زندگی خردمندانه (جنود عقل و جهل) ـ بخش اول

مقدمه

 

عاجزانه خدای سبحان را سپاسگزاریم که توفیقی به ما مرحمت فرمود که در کنار یکدیگر از محضر کلام نورانی معصومین بیاموزیم و آنچه که برای زندگی روزمرۀ ما نیاز است، دریافت کنیم و به واسطۀ این آموزش‌ها، زندگی خود را پُر از خیر و برکت کنیم. ابتدا به روایتی بسیار کلیدی و مهم از قول امام صادق علیه‌السلام درباره جنود عقل و جهل می‌پردازیم.

سماعة‌بن‌مهران نقل می‌کند که در جمع عده‌ای از دوستداران امام صادق علیه‌السلام در نزد امام، سخن از عقل و جهل پیش آمد امام فرمود: «عقل و سپاهیانش و جهل و سپاهیانش را بشناسید تا هدایت یابید.»

سماعة می‌گوید: به ایشان عرض کردم: ما چیزی جز آنچه شما به ما بیاموزید، نمی‌دانیم. پس امام شروع به سخن کرد و ابتدا به نحوۀ آفرینش عقل و جهل پرداخت.

امام صادق علیه‌السلام عقل را اولین موجود روحانی که از سمت راست عرش و از نور خدا خلق شد، معرفی می‌کند که تابع فرمان خدا و مورد اکرام او بود؛ سپس نحوۀ خلق جهل را بیان کرد که از دریای شور، ظلمت و سیاهی آفریده شد؛ اما از فرمان خدا سرکشی کرد و مورد لعنت خداوند قرار گرفت. حضرت بعد از تشریح نحوۀ خلقت این دو موجود به شمارش سپاهیانی که خدا برای آن‌ها قرار داد، پرداخت و فرمود: «هریک از این دو موجود، دارای ۷۵ لشکرند که ضد هم هستند. برخی از این جنود به شرح ذیل است: خیر، وزیر عقل و شر، وزیر جهل، ایمان در مقابل کفر، تصدیق حق در مقابل انکار حق، امید در مقابل ناامیدی، عدل‌و‌داد در مقابل ستم، خوش‌بینی در مقابل بدبینی، سپاس‌گزاری در مقابل کفران نعمت، توکل در مقابل آز و حرص، نرم‌دلی در مقابل سخت‌دلی، دانایی در مقابل نادانی، عفت و پارسایی در مقابل بی‌حیایی و هرزگی، فروتنی در مقابل تکبر، شکیبایی در مقابل بی‌تابی، گذشت در مقابل انتقام، وفاداری در مقابل پیمان‌شکنی، محبت در مقابل بغض‌و‌کینه، راستی در مقابل دروغ، رازداری در مقابل افشاگری، نماز در مقابل بی‌نمازی، مراعات حقوق والدین در مقابل نمک‌نشناسی، وقار در مقابل سبکی، استغفار در مقابل غرور، نشاط در مقابل سستی و…»[1]

 

در این روایت عقل و جهل برای ما معرفی شدند و بعد از معرفی مفصل عقل و جهل که هر دو قدرت اختیار داشتند و می‌توانستند اختیار کنند، سپاهی به‌عنوان سپاه عقل و سپاهی به‌عنوان سپاه جهل معرفی شد. در حقیقت عقل و جهل برای پیشبرد نظرات خود از سپاه و نیروهایی که در اختیارشان قرار گرفته است، کمک می‌گیرند.

این حدیث دارای شروح مختلفی مانند شرح بسیار مفصل ملاصدرا، شرح مرحوم مجلسی، شرح امام خمینی و… است. ما شرح امام خمینی را مورد توجه قرار دادیم، در حالی که به شروح دیگر نیز توجه داشته‌ایم.

 

امید و ناامیدی

 

یکی از سپاهیان عقل، «رجاء» به‌معنای «امید» است و در مقابل، «قنوط»، از سپاهیان جهل و به‌معنای «ناامیدی» است. حضرت امام(ره) بیان می‌کند که «رجاء» جزو فطریات ماست؛ به این معنی که امیدواری به رحمت حق، ذاتی ماست؛ چون ذات ما به خدای سبحان معرفت دارد، رحمت خدا را می‌شناسد، قدرت خدا را می‌شناسد، عظمت الهی را می‌شناسد؛ به همین جهت به خود اجازه می‌دهد که به آن رحمت امیدوار باشد؛ پس در ذات ما امیدواری به کرم حق، امیدواری به فضل حق، امیدواری به لطف و مهر حق وجود دارد. در مقابل، ناامیدی جزو ذات ما نیست و جزو فطرت محجوبه است.[2]

 

رجا و حسن ظن به خدا

 

در واقع رجا نمایانگر حُسن‌ظن به خداست. یعنی من خدا را می‌شناسم و خوش‌بین به او هستم. می‌دانم که خدای سبحان ما را برای عذاب نیافریده است، بلکه ما را آفرید تا از رحمت او بهره‌مند شویم.

