کاظم آل الله ـ بخش چهارم

هدیه‌ای از جانب حضرت برای شطیطه

 

تو که کیمیا فروشی نظری به حال ما کن

که بضاعتی نداریم و فکنده‌ایم دامی‏

در زمان حضرت موسی بن جعفر علیه‌السلام کاروانی از نیشابور بر آن شدند تا به سوی بغداد حرکت نموده تا وجوهات خویش را بدست حضرت برسانند.
خانمی به نام شطیطه که از محبت و معرفت حضرت بهره‌مند بود هنگام اطلاع از این موضوع تصمیم گرفت مقدار اندک وجوهاتش را به همراه حوله‌ای را که خود بافته بود به عنوان هدیه‌ای ناقابل از طریق این کاروان به خدمت حضرت موسی بن جعفر علیه‌السلام ارسال نماید.
هنگامی که او کیسه‌های زر و هدایای گران قیمت را نزد کاروان دید، به خود گفت: این هدایا کجا و هدیه ناقابل من کجا؟ اما بی‌درنگ بیاد آورد که خدا از حق، ولو اندک هم باشد حیا نمی‌کند. و خدا می‌داند که او تمام وسع و توان خویش را به امام زمان خود عرضه نموده است.

افراد کاروان پس از مدتی به محضر حضرت موسی بن جعفر علیه‌السلام رسیده و تمام اموال را تقدیم حضرت می‌نمایند. اما امام علیه‌السلام به آن اموال قیمتی توجهی ننموده و در آن میان در جستجوی مال شطیطه می‌فرمایند: درهم‌های شطیطه را به من بدهید.

حضرت در برابر هدیه‌ی شطیطه، برای او کفن فرستاده و به آن عده فرمودند این کفن از پنبه قریه مادرم فاطمه سلام‌الله‌علیها بافته شده است. سلام من را به شطیطه برسانید و به او بگویید من در تشییع جنازه او شرکت کرده و بر او نماز می‌خوانم. [1]

ما نیز به حضرت موسی بن جعفر علیه‌السلام عرضه داشته که بضاعتی نداریم تا در طبق اخلاص گذاشته و به محضر شما هدیه نماییم. تنها چیزی که در محضر مطّهر شما با خود بهمراه آورده‌ایم این است که تمام عمر ریزه‌خوار خوان کرم فرزند بزرگوار شما حضرت علی بن موسی الرضا علیه‌السلام بوده‌ایم و سالیان درازی کبوتر دل را به پابوسی آستان حریم آن سلطان رعیت نواز راهی نموده و از سر ارادت، عرض سلامی به پیشگاه منورش تقدیم داشته‌ایم.

مولای ما! یا باب الحوائج! عنایتی بفرمایید به برکت وجود مقدس فرزند بزرگوارتان، ما را از مرحمت خاص خویش بهره‌مند ساخته و وعده ملاقات و نمازی برای هنگام تشییع ما بدهید. در آن دم که بیش از هر زمان به لطف و مرحمت شما بسیار نیازمندیم.

 

سوالی که زندگی بُشرحافی را دگرگون ساخت

 

بُشر حافی مردی عیاش و خوش‌گذران بود که در زمان حضرت موسی بن جعفر علیه‌السلام زندگی می‌کرد. روزی حضرت موسی بن جعفر علیه‌السلام هنگام عبور از کوچه‌های بغداد صدای لهو و لعب و پایکوبی از خانه‌ای به گوششان رسید. در همان حال کنیزی از آن خانه برای بیرون گذاشتن زباله خارج شد.
حضرت به آن کنیز فرمودند: صاحب این خانه آزاد است یا ینده؟
کنیز پاسخ داد: آزاد است.

حضرت فرمودند: راست گفتی. اگر بنده بود این کارها را نمی‌کرد و از مولای خود می‌ترسید.
کنیز به خانه برگشت و مولای او (بُشر حافی) علت تاخیر او را جویا شد.
کنیز گفت: آقایی از من سوال‌هایی پرسید و من به او پاسخ دادم. و او گفت اگر مولای تو بنده بود از مولای خود می‌ترسید.

بُشر به محض شنیدن این کلام، پای برهنه به بیرون از خانه در جستجوی گوینده کلام دوید.
او به مجرد دیدن حضرت موسی بن جعفر علیه‌السلام اظهار ندامت خود را به ایشان اعلام و با عنایت حضرت در باقیمانده عمر خویش بگونه‌ای توبه نمود که از عرفای نامدار زمان خود گردید. [2]

به حضرت موسی بن جعفر علیه‌السلام عرضه می‌داریم که سالیان دراز است که صدای لهو ولعب از خانه دل ما بلند است. خواستاریم که شما گذری از کوچه دل ما نموده و از ما هم پرسشی بفرمایید. شاید با سوال شما به خود آمده و دست از طغیان برداشته و بنده گردیم .و به اعتبار کلام شما، توبه نصوح برایمان صورت پذیرد تا نام ما در زمره تائبین ثبت شده و طبق آیه 222 سوره مبارکه بقره محبوب خدا گردیم.

«إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ»

یا باب الحوائج، یا موسی بن جعفرع! ای زندانی زندان ظلم هارون!
عمری است که در زندان هوای نفس خویش اسیر بوده و دل هایمان در آن پوسیده شده است. غل و زنجیر معصیت آنگونه به گردن‌مان بسته شده که تاکنون عروجی به عالم اعلی نداشته‌ایم.  نمازهایمان هنوز به عطر عروج معطر نگردیده است.
پای در گِل عالم خاک و محروم از سیر در  افلاک، سرگرم به آب و دانه دنیا شده‌ایم.
ما را همانگونه که بُشر حافی را از اسارت نفسانیات و لهو و لعب نجات بخشیدید از قید و بند اسارت رها می‌سازید؟

شکر آن را که تو در عشرتی ای مرغ چمن

به اسیران قفس مژده گلزار بیار

کام جان تلخ شد از صبر که کردم بی دوست

عشوه‌ای زان لب شیرین شکربار بیار

روزگاریست که دل چهره مقصود ندید

ساقیا آن قدح آینه کردار بیار

 

نگارش به امر حضرت موسی بن جعفر  (ع)

 

سید عبدالله شبّر، یکی از علمای شیعه است که بیش از هفتاد جلد کتاب به نگارش در آورده است.
وقتی از ایشان علت رمز موفیقت در نگارش سوال می‌شود، می‌فرماید: فراوانی تألیفات من به خاطر عنایت حضرت موسی بن جعفر علیه‌السلام است.

شبی آن امام در رؤیا به من فرمودند: «اُکتُب وَ صَنّف فَاِنّهُ لا یجفُ قلمُکَ حتّی تَموت» 
بنویس و کتاب پدید آور! همانا قلمت تا هنگام مرگ خشک نخواهد شد.  از فردای آن روز قلم من به نگارش در آمد. [3]

به حضرت موسی بن جعفر علیه‌السلام عرضه می‌داریم
مولای ما، ما نیز خواهان آنیم که احیاگر حق بوده و باقیات و صالحاتی در تاریخ بر جای گذاریم. دست و قلم ما را به دستان خود متبرک نموده و برای نصرت حق به یاری بپذیرید.

 

 

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 


[1] بحارالانوار، ج 48، ص 74

[2] منهاج الکرامه فی معرفه الامامه، علامه حلّی، ص 59

[3] روضه العابدین، ج ۲

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *