شرح فرازهایی از زیارت عاشورا – بخش هفدهم

  مقدمه

 

قدم‌ها‌ و نفس‌های زائر در مجالس اباعبدالله قیمتی می‌شود. لحظات و ساعات حضور در مجالس روضۀ اباعبدالله با هیچ زمان دیگری قابل مقایسه نیست.

با عصای حضرت بقیة‌الله انفجاری در چشم‌های زائر ایجاد می‌شود که با چشمۀ اشک، او را در این جایگاه همراهی می‌کند. در مجالس اباعبدالله از باب رعایت آداب از عزاداران تشکر می‌شود. دختر اباعبدالله الحسین، حضرت رباب، دختر امیرالمومنین، ام کلثوم و امام سجاد علیه‌السلام جدا جدا از زائرین تشکر می‌کنند.

از زائر نیز تنها ذکر «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ»[1]«خدا را شكر كه ما را به اين (راه) هدايت كرد و اگر خداوند هدايتمان‌ نمى‌كرد، ما (به خودى خود) هدايت نمى‌شديم.»مشاهده می‌شود.

 

زیارت عاشورا، ادبستان زندگی

 

زیارت عاشورا آموزش درس زندگی را عهده‌دار است؛ به همین جهت علما به تلاوت روزانۀ زیارت عاشورا سفارش می‌کنند. حتی در تشرفات بزرگان خدمت حضرت ولی عصر عجل‌الله‌تعالی‌فرجه، نیز آن حضرت امر به زیارت عاشورا کرده است.

کلیۀ دروس زندگی در زیارت عاشورا  آموزش داده می‌شود که باعث نورانیت زندگی است.

 

*****************

 

«اَللّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیاىَ مَحْیا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ مَماتى مَماتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ»

«خدایا حیاتم را حیات [آمیخته به عشق] محمّد و خاندان محمّد و مرگم را مرگ [در حال شیفتگی به] محمّد و خاندان محمّد قرار ده.»

 

درخواست فردی

 

درخواست‌‌ها در این فراز شخصی است؛ یعنی هر کس باید خودش درخواست کند. « مَحْیاىَ» «زندگی من»، « مَماتى » «مرگ من» در زیارت عاشورا بحث جمع نیست؛ بلکه هرکس خودش باید ضرورت زندگی خود را دریابد و زندگی و مرگ را بر محوریت زندگی و مرگ پیغمبر و آل پیغمبر طلب کند. زندگی و مرگ پیامبر چه نوع زندگی و مرگی است که زائر طالب این نوع زندگی و مرگ است؟

برای تفسیر این فراز به چند دعا اشاره می‌شود:

 

حیات طیب، یعنی افزایش خیرات

 

«اجْعَلِ الْحَیَاةَ زِیَادَةً لِی فِی كُلِّ خَیْرٍ وَ الْوَفَاةَ زَاجِراً [رَاحَةً] لِی مِنْ كُلِّ شَرٍّ»[2]

«زندگى را براى من مايۀ افزايش نيكی‌ها ساز و مرگ را براى من مایۀ آسايش از بديها كن.»

 زندگی پیغمبر و آل پیغمبر، زندگی بر مبنای افزایش خیرات است و فرد در عرصۀ بندگی روزبه‌روز فعال‌تر می‌شود. در این زندگی دائما نوررسانی به دیگران صورت می‌گیرد. این نوع زندگی قابلیتی می‌طلبد که با وساطت اباعبدالله برای زائر حاصل می‌شود؛ در نتیجه بهترین نوع زندگی را در عالم دارد و از تمام آفات و نواقص مبرّا می‌شود.

 

زندگی طیب، یعنی خوشی حقیقی

 

امام سجاد علیه‌السلام در دعای ابوحمزه می‌فرماید:

«و أحيَيتَهُ حَياةً طَيِّبَةً في أدوَمِ السُّرورِ و أسبَغِ الكَرامَةِ و أتَمِّ العَيشِ»

«مرا چون كسى قرار ده كه زندگى خوش و همراه با پايدارترين شادمانى و كامل‌ترين كرامت و معيشت عطايش فرموده‌ای.»

 «طیب»، یعنی پاکی. پاکیِ بسیار گوارا و لذت‌بخشی که انسان را شاداب می‌کند؛ زیرا تمیزی وجود او را فرا گرفته است و هیچ خباثتی در او وجود ندارد؛ علاوه بر اینکه معصیتی در وجود او یافت نمی‌شود، امر مکروه هم وجود ندارد .زائر چنین زندگی را درخواست دارد.

گاهی اوقات خوشی انسان تمام می‌شود؛ این ادوم سرور نیست؛ سرور، شادی‌ای است که تمام وجود انسان را خوش می‌کند و بسیار گواراست. «سرور» به‌معنای دل‌خوشی است که حتی اعماق وجود فرد را هم خوش می‌کند.

زائر بیان می‌کند که خدایا! حیات طیبی را خواهانم که سرورش دائمی و حقیقی باشد. خدایا! وافرترین اکرام را که به پیامبر و آل پیامبر دادی، درخواست دارم  و می‌خواهم مرا مکرَّم کنی.

 

حیات طیب، یعنی زندگی انسانی

 

خدای سبحان در دو زمان انسان را اکرام می‌کند:

۱ . زمانی‌که فرد، مخاطب خداوند قرار می‌گیرد و ذات احدیت با او حرف می‌زند؛

2- زمانی که توفیق عمل صالح به او عطا می‌شود. زائر در این فراز این دو زمان را خواستار است تا به حیات طیب دست یابد.

کامل‌ترین زندگی، زندگی انسانی است نه جمادی و نباتی و حیوانی؛ یعنی فرد به‌عنوان یک انسان وارد عرصۀ زندگی شود و به‌عنوان انسان هم وارد عالم دیگر شود. بی‌تردید اهل بیت در زندگی دنیوی و زمان وفات‌شان حقیقت انسانیت را دارند.

در زیارت عاشورا ضرورت انسانیت انسان درخواست می‌شود .در زیارت، ضرورت انسانیت احساس می‌شود که همان زندگی و مرگ پیامبر و آل پیامبر است که در آن خوشی و سرور وجود دارد.

در زندگی پیغمبر و آل پیغمبر کُد عبودیت وجود دارد .زائر هر روز مقام عبد بودن را در زندگی تقاضا دارد که حتی در هنگام مرگ هم عنوان عبد بودن را داشته باشد.

 

طلب حیات و مرگ متعالی

 

افرادی که در خیمۀ امام حسین علیه‌السلام مستقر هستند، هنگام بیرون آمدن از قبر، در محشر هیچ معطلی ندارند. زائر، این معیت را در دنیا و قیامت و برزخ خواهان است و این زندگی را هر روز طلب می‌کند. در این نوع زندگی افق جدیدی پیش روی انسان باز می‌شود و لحظه‌ای دغدغۀ روزی را ندارد.

در دعای علقمه هم همین درخواست عنوان می‌شود.

«اللَّهُمَّ أَحْيِنِي حَيَاةَ مُحَمَّدٍ وَ ذُرِّيَّتِهِ وَ أَمِتْنِي مَمَاتَهُمْ»[3]

«خدایا زنده بدار مرا چون زندگی محمّد و فرزندان او و بمیران مرا چون مرگ آنان.»

پیامبر و آل پیامبر با ایمان کامل از دنیا رفتند.

حیات طیبی که در آیه ذیل به آن اشاره شده است، همان حیات با پیامبر و آل پیامبر است.

«مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ»

«هر كس از مرد يا زن كه مؤمن باشد و كار شايسته كند، حتماً به زندگى پاك وپسنديده‌اى زنده‌اش مى‌داريم وقطعاً مزدشان را نيكوتر از آنچه انجام داده‌اند، پاداش خواهيم داد.»

 

حیات طیب، یعنی رزق حلال

 

ابن عباس می‌گوید:«حیات طیب یعنی رزق حلال.» به این معنا که رزق مادی و معنوی در دنیا رزق حلال باشد. اما چگونه رزق معنوی حرام می‌شود؟! اگر توفیقاتی که نصیب بنده می‌شود منیت و انانیت در آن باشد و عجب و غرور، وجود فرد را فرا بگیرد، روزیِ معنوی انسان را حرام می‌کند.

حیات طیب یعنی رزق حلالی که شریعت مجوز داده است و سر سوزنی خلاف در آن دیده نمی‌شود.

فردی به نام عبد الله ولید می‌گوید بر امام صادق علیه‌السلام وارد شدیم، حضرت فرمود: «از کدام قبیله‌اید؟»

گفتیم: «از شهر کوفه.»

حضرت فرمود: «مَا مِنَ اَلْبُلْدَانِ أَكْثَرُ مُحِبّاً لَنَا مِنْ أَهْلِ اَلْكُوفَةِ انَّ اَللَّهَ هَدَاكُمْ لِأَمْرٍ جَهِلَهُ اَلنَّاسُ، فَأَحْبَبْتُمُونَا وَ أَبْغَضَنَا اَلنَّاسُ، وَ بَايَعْتُمُونَا وَ خَالَفَنَا اَلنَّاسُ، وَ صَدَّقْتُمُونَا وَ كَذَّبَنَا اَلنَّاسُ، فَأَحْيَاكُمُ اَللَّهُ مَحْيَانَا، وَ أَمَاتَكُمُ مَمَاتَنَا»[4]

«هیچ شهری به اندازه شهر کوفه عاشق ما اهل بیت در آن نیست. خداوند شما را به امرى هدايت نمود كه مردم به آن نادانند پس شما ما را دوست داشتيد و مردم ما را دشمن مى‌دارند، شما با ما بيعت نموديد و مردم با ما به مخالفت برخاستند شما سخن ما را راست شمرديد و مردم سخن ما را دروغ انگاشتند پس خداوند شما را چون ما زنده بدارد و چون ما بميراند.»

روزگاری اهالی کوفه به گونه‌ای بودند که به چشم امام زمان‌شان می‌آمدند؛ اما به‌علت عاشقی دنیا، امام را تنها می‌گذارند.

انسانی که ولی‌شناس است و در زمانی که عموم مردم از امام کناره‌گیری کردند، او عاشق و تابع و تصدیق کننده امام باشد، دعای امام زمانش بدرقۀ راه زندگی اوست. تا زمانی که این خصوصیات در فرد وجود دارد؛ مورد دعای امام قرار می‌گیرد و از حیات طیب بهره‌مند می‌شود.

 

 شناخت امام؛ ضرورت زندگی

 

اصل تبعیت بر محور معرفت است. افرادی که درپی امام باشند و ضرورت زندگی آنان شناخت امام است، دعای امام را به‌خود جلب می کنند. هر قدمی برای شناخت امام برداشته می‌شود و هر تبعیت و هر تصدیقی، دعای امام را به‌همراه دارد.

خدایا! زندگی ما را در راستای زندگی این خانواده قرار بده؛ زیرا که زندگی این خانواده حیات طیب است.

 

حیات طیب، یعنی قناعت

 

امام هادی علیه‌السلام در ذیل آیه 97 سوره نحل می‌فرماید:«فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً قَالَ الْقُنُوعُ»[5]حیات طیب یعنی قناعت. قناعت یعنی چشم انسان از نعمات خداوند پر شود و شاکر خدای سبحان باشد.

قناعت در مادیات مسیر زندگی انسان را به‌سوی حیات طیب سوق می‌دهد. زندگی پیغمبر و آل پیامبر افزونی مال و حرص بر مادیات نبود؛ بلکه زندگی آنان بر اساس مصرف صحیح و شکر بود و غصۀ کمبود مال و حرص بر مال را نداشتند.

 

حیات طیب؛ یعنی حرص در معنویات

 

انسان باید قوه حرص خود را ساماندهی و حرص در معنویات را در خود تقویت کند؛ هم چنین در معنویات خسته و عاجز نشود و همیشه در پی علم باشد.

در روایت وارد شده است: «اُغْدُ عَالِماً أَوْ مُتَعَلِّماً أَوْ أَحِبَّ أَهْلَ اَلْعِلْمِ وَ لاَ تَكُنْ رَابِعاً فَتَهْلِكَ بِبُغْضِهِمْ»[6] «صبح كن عالم يا متعلم يا دوستدار اهل علم و چهارمى نباش كه به دشمن داشتن آنها هلاك شوى.» یعنی برنامه زندگی هر انسانی باید بر اساس آموزش و یادگیری باشد. در معنویات قناعت وجود ندارد.

 

 ذکری برای کسب حیات طیب

 

اگر کسی آخر شب سوره مبارکه مزمل را بخواند، اولا، شب و روز به نفع او شهادت می‌دهند؛ زمان به نفع او گواهی می‌دهد؛

ثانیاً خدا حیات طیب نصیب او می‌کند .حیات طیب که قناعت است، با معیت اهل بیت حاصل می‌شود و زندگی او بر محوریت معرفت است و معصیت و جهالت، راهی ندارد. مرگ او هم مرگ ابرار است.

 

دریافت حیات طیب از دستان امام سجاد علیه‌السلام

 

مؤمنی از بزرگان بلخ هر سال حج به جا می‌آورد و به زیارت قبر پیامبر اکرم و به دیدار امام سجاد علیه‌السلام هم می‌رفت و هدایایی هم برای امام می‌برد.

یک سال همسرش به او گفت:«می‌بینم که هر بار برای او هدیه‌های فراوان می‌بری؛ اما او در عوض چیزی به تو نمی‌دهد!»

مرد گفت:«کسی که من این هدایا را برای او می‌برم، پادشاه دنیا و آخرت است و همۀ آنچه در دست مردم است تحت سلطنت اوست، چرا که خلیفه خداوند روی زمین و حجت او بر بندگانش است. او فرزند رسول الله است.»

مرد بار دیگر به حج رفت. وقتی به مدینه رسید نزد امام سجاد علیه‌السلام رفت. امام او را به غذا دعوت کرد و طشت آبی را برای شستن دست‌ها طلبید. مرد از جا برخاست و ظرف آب را گرفت و آن را بر روی دستان امام ریخت.

امام به او فرمود:«تو میهمان ما هستی. چگونه بر روی دست‌های من آب می ریزی؟»

او پاسخ داد:«من خودم دوست دارم.»

امام فرمود:«حال که چنین دوست داری، پس حقیقت آنچه را دوست می‌داری نشانت می‌دهم تا چشم‌های تو به آن روشن شود.»

مرد بر دستان امام آب ریخت تا نیمی از طشت پر شد.

امام فرمود:«این چیست؟» گفت:«آب.»

امام فرمود:«نه، درّی سفید است!»

مرد نگاه کرد و دید طشت از سه سنگ قیمتی پر شده است؛ درّ و یاقوت و زمرد. به‌شدت متعجب شد و بر دستان امام بوسه زد.

امام فرمود:«نزد ما چیزی نبود تا جبران هدایایی را که تو می‌آوری، بکند. پس این جواهرات را به عوض آن هدایا بگیر و از طرف ما از همسرت عذرخواهی کن.»

مرد برای مدتی سرش را به زیر انداخت و به زمین نگریست و عرض کرد:«ای آقای من، چه کسی کلام همسر من را برای شما نقل کرد؟ بدون شک شما از اهل بیت نبوت هستید.»

آن گاه از امام خداحافظی  کرد و جواهرات را برای همسرش برد و ماجرا را برای او تعریف کرد.

همسر مرد با شنیدن این داستان عجیب به سجده در آمد و خدای را سپاس گذاشت و شوهرش را به خداوند سوگند داد که او را با خودش به خدمت امام ببرد.

سال بعد، شوهرش او را نیز به سفر حج برد؛ اما او در راه مریض شد و در نزدیکی مدینه از دنیا رفت. مرد گریه‌کنان نزد امام رفت و خبر مرگ همسرش را به امام داد.

امام با شنیدن خبر برخاست و دو رکعت نماز خواند و دعاهایی خواند. آنگاه رو به مرد کرد و فرمود:«به سوی همسرت برگرد که خداوند عزّوجل او را به قدرت و حکمت خود زنده کرد. و خداوند کسی است که استخوان‌های پوسیده را زنده می‌گرداند.»

مرد با شنیدن این خبر مسرت‌بخش به سرعت از جا برخاست و وقتی وارد خیمۀ خود شد دید همسرش سالم و سرحال نشسته است!

مرد از او پرسید:«خداوند چگونه تو را زنده کرد؟»

او گفت:«سوگند به خداوند، ملک‌الموت به سراغ من آمد و جانم را گرفت و می‌خواست روحم را بالا ببرد که مردی جلو آمد. ملک الموت با دیدن او بر قدم‌های او افتاد و آن را بوسید و گفت:«سلام بر تو، ای حجت خداوند در زمین! سلام بر تو ای زین العابدین.» امام هم جواب سلام او را داد و به او فرمود:«ای ملک‌الموت، روح این زن را به بدنش برگردان چرا که او قصد دیدار ما را کرده بود و من از پروردگارم خواستم که او را برای سی سال دیگر باقی بدارد و او را به حیات طیبه زنده بدارد.»

ملک الموت گفت:«اطاعت می‌کنم، ای ولی خدا.» آنگاه روح من را به بدنم بازگرداند و من ملک‌الموت را دیدم که دست امام را بوسید و خارج شد.»

مرد دست همسرش را گرفت و به حضور امام آمد. زن با دیدن امام در مقابلش زانو زد و گفت:«آری، اوست آقا و مولای من! او همان کسی است که خداوند به برکت دعای او مرا زنده کرد.» [7]

رشته‌ای بر گردنم افکنده دوست                       می‌کشد هر کجا که خاطرخواه اوست

 

 

تاریخ جلسه: 1397/7/17- جلسه هفدهم 

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 


[1] . سوره اعراف، آیه 43

[2] .  البلد الأمين و الدرع الحصين ،ج1، ص 123

[3] . دعای علقمه، مفاتیح‌الجنان

[4] . الأمالي، للطوسی ، ج۱، ص۱۴۴

[5] . تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۷، ص۷۳۰

[6] . بحار الأنوار، ج۱، ص۱۸۷

[7] . بحارالانوار، ‌ج 46، ص 47، حدیث 49

 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *