مقدمه
در این مباحث تأکید بر بازنگری در شیوهٔ تفکرمان است؛ زیرا «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا»[1] «گوش، چشم و دل همگی مورد بازخواست قرار خواهند گرفت.» ما بابت افکار نامناسب مستقیماً عقوبت نمیشویم؛ اما مورد مؤاخذه قرار خواهیم گرفت؛ چراکه باور داریم پندارهای نادرست آسیبهای جدی به زندگی ما وارد میکنند.
فایدۀ علم تنها برای یک قسمت از زندگی!
«هُوَ الَّذِی أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً لَّكُم مِّنْهُ شَرَابٌ وَمِنْهُ شَجَرٌ فِیهِ تُسِیمُونَ»[2]
«اوست آنكه براى شما از آسمان آبى فرستاد كه نوشیدنى شما از آن است و گیاهانى كه (چهارپایان خود را) در آن مىچرانید، (نیز) از آن است.»
خدای سبحان از آسمان آبی فرو میفرستد که بخشی از آن برای نوشیدن است، بخشی برای رویش گیاهانی که غذای حیوانات ماست و بخش دیگری برای زراعت نخیل، زیتون، انگور و مانند آن.
معمولاً «آب» به علم تعبیر میشود. اشتباه است اگر گمان کنیم علم فقط برای یک بخش از زندگی ما سودمند است؛ مثلاً فقط در امور معنوی و باطنی ثمربخش باشد و در امور مادی و ظاهری کمکی نکند، یا فقط در اعتقاداتمان مؤثر باشد؛ اما در اخلاقیات و گفتار و حالات ما نقشی نداشته باشد.
تأثیر علم بر جسم و روح انسان
در این آیه آمده است که بخشی از آبی که از آسمان نازل میشود، مربوط به اَنعام است. معمولاً انعام را در ظاهر به معنی چهارپایان میدانیم، اما حقیقت این است که جسم ما نیز مرکب ماست. علم چنان تأثیری بر جسم دارد که حتی گرگ درنده از خوردن گوشت انسان عالم خودداری میکند. این نشان میدهد گرگ تشخیص میدهد که گوشت انسان عالم با گوشت دیگران متفاوت است. بنابراین علم بر سلولهای وجودی ما، خلقیات و شادی ما اثرگذار است؛ هر چه دانستههایمان صحیحتر باشد، دیدگاه ما نسبت به زندگی نیز درستتر خواهد بود و در این صورت مشکلات عالم ماده تأثیر منفی بر ما نخواهند داشت.
علم نافع در خُلقیات، روحیات، ارتباطات اجتماعی و لذت بردن از عبادات تأثیرگذار است. طیف رویشها و زایشهای حاصل از علم، بسیار گسترده است. چنانچه کسی ظاهراً اهل علم باشد؛ اما این علم تنها بر یک قسمت از زندگی وی اثر گذاشته باشد، علم او نافع نبوده است.
چموش بودن زمان!
«وَ سَخَّرَ لَكُمُ اللَّیلَ وَ الْنَّهَارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ الْنُّجُومُ مُسَخَّرَاتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِی ذَلِكَ لَآیاتٍ لِّقَوْمٍ یعْقِلُونَ»[3]
«و شب و روز و خورشید و ماه را براى شما رام گردانید و ستارگان به فرمان او مسخر شدهاند مسلما در این [امور] براى مردمى كه تعقل مىكنند نشانههاست.»
بنابر این آیه، شب، روز، خورشید، ماه و ستارگان به امر خدای سبحان تسخیر شدهاند تا در خدمت انسان باشند و این نشانهای بر حقانیت خداوند است. از این آیه درمییابیم که خداوند زمان را در اختیار ما قرار داده است. اگر انسان بندهٔ واقعی باشد، هرگز برای انجام امور عبادی و بندگیاش کمبود زمان ندارد؛ اگر نتوانسته کاری را انجام دهد، به این دلیل است که نخواسته است.
از یکی از علما دربارهٔ کمبود وقت سؤال شد؛ پاسخ این بود که اگر انسان به امامت امام زمان عجّلاللهتعالیفرجه ایمان داشته باشد، همین لقب حضرت بهمعنای جلوتر بودن امام نسبت به زمان است و زمان پشت سر ایشان قرار دارد، گویا زمان، مأموم امام است. هر چه رابطهٔ انسان با امام زمانش بهتر باشد، آن حضرت میتواند زمان را برای او بسط و گسترش دهد تا در انجام کارهایش کم نیاورد.
زمان در خدمت حضرت ولیعصر عجّلاللهتعالیفرجه است و به اذن امام، به محبان آن حضرت کمک میکند. شبانهروز و روزگار در خدمت ما هستند؛ سؤال اصلی این است که ما از زمان چه میطلبیم؟! پس پندار نادرست این است که فکر کنیم زمان چموش و خارج از تسلط ماست.
تسخیر جنبۀ بشری و کنترل آن در سایۀ ارادۀ انسان
لیل را به عنوان جنبهٔ بشری ما تفسیر کردهاند؛ زیرا تاریک است، و نهار را بهعنوان جنبهٔ روحانیمان، چراکه نورانی است. بر اساس این آیه و تفاسیر مرتبط، خداوند جنبهٔ بشری را تحت تسخیر ما قرار داده است؛ بنابراین میتوانیم برای میزان خوراک و استراحت خود برنامهریزی و حتی در برابر امور حرام خود را کنترل کنیم.
به واقع، استراحت، شهوت، غضب و امور مشابه در انسان قابل مدیریت و کنترل است؛ همانطور که در سفر یا شرایط خاص، خواب انسان کاهش مییابد. پس اگر گمان کنیم جنبهٔ بشری بر ما غالب است و ما در کنترل آن ناتوانیم، دچار پندار نادرستی شدهایم.
تعادل و تسلط انسان بر جنبههای بشری و روحانی در مسیر رشد معنوی
بنابر آیۀ فوق، جنبهٔ روحانی ما نیز در اختیار ماست و توان انبساط آن به ما داده شده است. همانطور که بعضی روزها بلند و شبها کوتاه است و بالعکس، ما نیز میتوانیم از جنبهٔ بشری خود بکاهیم و جنبهٔ روحانیمان را بسط دهیم و بالعکس.
ما از خداوند سبحان درخواست میکنیم که بتوانیم خدماتی را که از ما خواسته است، بهطور کامل انجام دهیم، هرچند میدانیم در این مسیر هنوز کوتاهیهایی داریم. همچنین از خدا میخواهیم که امکان بهرهگیری از امکانات خاصی که به ما عطا فرموده است را برایمان فراهم کند. در واقع، هدف ما این است که نه در بشریت و نه در روحانیت غرق شویم.
پس آموختیم که پندار نادرست این است که گمان کنیم افزایش یا کاهش جنبههای مختلف بشری و روحانی در اختیار ما نیست.
اضطراب، یک امر ذاتی!
«وَ أَلْقَى فِی الأَرْضِ رَوَاسِی أَن تَمِیدَ بِكُمْ وَ أَنْهَارًا وَ سُبُلًا لَّعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ»[4]
«وخداوند در زمین كوههایى استوار افكند تا زمین شما را نلرزاند و نهرهایى و راههایى (قرار داد) تا راه یابید.»
آیۀ فوق به این معناست که کوهها میخهای زمیناند که مانع از وارد شدن اضطراب به ما میشوند. بر اساس این آیه، خداوند برای حفظ آرامش ما، در زمین ظاهری کوهها را قرار داده و در زمین وجودیمان عقل را نهاده است.
همچنین، حضور بزرگترهای معنوی در زندگی انسان مانند کوههایی است که از بروز اضطراب و آشفتگی جلوگیری میکنند و نقش مؤثری در ایجاد آرامش روحی دارند.
ایمان راسخ و آرامش درونی؛ موانع اضطراب در وجود انسان
«المُؤمِنُ کَالجَبَلِ الرّاسِخِ لاتُحَرِّکُهُ العَواصِفُ»[5]
«مؤمن، چونان کوه استواری است که توفانها او را تکان نمیدهد.»
ایمان، اعتقادی قلبی و استوار است که مانند کوه در دل ما مانع از ترس و آسیبدیدگی در مواجهه با مشکلات میشود. خداوند زمین وجودی ما را ذاتاً بیزلزله و آرام آفریده است؛ زیرا موانع اضطراب مانند عقل، ایمان و اولیای الهی را در ما قرار داده است. بنابراین، اگر گمان کنیم برخی افراد ذاتاً مضطرب و پریشاناند، دچار پندار نادرستی شدهایم.
کوههای درونی؛ سرچشمۀ آرامش
آموختیم که هیچکس ذاتاً مضطرب نیست. گویی خود ما کوههای استواری را که مانع اضطرابمان میشوند، از میان میبریم. هرگاه ایمان، عقل و همراهی ما با نیکان عالم کمرنگ شود، زمین وجودمان دچار زلزله و آشفتگی میشود.
علت اصلی اضطرابها، بیعقلی است. هیچ مصیبتی بالاتر از مصیبت حضرت اباعبدالله علیهالسلام نیست؛ اما کوچکترین اضطرابی در برخوردهای عقیلۀ بنیهاشم، حضرت زینب سلاماللهعلیها، دیده نمیشود؛ زیرا خود فرمود: «ما رَایتُ إلّا جَمیلاً».
اضطراب؛ امری عادی!
