ما پیروان خود را میشناسیم
امام صادق علیهالسلام میفرمايند:[1] گروهي بر پدرم وارد شدند و از حضرت سؤال كردند تعريف امام چیست؟
حضرت پاسخ دادند: « جايگاه و تعريف امام، بسیار بزرگ است (شما توانایی ادراک آن را ندارید. و تنها میتوانید به لوازم آن ملتزم شويد.) هنگامی که بر امام وارد ميشويد او را بزرگ شمارید و وجود او را گسترده بدانيد. دلدادهی سخنان او باشيد. امام هم نسبت به شما وظايفي دارد تا شما را هدايت كند. يكی از خصوصیات امام آن است که هنگامی که بر امام وارد میشويد هيچكس نمیتواند به امام نگاه کرده و چشم خود را از اين نگاه آکنده سازد! زیرا هيبت و جلالت امام مانع از نگاه شما میشود.»
در ادامه سائل می پرسد: آيا امام، شيعيان خود را ميشناسند؟
امام پاسخ فرمودند:«هر گاه آنها را ببيند ميشناسد.»
مجددا سؤال کردند: ما شيعه هستيم؟
حضرت فرمودند:«همه شما شيعه هستيد.»
و در پاسخ سؤال آنان که گفتند:” علامت امامت شما بر ما چيست؟” فرمودند:«ميخواهيد نامتان و نام پدرانتان را بگویم؟میخواهید سبب آمدنتان را نزد خود بگویم؟ شما میخواستید معنای شجره طیبه را از من بشنوید. شجره طیبه ما هستیم که اصل آن ثابت و فرع آن در آسمان است.ما درختانی هستیم که ميوه ی علم در اختیار شیعیان خویش قرار ميدهيم. حال آیا قانع شديد؟ و باور کردید امام کیست؟»
پاسخ دادند: “ما به كمتر از اين هم قانع بوديم”
درایت در روایت:
طبق فرمايش امام باقر علیهالسلام:
1. ارتباط با امام ادب حضور میطلبد.
2.امام بر خود واجب می داند شیعیان خویش را به مقصود برساند، و اجازه نمی دهد در راه بمانند.
3.امام، همهی شيعيان را با جزئیات ميشناسند. به محمد بن مسلم طومار نام فرزندان او و اینکه نسل او از دوستان اهلبیت هستند را نشان دادند. و پذیرایی ویژه از محبین و شیعیان خود دارند.
4.امام از آنچه كه در دل شيعه ميگذرد آگاه است.
5.تغذیه علمی امام برای شیعیان مستمر است. غیر ممکن است سراغ حضرت بروید و بدون دریافت علمی باز گردید. امامان معصوم علیهم السلام همچون درختان پر ثمری هستند که میوهی علم را دائم در اختیار شيعيان خویش قرار میدهند.
- عدهای نزد امام آمدند و اولین عطیهای که دریافت کردند آن است که امام آنان را جزء شیعیان محسوب میکنند.
امروز از امام باقر علیهالسلام می خواهیم که ما هم جزء شیعیان باشیم و از ثمرات علمی ایشان بهره مند شویم، و هم توفیق شکر نصیب ما گردد و این ثمرات در زندگی ما جریان دائم داشته باشد. و محبت ریشه دار و معرفتی قدیمی نسبت به فرزندان خویش را در عمق وجود ما جای دهند.که:
گر بشکافند سراپای من
جز تو نبینند در اعضای من
غوغای محبّت
حكم بن عتيبه[2] گويد[3]: روزى در محضر امام باقر عليه السّلام نشسته بوديم و اطاق نيز مملوّ از جمعيت بود، به ناگاه پيرمردى كه تكيه بر عصاى بلندى كرده بود وارد شده و نزدیک درب ايستاد و گفت:” سلام و رحمت خدا و بركاتش بر تو باد اى فرزند رسول خدا”، و پس از آن ساكت شد.
امام باقر علیهالسلام جواب سلام او را داده فرمودند: «و عليك السّلام و رحمة اللَّه و بركاته.»
پيرمرد رو به حاضرين كرده و به آنها نيز سلام كرد و هم چنان ايستاد تا همگى جواب سلامش را دادند، آنگاه روى خود را به امام باقر علیهالسلام كرد و گفت:
اى فرزند رسول خدا! مرا نزديك خود بنشان كه به خدا سوگند من شما را دوست دارم و دوستدار شما را نيز دوست دارم، و به خدا سوگند دوستيام به شما و دوست داشتن دوستداران شما به جهت طمع دنيائى نیست. و به خدا سوگند دشمن شما را دشمن میدانم. و به خدا اين دشمنى داشتن و بيزارى من از او نه به جهت دشمنی خونى است كه ميان من او برقرار باشد بلکه تنها به جهت ظلمی است که بر شما روا داشتند. به خدا سوگند من حلال شما را حلال دانم و حرامتان را حرام می شمارم و گوش به فرمان شما هستم. قربانت گردم آيا در باره من، اميد به سعادت و نجات دارى؟
امام باقر علیهالسلام فرمودند:« نزدیک بيا.» او را کنار خود نشانده و سپس به او فرمودند: اى پيرمرد همانا مردى نزد پدرم على بن الحسين عليهما السّلام شرفياب شد و اين پرسشى كه تو از من كردى، از پدرم پرسید، و پدرم به او فرمود: «اگر (با اين حال) بميرى به رسول خدا صلّیاللهعلیهوآله و على و حسن و حسين و على بن الحسين علیهم السلام وارد شدهای، قلبت آرام خواهد شد، ديدهات روشن گردد و با روح و ریحان و فرشتگان نويسنده از تو استقبال شود، و اين هنگامی است كه جان به حلقومت رسیده باشد. اگر زنده بمانى آنچه را موجب چشم روشني ات هست می بینی و در بالاترين درجات بهشت با ما خواهى بود.»
پيرمرد گفت: چه فرمودى اى ابا جعفر؟! امام علیهالسلام همان سخنان را با حوصله ی تمام براى او تكرار كردند.
پيرمرد گفت: اللَّه اكبر! و سخنان امام را تکرار کرد و صداى گريه اش بلند شد تا اينكه روى زمين افتاد، و حاضران در اطاق نيز كه آن حال را از پيرمرد ديدند شروع به گريه و زارى کردند.
امام باقر علیهالسلام با انگشت خود قطرات اشک را از گوشه هاى چشم آن پيرمردپاک کرد.
يرمرد سر بلند نموده به حضرت عرض كرد:دستت را بمن بده قربانت گردم.
حضرت دست مبارک خود را به پيرمرد داد، و او دست آن حضرت را مي بوسيد و بر ديده و رخ خود گذاشت. سپس شكم و سينه خود را گشود و دست بر شكم و سينه اش گذارده برخاست، و خداحافظى كرد و رفت.
امام باقر علیهالسلام نگاهى به پشت سر آن پيرمرد نموده، و رو به حاضرين فرمودند:
« مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَلْيَنْظُرْ إِلَى هَذَا »
«هر كه ميخواهد مردى از اهل بهشت را ببيند به اين مرد بنگرد.»
درایت در روایت:
- اعلام محبت خالصانه و بيشائبه به امام زمان(عج) و برائت از دشمنان دین سبب استقبالی بی نظیر از جانب امام برای هر محب صادق و خالصی است. ابراز محبت عمیق و ریشه دار، محبتی که ریشه در عمق شناخت زائر نسبت به این انوار تابناک دارد ارزشمند و ماندگار است و تا قیامت تداوم دارد.
توشهای برای شیعیان
جابر جُعفي ميگويد[4]: هيجده سال در خدمت حضرت امام باقر(ع) بودم، و از خرمن پرفيض او خوشه چيني مي كردم، هنگام خداحافظي و وداع ـ براي مراجعت از مدينه به كوفه ـ تقاضا كردم باز مرا بهره مند سازند، فرمودند: « پس از هيجده سال، کافی نیست آنچه از ما آموختی؟!»
عرض کردم: من از دریای علم و فضیلت شما هرگز سیراب نمی شوم؛ چرا که شما اقیانوس بی پایان دانش هستید که هیچ گاه به عمق آن نمی توان رسید. باز هم روح تشنه مرا با حدیثی دیگر سیراب سازید.
هنگامی که امام علیهالسلام عشق وافر من را بعد از آن همه تحصیل مشاهده نمود، باز هم ره توشه ای ماندگار به من عنایت فرمود:
« يَا جَابِرُ، بَلِّغْ شِيعَتِي عَنِّي السَّلَامَ، وَ أَعْلِمْهُمْ أَنَّهُ لَا قَرَابَةَ بَيْنَنَا وَ بَيْنَ اللَّهِ (عَزَّ وَ جَلَّ)، وَ لَا يُتَقَرَّبُ إِلَيْهِ إِلَّا بِالطَّاعَةِ لَهُ. يَا جَابِرُ، مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ وَ أَحَبَّنَا فَهُوَ وَلِيُّنَا، وَ مَنْ عَصَى اللَّهَ لَمْ يَنْفَعْهُ حُبُّنَا.»
«ای جابر! از جانب من به شیعیانم سلام برسان و به آنان اعلام کن که بین خانواده ما و خداوند، هیچ گونه خویشاوندی وجود ندارد. و در پیشگاه خدا کسی مقرّب نمی شود مگر با اطاعت خالصانه از اوامر الهی. ای جابر! هر کس از خدا اطاعت کند و ما را هم دوست بدارد، او دوست حقیقی ماست؛ اما هر کسی خدا را نافرمانی کند، دوستی و محبت ما هرگز برای او سودی نخواهد داشت.»
درایت در روایت:
- جابر 18سال در محضر امام باقر است و هنگام خداحافظی درخواست عالم شدن را دارد.
- محفوظ بودن و عصمت از گناه به اذن حق با وساطت امام معصوم میسر می گردد. و امیدواریم بتوانیم در زمره ی دوستداران ایشان قرار گیریم و با وساطت حضرت ظرف های وجودی ما گسترش یافته و استعداد های نهفته ما به فعلیت درآید. و ندای” هل من مزید” مان فراوان گردد و نور علم و معرفت ما افزایش یابد.
- و امروز در اولین روز ماه رجب به امام باقر علیهالسلام عرض میکنیم:
آقا جان! شما را به مادر بزرگوارتان قسم می دهیم به اذن حق مصونیت از گناه به ما عطا کنید. در این ماه مبارک، رحمات الهی در حال نزول است دعایمان کنید تا ظرف های ما وسیع و گسترده گردد و ظرفیت پذیرش این رحمات را داشته باشد.
مولای مهربانم! دعا کنید تا استعدادهای ما به فعلیت درآید. رجب نهر است به این معنا که آب در آن جریان دارد و هر لحظه خیر و برکت در آن جاری است.- نمی خواهیم از خیرات و برکات جاری در این ماه عظیم محروم مانده و در زمره حسرت خورندگان ماه رجب باشیم.
«هذا باقر علم الرسل…»
حبابه والبیه بانویی است که از زمان امیرالمومنین علیهالسلام تا زمان امام رضاعلیه السلام زندگی کرده است. او می گوید: مردی را در مکه به هنگام عصر در کنار ملتزم (یا در فاصله میان درِ کعبه و حجرالأسود) بر فراز قسمت بلندی از زمین دیدم که سر خود را با عمامه بسته بود و چنان شکوهمند بود که می پنداشتی خورشیدی است بر فراز کوه ها. دست به آسمان گشوده و به دعا و نیایش مشغول بود، سپس مردم به سوی او شتافتند و حل مسائل پیچیده علمی و مسائل مشکل خود را از او می پرسیدند و او تا به هزار سؤال آنان پاسخ نگفت، از آن جا نرفت. سپس برخاست و قصد رفتن کرد. در همین هنگام منادی با صدای رسا گفت:« الا ان هذا باقر علم الرسل مبین السبل هذا خیرمن رسخ فی اصلاب اصحاب السفینه» آگاه باشید این شکافنده علم پیامبران گذشته و بیان کننده راه های حقیقت و بهترین کسی است که در سفینه نوح نشسته است. «هذا ابن فاطمه الزهرا و ابن ناموس الدهر و ابن محمد و خدیجه و علی و فاطمه».
غربت امام باقر (ع)
علیّ بن حمزه و ابوبصیر گویند[5]: به همراه ابولیلا خدمت مولایمان امام باقر علیهالسلام شرفیاب شدیم،حضرت به کنیز خود فرمودند:«سکینه! چراغ را بیاور!»
او چراغ را آورد، آنگاه فرمود:« صندوقچه اي را که در فلان جاست نیز بیاور»
او صندوقچه را آورد، حضرت مُهر آن را باز نموده و صحیفه ی زرد رنگی را از آن بیرون آوردند.
علیّ بن ابی حمزه گوید: امام باقر علیهالسلام به آن صحیفه از بالا نگاه می کرد و می پیچید و از پایین آن باز می کرد و نگاه می فرمود تا این که به یک سوّم یا یک چهارم آن رسید، در این هنگام نگاهی به من کرد. از نگاهش چنان لرزه بر اندامم افتاد که بر خود ترسیدم.
وقتی مرا در این حال دیدند دست مبارکش را بر سینه ام گذاشت و فرمود: «خوب شدي؟»
عرض کردم: آری، قربانت گردم.
فرمود:«چه می بینی؟»
عرض کردم: نام خودم، نام پدرم و نام فرزندانی براي خودم که آنها را نمیشناسم.
فرمودند: «يَا عَلِيُّ لَوْ لَا أَنَّ لَكَ عِنْدِي مَا لَيْسَ لِغَيْرِكَ مَا اطَّلَعْتُكَ عَلَى هَذَا أَمَا إِنَّهُمْ سَيَزْدَادُونَ عَلَى عَدَدِ مَا هَاهُنَا»؛« ای علی! اگر نبود که در نزد من مقامی داري! تو را از این اسرار آگاه نمی کردم، آگاه باش که به زودي (فرزندانت) به اندازه عددي که اینجا دیدي اضافه خواهند شد.»
علیّ بن ابی حمزه گوید: سوگند به خدا! بیست سال از این ماجرا گذشت، در این مدّت براي من فرزندانی به تعدادي که با چشمانم در آن صحیفه دیده بودم، متولّد شد …
*معرفی هر بزرگی از لسان خود دالّ بر غربت او است. معرفی حضرت از لسان مطهر خویش گویی رنجنامه ای است بر غربت و ناشناخته بودن در میان مردمان عصر خویش.
اعلم بودن امام باقر (ع) از حضرت موسى و خضر
از امام باقر-عليه السّلام-روايت شده است[6] كه فرمود: موسى از خضر مسألهاى را پرسيد ولى او پاسخ آن را نمی دانست، خضرهم از موسى مسألهاى را پرسيد كه موسى نتوانست پاسخ آن را بگويد و اگر من آنجا حاضر بودم پاسخ هر دو را مىدادم و چيزى از آن دو مىپرسيدم كه از پاسخ آن عاجز بودند.
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] بحارالأنوار، ج46، ص244
[2] از معاصرین امام سجاد و امام باقر علیهما السلام
[3] الكافي، ج8، ص77
[4] امالی(شیخ طوسی)، ص296
[5] بحارالانوار، ج 46، ص266
[6] بحار الانوار، ج26، ص195