امکان تسلّط شیطان بر جسم مؤمن و عدم امکان تسلّط او بر ایمان مؤمن
ابوبصیر در رابطه با آیه: «فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ إِنَّهُ لَیسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذینَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ یتَوَکلُونَ»[1] «هنگامی که خواستی قرآن تلاوت کنی از شیطان رانده شده به خدا پناه ببر همانا شیطان را دستی نیست بر کسانی که ایمان آورده و بر پروردگار خویش توکل کردهاند» از امام صادق (ع) سؤال کرد. حضرت فرمودند:
«یا أَبَا مُحَمَّدٍ یسَلَّطُ وَ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِ عَلَى بَدَنِهِ وَ لَا یسَلَّطُ عَلَى دِینِهِ قَدْ سُلِّطَ عَلَى أَیوبَ ع فَشَوَّهَ خَلْقَهُ وَ لَمْ یسَلَّطْ عَلَى دِینِهِ وَ قَدْ یسَلَّطُ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَى أَبْدَانِهِمْ وَ لَا یسَلَّطُ عَلَى دِینِهِمْ قُلْتُ قَوْلُهُ تَعَالَى إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذِینَ یتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکونَ قَالَ الَّذِینَ هُمْ بِاللَّهِ مُشْرِکونَ یسَلَّطُ عَلَى أَبْدَانِهِمْ وَ عَلَى أَدْیانِهِمْ»[2]
«ای ابا محمد، به خدا سوگند شیطان بر بدن مؤمن مسلّط میشود ولی بر دین او مسلّط نمیگردد. بر ایوب پیغمبر چیره گردید و خلقت او را زشت کرد ولی بر دین او تسلّط نیافت و چه بسا بر بدن مؤمنان مسلّط شود ولی بر دینشان دست نیابد.»
بنابراین شیطان بر جسم مؤمن مسلّط میشود تا مؤمن را از بندگی خدای سبحان جدا کند، تا حدی که دستش نتواند بنویسد، چشمش نتواند ببیند و پایش نتواند گامی بردارد، اما بر دین مؤمن نمیتواند مسلّط شود. نشانه این امر آن است که ممکن است بسیاری از اعضاء و جوارح مؤمن بیمار شود و توان سابقش را نداشته باشد ولی همچنان ذاکر و شاکر است و علی الدوام سعی بر بندگی خدای سبحان دارد.
ابتلاء حضرت ایوب (ع)
در روایت دیگری امام صادق (ع) در ارتباط با حضرت ایوب (ع) فرمودند:
«…فَسَلَّطَهُ عَلَى بَدَنِهِ مَا خَلَا عَقْلَهُ وَ عَینَیهِ فَنَفَخَ فِیهِ إِبْلِیسُ فَصَارَ قَرْحَةً وَاحِدَةً مِنْ قَرْنِهِ إِلَى قَدَمِهِ فَبَقِی فِی ذَلِک دَهْراً طَوِیلًا یحْمَدُ اللَّهَ وَ یشْکرُهُ حَتَّى وَقَعَ فِی بَدَنِهِ الدُّودُ وَ کانَتْ تَخْرُجُ مِنْ بَدَنِهِ فَیرُدُّهَا وَ یقُولُ لَهَا ارْجِعِی إِلَى مَوْضِعِک الَّذِی خَلَقَک اللَّهُ مِنْهُ وَ نَتُنَ حَتَّى أَخْرَجَهُ أَهْلُ الْقَرْیةِ مِنَ الْقَرْیةِ وَ أَلْقَوْهُ عَلَى الْمَزْبَلَةِ خَارِجَ الْقَرْیة…»[3]
«…خداوند بلا را بر بدن او (غیر از عقل و چشمانش) مسلط کرد و شیطان در او دمید تا بدن او سراسر زخم شد. مدتی طولانی بر همین حال بود و دائم شکر خدا را به جا میآورد تا اینکه در بدن او کِرم افتاد و چون کرمی از بدنش خارج میشد آن را به جای خود برمیگرداند و به او میگفت: برگرد به جایگاهی که خداوند تو را از آنجا آفریده است! و آنگاه بدنش بو گرفت به طوری که مردم او را از شهر بیرون بردند و در مزبله بیرون شهر انداختند…»
البته در روایات دیگری، موضوع بو افتادن در بدن یا تغییر شکل ظاهری ایشان نفی شده است.
