مقدمه
این سوره مانند بعضی از سور قرآن با تسبیح آغاز شده و در حقیقت یادآوری سیر دائم انسان بهسوی خدای سبحان است که در این سیر اولاً مجموعۀ خلقت همراه اوست؛ چون «ما» در آیه «سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ» از همسفری با مسبحین عالم حکایت میکند، ثانیاً هماهنگی بین موجودات آسمانی و زمینی در این سیر وجود دارد؛ به همین جهت هیچ اصطکاک و تصادمی بین امور مادی و معنوی برقرار نیست، ثالثاً این سیر نماد حرکت کمالی است که در مجموع نظام عالم وجود دارد.
فعل این تسبیح گاه به صورت ماضی و گاه به صورت مضارع و گاه اصلاً خارج از زمان؛ بلکه به صورت مصدر مطرح شده که حکایت از این مطلب دارد که حقیقت تسبیح بدون زمان است؛ گرچه انسان گاهی اوقات در زمانهای مختلف مشغول به تسبیح میشود؛ ولی اصل تسبیح فرا زمانی است.
شناوری در وادی تسبیح، انسان را از شِکوه و شکایت میرهاند؛ چراکه با تسبیح، اعتقادات فرد مسبح شکوفا میشود و با حرکت در جادۀ بندگی با دو صفت «عزیز» و «حکیم»، قرب و وصال حق را مییابد؛ در نتیجه با تمرکز در تقدیرات الهی، همۀ امور خود را بر مبنای حکمت الهی میداند که البته چنین بینشی وصال به کمالات را رقم میزند؛ چراکه در باطن تسبیح پذیرش مقدرات الهی نهفته است.
تسبیح و تسلیم در پرتو حکمت الهی
مبحث دیگری که در موضوع تسبیح مطرح میشود، این است که همۀ موجودات عالم در حرکتی پیوسته به سوی ذات احدیت در سیلاناند؛ زیرا او حکیم مطلق است و همۀ امور را بر اساس مصلحتی بینظیر تدبیر میکند. در این نگاه، باب پرسش از علت تأخیر یا تعجیل در امور الهی بسته میشود و جای خود را به تسلیم و پذیرشِ آگاهانه در برابر احکام پروردگار میدهد. انسانِ تسبیحگو بهجای شتابزدگی و خواهشهای نابجا، حکمت الهی را با آغوشی باز میپذیرد و در دریای رضای او آرام میگیرد.
امر آنچه تو فرمایی
حکم آنچه تو بنمایی
هر تعلل و درنگی، آدمی را در زنجیر مارقین میافکند؛ چراکه مسیر بندگی، خطّ مستقیم تبعیت محض است، نه گامی پیشتر و نه قدمی پسین، بلکه امتثال بیچون و چرایی که تسبیح حقیقی، ترجمان آن است. این سنت الهی در تمامی نظام آفرینش جاری است که تنها خطّ سیر آن را حکیم علیالاطلاق تعیین میفرماید. حضرت سجاد علیهالسلام در دعای ابوحمزه ثمالی در سحرهای ماه مبارک چنین مناجات میکنند:
«رَضِّنِي بِمَا قَسَمْتَ لِي»
«پروردگارا! مرا به آنچه برایم مقدّر کردهای خشنود ساز.»
این کلام نورانی، سرآغاز فصل رضاست که در آن، نه شِکوهای مجال مییابد و نه خواهشی راه دارد.
ممکن است سوال شود این همه درخواست و التماس در ادعیه، آیا تضادی با رضایت به تقدیر الهی ندارد؟
در پاسخ میگوییم: دعاهای معصومین مدرسهای است فرا زمانی که ایشان برای تربیت بندگان تأسیس فرمودهاند. این تعلیمات مقدّس، نهتنها منافاتی با حکم شرع ندارد؛ بلکه عین عبودیت و بندگی در سایۀ حکمت الهی است.
سلوک حکیمانه
انسانی که در مسیر کمال بهسوی حکیم مطلق گام برمیدارد، خود را به سرچشمۀ حکمت متصل میسازد. خداوند متعال در آیات خویش چنین خود را معرفی میفرماید: «آن وجودی که تمامی مخلوقات، شتابان و خاضعانه به سوی او در حرکتاند؛ آن عزیزی که همآهنگ با حکمت بیپایانش، جهان را تدبیر میکند.» هر اندازه بنده با اختیار خویش در این مسیر نورانی پیش رود، از عزت الهی بهرهمند میشود. این عزت که بهمعنای نفوذناپذیری است، به انسان میآموزد که شتابزدگی در امور الهی راه ندارد، چراکه تمام افعال پروردگار بر محور مصلحتِ ازلی میچرخد و این سنت الهی در سراسر گیتی جاری است.
حکمتِ سیر به سوی حکیم
این حرکت مقدس، نهتنها عزت میبخشد، که شکوفایی عقلانیت را نیز بهارمغان میآورد. انسانی که خود را به سرچشمۀ حکمت متصل کند، اندکاندک صفات الهی را در خود متجلی میسازد: افعالش حکیمانه، تصمیماتش بهموقع، و نگاهش مصلحتنگر میشود. چنین فردی که مانند عاقلی کامل، هر عملش سنجیده و هر حرکتش بجاست در حقیقت جلوهای از حکمت الهی را در وجود خود نمایان ساخته است.
تسبیح: گذرگاه حکمت از ملکوت تا جان آدمی
تسبیح، آینهٔ حکمت الهی در وجود آدمی است. آنکه به سوی حکیم مطلق سلوک میکند، خود نیز از حکمت بهرهمند میشود. این حکمت متعالی چنان در جانش رسوخ میکند که دیگر «نه شتابی برای آنچه به تأخیر افتاده میطلبد و نه تأخیری در آنچه شتاب گرفته میپسندد»؛ چراکه ارادهٔ الهی را بر همه چیز حاکم میداند.
خداوند عزیز و حکیم، هماره بر اریکهٔ عزت و حکمت خویش استوار است. نه شتاب بندگان او را به تعجیل میاندازد و نه درنگشان به تأخیر میخواند. همهٔ آفرینش در مدار حکمت ربوبی او میگردد و هر ذرهای به اندازهای که او مقرر فرموده، در حرکت است.
عقلانیت و توکل
آنگاه که عقلانیت بر وجود آدمی حکمفرما شود، هرچند، گاه در طلب خواستهها شتابزدگی کند؛ ولی سرانجام، کار را به حضرت سبحان میسپارد. این توکل بر مصلحت الهی، در حقیقت پاسداشت کرامت انسانی است؛ چراکه نظام هستی بر مدار حکمت خداوندی میچرخد و سهم بنده جز دعا و نیاز به درگاه حق تعالی نیست.
عزت ذات اقدس اله چنان است که تحت تأثیر هیچ مخلوقی قرار نمیگیرد، بلکه بر اساس مصلحت مطلق خویش تدبیر امور میکند و هر تقدیری را در زمان و مکان شایستهاش محقق میسازد.
«هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ»
سرچشمهٔ عزت
ذات اقدس الهی، منبع یگانهٔ عزت است و تنها اوست که عزت را به سالکان طریق میبخشد. از آنجا که او عزیز مطلق است، هیچ پادشاه و سلطانی را یارای مقابله با قدرت بیمنتهایش نیست. خداوند عزیز، سرچشمهٔ زلال عزت است و هر چه بنده در مسیر قرب به حضرت حق گام بردارد، بهرهٔ بیشتری از این موهبت الهی میبرد.
در این مسیر نورانی بهسوی خدای سبحان، هیچ مانع و گمراهی ذاتی وجود ندارد. آنچه موجب ضلالت میشود، ناشی از کاستیهای خود فرد است. سیر توحیدی که تجلی نور محض است، سراسر روشنایی و صفاست. حرکت در فضای نور اعظم الهی، تمام عرصههای زندگی را منور میسازد، تا جایی که سالک توحیدی خود به منبعی برای هدایت و روشنگری دیگران تبدیل میشود.
قلعۀ توحید پناهگاه امن در برابر وسوسههای شیطان
«لا اله الا الله» دژ مستحکم و حصار نفوذناپذیر پروردگار است. انسانی که با ایمان و توحید در این قلعه جای گیرد، در پناهگاه امن الهی قرار میگیرد. اگر خداوند نگهبان این قلعه باشد، چه چیزی میتواند به کسی که در آن پناه گرفته است، آسیبی برساند؟
اما شیطان، که بیرون از این قلعه توحیدی است، همانگونه که خود گفته است: «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ»[1] در حاشیههای صراط مستقیم کمین کرده است، نه در خود آن. صراط مستقیم، همانند قلعۀ توحید، مسیری است که رهرو را در خود میبلعد و بهسوی مقصد قرب الهی میکشاند. هرچه انسان در این مسیر استوارتر گام بردارد، از دام شیطان دورتر میماند.
تمام اختلالات و انحرافات، نتیجۀ خارج شدن از این مسیر مستقیم است؛ زیرا بهاندازهای که انسان از صراط توحید فاصله بگیرد، در دسترس وسوسهها و توهمات شیطانی قرار میگیرد و این همان نقطۀ آغاز لغزش و گمراهی است. پس تنها راه نجات، استقرار در قلعه امن «لا اله الا الله» و حرکت پیوسته در مسیر صراط مستقیم است.
تسبیح و تسلیم
انسان مسبح، با پر و بال توحید در حریم اسماء الهی پرواز میکند و در اقیانوس عزت و حکمت خداوند غوطهور است. چنین بندهای هرگز در حکم پروردگارش خردهای نمیگیرد، چراکه میداند حضرت حق، زیباترین و کاملترین تقدیر را برای آفریدگانش رقم میزند. اگر ذرهای شِکوه یا اعتراض از ژرفای دل او برخیزد، از دایرۀ تسبیحگویان هستی خارج میشود؛ چراکه تسبیح با عتاب ناسازگار است.
عتاب، واکنشی است در برابر نقص و کاستی؛ اما پروردگار حکیم، کمال مطلق است و تمام نظام آفرینش گواهی میدهد که در تدبیر او هیچ عیب و ناهماهنگی وجود ندارد. پس چگونه میتوان در برابر حکم بینقص او معترض بود؟ مسبح حقیقی، حتی در سختترین آزمایشها نیز زبان به تسبیح میگشاید و میداند که هرچه از جانب خداوند میرسد، خیر محض است، حتی اگر در پردۀ ابهام باشد.
مفسری میفرماید: «ما» در آیه، بر نظام و عالم درون انسان دلالت دارد. از امیرالمؤمنین روایت شده: «اَتَزعَمُ أَنَّک جِرمٌ صَغیر و فيك انطَوى العالمُ الأكبرُ» یعنی عالمی بزرگتر از این عالم هستی در درون انسان وجود دارد.
از ژرفای وجود هر انسانی نوای تسبیح به گوش میرسد
مفسران حکیم اشاره کردهاند که در درون انسان نیز «سماواتی» نهفته است: عقل، قلب، روح و سرّ که همگی پیوسته مشغول تسبیح پروردگارند. این تسبیح درونی، همان نغمۀ ملکوتی است که سیر انسان را بهسوی حق هموار میسازد، همچون آواز آرام رودخانهای که در حرکتش بهسوی دریا، نوای هماهنگی با نظام آفرینش را زمزمه میکند.
عقل با تابش نور معرفت، نادیدنیها را میستاید، قلب با طپشهای عاشقانه، ندای «سُبْحَانَ الله» سر میدهد. روح با پرواز به ملکوت، منزه بودن خدا را فریاد میزند. سرّ با سکوت اسرارآمیزش، به تمجید ذات بیهمتا میپردازد.
کلمۀ طیبۀ «لا اله الا الله»، همان دژ نفوذناپذیری است که اگر در اعماق جان استوار شود، هرگز غفلت به آن راه نمییابد. همۀ قوای انسان از اندیشه تا اعضای بدن، زمانی هماهنگ میشوند که این قلعۀ توحیدی برپا باشد.
هر گزندی که به انسان میرسد، از بیرون حصار وجود اوست. نفس اماره و وسوسههای شیطانی چونان تندبادهایی هستند که میکوشند هماهنگی درونی را برهم زنند؛ اما اگر تسبیح درونی استمرار یابد، گویی «جنود الهی» به یاری بنده میآیند و او را در مسیر فطرت نگه میدارند.
انسانی که از تسبیح درونی غافل شود، نهتنها خود دچار تشویش میشود؛ بلکه با کل نظام آفرینش نیز ناسازگار است. این همان ظلمتِ دوری از «صراط مستقیم» است که قرآن از آن بیم داده است.
وجود آدمی، آیینۀ تمامنمای اسماء الهی است و تسبیح درونی، زبان جاریِ این حقیقت. هر که با گوش جان به این نغمهها گوش سپارد، در قلعۀ ایمان محفوظ میماند و هرگز طوفانهای بیرون او را از مسیر حق منحرف نمیسازد.
مؤید این مطلب از قول فیض کاشانی در کتاب محجةالبیضاء آمده است که بدن انسان مملو از فرشتگان است که تمامی تدبیر امور بدن توسط آنان صورت میگیرد: «وَ المُدَبِّراتِ أمراً»؛ از این رو این بدن دائما باید با وضو یا غسل، طاهر باشد تا در انجام وظیفۀ فرشتگان، شادابی حاکم باشد.
عزت و حکمت الهی
در دو وصف «العزیز» و «الحکیم»- که با «ال» تعریف آمدهاند – رمزی نهفته است: فطرت انسان، عزتطلب و حکمتخواه است و تنها در پرتو این دو اسم الهی به آرامش میرسد.
خداوند عزیز است؛ یعنی هیچ قدرتی بر او چیره نمیشود و هیچ نیازی او را فروتن نمیسازد. انسان نیز به حکم فطرت، ذلت و خواری را بر نمیتابد و تنها در پرستش «العزیز» است که عزت حقیقی را مییابد.
خداوند «الحکیم» است؛ یعنی هر تقدیری از او، مشحون از مصلحت است، حتی اگر از دید بنده پوشیده بماند.
انسان ناخودآگاه میداند که حکمت تنها از آنِ خداست و اگر به غیر او پناه بَرَد، در وادی جهالت سقوط میکند.
شیطان میکوشد انسان را از زیّ بندگی خارج کند و او را به سه گمراهی بکشاند:
- عزتِ دروغین: مانند تکبر بر اساس مال یا مقام.
- حکمتِ ساختگی: مانند پیروی از هوای نفس بهجای شرع.
- فراموشی تسبیح: جایگزین کردن غفلت بهجای یاد خدا.
هرگاه انسان به «لا اله الا الله» پناه بَرَد، دوباره همنوا با مسبحان میشود و در مییابد که عزتِ حقیقی، تنها در اطاعت از «العزیز» است.
جهالت، سایهای که با دوری از فطرت بر دل مینشیند
جهالت زمانی بر انسان چیره میشود که او از حریم فطرت الهی عقبنشینی کند و شیطان با وسوسههایش درِ معرفت او را بکوبد. اینجاست که شیطان نمیتواند بر دلِ پیوسته به «لا اله الا الله» راه یابد، اما با اولین تردید انسان، مانند موجی تاریک، جهل را در وجودش میگسترد که نشانهاش شکایت از تقدیر الهی است؛ نجوایی که آهنگ هماهنگِ تسبیح را میشکند و او را از زمرۀ مسبحین خارج میسازد.
هرچند جهالت چون ابری تیره بر آسمان دل سایه افکند؛ اما فطرت الهی هرگز خاموش نمیشود. مانند کودکی که در تاریکی گم شده و ناگهان فریاد میزند.
استغفار، نوایی است که جهالت را میشوید و راه را برای بازگشت به حریم تسبیح باز میکند.
چرا جهالت موقتی است؟
از آنجا که انسان بر سرشت توحید آفریده شده، جهالت او مانند بیماری زودگذری است که بهمحض توجه به درمان (توبه، استغفار، بازگشت به ذکر)، بهبود مییابد. حتی اگر شیطان صدبار او را فریب دهد، فطرت صدویکبار او را بیدار میکند!
جهالت، زندانِ موقتی است که کلیدش در دست خود انسان است. هرگاه بنده با زبانِ استغفار در بزند، درهای رحمت الهی که از عزت و حکمت سرشار است به رویش گشوده میشود و دوباره همصدا با فرشتگان و مسبحان خواهد شد.
تاریخ جلسه: 1403/7/14 – جلسه دوم
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1]. سوره اعراف، آیه 16.