من نکردم خلق تا سودی کنم

بلکه تا بر بندگان جودی کنم[3]

اساس خلقت بر این بود که همه از آن رحمت بی‌پایان الهی بهره‌مند شوند؛ حال بعضی بهره‌مندی از رحمت بی‌پایان حق را انتخاب می‌کنند و بعضی خود را محروم می‌سازند. در فطرت ما این خوش‌بینی به خدای سبحان وجود دارد. همۀ ما ذاتاً بر این باوریم که خدای سبحان می‌خواهد ما را از رحمتش بهره‌مند کند و به ما اجازۀ دریافت رحمت را عطا کرده است؛ به همین جهت در ذات هیچ یک از ما ناامیدی از رحمت وجود ندارد.

 

ناامیدی ناشی از جهل

 

امام‌خمینی (ره) سخن بسیار زیبایی مطرح می‌کند و می‌فرماید: ناامیدی به دلیل این است که ما برای رحمت خدا، محدودیت در نظر می‌گیریم و فکر می‌کنیم که رحمت خدا اندازه دارد! مثلا چون من یک مقدار از آن را دریافت کردم، بیش از این حق دریافت ندارم! یا اینکه چون فلان قدر رحمت به خلق رسیده است، بیش از این امکان دریافت وجود ندارد؛ به همین جهت ناامیدی زیر مجموعۀ جهل است و نشان می‌دهد که انسان خدا را نمی‌شناسد که برای رحمت او محدودیت قائل است!

 

رابطۀ معرفت و امید

 

اگر ما خدای سبحان را بشناسیم، باور داریم که هیچ تقییدی در رحمت او نیست. هیچ اندازه‌ای برای رحمت او در نظر گرفته نمی‌شود. همان طور که خود فرمود:

«وَ رَحْمَتی‏ وَسِعَتْ کلَّ شَی‏ءٍ»[4]

«و رحمت من این قابلیت را دارد که همه‌چیز را فرا بگیرد.»

 پس اگر ما محدودیتی را به میدان می‌آوریم، صرفاً به جهت نشناختن است؛ زیرا اگر بشناسیم، هیچ محدوده‌ای برای رحمت خدا قائل نیستیم.

 

تفاوت میان رجا و غرور

 

گاهی من به نظر خودم به رحمت خدا امیدوار هستم، در حالی که لوازم این امیدواری را ندارم! به نظر خودم، خود را امیدوار می‌دانم، در حالی‌که اتفاقاً فریب شیطان را خورده و مغرور شده‌ام. ممکن است سوال شود: «چطور انسان می‌تواند تشخیص دهد که صفتی که دارد رجاء است یا غرور؟

امام(ره) در پاسخ می‌فرماید: «اساساً این دو از منشأ با هم تفاوت دارند؛ چون غرور زیرمجموعۀ جهالت است؛ اما رجا نماد عقلانیت است. وقتی فردی اهل امیدواری است، همۀ وظایفش را انجام می‌دهد؛ اما در عین حال بر انجام عمل خودش اعتماد ندارد. مانند کشاورزی که زمین مناسب و بذر مناسب را انتخاب می‌کند، آبیاری لازم و رسیدگی کامل به زمینش دارد؛ اما در عین حال روی تلاش خود حساب نمی‌کند و امیدوار به رحمت الهی است. گاهی با کشاورزی مواجه می‌شویم که چندبرابر محصولی که انتظار داشته به دست آورده است. این بدان معناست که در عین این که وظایفش را به طور کامل انجام داده؛ اما بر عملکرد خود هیچ حسابی باز نکرده است.

حال اگر از کشاورزی که در انتظار محصول بسیار خوب است، سوال شود که آیا زمینی داری؟! اگر دارای زمین هستی، آیا کاشتی؟  بذر مرغوب کاشتی؟ آبیاری مناسب داشتی؟ توجه لازم به محصولت داشتی؟ و پاسخ او به این سوالات منفی باشد، قطعاً چنین فردی نزد همۀ عقلا زیر سوال می‌رود و آنها خواهند گفت: امید تو، امید بیجایی است و تو خودت را فریب می‌دهی! وقتی اقدام لازم را برای دریافت محصول نکردی، چطور انتظار داری که امسال محصول مناسب داشته باشی؟!»

در رجا و امیدواری که جزو خصوصیات و سپاه عقل محسوب می‌شود، ما وظایف خود را به طور کامل انجام می‌دهیم؛ اما در عین حال بر انجام وظیفۀ خود اعتماد نمی‌کنیم.

یک مادر برای پرورش فرزندش، همۀ آن اموری را که به عهده‌اش گذاشته می‌شود، انجام می‌دهد، یا یک خانم برای داشتن یک زندگی سالم، تمام تدابیری که موجب موفقیت زندگی می‌شود، انجام می‌دهد؛ اما در عین حال بر تدابیر خود اعتماد نمی‌کند و تنها بر لطف حق اعتماد دارد؛ این معنای «رجاء» است.

اما در غرور، فرد انتظار زندگی سالم را داشته و دارد، اما در فضای زندگی نیست! اصلا مسئولیت‌های محولۀ خود را انجام نمی‌دهد و نقش خود را در زندگی فراموش کرده است! یا اینکه نقش خود را می‌داند، اما به آن تن نمی‌دهد و به وظیفه‌ای که بر عهده دارد، متعهد نیست. در این‌صورت او نه‌تنها امیدوار نیست؛ بلکه فردی فریب‌خورده است؛ زیرا در عین این که هیچ تعهدی ندارد؛ اما امیدوار است که زندگی خوبی داشته باشد!

 

بندگی دائمی امیدواران در عین اعتماد بر رحمت الهی

 

حضرت امام (ره) تاکید می‌کند که امیدواران دائماً مشغول کار و انجام وظیفه‌اند. تلاش ایشان بیش از دیگران است؛ ولی روی عمل خودشان حساب باز نمی‌کنند. در عین این که سعی دارند که کار را به نحو صحیحی انجام دهند؛ اما بر کار خودشان اعتماد ندارند. هم بر کیفیت خوب عمل‌شان توجه دارند و هم، می‌خواهند که کمیت عمل‌شان همان اندازه‌ای باشد که از ایشان خواسته شده است. آنان بر رحمت بی‌پایان الهی اعتماد دارند که با آن رحمت بی‌پایان، ضریب کارشان افزایش پیدا می‌کند و ثمره‌ای که از کار ایشان دریافت می‌شود، فوق تصور است!

اگر کسی در عرصۀ عمل، خیلی خوب کار می‌کند؛ اما خیالش از کار خودش راحت است و بر کار خودش اعتماد دارد، این فرد اهل رجاء نیست؛ بلکه مغرور است.

شاگرد اول یکی از مدارس بسیار خوب تهران که انتظار می‌رفت در کنکور، رتبۀ تک‌رقمی کسب کند، صبح روز کنکور، دچار سردرد بسیار عجیبی شد و آزمون را از دست داد! وقتی من بر عمل خود اعتماد کنم و رحمت واسعۀ الهی را در نظر نگیرم، ناگهان متوجه می‌شوم که عمل من صفری است که در پشت آن عدد یک نیامده است! و وقتی آن یک نیاید، بازنده می‌شوم! گاهی اوقات ما تلاشمان را به طور کامل انجام می‌دهیم، در عین حال اصلا روی تلاش خودمان حساب باز نمی‌کنیم و فقط و فقط لطف الهی را به میدان می‌آوریم؛ آنجاست که ثمرۀ فوق تصور نصیب‌مان می‌شود.

فردی از امام صادق علیه‌السلام سوال کرد: عده‌ای دائم معصیت می‌کنند و می‌گویند به رحمت خدا امیدواریم! هم گناه می‌کنیم و هم امید بخشودگی داریم!

امام فرمود: «آن‌ها گرفتار آرزوهای بیجا شدند و دروغ می‌گویند که امیدوارند، آنها امیدوار نیستند، اگر کسی امید به چیزی داشته باشد، باید آن چیز را طلب کند.»[5]

وقتی در عمل طالب رحمت نیستند، در واقع خود را فریب می‌دهند که اعلام می‌کنند، امیدوار به رحمت الهی هستیم. اگر کسی امیدوار رحمت است، باید در مسیر طاعت قدم بردارد و در عین حال، امیدوار به رحمت باشد که طاعت او مورد قبول قرار گیرد. چنین طاعتی پاداش فوق‌العاده‌ای دارد و موجب ارتقاء مقام او می‌شود.

امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید: «مؤمن، مؤمن محسوب نمی‌شود، مگر این که هم خوف داشته باشد و هم رجاء»[6]

 

تفاوت خوف و رجاء

 

«رجاء» با نگرش به حق است و «خوف» با نگرش به خود. من نگران قصور و تقصیر خود هستم. نگران کم‌کاری خود در محضر حق هستم. نگران هستم که این عملی که از من صادر شد، در محضر عظمت حق، شایستۀ درگاه او نباشد، یا طبق نظر او انجام نشده باشد. وقتی که ما به خودمان نگاه می‌کنیم، نگرانی داریم؛ اما وقتی به رحمت بی‌کران او نگاه می‌کنیم، امیدواریم.

این دو نگاه باید در ما باشد. نگرانی‌ای که موجب شود که عمل را با کیفیت و کمیت بهتری انجام دهیم. نگرانی سازنده است؛ زیرا موجب می‌شود که توجه و دقت ما به کیفیت و کمیت کارمان بیشتر شود. در نتیجه این نگرانی که موتور محرک فعل ماست و هرگز متوقف نیست، موجب می‌شود که عمل بهتر انجام شود. در عین حال بعد از انجام عمل امیدواریم که عمل ما مورد توجه خدای سبحان و رحمت واسعۀ الهی قرار بگیرد.

 

خوف و رجا، دو شرط ایمان

 

در این روایت شرط لازم ایمان را هم خوف دانستند هم رجاء. اگر من صرفاً توجه‌ام به رحمت الهی است و مراقبه‌ای روی عمل خود ندارم، مؤمن نیستم و به‌عکس؛ اگر من دائماً نگران عمل خود هستم و توجهی به رحمت بی‌کران الهی ندارم، باز هم مؤمن نیستم.

مؤمن باید دو بال خوف و رجا را در زندگی‌اش داشته باشد. هم نگاه به عملکرد خود ذاشته باشد که آیا طبق موازین و قوانین شرع هست یا نه و از طرف دیگر نگاه به رحمت الهی داشته باشد که موجب شود این عمل مورد پذیرش قرار بگیرد.

پیامبر اکرم می‌فرماید: خدای سبحان فرمود:

«لَا یتَّکلِ الْعَامِلُونَ عَلَى أَعْمَالِهِمُ الَّتِی یعْمَلُونَهَا لِثَوَابِی‏»[7]

«همۀ کسانی که خالصانه بندگی می‌کنند، برای دریافت ثواب از من بر عملکرد خودشان اعتماد نکنند.»

حال چرا ما نباید بر عملکرد خود حساب کنیم؟ خود خداوند پاسخ داده است:

«فَإِنَّهُمْ لَوِ اجْتَهَدُوا وَ أَتْعَبُوا أَنْفُسَهُمْ أَعْمَارَهُمْ فِی عِبَادَتِی کانُوا مُقَصِّرِینَ غَیرَ بَالِغِینَ فِی عِبَادَتِهِمْ کنْهَ عِبَادَتِی فِیمَا یطْلُبُونَ عِنْدِی مِنْ کرَامَتِی وَ النَّعِیمِ فِی جَنَّاتِی وَ رَفِیعِ الدَّرَجَاتِ الْعُلَى فِی جِوَارِی»[8]

«اگر چه ایشان سعی کنند و خودشان را خسته کنند، اما برگزیده‌ترین آنها در عبادت من، حقّ بندگی مرا به‌جا نمی‌آورند و نسبت به آنچه از بخشش و تنعّم در بهشت‌های من و کسب درجات بلندمرتبه در کنار من می‌خواهند، دستشان کوتاه است.»

ما هفتاد، هشتاد سال کار می‌کنیم، بعد می‌خواهیم یک پاداش بی‌نهایت دریافت کنیم! عمل ما محدود و پاداش اخروی، نامحدود. پاداش خدا با عمل محدود ما قابل قیاس نیست. کرامتی که خدای سبحان برای بنده‌اش در نظر گرفته است، قابل مقایسه با عمل محدودی از بنده صادر می‌شود، نیست؛ به همین جهت خدای سبحان پیشنهاد خودش را دارد:

«وَ لَکنْ بِرَحْمَتِی فَلْیثِقُوا وَ فَضْلِی فَلْیرْجُوا وَ إِلَى حُسْنِ الظَّنِّ بِی فَلْیطْمَئِنُّوا»

«هر زمان که بنده کار می‌کند، اعتمادش بر رحمت من باشد، نه بر عمل خودش! امیدش به زیاده‌هایی باشد که من در اختیار او قرار می‌دهم. اطمینانش به خوش‌بینی به من باشد.»

 

بعد می‌فرماید:

«فَإِنَّ رَحْمَتِی عِنْدَ ذَلِک تُدْرِکهُمْ وَ مَنِّی یبَلِّغُهُمْ رِضْوَانِی وَ مَغْفِرَتِی تُلْبِسُهُمْ عَفْوِی»

 «زمانی که افراد روی عمل خودشان حساب باز نمی‌کنند و روی رحمت بی‌کران من حساب باز می‌کنند، رحمت من به آنها می‌رسد. آن منت و آن لطف خاص من باعث می‌شود که ایشان به رضایت من راه پیدا کنند. مغفرت من به‌عنوان یک لباس بر نواقص و خطایای ایشان پوشانده می‌شود و ایشان مشمول عفو من می‌شوند.»

 

« فَإِنِّی أَنَا اللَّهُ الرَّحْمَنُ الرَّحِیمُ وَ بِذَلِک تَسَمَّیتُ»

«من نام خود را رحمان و رحیم گذاشتم و می‌خواستم از رحمت من همگان بهره‌مند شوند.»

طبق این فرمایش، شرط بهره‌مندی از رحمت خدای سبحان این است که روی کار خودم حساب باز نکنم؛ بلکه روی رحمت خدا حساب باز کنم. در عین این که همۀ زحمات را در مسیر بندگی متحمل می‌شوم؛ اما فقط روی رحمت خدا حساب باز کنم، نه روی عملکردم.

امام (ره) بعد از این که این روایت را مطرح می‌کند، می‌فرماید: «ما باید به اعمال خود بیندیشیم و به بررسی خود بپردازیم که آیا واقعاً هر کاری که برای خدا انجام می‌دهیم، روی رحمت الهی که آن را قبول می‌کند یا خیر، فکر می‌کنیم؟»

 

بندگی بسیار ناچیز است

 

حساب ما و خدا در عرصۀ عملی که انجام می‌دهیم، حتی به اندازۀ بردن ران ملخ نزد سلیمان هم نیست! چرا؟! چون ران ملخ را نیز خودش به من داده است که نزد او ببرم! هر بندگی که ما انجام می‌دهیم با اعضا و جوارحی است که خود او به ما داده است. سلامتی، توفیق، توان، زمان، موجودی و … همه از آن اوست که اجازه می‌دهد تا آن‌ها را در راه صحیح استفاده کنم. من مالک هیچ چیز نبودم؛ بنابراین به جای این که درخواست پاداش داشته باشم، باید منت او را بکشم که این موجودی را در اختیار من قرار داده و این چنین جهت‌دهی کرده است.

مانند اینکه من از باغ یک باغبانی که همه کارهای باغش را خودش انجام داده است، یک شاخه گل بچینم و به دست او بدهم. سپس تعجب کنم که چرا او به من یک جایزۀ مفصل نمی‌دهد؟! او حق دارد بگوید که همۀ کارها را من انجام دادم و تو فقط گل را چیدی و به من دادی! تمام بندگی ما در محضر خدا با داده‌های لحظه‌به‌لحظۀ اوست؛ پس قانونااً نباید هیچ انتظاری داشته باشیم و هرچه که او به‌عنوان پاداش به ما می‌دهد، لطف خاص اوست که آن هم منت دیگری است.

 

پاداش، لطف خاص خداست نه جزای عمل بنده!

 

وقتی وسعت نظام آفرینش را در نظر بگیریم می‌یابیم که میان این همه بنده، تنها به ما توفیق داده شد! این که خدا به ما توجه کرده، منتی بر سر ماست؛ نه این که از او انتظار پاداش داشته باشیم! پاداشی که او به من می‌دهد، لطف خاصی است که خودش برای خود در نظر گرفته است و گرنه قانوناً ما استحقاق آن پاداش را نداریم. او برای یک عمل اندک ما، یک پاداش بسیار زیاد در نظر گرفته است؛ چون کریم است و نمی‌تواند کم بدهد! چون ذاتش کرامت است.

چرا خداوند برای عمل اندک بنده، پاداش بی نهایت در نظر گرفته است؟پاسخ این است که درستی و کیفیت و کمیت شایستۀ عمل بنده، مربوط به او نیست، بلکه کار خود خداست؛ چون اگر مربوط به بنده باشد، ناقص است و کاری که یک ناقص انجام بدهد، در انتها باز هم ناقص است. اگر کاری ناقص نیست، برای  آن است که از ابتدا تا انتهایش مربوط به بنده نیست، بلکه کار خود خداست.

اگر خدا عمل را جزا می‌دهد، در واقع به خودش جزا می‌دهد، نه به بندگان! ظاهراً به ما پاداش می‌دهد؛ اما فی‌الواقع جزا را به خود می‌دهد؛ به همین جهت نه او به خاطر جزادادن بر سر ما منتی دارد و نه ما انتظاری داریم که اگر کارمان را درست انجام دادیم، پاداش دریافت کنیم.

 

 درک عظمت خداوند، موجب ترک معصیت

 

در ادامۀ مبحث امام (ره) می‌فرماید: اگر عظمت خدای سبحان و وسعت رحمت الهی به چشم ما بیاید، در مقابل آن عظمت، تعظیم می‌کنیم، حرمت ویژه‌ای برای خدا قائل‌ایم و قدر خودمان را می‌دانیم که او در این نظام آفرینش، با این وسعت، به ما اجازه داده است که در خدمت او باشیم. به جای این که در وقت انجام تکلیف، تکلیف برایمان گران و سنگین تمام شود، قدر خود را می‌دانیم و خود را فردی ارزشمند می‌بینم که او با آن همه عظمت، در نظام وسیع آفرینش، به من که از ذره هم کمتر هستم، اجازۀ بندگی با این کیفیت و کمیت را داده است.

اگر ما توجه به عظمت خدا داشته باشیم، غیرممکن است که در محضر او معصیت کنیم؛ زیرا معصیت برای این است که او را نمی‌شناسیم و اصلا نمی‌دانیم کیست! تمام گستاخی‌ها و جسارت‌هایی که از ما در مقام نافرمانی خدا دیده می‌شود، برای این است که ما او را نمی‌شناسیم. هر چه بیشتر بشناسیم، هم تلاش‌مان در محضر او افزون می‌شود و هم هیچ منتی نداریم.

 

آسیب غرور

 

امام(ره) می‌فرماید: «تا زمانی که انسان مغرور است، اعتماد بر عمل خود دارد و اصلا خود را در جایگاه بندگی مقصر نمی‌بیند، مواعظ انبیاء و اولیاء را نمی‌پذیرد.» مانند شاگردی که به معلم خود بگوید: «تعجب می‌کنم! چطور نمره من دوازده شد! من یقین داشتم که نمره‌ام بیست می‌شود!» او گمان می‌کند که همۀ جواب‌های نادرستش، درست است!

خیلی وقت‌ها ما فکر می‌کنیم همۀ کارهایی که انجام می‌دهیم، درست است و انتظار پاداش هم داریم! این به‌عنوان یکی از دام‌های بزرگ ابلیس است. هر فردی خودش باید به داد خودش برسد! هیچ‌کس نمی‌تواند برای دیگری معالجه‌ای داشته باشد. هر کس باید خودش با خودش خلوت کند و بررسی کند که چقدر امیدوار به رحمت خداست و چقدر مغرور!

بنابراین خوف باید باشد؛ زیرا خوف جزو سپاه عقل است و همان چیزی است که موجب می‌شود عملکرد ما مرتباً بهبود پیدا کند و توجه ما را به خودمان افزایش می‌دهد.

 

تفاوت میان قنوط و خوف

 

موارد خوف متعدد است:

 

انواع خوف

 

1. خوف از تقصیر خویشتن

 

نوع اول آن است که قصور و تقصیر خودم را می‌بینم و نگران هستم. یا وقتی که عمل خودم را با عمل دیگری مقایسه می‌کنم، می‌فهمم که عمل دیگری بسیار بهتر از عمل من است و نگران می شوم که عمل من کیفیت و کمیت لازم را ندارد. این نگرانی به‌جاست و باید هم باشد.