پندار نادرست دیگر این است که تصور کنیم وجود اضطراب در زندگی، امری عادی است. همانطور که در منطقهای که مکرراً زلزله رخ میدهد، طبیعی نیست و نشاندهنده این است که کوهی از آنجا برداشته شده و زمین دائماً در معرض لرزش است، اضطراب نیز نباید عادی شمرده شود.
اجبار، عامل هدایت!
«إِن تَحْرِصْ عَلَى هُدَاهُمْ فَإِنَّ اللّهَ لاَ یهْدِی مَن یضِلُّ وَمَا لَهُم مِّن نَّاصِرِینَ»[6]
«اگر [چه] بر هدایت آنان حرص ورزى ولى خدا كسى را كه فرو گذاشته است هدایت نمىكند و براى ایشان یارىكنندگانى نیست.»
خدای سبحان عوامل هدایت را قرار داده و همۀ مخلوقات را بهسوی راه راست هدایت کرده است؛ اما کسانی که به هیچ وجه هدایت را نمیپذیرند و خود گمراهی را طلب میکنند، خداوند آنها را در گمراهی باقی میگذارد. پندار نادرست این است که فکر کنیم با حرص و تلاش خود برای هدایت دیگران، حتماً آنان اصلاح و هدایت میشوند! هدایت حقیقی، محصول ارادۀ الهی و پذیرش درون است.
حرص بر هدایت دیگران؛ راز پذیرش هدایت
از آیۀ فوق آموختیم که حتی پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم اگر برای هدایت انسانها حرص بورزد، کسانی که خداوند گمراهشان کرده، هدایت نمیشوند. به هیچ وجه نباید دیگران را وادار به تغییر رفتار کنیم یا برای هدایتشدن آنان حرص بزنیم؛ زیرا اگر مردم را مجبور به هدایت کنیم، ممکن است خودشان از دین برگردند و دافعه پیدا کنند. انسان باید خودش ضرورت هدایت را درک کند؛ همانطور که گاهی خود فرد برای جراحی به پزشک مراجعه میکند، یعنی ضرورت انجام کار را احساس کرده است.
پس اگر خواستار هدایت دیگران هستیم، باید برای تغییر میل و دلخواست آنان دعا کنیم. دعا کنیم تا مشکلات از ریشه اصلاح شوند، نه صرفاً از شاخهها. کسی که خود خواستار گمراهی باشد، خداوند او را در گمراهی قرار میدهد.
ثمرات اخروی هجرت از امور نادرست، بدون ثمرات دنیوی
«وَ الَّذِینَ هَاجَرُواْ فِی اللّهِ مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُواْ لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ لَأَجْرُ الآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كَانُواْ یعْلَمُونَ»[7]
«و كسانى كه پس از ستمدیدگى در راه خدا هجرت كردهاند در این دنیا جاى نیكویى به آنان مىدهیم و اگر بدانند قطعاً پاداش آخرت بزرگتر خواهد بود.»
کسانی که در راه خدا هجرت کنند و از ظلم و ناپاکیها جدا شوند، قطعاً در دنیا جایگاه نیکویی به آنان داده میشود. بهواسطۀ این هجرت، در دنیا عزت، قدرت، محبوبیت، رزق واسع و برکات فراوان نصیبشان میشود، هرچند پاداش اخروی آنان بسیار بزرگتر از پاداش دنیوی است.
گاهی هجرتهای صوری و ظاهری داریم که برکتآفرین هستند؛ مانند رفتن از منزل به محل علمآموزی یا زیارت، یا نقلوانتقالهایی که برای اهداف صحیح انجام میشوند؛ اما گاهی هجرت درونی رخ میدهد، زمانی که از عادات و خلقیات غلط خود جدا میشویم؛ این نیز نوعی هجرت بهشمار میآید.
بعضی بیماریهای جسمی ممکن است ریشه در ویژگیهای اخلاقی نادرستی مانند بدبینی داشته باشند، بنابراین کنار گذاشتن این خلقیات غلط، تأثیر مثبتی بر جسم ما خواهد داشت. سلامت جسم، آرامش را بههمراه دارد و اینگونه برکت و لذت هجرت را حتی در همین دنیا تجربه میکنیم.
آخرین پندار نادرستی که در این جلسه آموختیم، این است که هجرت تنها برای آخرت مفید نیست؛ بلکه در زندگی دنیوی و روزمره ما نیز اثرگذار و مفید است.
تاریخ جلسه: 1395/8/3 ـ جلسه 23
«برگرفته از بیانات استاده زهره بروجردی»
[1]. سوره اسراء، آیه 36.
[2]. سورۀ نحل، آیه 10.
[3]. سورۀ نحل، آیه 12.
[4]. سورۀ نحل، آیه .15
[5]. شرح اُصول الکافی، ج۹، ص۱۸۱.
[6]. سورۀ نحل، آیه 37.
[7]. سورۀ نحل، آیه 41

