درخواستهای زیارت عاشورا
«اللّٰهُمَّ ارْزُقْنِی شَفاعَةَ الْحُسَینِ یوْمَ الْوُرُودِ، وَثَبِّتْ لِی قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَک مَعَ الْحُسَینِ وَأَصْحابِ الْحُسَینِ الَّذِینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَینِ عَلَیهِالسلام»[1]
«خدایا شفاعت حسین را در روز ورود [به قیامت] نصیبم کن و پیشینۀ نیک مرا نزد خود ثابت بدار به همراه حسین و یاران حسین، آنانکه جانشان را در دفاع از حسین (درود بر او) بخشیدند.»
زائر در این فراز رزق پیوست به اباعبدالله را در قیامت درخواست میکند؛ از آن جهت که قیامت ادامۀ دنیا و برزخ است؛ پس در قیامت امر جدیدی ایجاد نمیشود. همین وضعیت زندگی دنیوی در برزخ ادامهدار است و در قیامت هم پررنگتر جلوهگری دارد.
اگر زائر برای پایان کار و قیامت خود رزق شفاعت را درخواست دارد؛ قطعا این رزق را از دنیای خود طالب است؛ چون بدون رزق شفاعت در دنیا، وصول به این رزق در قیامت امکانپذیر نیست. بدون هیچ پیوست معرفتی یا محبت یا اطاعت در دنیا، امکان وصول به رزق اخروی وجود ندارد. بنابراین، زمانی که ذائقۀ انسان در عالم دنیا پیوست به اباعبدالله الحسین باشد، درعالم قیامت هم این پیوست ادامه دارد. محبت و معرفت و اظهار ارادت در عالم دنیا، بهصورت پیوست در آخرت جلوهگری میکند.
نگرش توحیدی، سبب شفاعت
پیامبر اکرم میفرماید:
«أمّا شَفاعَتِی فَفِی أَصحابِ الکَبائرِ ما خَلا أهلَ الشِّرکِ و الظُّلمِ»[2]
«شفاعت من براى مرتكبان گناهان كبیره است، به استثناى مشركان و ستمگران.»
اهل دو گناه کبیره از شفاعت پیامبر بیبهرهاند: 1. کبیرۀ شرک که اعتقادی است؛ ۲. کبیرۀ ظلم که عملی است. انسان باید موحد باشد؛ یعنی خداوند را هم بهعنوان سببساز بشناسد و هم سببسوز و باور کند که در عالم تمامی اسبابی که سر راه زندگی او قرار دارد، جعل خداوند است. هیچ سببی وجود مستقل و نقش جداگانهای ندارد. مانند دارو که یقیناً به اذن خداوند در وجود بیمار تاثیرگذار است. اگر اذن خدا نباشد این دارو اثر لازم را در بیمار ندارد.
چرا برای انجام هر کاری ذکر بسم الله الرحمن الرحیم توصیه شدهاست؟ به این دلیل که فرد با زبان وجود اعلام کند که آغازگر هر کاری در نظام عالم خداوند است. چنین نگرشی انسان را در زمرۀ مؤمنین قرار میدهد.
«وَمَا یؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِكُونَ»[3]
«و بیشترشان به خداوند ایمان نمىآورند، جز اینكه (با او چیزى را) شریك مىگیرند. (و ایمانشان خالص نیست»
طبق آیه، اکثر مؤمنین مشرکاند؛ یعنی اکثر مؤمنین به مادۀ اولیه اعتقادی خود (توحید) ایمان ندارند. اکثر مؤمنین موحد نیستند و در کنار خدا برای اسباب مختلف تأثیرهای خاص و جداگانهای قائلاند.
در باطن درخواست «اللّٰهُمَّ ارْزُقْنِی شَفاعَةَ الْحُسَینِ» توحید نهفته است؛ یعنی زائر موحد بودن را درخواست دارد؛ زیرا شفاعت پیامبر و ابا عبدالله در پی موحد بودن انسان رقم میخورد.
گویا زائر در این فراز، درخواست دارد که خدایا! مرا با عافیت از شرک جدا کن. انسان در لابهلای چرخ زندگی و مصیبتها و گرفتاریهای زندگی به لحظاتی میرسد که فقط خداوند را مییابد و هیچ سببی را موثر نمیداند. زائر نگرش توحیدی را در شرایط یسر و راحتی هم طلب دارد، تا به حقیقت «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ»[4] «اوست اول و آخر و ظاهر و باطن» واقف شود.
آشیخ مرتضی طالقانی که در مدرسۀ مروی زندگی میکرد در زمان ناصرالدین شاه، نامهای به خداوند نوشت و شش چیز را لیست کرد: ۱.قرضش داده شود؛ 2. همسر بسیار خوب نصیبش شود؛ 3. خانهای شایسته داشته باشد؛ 4. از خدمۀ مناسبی بهرهمند باشد؛ 5. مالی مستمر برای امر معاش نصیبش شود؛ 6. بتواند بدون دغدغۀ خاطر، ادامه تحصیل دهد.
وی نامه را در مسجد شاه قرار داد. همان روز ناصرالدین شاه قصد شکار داشت، از در مسجد که رد شد، باد وزید و نامه در درشکۀ شاه افتاد.
ناصرالدین شاه به همراهان گفت، برگردید و جلسهای تشکیل داد و جریان نامه را تعریف کرد که این شخص برای خدا نامه نوشته و خدا این نامه را در بغل من انداخته است. هر یک از نزدیکان شاه، یک مورد را عهدهدار شد. بهدنبال طلبه فرستادند و طلبه گفت: «من با پادشاه کاری ندارم.» گفتند: «شاه به دنبالت فرستاده و با تو کار دارد.» گفت: «من نامه را به خدا نوشتم؛ نه شاه. شاه خودش بیاید!» در یک لحظه همه امور با عزت برای او تأمین شد.
«لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ»[5]
«عزّت و اقتدار مخصوص خدا و پیامبرش و مؤمنان است.»
زمانیکه از خداوند درخواست کنیم، همۀ اسباب فراهم میشود؛ اما اگر سراغ اسباب برویم از مسببالاسباب غافل شدهایم. زمانیکه انسان مشرک شود، میپندارد که از سبب بطور مستقل و جداگانه کار برمیآید و نقش خدا را نمیبیند. شفاعت پیامبر در قیامت، در پی موحد شدن انسان حاصل میشود.
«اَوَّلُ الدّینِ مَعْرِفَتُهُ»[6]
«اول دین معرفت خداوند است.»
زائر در شبهای قدر، در دعای جوشن کبیر با هزار و یک اسم خدا آشنا میشود؛ در واقع یک کلاس خصوصی فشرده برای کل سال گذاشته میشود و خداوند معرفی خودش را عهدهدار است.
«خَلِّصْنا مِنَ النّارِ یا رَبِّ»[7]
«اى پروردگار ما را از آتش برهان.»
نار همان آتش جهالت به این اسماء است. غفلت و جهالت به خداوند نابودی را در پی دارد.
گفتنی است شناخت واقعی خداوند، انسان را از تمرکز روی افراد و اسباب جدا میکند. حتی خداوند گاه بدون سبب، گرفتاری بندهاش را مرتفع میکند.
«الَّذِینَ آمَنُوا وَلَمْ یلْبِسُوا إِیمَانَهُم بِظُلْمٍ أُولَٰئِک لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُم مُّهْتَدُونَ»[8]
«ﺍﻟﺒﺘﻪ ﻣﺆﻣﻨﺎنی ﻛﻪ ﺍﻳﻤﺎنشان را ﺑﻪ ﻇﻠمی ﻫﻤﭽون ﺑﺖپرستی آﻟودﻩ ﻧﺴﺎﺧﺘﻪﺍﻧﺪ، ﻓﻘﻂ آنان در ﺍﻣﻦ و اماناند.»
ناسازگاری ظلم با شفاعت
انسان برای بهرهمندی از شفاعت پیامبر باید از ظلم جدا شود. اگر از روی غفلت کبیرهای از انسان صادر شد، قابل جبران است؛ اما شرک قابل جبران نیست و ظلم هم با شفاعت قابل جمع نیست.
در واقعۀ عاشورا، ظالم، مورد لعن قرار میگیرد. ظلم منفور است. آدمی در خلوت خود به ظلم به خویش اعتراف دارد:
«لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَک إِنِّی كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ»[9]
«(خداوندا!) جز تو معبودى نیست، تو پاك و منزهى (و) همانا من از ستمكاران بودم (و نمىبایست مردم را بخاطر سرسختىشان رها كرده و تنها بگذارم.»
ظلم دو معنا دارد:
۱. بهمعنای نقص. ظالم یعنی کسی که از وظایف خود در محضر حق و در خدماترسانی به اطرافیان کم میگذارد. گاه انسان حداکثر کار را انجام میدهد؛ اما متوجه میشود که نسبت به خوبان عالم کاری نکرده است! گاه اساس فرد بر کم گذاشتن است و پُروپیمان کار کردن را واجب نمیداند؛ در حالیکه خدای سبحان «وفیّ» است. حق و حقوق بنده را کامل ادا میکند؛ پس بنده هم باید سعی کند که پُروپیمان بندگی کند. بیتردید، اگر اساس انسان بر کم گذاشتن است، اعم از اینکه در محضر خدا یا در مقابل خلق، کم بگذارد، ظالم محسوب میشود.
۲. بهمعنای جابهجا کاری. در این معنا ظلم در مقابل عدل است. عدل، یعنی هر چیز را سر جای خود قرار دادن. در نظام عالم، خدا، خداست و بنده در جایگاه بندگی. گاه بنده دائم اعتراض دارد و از خدا شاکی است؛ یعنی جای بنده و مولا عوض شده است. بنده باید عاجزانه و خاشعانه درخواست داشته باشد؛ نه اینکه طلبکارانه اعتراض کند.
نگرش توحیدی و مقصر دیدن خود
«اللّٰهُمَّ ارْزُقْنِی شَفاعَةَ الْحُسَینِ» در این فراز، زائر بیان میکند که خدایا! نمیخواهم که در آستان بندگی کم بگذارم؛ بلکه با تمام وجود خواستارم که آنچه در توان دارم، انجام دهم.
«اللّهُمَّ … و لا تُخرِجْنی مِنَ التَّقصیرِ»[10]
«خدایا مرا از مقصر بودن خارج نکن.»
بنده باید، دائماً فقر خود را اعلام کند و اوامر الهی را با جان و دل خود خریدار باشد.
رابطۀ ظلم با اسارت عالم ماده
اگر انسان ظلم میکند؛ یعنی از حقوق خدا و خلق کم میگذارد. در واقع خود را اسیر عالم ماده کرده است؛ به همین جهت تمام اعضا و جوارح علیه او شکایت دارند و از شفاعت بیبهره است.
ارتباط یقین و شفاعت
پیامبر میفرماید:
«الشَّفاعَةُ لا تَكونُ لِأهلِ الشَّک و الشِّرْک، و لا لِأهلِ الكُفرِ و الجُحُودِ ، بل یكونُ لِلمؤمنینَ مِن أهلِ التوحیدِ»[11]
«نه شكّاكان و مشركان شفاعت شوند و نه كافران و منكران؛ بلكه شفاعت مخصوص مؤمنان یكتاپرست است.»
شفاعت پیامبر به اهل تردید نمیرسد؛ بنابراین برای بهرهمندی از شفاعت باید در مسائل توحیدی به یقین برسیم. اگر به قیامت، به صراط و میزان و به ملکوت اعمال، یقین نداریم، به این معناست که اهل شک و تردیدیم! که در این صورت از شفاعت پیامبر بیبهره خواهیم شد.
بنابراین هر انسانی باید روزبهروز بر این قرار باشد که تردیدهایش را مرتفع کند؛ چون اگر یقین به قیامت وجود داشته باشد؛ لازم به موعظۀ واعظ نیست. همین که باور کنیم مرگی وجود دارد، کافی است.
«كفى بالمَوتِ واعِظاً»[12]
«مرگ، بهترین واعظ است.»
ثمرۀ یقین به ملکوت اعمال
اگر باور کنیم عملی که اکنون از ما سر میزند، ملکوتی دارد؛ از اعمال خود مراقبه به عمل میآوریم. اگر باور کنیم روزی مخاطب آیۀ «اقْرَأْ کتَابَک کفَىٰ بِنَفْسِک الْیوْمَ عَلَیک حَسِیبًا»[13] «(در قیامت به انسان گفته مىشود:) كتابت را بخوان، كافى است كه امروز، خودت حسابگر خویش باشى» قرار میگیریم، فعل و قول ما ساماندهی میشود.
اگر به این یقین برسیم که لحظه به لحظه خدا ما را میبیند، صدای ما را میشنود و از تمام نیات و ارادههای ما آگاه است،مراقب اعمال خود هستیم.
یقین بر این که «إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ»[14] «او به (احوال) بندگان بیناست»، «وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»[15]«خداوند شنواى داناست» آدمی را اهل مراقبه میکند.
زائر در فراز «اللّٰهُمَّ ارْزُقْنِی شَفاعَةَ الْحُسَینِ» درخواست دارد:
۱. اهل یقین شود؛
۲. موحد شود؛
۳. از ظلم و شرک جدا شود.
تاریخ جلسه: 1397/8/15- جلسه سی ام
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1]. مفاتیحالجنان، زیارت عاشورا.
[2] الخصال، ص 355، حدیث 36.
[3]. سورۀ یوسف، آیه 106.
[4]. سورۀ حدید، آیه 3.
[5]. سوره منافقون، آیه 8.
[6]. نهج البلاغه ، خطبه 1، ص 23.
[7]. مفاتیحالجنان، دعای جوشن کبیر.
[8]. سوره انعام، آیه 82.
[9] سوره انبیاء، آیه 87.
[10] الكافی، ج 2، ص 73.
[11] بحار الأنوار، ج 8، ص58.
[12] الأمالی للطوسی، ص 28.
[13] سوره مبارکه اسراء آیه 14
[14] سوره مبارکه غافر آیه 44
[15] سوره مبارکه توبه آیه 60