 

2. خوف از عظمت الهی

 

در نوع دوم گاهی خوف من در مقابل عظمت الهی است، مثلا جلال حق را می‌بینم که اگر یک لحظه عذاب الهی در کل عالم حاکم شود، چه خواهد شد؟! خوف من در مقابل جلالت الهی است؛ صفات قهر خدا را  که مشاهده می‌کنم که اگر خدا بخواهد مانند همان کم‌لطفی که من به او دارم، یک لحظه با من، مثل خودم برخورد کند، چه اتفاقی می‌افتد؟! اگر خدا بخواهد یک لحظه من را از رحمتش دور کند، چه می‌شود؟! این خوف از جلال است.

 

3. خوف از حساب

 

سومین نوع، خوف از حساب است. گاه عمل را انجام دادم و از نگاه خودم وسیع است؛ اما هنگام حساب درمی‌یابم که همۀ اعمالم مرجوع شده است! کافی است یک ذره ناخالصی در عملم باشد! یک ذره ناخالصی در عمل، آن را حبط می‌کند. گاهی عمل ما برگردانده می‌شود و می‌گویند: تو فلان عمل را انجام دادی که به دنیا، مال، مقام و شهرت برسی! قصد تو از انجام عمل، رضایت خدای سبحان نبود. عملی که فایدۀ آن تنها برای دنیاست و برای آخرت سودی ندارد، «هباءً منثوراً» است.

عمل وقتی قبول می‌شود که فقط برای خدا باشد. خوف ناشی از حساب و کتاب اعمال هم، خوف لازم و مفید است.

 

بندگی نه از ترس عذاب و نه به شوق بهشت!

 

امام (ره) می‌فرماید: هر سه نوع این خوف ها؛ خوف از عظمت الهی، خوف از قصور و تقصیر خود، خوف از محاسبۀ الهی، یک اثر را در زندگی انسان دارد. اثرش این است که انسان بر بندگی مواظبت کند و بر اعمال و رفتارش مراقبه داشته باشد. این نگرانی‌هاسازنده است، نه بازدارنده. این نگرانی موجب می‌شود که انسان به اعمال و رفتارش توجه داشته باشد و در نهایت باعث می‌شود که تمام عمر او به بندگی بگذرد؛ بندگی خالصانه نه بندگی به امید پاداش و نه بندگی از روی ترس و در نهایت:

«وَجَدتُک أهلاً لِلعِبادَةِ فَعَبَدتُک»[9]

«تو را شایستۀ پرستش یافتم و پرستیدمت

بالاخره ما در عالم باید حرف یک نفر را گوش کنیم! یا حرف نفس یا حرف افراد یا حرف خدا ! وقتی مقایسه کنیم، می‌یابیم که اگر حرف خدا را عاشقانه گوش کنیم، با حرف دیگران یا حرف خودمان قابل قیاس نیست.

امام (ره) می‌فرماید: «کسی که حتی از عذاب خدا می‌ترسد و نگران محاسبه است، تمام توجه‌اش این است عملش منجر به عذاب نشود و یا در محاسبه نمرۀ مناسب بیاورد.» مانند دانش آموزی که نگران است که نمره پایین بیاورد. کسی که واقعاً نگران است، باید در درس‌های خود تلاش لازم را داشته باشد تا به آن نمرۀ بالایی که می‌خواهد، دست پیدا کند. چنین فردی در نهایت به دنبال رفع نواقص است؛ زیرا می‌خواهد در پرونده‌اش نقصی نباشد.

 

رحمت خدا را محدود ندانیم!

 

کار خوف این است که ما را به حرکت وادار می‌کند؛ اما در مقابل امید، ناامیدی  است. امام (ره) می‌فرماید: «ناامیدی به این دلیل است که ما برای رحمت خدا اندازه قائل‌ایم.» مثلا من فکر می‌کنم که اگر رحمت خدا به دیگری برسد، به من دیگر نمی‌رسد و اگر به من برسد، دیگری نگران است که به او نرسد! چنین نیست!

ایشان می‌فرماید: «چنین فردی با ناامیدی گرفتار بزرگترین گناه کبیره شده است!» مثلا زنا خیلی کبیره است؛ اما ناامیدی از رحمت خدا از زنا هم بزرگتر است! ناامیدی از رحمت خدا موجب می‌شود که انسان به خیلی از گناهان بی‌قید باشد و می‌گوید: «آب که از سر گذشت، چه یک وجب، چه صد وجب!» خدا که ما را نمی بخشد!

به گفتۀ امام(ره) چنین فردی کافر محسوب می‌شود و این صریح قرآن است:

«وَ لا تَیأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا ییأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکافِرُون‏»[10]

«و از رحمت خداوند مأیوس نشوید، حقّ این است که جز گروه کافران، از رحمت خداوندى مأیوس نمى‌شوند

 

ناامیدی فقط مربوط به کافر است. مومن ناامید نداریم. مومن هرچند که بزرگترین گناهان را آگاهانه یا ناآگاهانه انجام داده باشد، حق ناامیدی از رحمت الهی را ندارد؛ زیرا ناامیدی از رحمت الهی در پروندۀ او بزرگترین جرم محسوب می‌شود.

 

ناامیدی گام به گام

 

وقتی کسی گرفتار قنوط و ناامیدی شد، اولین اثرش این است که هیچ کاری نمی‌کند. با وجود خوف، ما دائماً کار می‌کردیم، اما وقتی فردی گرفتار ناامیدی شد، دست از هر عمل مثبت برمی‌دارد و بندگی نمی‌کند. چنین فردی به قول امام (ره) افسارگسیخته می‌شود و زمام زندگی‌اش رهاست. در واقع زمام زندگی او را شیطان در دست می‌گیرد؛ زیرا اگر رها باشد، رها نمی‌ماند؛ بلکه شیطان فرصت را غنیمت می‌شمارد و زمام زندگی را در اختیار می‌گیرد.

سپس امام (ره) اشاره می‌کند به اینکه این ناامیدی به‌راحتی برای بنده ایجاد نمی‌شود. وقتی شیطان می‌خواهد ما را گرفتار قنوط و ناامیدی کند، ابتدا ما را مغرور می‌کند، بعد ناامید می‌کند. ابتدا برای خدا کار کردن و عمل خالصانه را زیر سؤال می‌برد و ما را از عمل متوقف می‌کند، سپس از مسیر غرور، وارد عرصۀ ناامیدی می‌کند. ابتدا می‌گوید که اصلا نیازی به عمل نیست. پس بنده، دست از عمل می‌کشد و این دست از عمل کشیدن، او را به وادی بی‌خیالی، سرگردانی، کم‌کاری، توقف و عقب‌گرد می‌کشاند. پس از آن همه بدی، می‌گوید: آب از سرت گذشته و قابل اصلاح نیستی![11]

 

خدای ارحم الراحمین و اشد المعاقبین

 

خدا «ارحمُ الراحمین» است؛ اما همان ارحم الراحمین، وقتی بخواهد عقوبت کند، «اشدّ المُعاقبین» هم هست! عقوبت بسیار شدید هم دارد. در سحرهای ماه رمضان در دعای ابوحمزه، وقتی که می‌خواهیم با خدا حرف بزنیم، اولین جملۀ ما این است:

«الهی لَا تُؤَدِّبْنِی بِعُقُوبَتِک‏»

«خدایا من را با عقوبتت ادب نکن!»

وقتی که مهمان خدا می‌شوم، می‌فهمم که بسیاری از اوقات مستحق عقوبتم و هر کم‌کاری برای من عقوبت‌ساز است؛ پس عقوبت‌های خدا را جدی می‌گیرم.

ان شاء الله که خدای سبحان به ما توفیق دهد که امید سازنده داشته باشیم و ما را از هر گونه ناامیدی به دور نگه دارد.

 

تاریخ جلسه: 1401/7/11 ـ جلسه 1

«برگرفته از بیانات استاده زهره بروجردی»  

 


[1]. الکافی، ج۱، ص 21.

[2]. انسان دارای دو فطرت است: 1. فطرت مخموره که خمیر مایه ما بر این فطرت است. 2. فطرت محجوبه که در آن فطرت اصلی انسان پنهان شده و یک حقیقیت دیگری از ما ظاهر شده است.

[3]. مولانا ؛ مثنوی معنوی: دفتر دوم

[4]. سوره اعراف، آیه 156.

[5]. اصول کافی، ج1، ص 434.

[6].  بحار الانوار، ج75، ص253.

[7]. شرح کافی، ج8، ص 217

[8]. شرح کافی، ج8، ص 217

[9]. شرح کفایه، ج1، ص 331.

[10]. سوره یوسف، آیه 87

[11]. کتاب جنود عقل و جهل؛ ص 139

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *