درخواست رشد و تربیت همیشگی توسط پروردگار
«رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنک رَحْمَةً إِنَّک أَنتَ الْوَهَّابُ»[1]
«بار پروردگارا، دلهای ما را به باطل میل مده پس از آنکه به حق هدایت فرمودی و به ما از لطف خود رحمتی عطا فرما، که تویی بسیار بخشنده.»
آیه زبان حال افرادی است که در آیۀ سابق به عنوان صاحبان معرفت معرفی شدند. در این آیه بیان میکند که هر چقدر معرفت اهل معرفت افزون شود، همچنان خود را تحت تربیت خدای سبحان میدانند. آنان هیچگاه تصور نمیکنند که دیگر جایی برای تربیتشان نیست، میدانند که در هر مرحلهای امکان رشد برایشان فراهم است.
ترس از عقوبت رب بهواسطۀ انحراف دل از مسیر حق
«رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیتَنَا»
«بار پروردگارا، دلهای ما را به باطل میل مدهT پس از آنکه به حق هدایت فرمودی.»
اهل معرفت هیچ گاه فکر نمیکنند که امکان انحراف آنان فراهم نیست. آنان به مقدار کنونی معرفت خویش اکتفا ندارند، میدانند که یکی از عقوبتهای خدا این است که اگر بنده، گستاخی و بیادبی خاصی را در محضر حق انجام داد، خدای سبحان دل او را از توجه به مولا به توجه به دنیا برمیگرداند و ضیق قلب نصیبش میشود. اثر معرفت این است که اهل معرفت، هیچ وقت از خودشان خاطرجمع نیستند.
شادمانی اصحاب اباعبدالله، به خاطر رسیدن به شب عاشورا و بودن در کنار امامشان است؛ اما همین افراد، صبحهنگام نگران هستند که آیا به ایشان اجازه داده میشود؟! و وقتی اجازه میگیرند، خوشحالی دیگری دارند. و در هنگام شهادت میفهمند که بهسلامت عبور کردند و آنجا اوج انبساطشان است.
ممکن است انسان تا یک ساعت قبل از شهادت، در مسیر حق باشد؛ اما یکباره برگردد! وقتی انسان اهل معرفت شد، میداند که تازیانۀ خدا، انحراف دل او از حق است. البته خدا بیجهت تازیانه نمیزند. خدای سبحان، رحمان و رحیم است. خدا بنده را بهسوی خود هدایت میکند و 124 هزار پیامبر فرستاده است تا بنده، جذب مولا شود؛ اگر بندهای به هیچ طریقی ماندگار نمیشود، خود، دلش را از خدا به نفسش مشغول کرده است.
درخواست هدیۀ خاص
«وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنک رَحْمَةً»
«به ما از لطف خود رحمتی عطا فرما.»
اهل معرفت هیچگاه به موجودی خود و این که به ایشان توفیق علم، عبادت و.. داده شده است، توجه ندارند. ایشان درخواست هدیه میکنند؛ هدیهای نه از جنس هدایای زمینی؛ بلکه هدیهای خاص: «مِن لَّدُنک» هدیۀ کمالی: «رَحْمَةً».
گاهی خدای سبحان به بعضی از ما منت گذاشته است و بعضی از صفات خوب را به ما میدهد؛ مثلا فردی صفت صبر دارد؛ ولی اهل شکر نیست، فردی شاکر است؛ ولی اهل صبر نیست، دیگری قدرتمند است؛ ولی حلیم نیست و فرد دیگر حلیم است؛ اما قدرتمند نیست. اهل معرفت، دائماً صفتی از صفات خاص حق را طلب میکنند، به عبارتی دیگر تمام صفات شایسته را از خدای سبحان درخواست میکنند.
درخواست سیر از خود به خدا
اهل معرفت میگویند: «خدایا! ما را از نزد خودمان به نزد خودت ببر!» اگر ما در یک اتاق کوچک با دیوارهای سیمانی و بدون پنجره باشیم، برای ما بسیار دلتنگ و دلگیر است؛ ولی، بودن در مکانی که عرض و طولش را نمیدانیم و تا چشم کار میکند، فراخی نعمت و جلوههای جمال است، بسیار مسرّتبخش است. وقتی جا تنگ است، دائم در فشار هستیم. جای تنگ بهمعنای آن است که ما صفات نفسانی داریم! حریص، حسود، متکبر و… هستیم! اهل معرفت درخواست میکنند:خدایا! ما را از آن اتاق تنگ و باریک و محدود خودمان، به نزد خودت؛ به مکان بزرگ و وسیعِ قدرت، علم، رحمت مطلق و صفات کمالی خود منتقل کن!
انتساب همۀ توفیقات به خدا
«إِنَّک أَنتَ الْوَهَّابُ»
«که تویی بسیار بخشنده.»
کربلایی احمد تهرانی میگوید: «وهّاب یعنی خدایی که رایگان می دهد!» اهل معرفت میدانند که هر رحمتی که از سوی خدای سبحان نصیبشان میشود، رایگان است. گمان نمیکنند که خودشان کاری کردهاند؛ زیرا میدانند که خدا توفیق آن کار را به ایشان داده است. بهخوبی آگاهاند که همۀ زحمتها، عبادتها، ذکرها و… نیز، به توفیق خدا و لطف حق بوده است؛ اگر توفیق سلب میشد، هرگز نمیتوانستند به این کارها بپردازند.
درخواست قدرت بیکران الهی
«قُلِ اللَّهُمَّ مَالِک الْمُلْک تُؤْتِی الْمُلْک مَن تَشَاء وَتَنزِعُ الْمُلْک مِمَّن تَشَاء وَتُعِزُّ مَن تَشَاء وَتُذِلُّ مَن تَشَاء بِیدِک الْخَیرُ إِنَّک عَلَىَ کلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ»[2]
«بگو (ای پیغمبر): بار خدایا، ای پادشاه ملک هستی، تو هر که را خواهی ملک و سلطنت بخشی و از هر که خواهی ملک و سلطنت بازگیری، و هر که را خواهی عزت دهی و هر که را خواهی خوار گردانی، هر خیر و نیکویی به دست توست و تنها تو بر هر چیز توانایی.»
اهل معرفت میگویند: خدایا! هر کس هر سلطنت و قدرتی در عالم دارد، مالکش تو هستی! آنی میدهی و آنی میگیری! انجام دادن کار در این دنیا، قدرت چندانی نیست! قدرت وقتی است که در برزخ، دستمان باز باشد که کاری انجام بدهیم و در قیامت بتوانیم از گروهی دستگیری کنیم.
خدایا! تو در این عالم، به بعضی قدرت بیکران میدهی! تا آنجا که بر خود مسلطاند و در مقابلِ نفسانیاتشان میایستند. در برزخ هم اقتدار دارند و میتوانند سیر کمالی خود را ادامه دهند. در قیامت نیز اقتدار دارند و میتوانند از افراد بسیاری دستگیری کنند.
پناه بردن به خدا از بازگیری مُلک و سلطنت
«تَنزِعُ الْمُلْک مِمَّن تَشَاء»
«از هر که خواهی ملک و سلطنت بازگیری.»
سیاست اولیۀ خدا تازیانه زدن نیست؛ رحمانیت و رحیمیت است. جریان لطف دائم نسبت به بنده چنین است: «وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کلَّ شَیءٍ»[3] «و رحمت من همه موجودات را فرا گرفته است.»؛ ولی اگر بنده چموشی، گستاخی و ناسپاسی کند و ادب حضور را بهجا نیاورد، مُلک و سلطنت از او گرفته میشود.
انسان بالقوهای که قرار بود انسان بالفعل شود و سلطنت جاودانه داشته باشد، آدمیت ش مدفون شده و بهصورت حیوان وارد عالم دیگر میشود! وقتی که قدرت مقابله با یک معصیت، ایستادگی در مقابل هوسها و مقاومت در برابر خیالات فاسد را ندارد، از آدمیت دور و سلطنت از او گرفته میشود.
درخواست عزت فقط از خدا
«تُعِزُّ مَن تَشَاء»
«هر که را خواهی، عزت دهی.»
خداوند هر چه را میدهد، از نوع پایدار و باقی است. عطای او تاریخ مصرف ندارد. اگر چیزی گرفته میشود، خود ما آن را فانی کردهایم. او باقی است و هر عطیهای میدهد، باقی است. او موقتی نمیدهد، این ما هستیم که از آن استفاده نمیکنیم و محدودش میکنیم.
خدای باقی، عطای باقی میدهد. اگر خدای عزیز عزت بدهد، عزتش هم در این عالم و هم در عالم دیگر است. وقتی در عالم دنیا انسان را عزیز میکند، در برزخ، قیامت و بهشت نیز عزیز است. اهل معرفت میدانند که خدا عزت میدهد.
پناه بردن به خدا از ذلت
«َتُذِلُّ مَن تَشَاء»
«هر که را خواهی خوار گردانی.»
اگر کسی عزت خدا را نپذیرفت و دادۀ الهی را قبول نکرد، ذلیل میشود. وقتی کسی اسیر دنیا شد، ذلیل است. حضرت ابا عبدالله فردی را به زهیر نشان میدهد و میفرماید: «این کسی است که سر مرا نزد یزید میبَرد و تصور میکند که یزید به او کیسۀ طلا میدهد. یزید یک سکه هم بابت سر من به او پرداخت نمیکند!»
همۀ کسانی که کمر به کشتن اباعبدالله بستند به نظر خودشان میخواستند به عزت برسند و مُلک ری به دست بیاورند؛ ولی ذلت نصیبشان شد. وقتی عزت را در کنار امام جستجو نکنند و آن را در سپاه مقابل امام جستجو کنند، جز ذلت، نصیبی نخواهند داشت.
«وَضُرِبَتْ عَلَیهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْکنَةُ وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ»[4]
«و بر آنها ذلّت و خواری مقدّر گردید و دیگر بار به خشم و قهر خدا گرفتار شدند.»
آنان سکۀ ذلت به نامشان زده شده است. خداوند بیدلیل سکۀ ذلت را به نام کسی نمیزند. اگر عزت خدای سبحان را قبول نکنیم، ذلت نصیبمان میشود. یا قدر دادههای خدا را میدانیم که در اینصورت، دادهها باقی میمانند یا قدر دادههای خدا را نمیدانیم، در اینصورت دادهها موقتی میشوند و فقط در این دنیا میتواند برای ما تاریخ مصرف داشته باشد.
بهترینها فقط از جایگاه حق است
«بِیدِک الْخَیرُ»
«هر خیر و نیکویی به دست توست.»
وقتی جارو مجرور مقدم می شود، افادۀ حصر میکند. اگر گفته شود: «الخیرُ بِیدِک» بهمعنای آن است که خوبیها به دست توست و البته به دست دیگران هم هست؛ اما «بِیدِکَ الْخَیرُ»؛ یعنی بهترینها فقط در اختیار توست، از مرکز تو توزیع می شود و من هر بهترینی را که در عالم طلب میکنم، باید به یک جایگاه مراجعه کنم.
اگر علم، قدرت، اخلاق حسنه و امتیازات معنوی، خیر است، همه به دست توست! اگر بخواهم محبوب شوم، اگر بخواهم بر نفسم مسلط باشم، اگر بخواهم از مردم توقعی نداشته باشم، اگر بخواهم قدرت ادراکم بالا برود، اگر موفقیت مادی یا معنوی میخواهم، همه به دست توست. اینطور نیست که مادیات را یک جا توزیع کنند و معنویات در اختیار خدا باشد. یا اخلاقیات بر سر سفرۀ دیگری باشد و عرفانیات بر سر سفرۀ حق باشد. همۀ کمالات در یک جا تجمع دارد و از یک جا در عالم توزیع میشود.
اهل معرفت میدانند که به جایی مراجعه میکنند که تنها مرکز توزیع خیرات است. متحیر نیستند که بعضی امور را یکجا طلب کنند و بعضی دیگر را از جای دیگری! بلکه همۀ امور را از یک جا طلب میکنند.
اگر بندۀ او باشم، عالِم میشوم، ادراکاتم قوی میشود، توانمند میشوم، زیباترین خلقیات نصیبم میشود و بینیاز از خلق خدا میشوم.
نسبت دادن همۀ توفیقات به خداوند
«فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا وَکفَّلَهَا زَکرِیا کلَّمَا دَخَلَ عَلَیهَا زَکرِیا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِندَهَا رِزْقًا قَالَ یا مَرْیمُ أَنَّى لَک هَذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ إنَّ اللّهَ یرْزُقُ مَن یشَاءُ بِغَیرِ حِسَابٍ»[5]
«پس خدا او را به نیکویی پذیرفت و به تربیتی نیکو پرورش داد و زکریّا را برای کفالت و نگهبانی او برگماشت؛ هر وقت زکریّا به صومعه عبادت مریم میآمد نزد او رزق شگفت آوری مییافت، گفت که ای مریم، این روزی از کجا برای تو میرسد؟ پاسخ داد که این از جانب خداست، همانا خدا به هر کس خواهد روزی بیحساب دهد.»
حضرت مریم اهل معرفت است. سخن مریم به زکریا که او نیز اهل معرفت است، چیست؟ مریم چه بهرهای دارد که زکریا حیران میماند؟! زکریا کامل و پیامبر آن زمان است، چه رزقی در مقابل مریم است که هر بار زکریا وارد میشود، در بهت و حیرت فرو میرود؟!
مریم تنها یک پاسخ دارد: «هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ»؛ «این از جانب خداست». هر رزقی که به اهل معرفت میرسد، از جانب خداست. بطور مثال، حال خوش، یک رزق خاص است، اگر زمانی پرسیده شود: «این حال خوش از کجا نصیب شما شد؟» اگر در پاسخ بگویم: «البته خیلی مراقبه داشتم!» یا بگویم: «مدتهاست که هر لقمهای را نخوردم، با هر کسی نشست و برخاست نکردم و هر حرفی را نزدم!» دالّ بر بیمعرفتی است! زیرا حتی اگر هر لقمهای را نخوردم و هر حرفی نزدم و با هر کسی نشست و برخاست نکردم و… همه و همه توفیق خدا بوده است. کار من نیست!
اعتماد نکردن بر اسباب ظاهریه
اگر اهل معرفت شدیم، میفهمیم که بیشتر اوقات بدون سبب خاصی، خیلی چیزها به ما داده میشود. مثلا فردی مال زیادی ندارد، ولی خوب میتواند برای اهل بیت خرج کند. فردی قدرت زیادی ندارد؛ ولی میتواند خیلی کار کند. فردی جمال خاصی ندارد؛ ولی همه او را جمیل میدانند. فردی کمال خاصی ندارد؛ اما جذبۀ بسیار دارد؛ چراکه:
«إنَّ اللّهَ یرْزُقُ مَن یشَاءُ بِغَیرِ حِسَابٍ»
«همانا خدا به هر کس خواهد، روزی بیحساب دهد.»
وقتی اهل معرفت شدیم، روی اسباب ظاهریه اعتماد نداریم.
در شرح حال علامه مداح آمده است: در زمان تاسوعا و عاشورا صدایشان کاملا گرفته بود. پزشک به ایشان توصیه میکند باید تا یک ماه سکوت مطلق کند وگرنه برای همیشه تار صوتیشان آسیب میبیند. ایشان میگوید در خلوت به حضرت اباعبدالله گفتم: «آیا میخواهید نوکرتان را در روزهایی که باید خیلی کار کند، بیکار کنید تا نتواند برایتان خودشیرینی کند؟!» و اتفاقا آن محرم و صفر از همه محرم و صفرها خوشصداتر بودم.
وقتی کسی اهل معرفت شود، میداند که بحث اسباب ظاهریه در بین نیست. خدای سبحان بدون اسباب ظاهری نیز بسیاری از شرایط خاص را برای انسان فراهم میکند.
تاریخ جلسه: 1393/8/12 ـ جلسه 10
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1]. سوره آل عمران، آیه 8.
[2]. سوره آل عمران، آیه 26.
[3]. سوره اعراف، آیه 156.
[4]. سوره بقره، آیه 61.
[5]. سوره آل عمران، آیه 37.