پندارهای ناصحیح
قدرت الهی، نتیجۀ کوشش و زحمت انسان
«وَ كَذَلِكَ مَكَّنِّا لِیوسُفَ فِی الأَرْضِ یتَبَوَّأُ مِنْهَا حَیثُ یشَاءُ نُصِیبُ بِرَحْمَتِنَا مَن نَّشَاء وَ لاَ نُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ»[1]
«و بدین گونه یوسف را در سرزمین [مصر] قدرت دادیم كه در آن هر جا كه مىخواست، سكونت مىكرد هر كه را بخواهیم به رحمت خود مىرسانیم و اجر نیكوكاران را تباه نمىسازیم.»
در این آیه، خدای سبحان میفرماید ما به یوسف قدرت دادیم. قدرتی که نصیب ما میشود، تنها فضل الهی است و نباید گمان کنیم که نتیجۀ کار و تلاش ماست. تفکر صحیح این است که خداوند به دلایل مختلفی ممکن است اراده کند و به برخی از انسانها قدرت خاص معنوی بدهد. مثلاً یک مرجع، کلاس درس یا تألیفات خاصی ندارد؛ اما خدای سبحان میخواهد او بدرخشد! اگر تصور کنیم این درخشش تنیجۀ تلاش خود اوست، دچار خطا شدهایم. قدرتهای معنوی با ابزارهای مادی به دست نمیآیند.
این موضوع فقط برای دیگران نیست، اگر خدای سبحان به ما توفیق خاصی مرحمت کرد، نباید فکر کنیم که نتیجۀ کارهای شایستۀ ماست! باید بدانیم که دستگاه خدای متعال، چون و چرا ندارد. او حکیم است و کاری را بیهوده انجام نمیدهد، ممکن است مصلحت بداند و امکانات معنوی خاصی را در اختیار کسی بگذارد.
آسان بودن ترک معصیت
قدرت تسلط بر نفس، یک قدرت بزرگ است که نباید آن را دست کم گرفت. کسی که قدرت گناه کردن را داشته باشد؛ اما مرتکب آن نشود، قدرتمند است و این سلطنت را خدا نصیبش کرده است. در هنگام انجام هر کار خیری، جنود شیاطین به میدان میآیند تا با ما مقابله کنند و اجازه ندهند که از نظر کیفی و کمّی آن حسنه به درستی انجام شود. خداوند قدرت فراوانی به انسان داده است که توانسته معصیت را کنار بزند و طاعت را بر نفس خود حاکم کند.
یکی از پندارهای نادرست، نادیده گرفتن قدرت ترک معصیت است. صبر بر مصیبت سیصد درجه، صبر بر طاعت ششصد درجه و صبر بر معصیت نهصد درجه، انسان را بالا میبرد. پس صبر بر معصیت از سایر صبوریها بالاتر و ارزشمندتر است. اگر کسی هنگام صحبت از دروغ و غیبت پرهیز کرد، قدرتمند است، البته این قدرت اکتسابی نیست و از الطاف خدای سبحان است.
انحصاری دانستن قدرت در مادیات
خدا در این آیه فرمود ما به یوسف علیهالسلام قدرت دادیم که هر جا بخواهد میتواند برود؛ پس وقتی که ما قدرتمند شویم میتوانیم هر طاعتی را انجام دهیم. اگر توفیق عمل به طاعات را نداشته باشیم، نشانۀ ضعف ماست. اگر با تمسک به حق و توسل به شفعا، توفیق انجام طاعتهای مختلف را داریم خیلی قدرتمند هستیم و عاجز دیدن خود، پنداری ناصحیح است. اگر از نظر جسمی خیلی توانا باشیم؛ اما توفیق نماز شب یا یک زیارتِ با توجه یا تلاوت چند آیۀ قرآن با تفکر را نداشته باشیم در حقیقت ناتوان هستیم. بهعکس اگر از نظر جسمی ناتوان باشیم؛ اما نمازی با حضور داریم، در حقیقت بسیار توانمندیم! پندار نادرست این است که قدرت را تنها در امور مادی بدانیم.
«محسن» چند معنا دارد:
- کسی که به دیگران احسان میکند؛
- کسی که ایجاد حُسن میکند ( این ایجاد حسن ممکن است به حول و قوۀ الهی در وجود خود انسان صورت بگیرد)؛
- کسی که در هر لحظه از زندگی، خداوند را حاضر و ناظر بر اعمال خویش میداند. در این صورت جسارت، دورنگی، نفاق، مکر و … نخواهد داشت.
بیثمر بودن احسان
گاهی اوقات بعد از خیررسانی ما، دیگران از خیرات ما قدردانی نمیکنند. ممکن است فرزندانمان ما را بابت ادامه دادن حسنات سرزنش کنند؛ لیکن آنان نمیدانند که هر چقدر ما به دیگران احسان کنیم، خودمان قدرتمند میشویم: «اِن اَحسَنتُم اَحسَنتُم لِاَنفُسِکُم»[2] (اگر نیکی و احسان کردید به خود کردهاید.)
هنگامی که ما به دیگران لطف میکنیم، عنوان محسن به ما داده میشود و طبق قانونی که در قرآن ذکر شده است، سنت خدا این است که محسن، توانا میشود. اگر تصور کنیم که احسان به دیگران بازگردان چندانی برای ما ندارد دچار پندار نادرست شدهایم؛ بازگردان احسان، قدرت و توانایی فراوان است. پس میان محسن بودن و مقتدر شدن، تلازم وجود دارد. نکتۀ بسیار مهم این بحث این است که بدانیم علیرغم اینکه به دیگران لطف میکنیم، طرف حسابمان خداوند است.
در موضوع حق الناس طرف حساب ما، ابتدا خداوند است. آیا ممکن است وقتی با خدای قوی معامله میکنیم، او به ما قوت ندهد و ما را ضعیف باقی بگذارد؟! بازتاب الطاف و احسان ما به دیگران تنها در آخرت نخواهد بود! بلکه در این دنیا به صورت قدرتمند شدن و صاحب نفوذ شدن، جلوه خواهد کرد.
اگر احسان را بهعنوان احساس حضور همیشگی در برابر خدای سبحان معنا کنیم، پس حضور یا عدم حضور مردم، تأثیری در نحوۀ بندگی کردن ما نخواهد داشت؛ در این صورت نتیجه این است که در همین دنیا مقتدر و توانا میشویم. بازگردانی که از خیراتمان در این دنیا به ما میرسد در برابر بازتاب آن در آخرت، مانند قطرهای در مقابل دریاست. ظرف زمانی دنیا بسیار کوچک است؛ به همین دلیل ظرفیت و قابلیت برگرداندن نتیجۀ همۀ حسنات در این دنیا وجود ندارد. اگر فکر میکنیم که به طور صحیح بندگی میکنیم؛ اما در عین حال ناتوان هستیم، به این دلیل است که احسانهای ما خالصانه نیست.
یک مادر اگر در همه حال متوجه حضور خدای سبحان باشد، هرگز در اوج عصبانیت فرزندش را نفرین نمیکند. میداند که در این صورت درِ رحمت خدا را بر روی فرزندش میبندد. حتی میداند که نباید دلش از کارهای او بسوزد! وگرنه بچه هم میسوزد. شاید آن مادر هم در جوانی همینطور بوده؛ ولی متوجه نشده است. در واقع بازگردان بد این اتفاق به زندگی مادر است؛ چون میبیند که آتش در زندگی فرزندش افتاده است. اگر انسان متوجه حضور خدا باشد میداند که فرزندش پیش از آن که فرزند او باشد بندۀ خداست؛ به همین دلیل جرأت نمیکند او را نفرین کند. اگر والدین از این معصیت صرف نظر کنند خدا به آنان توان میدهد و ظرف وجودیشان را بزرگ میکند؛ در نهایت به دلیل قدرتی که خدا نصیب آنها کرده است، دعایشان در حق فرزندانشان مستجاب میشود.
داشتن توان گناه و طاعت در کنار هم
آموختیم که اگر امکان معصیت برای ما فراهم بود؛ اما کفِّ نفس کردیم، بهمجرد اینکه از گناه (دروغ، غیبت، بیعفتی و یا….) صرف نظر کردیم، خدای سبحان عنوان محسن را به ما میدهد و سپس قدرت را نصیب ما میکند؛ به عبارت دیگر، گناه نکردن انسان را توانای بر طاعت میکند.
اول ای جان دفع شرّ موش کن
وانگهان در جمع گندم کوش کن[3]
وقتی مرتکب معصیت نشویم، خداوند توفیق طاعات مختلف و حتی خاص را بدون زحمت در اختیار ما قرار میدهد. اگر هر کاری میکنیم به حضور قلب نمیرسیم، باید در اعمالمان جستجو کنیم تا دریابیم که کدام معصیت عامل این ناتوانی شده است! نمیتوان هم مرتکب گناه شد و هم در انجام طاعات توانمند بود! گناه، خودبهخود ضعف بهدنبال دارد.
گم شدن حسنات در تاریخ
فرض کنید امکان درد دل یا گفتن یک جمله را داشتیم که به وسیلۀ آن آتشی در زندگی دیگری میافتاد.
«الفِتنَةُ اَشَدُّ مِنَ القَتل»[4]
«فتنه از قتل و کشتار بدتر است.»
اما از خداوند درخواست کردیم تا کمک کند و ما این فتنه را ایجاد نکنیم. این کار خیر ما در تاریخ پنهان یا گم نمیشود. ممکن است سالها بعد خدای متعال آبرو، عزت و محبوبیت زیادی از ما در قلوب دیگران ایجاد کند. پس یکی دیگر از پندارهای نادرست این است که تصور کنیم خیرات و حسنات ما در عالم گم میشوند. خدای حافظ، رقیب و مهیمن کارهای خوب ما را حتی اگر به اندازۀ سر سوزن باشند، گم نمیکند.
تاریخ جلسه: 1395/7/15 ـ جلسه 5
«برگرفته از بیانات استاده زهره بروجردی»
[1]. سورۀ یوسف، آیه 56.
[2]. سورۀ اسراء، آیه 7.
[3]. مثنوی معنوی، مولوی
[4]. سورۀ بقره، آیه 191.