امام صادق (ع) از پدر بزرگوارشان امام باقر (ع) نقل میکنند:
«إِنَّ أَیوبَ ابْتُلِی سَبْعَ سِنِینَ مِنْ غَیرِ ذَنْبٍ وَ إِنَّ الْأَنْبِیاءَ لَا یذْنِبُونَ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ لَا یذْنِبُونَ وَ لَا یزِیغُونَ وَ لَا یرْتَکبُونَ ذَنْباً صَغِیراً وَ لَا کبِیراً وَ قَالَ ع إِنَّ أَیوبَ مِنْ جَمِیعِ مَا ابْتُلِی بِهِ لَمْ تُنْتِنْ لَهُ رَائِحَةٌ وَ لَا قَبُحَتْ لَهُ صُورَةٌ وَ لَا خَرَجَتْ مِنْهُ مِدَّةٌ مِنْ دَمٍ وَ لَا قَیحٌ وَ لَا اسْتَقْذَرَهُ أَحَدٌ رَآهُ وَ لَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ أَحَدٌ شَاهَدَهُ وَ لَا تَدَوَّدَ شَیءٌ مِنْ جَسَدِهِ وَ هَکذَا یصْنَعُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِجَمِیعِ مَنْ یبْتَلِیهِ مِنْ أَنْبِیائِهِ وَ أَوْلِیائِهِ الْمُکرَّمِینَ عَلَیهِ وَ إِنَّمَا اجْتَنَبَهُ النَّاسُ لِفَقْرِهِ وَ ضَعْفِهِ فِی ظَاهِرِ أَمْرِهِ لِجَهْلِهِمْ بِمَا لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ تَعَالَى ذِکرُهُ مِنَ التَّأْییدِ وَ الْفَرَج»[4]
«ایوب بیآنکه گناهی از او سر زند هفت سال مبتلا بود. پیامبران معصیت نکنند زیرا آنان در عصمت حق هستند و از آلودگیها مبرا و زشتی و فساد از ایشان سر نزند و گناه، چه کوچک چه بزرگ مرتکب نگردند. ایوب پیامبر به دردهای گوناگون مبتلا بود اما بوی بدی از او به مشام نمیرسید و نیز چهره او زشت نگردید و هرگز از بدن او خون و چرک بیرون نزد. کسی که او را میدید از او منزجر نمیگشت و دیدار کنندگان او از او بیزار نشدند و هرگز بدنش کرم نیفتاد و خداوند با همه بلارسیدگان از پیامبران و اولیای گرامیاش چنین رفتار کند. دوری مردم از ایوب برای فقر و ضعف ظاهری او بود، زیرا آنان میدانستند که ایوب مورد توجه پروردگار خویش است و برای او از جانب خداوند گشایشی است.»
ابتلاء حبیب نجّار
فردی به امام صادق (ع) گفت: از قول شما نقل شده است که مؤمن به جذام، برص، پیسی و… مبتلا نمیشود. حضرت فرمودند:
«إِنْ کانَ لَغَافِلًا عَنْ صَاحِبِ یاسِینَ إِنَّهُ کانَ مُکنَّعاً ثُمَّ رُدَّ أَصَابِعُهُ فَقَالَ کأَنِّی أَنْظُرُ إِلَى تَکنِیعِهِ أَتَاهُمْ فَأَنْذَرَهُمْ ثُمَّ عَادَ إِلَیهِمْ مِنَ الْغَدِ فَقَتَلُوهُ ثُمَّ قَالَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ یبْتَلَى بِکلِّ بَلِیةٍ وَ یمُوتُ بِکلِّ مِیتَةٍ إِلَّا أَنَّهُ لَا یقْتُلُ نَفْسَهُ»[5]
«او (نقل کننده حدیث) از صاحب یاسین (حبیب نجار) غافل است که دستش فلج (یا مرتعش) بود. سپس حضرت انگشتانشان را مانند انگشتان انسانِ فلج برگرداند و فرمود: گویی او را میبینم که با دست سست شده نزد آنها امده و بیمشان میدهد. سپس بار دیگر روز بعد نزدشان آمد و ایشان او را کشتند سپس فرمودند: مؤمن به هر بلایی مبتلا میشود و به هر مرگی میمیرد اما خود را نمیکشد»
صاحب یاسین، حبیب نجّار با اینکه جذام داشت اما خدای سبحان جایگاه او را بسیار رفیع کرد و در سوره یاسین که قلب قرآن نامیده شده است از او سخن گفت و او را جزء مکرِمین قرار داد. حبیب نجّار پیامش را به مردم زمان خودش رساند و بعد از دنیا رفت:
«…قالَ یا لَیتَ قَوْمی یعْلَمُونَ بِما غَفَرَ لی رَبِّی وَ جَعَلَنی مِنَ الْمُکرَمینَ»[6]
«…گفت: اى کاش قوم من مىدانستند. که پروردگارم مرا بخشید و از گرامىداشتگان قرارم داد.»
بنابراین این امراض جسمانی ضرری به حال مؤمنین نمیزند و نه تنها نقصی برای آنها محسوب نمیشود، بلکه ترفیع رتبه و درجه آنان است.
دنیا دار ثواب و عقاب نیست
حضرت امام (ره) در ادامه بحث دیدگاه بسیار مفیدی به ما میدهند که از طریق آن راحتتر به دنیا مینگریم.
ایشان میفرمایند: عالم دنیا نه دار کرامت و پاداش افراد (به طور کامل) است و نه دار عذاب، زیرا دنیا از جهت اینکه دنیاست به تعبیر حضرت امام (ره) دار تزاحم است، یعنی از طرفی نعماتش آمیخته به سختی است و هیچ یک از لذّاتش بدون رنج نیست و به تعبیر امام (ره) لذّاتش موجب درد است و هریک از لذاتش دردی در پی دارد. بنابراین نمیتواند به طور کامل دار تکریم خدای سبحان باشد و از طرفی دار عقاب خدای سبحان نیز نمیتواند باشد، چون عذاب و عقاب این عالم به طور کامل به مستحقین عذاب نمیتواند برسد و آلام و رنجهایش خالص نیست و تعصّی دارد از اینکه به طور کامل عذاب به صورت عذاب باقی بماند. یعنی به این معنی نیست که عذاب و عقاب در این عالم همیشه عذاب بماند، بلکه بسیاری از عذابهای این عالم همراه با نعمتها و راحتیهایی است و علاوه بر این در رابطه با بعضی افراد هر قدر هم در این دنیا معذّب شوند، بیش از آن مستحق عذاب بودند.
دار تکریم و عقاب خدای سبحان عالَمی است که لذّاتش ماندگار است و عذابش عذابی خالص است که هیچ خوشی و لذّتی با آن همراه نیست. در آن دیار باقی، درد و الم یک عضو، به سایر اعضا منتقل میشود و سایر اعضا نیز همراه با عضو دردمند، درد میکشند و متاثر میشوند و به همین جهت است که در ابتدای حدیث پانزدهم داشتیم «و ذلک انَّ الله لم یجعل الدّنیا ثواباً لِمؤمن و لا عقوبةً للکافرِ» یعنی همه اینها به این جهت است که خداوند دنیا را نه ثوابی برای مؤمن قرار داده است و نه عقابی برای کافر.
دنیا، عالم کسب است نه عالم اجر
خداوند دنیا را مزرعه انسان قرار داده است، مزرعهای که در آن وظیفه هر یک از ما کاشتن اعمال صالح و کار کردن هرچه بیشتر برای کسب محاسن اخلاقی و عملی است.
به تعبیری این عالَم، عالَم کسب است نه عالم اجر، یعنی در این عالم وظیفه ما کسب مزد نیست و نباید برای طلب مزد عجله به خرج داد، نباید توقع داشت خلافکار به محض ارتکاب خطا فوراً در این عالم مجازات شود، چرا که این امر مخالف سنت جاریه خداوند در این عالم است.
این عالم دار امتحان و تمییز شقی از سعید و مطیع از عاصی است، نه دار بروز نتایج اعمال. اگر هم خدای سبحان ظالمی را در این دنیا عذاب کند، این عذاب در واقع شدت عنایت حق تعالی به اوست.
سنّت استدراج
مهلتی که خدای سبحان در این دنیا به کفار میدهد، سنّت استدراج است که فرد روز به روز گناهان بیشتری مرتکب میشود ولی با این وجود زندگیاش موافق خواست اوست و به همین دلیل تصور میکند مورد لطف خدای متعال است که تاکنون او را عذاب نکرده است.
چنانچه خداوند در قرآن کریم فرموده است:
«… سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیثُ لا یعْلَمُونَ وَ أُمْلی لَهُمْ إِنَّ کیدی مَتینٌ»[7]
«… ما آنان را از آنجا که نمیدانند به تدریج به سوی عذاب پیش میبریم و مهلت دهیم آنها را همانا کید من شدید است»
و در آیهایی دیگر میفرماید:
«وَ لا یحْسَبَنَّ الَّذینَ کفَرُوا أَنَّما نُمْلی لَهُمْ خَیرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلی لَهُمْ لِیزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ»[8]
«آنها که کافر شدند، (و راه طغیان پیش گرفتند،) تصور نکنند اگر به آنان مهلت میدهیم، به سودشان است! ما به آنان مهلت میدهیم فقط برای اینکه بر گناهان خود بیفزایند؛ و برای آنها، عذاب خوارکنندهای (آماده شده) است!»
بنابراین خداوند به بعضی افراد مهلت میدهد تا باطن خود را به ظهور و فعلیت برسانند.
از امام صادق (ع) روایت شده است:
«إِذَا أَحْدَثَ الْعَبْدُ ذَنْباً جُدِّدَ لَهُ نِعْمَةٌ فَیدَعُ الِاسْتِغْفَارَ فَهُوَ الِاسْتِدْرَاجُ»[9]
«وقتی بنده گناهی را مرتکب شود برای او نعمتی تجدید شود پس واگذار و رها میکند استغفار را، پس آن استدراج است.»
قانونا انسان وقتی مرتکب سیئه و گناهی شد، باید بابت آن استغفار کند ولی اگر استغفار را رها کند و با این وجود خداوند باز هم نعمت جدید دیگری به او عطا کند این همان سنت استدراج حق تعالی است.
در ادامه حدیثی که ابتدای حدیث پانزدهم حضرت امام (ره) از امام صادق (ع) عنوان کردند حضرت فرمود: بودند«… و من سخفَ دینُه وضعفَ عقلُه قلَّ بلائُه» بنابر اطلاق روایت بلا اعم از جسمانی و روحانی است.
تاریخ جلسه: 87/2/11- جلسه 36
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
» حدیث 15- امتحانات الهی و نتیجه آن
» ادامه حدیث 15- نتیجه ابتلائات الهی
» ادامه حدیث 15- دلایل شدت ابتلاء انبیاء
[1] سوره مبارکه نحل، آیه 98 و 99
[2] بحارالانوار، ج12، ص342
[3] بحارالانوار، ج12، ص342
[4] بحارالانوار، ج12، ص348
[5] اصول کافی، ج2، ص254
[6] سوره مبارکه یس، آیه 26 و 27
[7] سوره مبارکه قلم، آیه44 و 45
[8] سوره مبارکه آل عمران،آیه 178
[9] بحارالانوار، ج5، ص215