اصول اخلاق اجتماعی ـ بخش دوازدهم

امیرالمؤمنین علیه‌السلام در نهج البلاغه می‌فرمایند:

«… وَ أَطْلِقْ عَنِ النَّاسِ عُقَدَ كُلِّ حِقْدٍ وَ اقْطَعْ عَنْكَ سَبَبَ كُلِّ وِتْرٍ وَ اقْبَلِ الْعُذْرَ وَ ادْرَأِ الْحُدُودَ بِالشُّبُهَاتِ وَ تَغَابَ عَنْ كُلِّ مَا لَا يَضِحُ لَكَ وَ لَا تَعْجَلَنَّ إِلَى تَصْدِيقِ سَاعٍ فَإِنَّ السَّاعِيَ غَاشٌّ وَ إِنْ تَشَبَّهَ بِالنَّاصِحِينَ‏ – لَا تُدْخِلَنَّ فِي مَشُورَتِكَ بَخِيلًا يَخْذُلُكَ عَنِ الْفَضْلِ وَ يَعِدُكَ الْفَقْرَ وَ لَا جَبَاناً يُضْعِفُ عَلَيْكَ الْأُمُورَ وَ لَا حَرِيصاً يُزَيِّنُ‏ لَكَ‏ الشَّرَهَ‏ بِالْجَوْرِ فَإِنَّ الْبُخْلَ وَ الْجَوْرَ وَ الْحِرْصَ غَرَائِزُ شَتَّى يَجْمَعُهَا سُوءُ الظَّنِّ بِاللَّه‏…»[1]

 

ترک کینه‌توزی

 

«أَطْلِقْ عَنِ النَّاسِ عُقْدَةَ كُلِّ حِقْدٍ[2]»

«گره هر كينه‏اى را در مردم بگشاى»

برای ارتباط موفق باید با کینه‌توزی خداحافظی کرد، زیرا هر کینه‌ای نسبت به دیگری قبل از آنکه به دیگران صدمه وارد کند خود فرد را در تنگنا و فشار قرار می‌دهد و آسایش را از او سلب می‌کند.

حضرت در این فراز نفرموده‌اند کینه هیچ مؤمنی را به دل راه مده، بلکه از عبارت «ناس» به معنای عامه مردم استفاده کرده‌اند و می‌فرمایند: با هیچ کس کینه توزی نداشته باش و نسبت به همه مردم  خود را رها کن ـ دراصطلاح عامیانه خود را نسبت به دیگران گره گره مکن ـ  اگر گفته ‌شده گره ها را بگشایید یعنی در گذشته زندگی نکنید که دیگران در چه زمان چه آسیبی به شما وارد کرده‌اند.

امیرالمؤمنین با عبارت «کل» توجه می‌دهند که هر کینه‌ای را رها کن زیرا این رهایی به نفع  توست و برای این کار نباید هیچ منتی بردیگران داشته باشی.

کینه‌ها دست انداز جاده حرکت‌اند اگر قرار باشد در امر بندگی با سرعت مطلوب طی طریق کنیم نباید تحت تأثیر رفتار نامناسب دیگران قرار گیریم  بلکه باید خود را فراتر از آن دید که گرفتار کینه توزی نسبت به دیگران شویم.

وقتی انسان الهی شود خدای سبحان حافظ او خواهد شد در نتیجه دیگران نمی‌توانند به او آسیبی برسانند اما در این میان آسیب‌زننده آسیب جدی و وسیعی را متحمل می‌شود زیرا او گاهی سالیان متمادی دچار عذاب وجدان می‌شود.

 

انتقام‌گیری ممنوع!

 

« وَ اقْطَعْ‏عَنْكَ سَبَبَ كُلِّ وِتْرٍ»

 « و رشته هر نوع دشمنى را قطع كن »

این قسمت از عبارت حضرت چند معنا دارد:

  • نگاه اول آنست که به هیچ عنوان و در هیچ زمان در فکر انتقام‌گیری از دیگران مباشید مگر چنانچه مسأله انتقام مسأله دینی باشد و به اعتقادات بازگردد. وجود مقدس حضرت ولی عصر عج‌الله‌فرجه‌الشریف انتقام گیرنده خون اباعبدالله علیه‌السلام هستند در جریان کربلا حقیقتاً دین آسیب دید که حضرت انتقام خواهند گرفت اما اگر جریان، شخصی باشد نباید در صدد انتقام گیری برآمد.
  • نگاه دیگرآنست که نباید مرتکب کار نادرستی شد تا انتقام‌جویی دیگران را در پی داشته باشد. هر کس باید مراقبه نماید تا در تیررس زخم زبان دیگران قرار نگیرد. به میزانی که از زبان دیگران اذیت می‌شود مصمم گردد که دیگران از زبان او درامان باشند و چنانچه به هر علتی کسی از زخم زبان او آسیب دید باید در صدد جبران آسیب دیدگی او برآید، نباید آسیب خورده را به حال خود رها کرد بلکه با راه‌کارهایی می‌توان آسیبی که به او رسیده را کمرنگ و یا جبران نمود. مثلاً چنانچه اخلاق یا رفتار پسندیده‌ای دارد آن اخلاق و رفتار مورد تعریف قرار داد و یا می‌شود در سفره دعای خویش شریکش نمود و یا از او حلالیت طلبید. هرکس در پی روابط سالم باشد باید چنان عمل کند که کسی از او آسیبی نبینند و او هم از آسیب دیگران در امان باشد.

انسان همیشه  در معرض اشتباه و خطا  قرار دارد از این رو اولین کار بعد از ارتکاب خطا حلالیت طلبیدن است چون اگر این اتفاق صورت نگیرد دو پیامد دارد؛ اول آنکه اگر طلب حلالیت نکنیم اشتباه خود را نادیده می‌گیریم و  سپس فراموش می‌کنیم و همین امر سبب می‌شود که خطا در چشم ما ناچیز جلوه کند و از تکرار آن ناراحت نشویم، ثانیاً مرتفع نشدن ناراحتی طرف مقابل موانعی در مسیر حرکت ما پیش خواهد آورد.

 

دوری از امور غیرواضح

 

« وَ تَغَابَ عَنْ كُلِّ مَا لَا يَصِحُّ لَك»

«و از آنچه كه در نظرت روشن نيست كناره گير»

«تغاب»  از ماده «غبی» است که در زبان عرب به  کودن و نفهم اطلاق می‌شود. «تغاب» باب تفاعل است. باب تفاعل در تعبیر تظاهر نیز بکار می‌رود. اینکه فرد خود را به حالتی بزند که اصلِ آن در او وجود ندارد و فقط برای این باشد که مردم گمان کنند او دارای آن حالت هست. مثلاً تمارض در باب تفاعل است فرد خود را به مریضی می‌زند در حالی‌که مریض نیست. تغافل زمانی به‌کار می‌رود که کسی علم به مطلبی دارد اما خود را به ندانستن مطلب می‌زند. مجدد به خود یادآوری می‌کنیم مخاطب فرازهای بیان شده از سوی حضرت مالک اشتر است اما حضرت به ایشان می‌فرمایند خود را به ندانستن و نفهمیدن بزن و از آنچه برای جایگاه تو مناسب نیست دوری کن. اگر افراد به تو پیشنهاد نامناسب می‌دهند چنان وانمود کن که گویا اصلاً نسبت به پیشنهاد آنان نانآاآگاهی نداری و یا اگر از تو تقاضای تبعیض می‌کنند چنان وانمود کن که تو از تبعیض هیچ  نمی‌دانی.

شاید با توجه به فرمایش حضرت بتوان گفت هرجا که کار با استدلال به پیش نمی‌رود انسان عاقل باید خود را به جهالت و نادانی نسبت به آن موضوع  بزند تا دیگران از او  تقاضا و درخواست‌های نامناسب نکنند و باید به گونه‌ایی عمل کند که افراد  از او انتظارات پنهان نداشته باشند.

 

عدم شتاب در تصدیق سخن چین

 

« وَ لَا تَعْجَلَنَّ إِلَى تَصْدِيقِ سَاعٍ فَإِنَّ السَّاعِيَ غَاشٌ وَ إِنْ تَشَبَّهَ بِالنَّاصِحِين

 در تصديق سخن چين شتاب مكن، زيرا سخن چين گرچه در لباس اندرز دهنده ظاهر مى‏‌شود امّا خيانتكار است.»

«ساعی» به معنای کسی است که حرکت و تلاش بیش از اندازه دارد. گروهی از افراد تلاش خود را برای بر بهم زدن حرکت‌های صحیح منسجم می‌کنند. اینان سخن چینانی هستند که حرف دیگران را به آنکس که درباره او سخن گفته می‌رسانند از این رو عمل‌ آنان پیامدهای نامطلوبی در پی دارد پیامدهایی چون دشمنی تفرقه و … حضرت می‌فرمایند قطعاً برای نسبت راستی دادن به سخن چین عجله نکن.

درباره خبرهایی که از او می‌شنوید  به سرعت قضاوت مکنید و برای تصدیق آنها عجله ننمایید زیرا سخن‌چین خیانت‌کاری است که نیتش بر هم زدن روابط انسانی است هر چند که ظاهراً رفتار او خدا پسندانه و خیرخواهانه باشد و به دوست صمیمی شبیه باشد.

باید دانست گاه افراد در لباس خیرخواهی خیانت می‌کنند  البته سخن حضرت بدان معنا نیست که اصلاً روی سخن دیگران حسابی باز نکنید بلکه به این معناست که با عجله از سخن دیگران را قضاوت مکنید بلکه تأمل و تحقیق نماید معمولاً سخن‌چین خود گرفتار عیوب رفتاری و اخلاقی است و شاید همین دلیل سبب می‌شود  تا از دیگران حرف بزند و عیوب خود را در پی این سختی‌ها مخفی نماید.

 

مشورت با بخیل ممنوع!

 

« وَ لَا تُدْخِلَنَّ فِي مَشْوَرَتِكَ بَخِيلًا يَعْدِلُ بِكَ عَنِ الْفَضْلِ وَ يَعِدُكَ الْفَقْرَ

بخيل را در مشورت كردن دخالت نده، كه تو را از نيكوكارى باز مى‏‌دارد، و از تنگدستى مى‏‌ترساند»

حضرت می‌فرمایند: بخیل را طرف مشورت خود قرار مده که تو را از خیرات باز می‌دارد مثلاً چنانچه شما قصد هدیه دادن به دیگری را دارید اگر از بخیل مشورت بگیرید او شما را از دادن هدیه باز می‌دارد و اگر سراغ سخی بروید او شما را به گشاده دستی ترغیب می‌کند.

وقتی کسی در جایگاه مشورت قرار می‌گیرد در واقع به او بها داده شده است. حضرت با این توجه بیان می‌دارند اصلاً در مشورت به بخیل بها مده و بر فکر او حساب باز مکن. اگر می‌خواهید مورد مشورت دیگران قرار گیرید نباید بخیل باشید؛ زیرا مردم بخیل را عاقل نمی‌دانند.

افراد در پرداخت‌های‌شان به دیگران سه دسته اند؛ اهل عدل، فضل و بخل. اگر اهل عدل باشند به اندازه پرداخت دارند و اگر اهل فضل باشند بیش از اندازه و زیاده می‌پردازند و اگر بخیل باشد یا نمی‌پردازد و یا کمتر از آنچه در توان دارند پرداخت می‌کنند. از این رو حضرت می‌فرمایند: اگر بخیل مشاور تو باشد حتماً تو را از پرداخت زیاد منع می‌کند و منصرف می‌نماید. عبارت «یعدل» در متن سخن حضرت به معنای عدول دادن و منصرف کردن است.

قرآن می‌گوید در پرداخت های نیکو شیطان به تو وعده فقر و نداری می‌دهد و این همان کاری است که بخیل با پیشنهادش به شما انجام می‌دهد و شما را از آن می‌ترساند در حالیکه حضرت حق به آنکه در راه خدا و برای خدا می‌بخشد وعده جایگزینی داده است. «فان الله یخلفه» خدا جایگزین می‌کند اما انسان معمولاً خدا را باور ندارد و جایگزینی او را نمی‌پذیرد.

 

عدم مشورت با ترسو

 

« وَ لَا جَبَاناً يُضْعِفُكَ عَنِ الْأُمُور»

«ترسو را در مشورت كردن دخالت نده، كه در انجام كارها روحيّه تو را سست مى‏كند»

حضرت در سفارش دیگری که به مالک اشتر دارند می‌فرمایند ترسو را طرف مشورت خود قرار مده زیرا او تو را از انجام امور خیر باز می‌دارد. او تو را فرد ضعیفی می‌بیند که توانایی امور فراوانی را نداری او با این فکر که مگر انسان چه اندازه توان دارد یا به عبارت عامیانه با یک دست چند هندوانه می‌توان برداشت تو را از خیرات باز می‌دارد؛  چون ترسو خود کم جرأت است، اگر در جایگاه مشورتی تو قرار گیرد از تو نیز فرد کم جرأتی خواهد ساخت.

شما نیز دقت داشته باشید اگر در جایگاه مشورت دیگران قرار می‌گیرید آنان را از انجام امور خیر باز ندارید و وعده ضعیف شدن و ناتوانی به آنها ندهید.

 

مشورت با حریص ممنوع!

 

« لَا حَرِيصاً يُزَيِّنُ لَكَ الشَّرَهَ بِالْجَوْرِ»

«حريص را در مشورت كردن دخالت نده، كه حرص را با ستمكارى در نظرت زينت مى‏‌دهد »

در سفارش دیگر حضرت به مالک می‌فرماید با حریص مشورت مکن. پیش از توضیح عبارت باید ذکر شود حرص فقط مربوط به امور مادی است و هیچ کاربردی در معنویات ندارد زیرا در ادعیه آمده است: « ربۀ زدنی علما»، «ربّ زدنی حبا»، «ربّ زدنی ایمانا و یقینا» آن‌کس که در مادیات حریص است عاقل نیست  و غافل از آنست که هیچ  امر مادی ماندگار و پایدار نمی‌باشد.

