شدند.
زمانی که خدا، جذبه نصیب فرد میکند، او با امنیت وارد مجالس میشود؛ بدون فخرفروشی، با تواضع و احساس نیاز، از کوثر ولایت بهرهمند میشود و قصد نامناسب ندارد. هدف چنین انسانی، ادامۀ سیر سالم و کسب معرفت است و این سیر با جذبۀ الهی ادامه مییابد.
برخلاف آن، اگر کسی با انگیزههای ناسالم، برای کسب وجهه، نمایش به دیگران یا رسیدن به مقامات دنیوی وارد مسجد یا مجالس شود، ورود او «بِسَلَامٍ» نیست و مهر خدا بر او تحقق نمییابد. تنها زمانی مهر و جذبۀ الهی نصیب بنده میشود که انسان چیزی جز قرب، وصل و رضای الهی طلب نکند و حتی از حاجات مادی نیز چشم بپوشد و تنها با نیت یادگیری و سیر معنوی، زندگی خویش را با لطف خدا اصلاح کند.
رفع موانع سیر معنوی؛ نماد مهر خدا
خداوند با مهر و لطف خویش، موانع مسیر سیر معنوی را برای کسانی که قصد انجام امور خیر و نیکو را دارند، برمیدارد. افرادی که در مجالس بزرگداشت معصومین حاضر میشوند، با عنایت الهی، انواع موانع حضور برای آنان مرتفع شده است.
خداوند با لطف خود موانع جسمی، روحی، سیاسی و اجتماعی را از میان برمیدارد، تا مسیر سلوک و خدمت به خوبیها هموار شود. بسیاری از انسانها میخواهند نیکو باشند اما شرایط برای آنها فراهم نیست و منیت و خودخواهی به عنوان بزرگترین مانع، مانند کوهی عظیم، راه سیرشان را سد میکند.
با این حال، کسانی که با نیت خالص و اراده جدی به انجام خیر اقدام میکنند، به گونهای زمین و زمان به کمک آنها میآیند و موانع مسیر معنوی آنان به لطف خداوند برطرف میشود. این رفع موانع و تسهیل سیر معنوی، نشانۀ آشکار مهر و عنایت الهی بر بنده است.
صفای سینه؛ نشانه مهر و لطف الهی
«نَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ»[6]
«هر گونه غلِّ [= حسد و کینه و دشمنی] را از سینه آنها برمیکنیم (و روحشان را پاک میسازیم)؛ در حالی که همه برابرند، و بر تختها روبهروی یکدیگر قرار دارند.»
یکی دیگر از لطفهای خداوند به بنده، پاکسازی سینه و دل اوست. افرادی که تحت مهر الهی قرار دارند، هیچگاه نسبت به کسانی که به ناحق آنان را آزرده، صدمه رسانده یا بیاحترامی کردهاند، کینه و بغض به دل نمیگیرند. در مواقف دعا، قصد نفرین یا مقابله به مثل ندارند و به اصطلاح هیچ نشانی از دشمنی در دل خود باقی نمیگذارند.
این افراد حتی صدمات گذشته را فراموش میکنند و اگر کسی از آنان عذرخواهی کند، آن را میپذیرند گویی هیچ خطایی رخ نداده است. قلبشان محل نگهداری خاطرات سوء و سیئه دیگران نمیشود و در دعا با تمام وجود، خیر و صلاح آنان را طلب میکنند تا خدا اوضاعشان را روز به روز بهتر کند.
خداوند میفرماید: ما با قدرت خود کینه و کدورت را از سینه کسانی که تحت مهر ما هستند جدا میکنیم. در مقابل، کسانی که گرفتار قهر خدا شدهاند، بسیار درگیر گفتهها و رفتار سوء دیگران هستند و سالها آن را با خود حمل میکنند؛ سینهشان مصفا نیست و مکدر است و از کدورت و دلخوری از خلائق رنج میبرند.
خداوند با مهر و لطف خویش، ریشۀصفات نفسانی را از قلوب بندگانش جدا میسازد. ممکن است فرد لحظاتی گرفتار حسد، بدبینی، بخل، تنگنظری، حرص یا دیگر صفات منفی شود؛ اما این صفات در وجود او تثبیت نمیشود و به سرعت زائل میشود.
به عبارت دیگر، صفات نفسانی در سینه این افراد ریشه ندارد و هر لحظه عبور میکند. حتی این افراد خود را بابت آن لحظات سوء، سرزنش و اصلاح میکنند. آنان سالها گرفتار صفات منفی نمیشوند و تغییرات نفسانیشان به سرعت رفع میشود.
در مقابل، افرادی هستند که سالیان سال حسود، حریص یا تنگنظر باقی میمانند و اصلاح نمیشوند؛ این، نشانۀ آن است که مهر و لطف الهی شامل حال آنان نشده است.
تاریخ جلسه: 1391/1/21 – جلسه هشتم
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] – سوره حجر ایه 36
[2] – سوره حجر آیه 39
[3]. دعای بیستم صحیفه سجادیه.
[4]. سوره حجر، ایه 45.
[5]. سوره حجر آیه 46.
[6] – سوره حجر آیه 47

