مقدمه
در محضر امیرالمؤمنین به شناخت اشتباهات زندگی میپردازیم. افراد بعد از شناخت اشتباهات، با وساطت ایشان تلاش میکنند از آنها مصون و محفوظ بمانند. البته انسان هم در شناخت اشتباهات، هم در پرهیز از اشتباهات از وجود مقدس امیرالمؤمنین استمداد میطلبند و ایشان را واسطه قرار میدهند تا با دعای ایشان از اشتباهات مصون بمانند.
نکتة قابل تأمل این است که در بسیاری از موارد، انسان، اشتباه را صحیح تصور میکند و به نظر او اشتباه نیست! در حالیکه در نگاه نورانی ولایت، دقیقأ اشتباه است.
تقدم واجبات بر مستحبات
«لَا قُرْبَةَ بِالنَّوَافِلِ إِذَا أَضَرَّتْ بِالْفَرَائِض»[1]
«تقرّب و نزدیك شدن به رحمت خدا با مستحبّات روا نیست در صورتیكه به واجبات زیان رساند (زیرا كسى كه در انجام واجبات كوتاهى كند، نافرمانى كرده است و به كیفر خواهد رسید، و كسیكه نافرمانى كرد در حقیقت به خدا تقرّب نجسته است چون تقرّب با نافرمانى منافات دارد.»
یکی از اشتباهات متدینین این است که برای مستحبات جایگاه بسیار خاص قائل هستند. حتی اگر متوجه شوند انجام مستحبات به واجبات آسیب میزند، حاضربه ترک مستحبات نیستند.
امیرالمؤمنین در این حکمت باصراحت میفرماید اگر انجام مستحبات به ساختار اعمال واجب آسیب وارد کند مایۀ قرب بنده در محضر حق نیست. بنده با عمل مستحب دلخوش به قرب خداست در حالیکه این عمل هیچ تقربی ایجاد نمیکند.
بالاترین عمل قربآور انجام واجبات است. هیچ عملی به اندازۀ عمل واجب انسان را به خدای سبحان نزدیک نمیکند. در حقیقت انجام واجبات، اصول و اُمّهات زندگی یک فرد متدین را تشکیل میدهد و اگر فردی به جای اصول به فروع توجه بیشتری کند، برای او سود خاصی ندارد. اگر به جای اُمّهات به شاخهها و ظواهر توجه بیشتری کند این ظواهر، تقرب ایجاد نمیکند.
جابجاکاری
اگر افراد در طول زندگی اعمال خود را بررسی کنند، متوجه خواهند شد گاهی خود را ملتزم به انجام بعضی از امور عبادی کردهاند و زمان و هزینههای فراوانی بابت آن انجام دادهاند؛ اما آثارمورد انتظار را ندیدند و بازتاب لازم را در زندگی خود مشاهده نکردند؛ در نگرش عمیقتر متوجه میشوند خیلی اوقات جابجاکاری داشتند! به عبارت دیگر باید به اصل واجب بها میدادند؛ اما به مستحبات پرداختند. به طور مثال، وقتی چرخ ماشین کمباد است، سرعت، موجب رسیدن سریع به مقصد نخواهد شد. چهبسا حرکت با چنین سرعتی باعث صدمه به فرد و اطرافیان او شود. ابتدا باید چرخ اصلاح شود. انجام عمل واجب، ساختاری است که باید رعایت شود و مستحب، سرعت را زیاد میکند؛ اما سرعت بدون ساختار صحیح، انسان را از جاده خارج میکند. چنین سرعتی نهتنها مفید نیست؛ بلکه بسیار مضرّ است.
امیرالمؤمنین در جای دیگری میفرماید:
«یسْتَدَلُ عَلَى إِدْبَارِ الدُّوَلِ بِأَرْبَعٍ تَضْییعُ الْأُصُولِ وَ التَّمَسُّكُ بِالفُروع وَ تَقْدِیمُ الْأَرَاذِلِ وَ تَأْخِیرُ الْأَفَاضِل»[2]
«چهار چيز نشانۀ به سر آمدن دولتهاست: فرو گذاشتن اصول، چسبيدن به فروع، مقدّم داشتن فرومايگان و عقب زدن مردمان با فضيلت و لايق.»
برای مثال فردی به قرائت در نماز که از واجبات است بیتوجه است، هنگام قرائت خود را در محضر مولا حاضر نمیبیند، به سه گروهی که در سورۀ حمد به آنها اشاره میشود، فکر نمیکند و توجهی به موقعیت خود در بین این افراد ندارد؛ اما قنوت مستحب را طولانی و با گریه و خضوع میخواند و درخواستهای مختلف از خدا دارد. از چنین نمازی اثری در زندگی فرد ملاحظه نمیشود و همچنان اهل فحشاء و منکر است، همچنان بر خود اعتماد دارد و همچنان منیّت او ظاهر است. اگر قرائت نماز را جدی میگرفت و روی آن متمرکز میشد، خود را در حضور خدا کمتر از قطره میدید و بعد از نماز عُجب، کِبر و ریا در او وجود نداشت. وقتی انسان به امّهات و واجبات نماز بیتوجه است و بر مستحبات و یا تعقیبات نماز پافشاری دارد، از قرب حق غافل میشود.
گاهی چنین شیوهای در زندگی روزمرۀ انسان نیز حاکم است. به طور مثال وظیفۀ واجب همسر در خانواده آرامشبخشی است: «لِتَسکُنوا اِلیها»[3] نقش آرامشبخشی در خانواده بر عهدۀ همسر است. زوجین نسبت به یکدیگر نقش آرامشبخشی دارند و بالتبع فرزندان نیز از این آرامش نسبی بهرهمند میشوند. اگر مادر برای فرزندان خدمات مادی فراهم کرد؛ اما هیچ آرامشی وارد خانواده نشد و فضای خانواده پُرتنش، با اضطراب و درگیری است، وظیفۀ واجب مادر که اصل است، رها شده است. انجام اموری که وظیفه نیست و مستحب است او را از انجام وظیفۀ واجب بازداشته است.
در امور شخصی نیز وضع بر همین منوال است. امر واجب انسان ایفای نقش بندگی خداوند است. واجب است که انسان دائمأ در بندگی خدا باشد. اگر فردی خیررسانی همراه با ادعا و توقع از خدا و خلق دارد به واجب خود عمل نکرده و بر امر مستحب خدماترسانی به دیگران پافشاری کرده است.
«لا» در «لا قُربَةَ فِی النَّوافِل»؛ نفی جنس است؛ یعنی اصلاً قربآور نیست. تا زمانی که افراد به واجبات توجه خاص نداشته باشند، کارهای مستحب آنان هیچ قربی ایجاد نمیکند. خدای سبحان اَعمال واجبی برای انسان قرار داده است، هرچقدر انسان به آن واجبات بیشتر توجه کند در راه است. انجام واجبات انسان را در جاده قرار میدهد. مستحبات سرعت حرکت را افزون میکند. زمانی که افراد نسبت به انجام واجبات مراقبۀ تام نداشته باشند، انجام مستحبات هیچ منفعتی برای آنها ندارد.
اشتباه رایج این است که انسان شناخت واجبات را بر خود واجب نمیداند و شناخت واجبات برای او امتیاز نیست. او امتیاز را در التزام به مستحبات میداند. در حالیکه انسان در هرجایگاهی که قرار دارد اعم از جایگاه بندگی خدا، معلمی، مادری، همسری، همنوعی و… باید وظیفۀ واجب خویش را بشناسد و با چرخ واجبات حرکت کند سپس با مستحبات سرعت بگیرد و در جادۀ اصلی شتاب داشته باشد.
شرط توجه به مستحبات
انجام مستحبات بسیار هم خوب است؛ زیرا سرعت سِیر را زیاد میکند؛ اما منوط به اینکه قبلأ واجبات شناسایی شوند و به آنها عمل شود. به طور مثال زیارت مستحب است؛ اما برای خانمها، رضایت همسر، جزو واجبات است. بعضی از خانمها رضایت کلی از همسر اخذ میکنند و آن را همه جا اِعمال میکنند؛ اما بعضی دیگر با نارضایتی همسر، زیارت انجام میدهند؛ در نتیجه از این زیارت، قربی نصیب آنان نمیشود.
در قیامت گروهی «عامِلَةٌ ناصِبَة»[4] هستند، خیلی کار کردهاند؛ اما خستهاند و هیچ دستاوردی ندارند؛ زیرا سرعت، آنها را از مسیر صحیح دور کرده است و در مسیراصلی قرار ندارند.
صدقه، انفاق مستحب است؛ اما خمس، واجب است. گاهی اوقات عدهای انفاقهای فراوان دارند؛ اما به پرداخت خمس مال خویش بیتوجه هستند. یا فردی بدهکار است. حق واجب این است که حتی اگر طلبکار نیاز به پول نداشته باشد، بدهی او پرداخت شود.
گاهی بعضی در حالیکه نماز و روزۀ واجب به عهده دارند نماز و روزۀ مستحبی انجام میدهند. انجام یک رکعت نماز واجب به اندازۀ وصیت بیست سال نماز واجب ارزش دارد؛ زیرا ممکن است این امر واجب بعد از مرگ فرد به دلایل گوناگون محقق نشود، مثلاً ثلث مال در راه دیگری خرج شود و به وصیت عمل نشود!
حتی اگر خواندن نماز شب موجب بیخوابی و یا بدخوابی همسر و اطرافیان است، میتوان آن را قبل از خواب و یا قضای آن را روز بعد به جا آورد. زیرا مردمآزاری حرام است. چنین نافلههایی قربآور نیست؛ زیرا واجب این است که کسی اذیت نشود و مردمآزاری نباشد. ممکن است بدخوابی، روز اطرافیان را خراب کند و در تعاملات اجتماعی بداخلاق شوند. عامل این مشکلات نماز شب خواندن همسر است که با مدیریت صحیح امکان پیشگیری از این مشکلات را داشت.
مولوی یکی از علمای بزرگ مشهد، چشم برزخی داشت. فردی اولین بار خدمت ایشان رسید. مولوی بهمحض ملاقات به او میگوید: چرا نمازهای واجب را تند میخوانید و تعقیبات را طولانی میکنید؟! یعنی احترام لازم برای ساختار واجب را رعایت نمیکنید! اگر مستحبات هیچ آسیبی به واجبات وارد نکند قربآور است و سرعت حرکت را زیاد میکند. وقتی انسان اعمال خویش را بررسی میکند متوجه رد پای شیطان در آنها میشود.
سخن بدون تأمل
«لِسَانُ الْعَاقِلِ وَرَاءَ قَلْبِهِ وَ قَلْبُ الْأَحْمَقِ وَرَاءَ لِسَانِهِ»[5]
«زبان خردمند پشت دل اوست (عاقل آنچه بگوید نخست نیك و بد آنرا با عقل خویش سنجیده و آنگاه میگوید) و دل احمق پشت زبان او است (بىخرد نفهمیده آنچه خواست مىگوید سپس در درستى و نادرستى و سود و زیان آن اندیشه میكند.»
یکی از اشتباهات رایجی که آسیب کلّی به زندگی وارد میکند تفکر بعد از سخن است. بعضی از افراد به مراقبۀ روزانه دلخوش هستند. بعد از سخن آن را بررسی میکنند و متوجه میشوند با سخنان خود اطرافیان را آزرده کردهاند. اشتباه این است که انسان کلمات را بدون فکر به زبان بیاورد. این منوال در امور یومیه با همسر، فرزند، دوست و فامیل جاری است. به طور مثال در حضور زوجی که فرزند ندارند، از فرزندان و نوادگان زوج دیگری تعریف شود! در صورتیکه میتوان راجع به موضوعهای متفاوت دیگری که باعث آزردگی نیست، سخن گفت. یا در حضور دو نفر که یکی از آنها دارای حسب و نسب معروف است و دیگری خانواده معمولی دارد، از اصالت خانوادگی تمجید کردن، اشتباه است. قطغاً این گونه سخنانِ بدون تأمل موجب آزردگی و کدورت اطرافیان خواهد شد.
در این حکمت قلب بهمعنای عقل است. زبان عاقل پشت عقل و اندیشۀ اوست، یعنی ابتدا میاندیشد، سپس صحبت میکند؛ اما زبان فرد نادان، پیشتر از عقل اوست و زبان پیشاپیش عقل حرکت میکند. اول یک سخن بر زبان میآورد سپس به آن فکر میکند. این تفکر بیفایده است؛ زیرا اگر سریع هم عذرخواهی کند، اثر تخریبی سخن باقی خواهد ماند و تأخیر در عذرخواهی نیز موجبات رنجش دیگران است. در جمعهای خانوادگی باید مراقب بود هر تعریف و تمجیدی که از یکی از نزدیکان مانند برادر، همسر، عروس، داماد، فرزندان و… میشود برای فرد مقابل او نیز انجام شود. حتی اگر سخنان ناخوشایند بدون قصد سوء نیز بیان شود موجب ناراحتی است.
انسان بایستی ابتدا به عواقب سخنان خود فکر کند، سپس آن را بر زبان بیاورد. بایستی سخنی بر زبان راند که موجب اذیت، تحقیر و … حاضران نباشد. به هر میزان عقل انسان بیشتر باشد مراقبت او قبل از سخن گفتن بیشتر است. سن «أشُدّ» سنّی است که قدرت تشخیص انسان زیاد است و تا آخر عمر باقی میماند؛ اما این سن برای هر فرد متفاوت است. خدا نکند انسان گاه و بیگاه طبق عقل رفتار کند! یعنی زمانی کاملأ بر سخنان خود مراقبت دارد و زمان دیگر غافل است؛ زیرا ناخودآگاه موجب اذیت افراد زیادی خواهد شد. چه بسا اگر تأمل داشت متوجه میشد مصلحتی بر سخن او مترتب نیست یا اگر مصلحت دارد، مفسدهاش بیش از مصلحت است.
سخن نسنجیده
«قَلْبُ الْأَحْمَقِ فِی فَمهِ وَ لِسَانُ الْعَاقِلِ فِی قَلْبِه»[6]
«دل احمق در دهان اوست و زبان خردمند در دل او.»
انسانی که عاقل نیست بهراحتی سخن میگوید سپس پشیمان میشود. در حالیکه بسیاری از اوقات پشیمانی سودی ندارد؛ زیرا موجب آسیب و اذیت دیگران شده است.
به عبارت دیگر یکی از اشتباهات زندگی سخن نسنجیده است. گاهی اوقات کلام درست است؛ اما در زمان یا موقعیت نامناسب گفته میشود. به طور مثال دو نفر در جمع حاضر هستند که یک نفر از آنان دارای تحصیلات عالیه است و فرد دیگر علیرغم باسوادی، مدرک دانشگاهی ندارد، و فردی دائم از عنوان و مدرک تحصیلی تعریف و تمجید میکند، در واقع ناخواسته و ناخودآگاه سخنان او موجب رنجش میشود و بدون قصد و غرض، آسیب وارد کرده است. البته بعضی با بزرگواری دلگیر نمیشوند، و مدرک و شهرت و … را سرگرمی میدانند.
انجام عمل بدون شوق و عشق
«وَ قَالَ (علیه السلام) فِی ذِكْرِ خَبَّابِ بْنِ الْأَرَت: یرْحَمُ اللَّهُ خَبَّابَ بْنَ الْأَرَتِّ، فَلَقَدْ أَسْلَمَ رَاغِباً، وَ هَاجَرَ طَائِعاً، وَ قَنِعَ بِالْكَفَافِ، وَ رَضِی عَنِ اللَّهِ، وَ عَاشَ مُجَاهِداً»[7]
«خدا خبّاببنارتّ را بیامرزد كه از روى رغبت اسلام آورد (نه به اكراه و اجبار) و از وطن هجرت نمود (و نزد رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آمد) براى فرمانبرى، و قناعت كرد (از كالاى دنیا) باندازه كفایت، و از خدا (به داده او از خوشى و سختى و بیمارى و تندرستى) راضى و خوشنود بود، و در زندگانى (همه عمر در راه خدا) جهاد كننده بود.»
حضرت در مورد یکی از اصحابشان به نام خبّاببنأرت پنج صفت خاص ذکر میکنند. دو صفت که بدون آن هر فرد در هر جایگاهی که قرار دارد سخت در اشتباه است ذکر میشود.
- «فَلَقَدْ أَسْلَمَ رَاغِباً»؛
- « هَاجَرَ طَائِعاً».
یکی از مهمترین اشتباهات زندگی این است که انسان از زندگی لذت نَبَرد. به طور مثال گاهی نگرش انسان به شغل، انجام وظیفه و التزام به انجام تعهدات است؛ ولی گاهی از خدا بابت مسئولیتی که به عهدۀ او گذاشته است، تشکر میکند و از لحظهلحظۀ کاری که انجام میدهد لذت میبرد. بانوان بایستی در منزل از لحظهلحظۀ توانمندی خود در خانهداری، همسرداری، فرزندداری، مهمانداری لذت ببرند. در این صورت توان آنها در حدی که قابل تصور نیست، مضاعف میشود. بین کاری که به جبر انجام میشود با کاری که با لذت انجام میشود، تفاوت زیادی است. انسان در کاری که با لذت انجام میدهد همراه با همۀ موجودات عالَم تسبیح میکند و با نشاط انجام وظیفه میکند؛ اما کار تکلیفی، سخت و دشوار است.
اگر انسان در هر نعمت، خویش را با کسانی که از آن نعمت محروم هستند، مقایسه کند خوش است و از زندگی لذت میبرد. باید به این عبارت کلیدی توجه کنیم که موقعیت اکنون ما آرزوی هزاران نفر است. هنگامی که فردی با عافیت در خانه کار میکند، هزاران نفر در بستر بیماریاند، هزاران نفر فلج هستند و آرزو دارند قادر بودند در منزل به خانواده خدمت میکردند. باید متوجه باشیم هرکار مثبتی که انجام میدهیم، آرزوی هزاران نفر است. با چنین نگرش ذهنی، همیشه ذوق انجام کار را داریم. وقتی با نعمت حیات، مشغول خدمتیم به این نکته توجه داشته باشیم که میلیونها نفر که در این عالَم نیستند، آرزو داشتند زنده بودند و این قبیل امور را انجام میدادند! میلیاردها نفر تمنا میکنند: «رَبِّ ارجِعُون»[8] « خدایا! ما را بازگردان.» خدایا! مرا به دنیا برگردان تا معرفت بیاموزم، عمل صالح انجام دهم، نیت خالص داشته باشم و به خلق خدا خدمت کنم. اگر زندگی با لذت را یاد بگیریم، یکی از اشتباهات بزرگ زندگی خود را پشت سر گذاشتهایم.
مواقعی در زندگی وجود دارد که به حسب ظاهر محلی برای لذت بردن نیست، مانند مصیبت مرگ عزیزان؛ اما انسان مؤمن با توجه به اینکه هر روز در زیارت عاشورا میگوید: «اللهُّمَّ لَکَ الحمدُ حمدَ الشّاکِرینَ لَک» بعد میگوید: «الحمدُللّه عَلی عَظیمِ رَزیَّتی»؛ مصیبت را ادراک میکند، ثانیأ میداند خدا از طریق مصیبت افراد را بالا میبرد. در باطنِ این قهر، مِهر است. باطن این اذیت، رشد است. باطن این عسر، یسر است.
خیلی از کسانی که در صدر اسلام با کراهت و به دلیل همرنگی با جماعت مسلمان شدند بعد از رحلت پیغمبر راه ارتداد در پیش گرفتند! اگر زندگی عاشقانه و با لذت را یاد بگیریم، توان ما مضاعف میشود.
قوّت جبریل از مطبخ نبود[9]
توان جبرئیل از خوراک نیست، بلکه بهدلیل معرفت اوست، معرفت، قوت میبخشد. قوّت افراد بهمیزان خوراک آنان نیست. وقتی انسان، نظام هستی و مسئولیتی را که خدا در این عالم و نظام به او داده است، شناخت، با تمام وجود و شوق هر چه تمامتر از انجام خدمات لذت میبرد. حتی توفیق انجام یک نماز صوری لذت دارد؛ زیرا نهتنها کافرها، بلکه تعداد زیادی از مسلمانها نماز را کنار گذاشتهاند و از اقامۀ آن محروم هستند.
با یادآوری نعمتهایی که از آن بهرهمندیم، لذت از زندگی را میآموزیم؛ زیرا بسیاری از مردم از چنین نعمتی محروماند. نعمت سلامتی اعضای بدن از تکان دادن انگشتان تا پلک بر هم زدن که به نظر عادی است؛ اما برای بعضی آرزوست. در نتیجه خدمات، عاشقانه انجام میشود. کار عاشقانه برای انسان نهتنها خستهکننده نیست، بلکه بدون مشقت و با سبکی انجام میشود. اوج کار برای او تفریح و خوشی است. در کار عاشقانه انسان منتظر لذت در آخر هفته و تعطیلات نیست، بلکه از خدمت و کاری که انجام میدهد لذت میبرد و در راحتی و آرامش است.
«أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»[10]
«از خدا را اطاعت كنيد و از رسول و اولى الامر خود (جانشينان پيامبر) اطاعت كنيد.»
اطاعت از خدا و رسول، عمل با میل و رغبت است؛ اما اغلب افراد خدمات را راغباً و طائعاً انجام نمیدهند. اطاعت، انجام وظیفه و تکلیف نیست که دشوار باشد؛ بلکه انجام عمل با میلورغبت است؛ یعنی انسان در مباحث نظری و عملی از خدمت به خدا و رسول لذت ببرد. وقتی از مطالعه مباحث علمی و درس و بحث لذت میبرد، خدا را بابت نعمت بدن سالم، عقل ادراک کننده و فکر قوی شکر کند و در عمل، از توفیق اجرای آنچه آموخته است، لذت ببرد؛ در نتیجه در همۀ مراحل زندگی در حال لذت بردن است. و به نظر او انجام هیچ کاری سنگین نیست.
تکلیفی زندگی کردن
یکی از اشتباهات، تکلیفی زندگی کردن است. اگر انسان زندگی عاشقانه را بیاموزد چون همیشه با عشق و لذت زندگی کرده است، حتی تقدیم جان به عزرائیل را هم میآموزد. متوجه است این امر هم جزء تکالیف الهی است و باید با لذت انجام شود و بهاجبار جان نمیدهد. وقتی عزراییل که مأمور اخذ جان اوست حاضر میشود با رضایت و لذت اطاعت میکند و جان را تقدیم میکند. زیرا منتظر چنین امری از جانب مولا بوده است. چنین انسانی در طول زندگی یاد گرفته است تمام اوامر مولا را با لذت انجام دهد. اکنون هم که امر جان دادن فرا رسیده است با عشق جان میدهد و از آن لذت میبرد و بدون سختی و دشواری جان میدهد.
اگر انجام هر تکلیف برای ما دشوار است، دائمً در ذهن خویش متذکر این معنا باشیم که اجرای این تکلیف آرزوی هزاران نفر است! هزاران نفر که مایل به انجام این تکلیف هستند؛ اما در قید حیات نیستند و یا توانایی ندارند. حتی بعضی از شهدا و علما با همۀ عظمت مقامی که دارند، در برخی از ایام خاص مانند محرم، محتاج دعای زندگان هستند. یعنی در پروندۀ آنها کاستی وجود دارد! در نتیجه اکنون که فرصت حیات در اختیار انسان است بایستی با ذوقوشوق اوامر الهی را انجام دهد.
به بیان دیگر وقتی از الطاف الهی لذت نمیبریم خود را زنده به گور کردهایم. زندگی نکردهایم؛ بلکه از زندهها تقلید میکنیم. هر روز و در هر نماز واجب از خدا طلب میکنیم ما را در راه کسانی قرار دهد که از همۀ موجودی خود لذت بردند:
«صِراطَ الَّذینَ اَنعَمتَ عَلیهِم»[11]
«انعمتَ عَلَیهِم»کسانی هستند که از زندگی لذت بردند، از نعماتی که خدا به آنها داد لذت بردند. از نعمت فطرت، ولایت، امنیت و … لذت بردند. لذت بردند؛ اما در لذات غرق نشدند تا خدا را فراموش کنند و از شکر او غافل شوند، مغرور به لذات نشدند که غافل شوند؛ بلکه لذتشان بدون غفلت است و به کیفیت و کمیت عمل کمک میکند.
بنابراین اگر انسان از هرعمل خیری که انجام میدهد لذت ببرد، زندگی سالم خواهد داشت. وقتی لذت برد شاکر میشود، وقتی شکر کرد خدا ظرف وجودی او را بزرگ میکند و نعمت بیشتری در اختیار او قرار میدهد تا مجددأ از این نعمتها استفادۀ بهینه کند؛ بدین ترتیب زندگی در چرخۀ صحیح قرار گرفته است.
یکی از اشتباهات این است که انسان زندگی با لذت را نیاموزد. اگر باور کنیم در ملکوت و پشت پردۀ هر انجام تکلیف و وظیفۀ قانونی که با لذت انجام میدهیم، خروارها لطف خدا وجود دارد، در انجام وظیفه سبقت میگیریم و آن را عاشقانه انجام میدهیم.
این مطالب را دین به انسانها می آموزد. به طور مثال دین میگوید مادر باردار ثواب صائم، قائم و مجاهد دارد. او در دوران بارداری همیشه روزهدار، شب زندهدار و در جهاد است. یعنی بابت این پاداشها باید از تمام سختیهای دوران بارداری با لذت عبور کند. یا خدمت خالصانه در خانه، ثواب صد سال عبادت دارد. دریافت و مشاهدۀ این همه لطف خدا موجب لذت انسان از اعمال خویش خواهد شد.
تاریخ جلسه: 1400/9/1 ـ جلسه 8
«برگرفته از بیانات استاده زهره بروجردی»
[1]. نهجالبلاغه فیض الاسلام، حکمت 38.
[2]. غرر الحکم و درر الکلم، ج1، ص.۸۰۰.
[3]. سوره روم، آیه 21.
[4]. سوره غاشیه، ایه 3
[5]. نهجالبلاغه، حکمت 40.
[6]. نهجالبلاغه، حکمت 39.
[7]. نهجالبلاغه، حکمت 40.
[8]. سوره مومنون آیه 99
[9] . مثنوی معنوی، دفتر سوم
[10]. سوره نساء، آیه 59.
[11]. سوره فاتحه، آیه 7.