البته باید گفت در مباحث عرفانی اگر کاربرد صفت‌های بخل و ترس و حرص را عوض کنیم نه تنها مذموم نیستند بلکه بسیار ممدوح‌اند. اگر نسبت به دارایی و نعمات خویش بخیل بورزیم در مسیر غیر خدا بکار نگیریم بخل به غیر حق داشته‌ایم این امر بسیار پسندیده است، البته بدان معنا نیست که  دارایی‌های خویش را برای خلق بکار نگیریم سخن آنست که با نیت قربه‌الی‌الله باشد.

در سلوک باید ترسو بود اما نه ترس از دست دادن تعلقات مادی بلکه ترس از آنکه با خدا بودن کمرنگ شود و باید حریص بود حرص در یادگیری محبت و معرفت بیشتر نسبت به اهل بیت، حریص در معنویات عاقل است و حریص در مادیات بی‌عقل. از این رو حضرت یادآور می‌شوند حریص را مورد مشورت خود قرار مده، پیامد حرص در مادیات ظلم به دیگران است؛ زیرا آنکس که در پرداخت حقوق مردم حرص می‌ورزد نسبت به آنان ستم روا می‌دارد. اگر رئیس شرکتی در پرداخت حقوق کارمندان و عیدی آنان حرص بورزد از حقوق آنان کم می‌کند و این ظلم بدان‌هاست.

حضرت می‌فرمایند: با حریص مشورت مکن؛ چون حرص در مادیات را در نگاه تو موجه و درست جلوه می‌دهد و آن‌کس که گرفتار این خطا باشد عاقل نیست حرص رذیله‌ای است که به ساختار شخصیت افراد صدمه وارد می‌کند. حرص در مادیات از انسان فردی نفهم و جاهل می‌سازد زیرا زاویه نگاهش دنیاست. دنیایی که ناپایدار و فانی است حریص با عملکرد ناصحیح تیشه به ریشه خود می‌زند. حضرت می‌فرمایند با چنین فردی مشورت مکن چون حقیقتاً با توجه به ادامه فرمایش حضرت ریشه همه این رذایل بدگمانی به خدای سبحان است حریص دست خدا را بسته می‌بیند که از پرداخت حقوق مردم روگردان است.

آیت الله قدوسی بارها این جمله حضرت را می فرمودند:

« فَإِنَّ الْبُخْلَ وَ الْجُبْنَ وَ الْحِرْصَ غَرَائِزُ شَتَّى يَجْمَعهَا سُوءُ الظَّن بِاللَّهِ»[3]

‏«همانا بخل و ترس و حرص، غرائز گوناگونى هستند كه ريشه آنها بدگمانى به خداى بزرگ است.»

سه صفت نامناسب ، بخل، ترس وحرص، عادات پراکنده‌ و خلقیات مختلفی هستند که ریشه اعتقادی دارند و ریشه در بدبینی نسبت به خدای سبحان دارند آنان به خدای رزاق بدبین‌اند از دارایی خویش خرج نمی‌کنند تا گرفتار کمبود نشوند دائماً در حال جمع‌آوری سرمایه‌های خویشند با این تفکر که در پیری دست تنگ نشوند غافل از این نکته‌اند که خدای پیری آنان با خدای جوانی‌شان فرقی ندارد. ترس و نگرانی از آینده آنان را از پرداخت‌های مادی باز می‌دارد و حرص  در مادیات، آینده را در نگاهشان تاریک و شوم می‌کند که در پیری راهی خانه سالمندان نشوند در حالیکه غافل از این هستند که اگر فرزندان خدا شناسی نداشته باشند نه تنها سرمایه شان را مصرف می‌کنند بلکه والدین را راهی خانه سالمندان هم می‌کنند.

حضرت در یک جمله کوتاه بیان می‌دارند تمام رذایل اخلاقی ریشه در اعتقادات دارد انسان خداشناس را محصور به زمان و مکان نمی‌کند، خدای جوانی او با خدای پیری‌اش متفاوت نیست، او وعده‌های خدا را صادق می‌داند و باور دارد که خدای سبحان در برابر هر یک انفاق ده برابر به وی باز می‌گرداند اگر انسان در مسیر خدا حرکت کند حضرت حق کل کائنات را در خدمت او قرار می‌دهد.

قرآن در سوره لقمان آیه 20 می‌فرماید:

« أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْض‏»

« آیا شما مردم به حسّ مشاهده نمی‌کنید که خدا انواع موجوداتی که در آسمانها و زمین است برای شما مسخّر کرده»

و یا درآیه 39 سوره سبا می‌فرماید:

« وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ »

«و شما هر چه (در راه رضای حق) انفاق کنید به شما عوض می‌بخشد»

 

 

تاریخ جلسه : 97/12/6 ـ جلسه 12

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 


[1] نهج‌البلاغه، نامه53،ص997

[2] حقد=کینه

[3]  نهج البلاغه

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *