مقدمه
به لطف حضرت حق در محضر حضرت مولی الموالی امیرالمؤمنین علیهالسلام در کتاب شریف نهجالبلاغه بحث ارتباط سازنده را با هم دنبال میکردیم. یکی از مواهبی که نصیب انسان شده است، اجتماعی بودن اوست و اینکه با همنوعان خودش در ارتباط است. انسان از طریق ارتباطات خود در اجتماع میتواند درجات و کمالات فراوانی را دریافت کند. همین ارتباطات اجتماعی آدمی، سکویی برای پرش او بهسوی کمالات است.
آموزش در محضر امیرالمؤمنین موجب آن میشود که انسان بیاموزد چگونه عمل کند تا ارتباطاتش موجب رشد او شود؟ منظور از سازنده بودن ارتباط، اصلاح اطرافیان نیست؛ در یک ارتباط سازنده، اولویت آن است که خود فرد در این ارتباطات ساخته شود و رشد کند.
تحمل نعمات دیگران و مفاهیم حسادت در روابط انسانی
این موضوع از پایان حکمتهای نهج البلاغه پیگیری میشد و در چند حکمت نهج البلاغه به این نکته اشاره شد که یکی از مسائلی که در روابط انسانی باید مورد توجه قرار گیرد، توانایی تحمل مشاهدۀ نعمات و امکانات دیگران است. هر فرد ممکن است در زندگی با کسانی روبهرو شود که از نظر دستاوردها، امکانات و رشد فردی برتر و کاملتر از او باشند. در برخی مواقع، این مشاهده میتواند موجب آسیبدیدگی روحی شود.
برخی افراد نمیتوانند تحمل کنند که دیگران از نعمات بیشتری برخوردار باشند، در حالیکه عدهای دیگر نهتنها از این موضوع ناراحت نمیشوند؛ بلکه از صمیم قلب برای دیگران آرزوی افزایش نعمات دارند. این افراد گرچه خود از آن نعمتها بیبهرهاند؛ اما به طور خالصانه برای دیگران طلب ازدیاد نعمت میکنند. در متون دینی، فردی که نتواند نعمات دیگران را ببیند و از آنها احساس رضایت نداشته باشد، بهعنوان «حسود» شناخته میشود و این احساس نیز «حسادت» نامیده میشود.
مذمت حسد
«صِحَّةُ الْجَسَدِ مِنْ قِلَّةِ الْحَسَدِ»[1]
«سلامت بدن از کمى رشک بردن است (زيرا غمّ و اندوه بيمارى آرد، و رشکبر به اندوه بسيار گرفتار و از تندرستى بى بهره است).»
در فرمایشی دیگر حضرت میفرماید:
«الْعَجَبُ لِغَفْلَة الْحُسَّادِ عَنْ سَلَامَةِ الْأَجْسَادِ»[2]
«شگفتا از غافل ماندن رشکبران از تندرستى بدنها (ى مردم يعنى عجب است که رشکبران بهمال و جاه ديگران رشک مىبرند و به سلامتى و تندرستى آنها که بزرگترين نعمتها است رشک نمىبرند).»
و در جای دیگر میفرماید: حسادت با دوستی سازگار نیست:
«حَسَدُ الصَّدِيقِ مِنْ سُقْمِ الْمَوَدَّةِ»[3]
«حسادت دوست بیانگر ارتباطات ناسالم اوست.»
نقش باورهای قلبی در ایجاد ارتباطات سازنده و مقابله با حسادت
در یک ارتباط سازنده، باید این باور را پذیرفت که نعماتی که اطرافیان فرد از آن بهرهمند میشوند، قادرند آنچنان لذتبخش باشند که گویا خود فرد نیز از آن بهرهمند است. چشمان هر فرد باید به گونهای تربیت شود که توانایی مشاهدۀ نعمات دیگران را داشته باشد تا از احساسات منفی همچون حسادت جلوگیری شود. بسیاری اوقات، با نمایان شدن نعمات، حسادت فرد به طور ناخودآگاه بروز میکند. چنین فردی ممکن است از خود بپرسد که چرا این همه نعمت به دیگران داده شده است! و همین امر سبب میشود که به صورت ناخودآگاه به صاحب نعمت آسیب وارد کند.
در یک ارتباط سازنده، ذهن و قلب افراد باید باور داشته باشند که همۀ انسانها از انواع نعمتهای صحیح و مختلف بهرهمندند. افراد سالم از سفر دوستان خود به کربلا شاد میشوند و از متراژ بالای خانه دیگران ناراحت نمیشوند. آنان برای بقا و دوام این نعمتها دعا میکنند. آنها برای افزایش بهرهمندی اطرافیانشان از نعماتی مانند ماشین خوب، امنیت، آرامش خانوادگی، یا حتی برای داشتن عروس و داماد خوب، نوههای عزیز، و دخالت نکردن در زندگی شخصی دیگران، دعا میکنند.
شادی از خوشبختی دیگران؛ نشانۀ دلِ روشن و روحِ بزرگ
این نوع انسانها از مشاهدۀ نعمات دیگران انرژی میگیرند؛ زیرا وقتی نعمات اطرافیان را میبینند، لذت میبرند. این لذت بردن، انرژی مثبت به روح آدمی تزریق میکند. در واقع، فردی که از دیدن نعمات دیگران خوشحال است، با تنگنظری و کوتهچشمی و بهعلت بیمعرفتی نسبت به خداوند، از سلب نعمات دیگران خوشحال نمیشود؛ بلکه برای همۀ اطرافیان خود دعا میکند تا آنها نیز از نعمات بیشتری بهرهمند شوند.
حسادت و تاثیر آن بر ارتباطات انسانی
اگر گفته شود که کسی از سلب نعمت دیگران خوشحال نمیشود! باید توجه داشت که در شرایط عادی، ممکن است فرد حسود به طور آشکار خواستار سلب نعمت از دیگران نباشد؛ اما اگر نعمتی از فردی سلب شود و این انسان حسود که قبلاً از آن نعمت بهرهمند نبوده است، ابراز کند که حالا او نیز در شرایط مشابه قرار گرفته و میگوید: «تازه مثل من شد» یا «حالا که این نعمت از او رفته، تازه با هم مساوی شدیم»، این نوع واکنش، نشاندهندۀ حسادت است. در واقع، این فرد بهطور ناخودآگاه از سلب نعمت دیگران خوشحال میشود و این رفتار، نوعی حسادت بهشمار میآید.
این نگرش بهمعنای رضایت از سلب نعمت از دیگران است. چنین فردی بهنوعی از دیدن فقدان نعمت در دیگران خوشحال میشود که این امر میتواند به شدت به روابط او آسیب بزند. رضایت از سلب نعمت نهتنها ارتباطات صحیح انسانی را مختل میکند، بلکه آسیب جدی به خود فرد نیز وارد میکند. در حقیقت، این نوع حسادت بیش از آنکه به اطرافیان آسیب بزند، به خود فرد آسیب میزند. زیرا این احساس نشاندهندۀ این است که ارتباطات فرد با دیگران ناسالم است و او نمیتواند درک کند که نعمتهای دیگران باید بهعنوان نعمات الهی مورد شکرگزاری قرار گیرند.
شکرگزاری نیابتی!
فردی که از نظر روحی سالم است، وقتی میبیند دوستش دارای نعمتی است و خود او غافل از شکر این نعمت است، از ترس اینکه خداوند آن نعمت را از او سلب کند، به نیابت از دوست خود شکر میکند. چنین فردی با خود میگوید: «او غافل شده است که شکر کند، پس من شکر را به نیابت از او انجام میدهم تا نعمات برای او زیاد و پایدار بماند.» این نوع دوستی نهتنها حسادت به وجود نمیآورد؛ بلکه از دیدن نعمتهای دیگران خوشحال میشود و از خداوند درخواست میکند که نعمات بیشتر و ماندگارتری برای دوستانش داشته باشد.
چنین فردی هیچگاه دوستش را تحریک نمیکند تا ناشکری کند و از سلب نعمت ابراز رضایت نمیکند. او هرگز نمیگوید که فردی که نعمتی را دریافت کرده، اصلاً شایسته آن نبوده است! در عوض، او در مییابد که شکرگزاری از نعمتها هم برای خود فرد و هم برای جامعهاش مفید است و رابطههای انسانی سالم را میسازد.
کلید ارتباطات سازنده و مقابله با حسادت
ارتباطات سازنده و صحیح به انسان سعۀ صدر نسبت به نعمات دیگران میدهد. چنین فردی نهتنها از دیدن نعمات اطرافیان خود ناراحت نمیشود؛ بلکه آنها را بهعنوان برکات الهی میبیند و برای حفظ و دوام آنها دعا میکند. برای مثال، وقتی نعمتی در زندگی دیگران مشاهده میکند، به یاد میآورد که: «فَاللَّهُ خَيْرٌ حافِظاً»[4]و در دل میگوید که خداوند بهترین حافظ است.
برای حفظ نعمات دیگران، چنین فردی به جای حسادت یا درخواست سلب آن نعمات، برای حفظ و افزایش آنها صدقه میدهد و شکر نعمات دیگران را بهجا میآورد. او هیچگاه بر کسی منتی نمیگذارد و از احساسات منفی دور است. این شکرگزاری نهتنها به نفع صاحب نعمت است؛ بلکه به نفع خود فرد نیز خواهد بود؛ زیرا با این عمل، نعمتها از آسیب و نقصان در امان میمانند.
در صورتیکه خلاف این رفتار عمل کند و از سر حسادت یا تنگنظری نسبت به دیگران احساس ناخوشایندی داشته باشد، خود فرد دردمند میشود. این دردی که به خود فرد باز میگردد، بر روح او تأثیر میگذارد و ممکن است به جسم او نیز آسیب وارد کند.
برای حفظ روابط سالم و جلوگیری از آسیبهای ناشی از حسادت، فرد باید از شکرگزاری و رضایت از نعمات دیگران بهرهبرداری کند تا در نهایت هم خودش و هم دیگران از آرامش و سلامت برخوردار باشند.
پرهیز از قضاوت نادرست
از طرف دیگر، نباید گمان کرد که هر فردی که به بیماری جسمی مبتلا میشود، حتماً به دلیل حسادت یا رذیلهای مشابه، به بیماری دچار شده است. دربارۀ دیگران نباید قضاوت نادرست داشت؛ زیرا عوامل بسیاری میتوانند باعث بیماری شوند. در حقیقت، حسادت یکی از عوامل است؛ اما هرگز تنها عامل بیماری نیست. هزاران عامل دیگر میتوانند در بروز بیماریهای جسمی دخیل باشند.
افرادی که از رذیلۀ حسادت به دور هستند نیز ممکن است به بیماریهای جسمی مبتلا شوند. با این حال، اگر زمانی بیماریهای متعدد به انسان هجوم آورد، باید ابتدا دلایل آنها را بررسی کرد. در این شرایط، فرد باید با خود بگوید که آیا خدای نکرده به طور پنهانی دچار حسادت باطنی شده است. حسادت میتواند به طور ناخودآگاه و باطنی آزاردهنده باشد و این آزار در نهایت بر بدن تأثیر میگذارد و به شکل بیماری جسمی خود را نشان دهد.
البته مهم است که انسان در مورد بیماریهای دیگران هیچگاه اظهار عقیده نکند، چرا که علل بیماری ممکن است کاملاً متفاوت و ناشناخته باشد؛ اما در مورد بیماریهای جسمی خود، فرد باید به دقت به کاوش در درون خود بپردازد و علل پنهانی آن را بررسی کند. این ممکن است به شناسایی یک عامل مرموز و مخفی کمک کند که به طور ناخودآگاه فرد را آزرده و در نهایت خود را به صورت بیماری جسمی نمایان میکند.
خودشناسی در مواجهه با سلب نعمت
قرآن کریم در آیه شریفۀ «اقْرَأْ کتابَک کفى بِنَفْسِک الْیوْمَ عَلَيْک حَسيبا»[5] تأکید میکند که انسان باید خود را مورد بررسی و ارزیابی قرار دهد. این آیه دعوتی است به خودشناسی و تفکر در عمق رفتارها و احساسات فردی، بهویژه زمانی که با تغییرات در زندگی دیگران مواجه میشویم.
سلب نعمت از دیگران، محک خلوص ما
اگر سالها از داشتن نعمتی بیبهرهایم و دوستی از آن برخوردار بوده است، و اکنون آن نعمت از دست او رفته است، واکنشهای ما در چنین شرایطی باید مورد تأمل قرار گیرد. اولین سوال این است که عکسالعمل ما در مواجهه با این بحران که برای دیگران پیش آمده است، چیست؟ آیا در دل خود خوشحال میشویم که آن نعمت از دست رفته است؟! آیا میپنداریم که این محرومیت اکنون حق او بوده است؟ یا شاید بر این باوریم که زمان بهرهمندی او از این نعمت به پایان رسیده و دیگر باید این دوران تمام میشد؟
گاهی اوقات فرد به طور ناخودآگاه چنین میگوید: «سلب نعمت حق دوستم نبود؛ اما زمان بهرهمندی از این نعمت برای او کافی بود.» این نوع واکنش ممکن است بهدلیل نیود شکرگزاری کافی از نعمات دیگران یا احساس بیرضایتی از وضعیت خود باشد. اما آیا این فرد هیچگاه فکر کرده است که در شکرگزاری بابت نعماتی که دوستش داشته، کوتاهی کرده است؟ آیا به خود میگوید که شاید در تحسین و شکر نعمتهای او سهلانگاری کرده است و حالا این تغییر وضعیت را بهعنوان یک پیام از سوی خداوند دریافت میکند؟
اولویتهای روابط انسانی
گاهی اوقات از برخی افراد که رابطهای گرمتر و صمیمیتر با دوستانشان دارند، گلایه میشود که چرا چنین رابطهای با اقوام خود برقرار نکردهاند. گمان میشود این موضوع امری غیرعادی است! شاید به نظر برسد که قانوناً اولویت برقراری رابطه با خویشاوندان است و پس از آن رابطه با دوستان موضوعیت دارد؛ اما حضرت امیرالمؤمنین نگاه عمیقی را نصیب مخاطبان خویش میکند.
«الْکرَمُ أَعْطَفُ مِنَ الرَّحِمِ»[6]
«جوانمرد مهربانتر از خويشاوند است.»
همانطور که انسان دوست خود را انتخاب کرده است، محبت کردن به او را هم انتخاب میکند؛ اما خویشاوند خیلی اوقات به همین رابطه خویشاوندی قناعت میکند. همین که از یک قوم و از یک نسب هستند برای او کافی است و به همین قناعت میکند و اصلاً نیازی به رساندن لطف و محبت به یکدیگر بین ایشان دیده نمیشود. در ارتباطاتی که هر فردی با اطرافیان خود دارد، باید قرار را بر این بگذارد که پیوستهای او با اطرافیانش شدت پیدا کند و هرچه که مانع پیوست او از دیگران میشود، از خود دور کند و هر آنچه که موجب پیوست و همبستگی است، ایجاد کند. آدمی نباید تنها به خویشاوندی خود یا به قدیمی بودن دوستیهایش اکتفا کند.
ضرورت آبیاری دوستیها و خیررسانی متقابل
دیده شده است که چهبسا دوستان قدیمی که بینشان گسست ایجاد شده است، چون اصلاً احساس نیازی به آبیاری این دوستیها نداشتند. ایشان گمان میکردند چون این دوستی قدیمی است، پس دیگر ماندنی است. در این حکمت به ما آموزش داده میشود که در ارتباطات خود قرار هر دو طرف باید بر برقراری جریان لطف، پیوست و بزرگواری باشد. به هر میزان که این جریان شدت پیدا کند، پیوستهای بین ایشان تقویت میشود. در بحث ارتباط سازنده، انسان باید خود را وادار کند تا به اطرافیان خود خیر رسانی زیادی داشته باشد و منتظر نباشد تا اطرافیان او به او خیر برسانند.
کرامت و بزرگواری در تعاملات
اینکه حضرت امیرالمؤمنین فرمود: «الْکرَمُ أَعْطَفُ مِنَ الرَّحِمِ» یعنی اساس ارتباط باید برخورد کریمانه باشد. اساس ارتباط این است که انسان با طرف مقابل خود با احسان و کرامت برخورد کند. برخورد کریمانه به این معناست که فرد با طرف مقابل خود با عفو و گذشت بیشتری برخورد میکند و هیچ توقعی از او ندارد، زیرا توقع و کینه با کرامت سازگار نیست.
اگر رابطه فردی با عروس، همسر یا دوستانش مثل سابق نیست، شاید دلیل آن کاهش لطف او به آنها باشد. ممکن است قبلاً توقعات کمتری داشته؛ اما اکنون توقعات خود را در قبال اطرافیانش بالا برده است. در این حکمت، به مخاطبان آموزش داده میشود که قرارشان در ارتباطات باید بر کریمانه برخورد کردن باشد. نباید چنین بگویند که هر اندازه لطف ببینیم، لطف میکنیم!
روابط تاجرانه و ایجاد فاصله در دوستیها
دیده میشود که برخی افراد بهطور تاجرانه با دیگران ارتباط دارند؛ قرارشان بر بهرهبرداری و کسب خیر از دیگران است. چهبسا این افراد خود را ناتوان و نیازمند نشان میدهند تا از اطرافیان خود بیشتر بهره ببرند. قرار این افراد بر بهدستآوردن است و قراری بر خیررسانی، بخشودگی و بزرگواری به طرف مقابل ندارند. زمانی که ارتباطات انسان با اطرافیانش اینگونه باشد، روز به روز بین او و اطرافیانش فاصله ایجاد میشود.
سرمایهگذاری در ارتباطات انسانی
اگر ارتباطات انسان با کرامت و احسان صورت بگیرد و این کرامت روز به روز افزایش پیدا کند، هیچ ضرری نمیبیند. چرا که تمام عالم هستی محدود است و انسان باید برای آخرت خود سرمایهگذاری کند. گاهی اوقات انسان فراموشکار، مرگ و قیامت را از یاد میبرد و فراموش میکند که باید مشغول سرمایهگذاری باشد؛ تنها این عالم هستی است که زمینهای برای سرمایهگذاری دارد. انسان در این دنیا هیچگونه برداشت و سودی نخواهد داشت؛ اینجا تنها برای کاشت اعمال نیک است و تمام ارتباطات ما در واقع برای سرمایهگذاری است. برداشت این سرمایهگذاری در عالم دیگر به انجام میرسد.
کدام نوع سرمایهگذاری بیشترین میزان سود را نصیب انسان میکند؟ در پاسخ گفته میشود که سرمایهگذاری که کریمانه باشد، بر مبنای گذشت، لطف و مهر، عطوفت، خیررسانی به دیگران، بزرگواری و جوانمردی است. در این نوع ارتباط و سرمایهگذاری، عیبهای طرف مقابل به رخ کشیده نمیشود و لطفهای فرد روز به روز نسبت به طرف مقابلش افزایش پیدا کرده و برای او دعا میکند. در عین حال، در کنار همه این لطفها، چنین فردی دعا میکند که خداوند اطرافیانش را شاکر کند تا همه این لطفها همیشه برای ایشان ماندگار شود. زیرا اگر آنها شاکر نباشند، ممکن است لطفهایی که جاری هم هستند از ایشان منع شوند و به ایشان نرسند؛ بلکه کس دیگری از آنها بهرهمند شود.
پیوستهای انسانی و تقویت ارتباطات
طبق این حکمت اگر دیده میشود که برخی افراد رابطهشان با دوستانشان خیلی قویتر از خویشانشان است، این موضوع جای تعجب ندارد. زیرا بسیاری اوقات خیررسانی که دوستی به دوست خود میکند، فامیل و خویش، آن خیر را نمیرساند. این به این معناست که فامیل برای تقویت پیوند خانوادگی خود ممکن است اقدامی نکند؛ اما دوست میداند که برای تقویت دوستیاش باید اقدامات لازم را همواره انجام دهد. تقویت دوستیها با همین خیررسانیهای دائمی صورت میگیرد. حال اگر این خیررسانی در بین فامیل نیز باشد و روابط فامیلی بر مبنای کرامت بنا نهاده شود، آن وقت پیوست فامیلی بهطور طبیعی تقویت میشود؛ این امر نورٌ علی نورٌ است؛ به این معنا که خداوند این پیوست فامیلی را ایجاد کرده و انسان هم با لطف همیشگی خود این پیوست را تقویت میکند.
مخاطبان نهجالبلاغه از این حکمت حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) آموزش میگیرند که مدار روابط سازنده باید بر مبنای کرامت باشد. وقتی روابط بر مبنای کرامت است، بسیاری از موضوعات قبلاً آموختهشده که نباید در ارتباطات باشند، دیگر جایی ندارند. همچنین بسیاری از مواردی که در این مدت آموزش داده شده و باید در ارتباطات سازنده لحاظ شوند، در این نوع روابط بهطور طبیعی منظور و رعایت میشوند.
زيان سخن چينى
«وَ مَنْ أَطَاعَ الْوَاشِی ضَیّعَ الصَّدِيقَ»[7]
«کسيی که به گفتار سخن چين گوش دهد دوست (خويش) را از دست مى دهد.»
گاه در روابط انسانی، فردی بهناگاه وارد عرصه میشود که – خدای ناکرده – نیتش ایجاد تفرقه و جدایی است. حال یا از سر عمد و سوءنیت، یا بهسبب نادانی و بیخردیاش، سبب گسست و تزلزل در پیوندی میشود که با مهر و لطف الهی شکل گرفته است.
از سویی، هر انسان صاحبخردی باید بر آن باشد که نعمات الهی را در زندگیاش پاس دارد. هنر آن نیست که نعمتی از جانب خداوند به انسانی عطا شود و او به سادگی آن را از کف بدهد. رسالت ما حفظ و تعالیِ آن موهبتهاست، نه غفلت و تباهیشان.
هنر حفظِ دوستی
«واشی» در این عبارت بهمعنی سخنچین است. اگر کسی سخنِ سخنچین را با میلورغبت بپذیرد، بیآنکه بداند، دوستیِ ارزشمندی را از دست خواهد داد. برای داشتن روابطی سالم و سازنده، باید در دلِ این ارتباطها رشد کرد، نه آنکه با هر وزش نسیمی از بیرون، پیوندها را گسست.
انسان باید در برابر بسیاری از افرادی که بدون درایت و از سر بیخردی وارد حریم دوستیها میشوند و با داوریهای نسنجیده، به روابط او آسیب میزنند، بیتفاوت باشد. باید نسبت به کلامهایی که تنها با نیت تفرقه و تخریب ادا میشوند، بیاعتنا ماند و حتی چنان رفتار کرد که گویی اصلاً شنیده نشدهاند.
برای مثال، اگر کسی گفت در غیابت سخنی گفته شده، بهترین پاسخ آن است که با آرامش بگویی: «شاید از من دلخور بوده و حق داشته. اگر هم حرفی زده، تقصیر من بوده است.» با این واکنش، سخنچین را خلع سلاح میکنی و به او اجازه نمیدهی در کار خود پیش رود. نباید گذاشت که سخنچین در جایگاهِ خود تقویت شود یا احساس اثرگذاری کند.
رشد واقعی انسان در این است که به هر گویندهای اجازه ندهد درباره دیگران سخن بگوید. باید روابطمان را با دوستان آنچنان استوار سازیم که کسی توانِ خدشه وارد کردن به آنها را نداشته باشد. و اگر هم سخنی از زبان فردی ناآگاه شنیدیم، به آن هیچ توجهی نکنیم که بیتوجهی، بهترین پاسخ به سخنِ بیارزش است.
به هر گفتهای دل نسپار
گاه انسان تحت تأثیر سخنان دیگران درباره اطرافیان خود قرار میگیرد؛ سخنانی که گاه ناآگاهانه و گاه عامدانه، بذر بدبینی میکارند. این تأثیر بهقدری است که در نگاه و رفتار انسان نسبت به آن فرد، بهروشنی دیده میشود. حال آنکه در برابر چنین گفتههای اختلافبرانگیزی، باید با درایت و متانت واکنش نشان داد، نه با شتابزدگی و قضاوت.
در علم اصول فقه، مبحثی وجود دارد با عنوان قرائن مقالیه و قرائن حالیه؛ یعنی باید سخن را نهتنها در چارچوب لفظ، بلکه با توجه به حال و موقعیت گوینده نیز سنجید. شاید آنچه سخنچین نقل کرده است، تنها بخشی از کلامی طولانی بوده باشد؛ شاید آغاز و پایان سخن را حذف کرده و معنا را دگرگون ساخته باشد. شاید مخاطب در شرایطی خاص، از روی ناراحتی یا فشار روحی، سخنی گفته که نباید آن را بهتنهایی معیار داوری قرار داد.
باید آموخت که سخن هر کسی را بیواسطه و بیتحلیل نپذیرفت، بهویژه آنانی که سودای تخریب رابطهها را در سر دارند. نباید گذاشت که زبانهای تفرقهانداز، میان دلهای بههم پیوسته فاصله بیندازند.
درخت دوستی را باید آنچنان استوار کاشت که هیچ طوفانی، توان لرزاندن آن را نداشته باشد. ریشههای محبت، اگر با شناخت، صبر و حسنظن آبیاری شوند، نهتنها از تندبادها نمیهراسند، بلکه به بار مینشینند و سایهسار آرامش میشوند.
شناخت نیتها، شرط حفظ پیوندها
از سوی دیگر، انسان باید آنچنان سعهصدر و بصیرت داشته باشد که بتواند حق را از باطل تشخیص دهد. باید با دقت و درنگ، انگیزۀ سخن فرد اختلافافکن را حلاجی کنیم که او با چه نیتی میخواهد این پیوند را بگسلد؟ سود این جدایی نصیب چه کسی میشود؟ آیا این شکاف، شیطان را خوشحال میکند یا رضایت خداوند در آن است؟
اگر پاسخ این باشد که شیطان از این جدایی شاد میشود، پس روشن است که نباید اجازه داد او به مقصودش برسد؛ امّا اگر این رابطه، از اساس بر پایۀ رفاقت با فردی فاسق و معصیتکار بنا شده و ادامۀ آن باعث لغزش در مسیر حق میشود، بیتردید گسستن آن، نهتنها لازم، بلکه پسندیده است.
در این میان، باید مفهوم «صدیق» را نیز بهدرستی شناخت. صدیق، دوستی است که آگاهانه برگزیده شده، دوستیای که در بستر رشد، تقوا و خیر بنا شده است. صدیق، بازوی انسان در مسیر اعمال صالح است، نه مانعی در راه آن. این دوست، نهتنها یار، بلکه شریک انسان در بندگی و سلوک الهی است.
آسیبهای تدریجی گوش سپردن به فتنه
نکتهای بسیار قابلتأمل در عبارت «وَ مَنْ أَطَاعَ الْوَاشِی» نهفته است. واژۀ «ضَیّع» که در این جمله بهکار رفته، از باب تفعیل است؛ و این باب، معنای تدریجی و زمانبر بودن یک فرآیند را در خود دارد. یعنی انسان، دوست خود را یکباره از دست نمیدهد؛ بلکه آرامآرام، در گذر زمان و تحت تأثیر مداوم سخنچینیها، رشتۀ دوستی گسسته میشود. جدایی، محصول یک لحظه و یک کلام نیست؛ بلکه ثمرۀ سمّی است که کمکم در دل اثر میگذارد.
از نگاهی دیگر، اگر انسان بخواهد روابطی سالم و پایدار با اطرافیان خود داشته باشد، نباید با این پندار اشتباه زندگی کند که «من تحت تأثیر حرف دیگران قرار نمیگیرم!» چرا باید چنین تصور کرد؟ واقعیت این است که انسان در درازمدت، خواهناخواه، تحت تأثیر قرار میگیرد. انسان و ارتباطاتش ضربهپذیرند، حتی اگر این ضربهها در ابتدا نامرئی و بیاهمیت به نظر برسند.
پس نباید به کسی اجازه داد که نزد ما دهان بگشاید و با هر بهانهای تخم تفرقه بیفشاند. ما نباید گوش خود را دریچهای برای نفوذ سمّ اختلاف قرار دهیم. انسان باید هوشیار باشد که خود را ضدضربه نپندارد، بلکه بداند که دلها و روابط انسانی، بسیار لطیفتر و شکنندهتر از آناند که در برابر سمِ آهستهی سخنچینی بیتأثیر بمانند.
شفافیت در روابط
گاهی اوقات، افرادی که خبر میآورند و میبرند، لزوماً قصد بر هم زدن روابط را ندارند؛ اما از روی نادانی، خامی و کمخردی، با گفتن جملاتی نسنجیده، بذر بدبینی و فاصله را میان دلها میکارند. بسیاری از این فاصلهگذاریها و واسطهگریها به روابط انسانی صدمه میزند؛ بهویژه زمانی که بهجای گفتوگوی مستقیم، سخنپراکنی از طریق دیگران صورت گیرد.
بنابراین، هر انسانی باید اصل را بر ارتباط رو در رو با دیگران بگذارد. تجربه نشان داده است که اگر کسی، سخنی را از قول فردی دیگر نقل کرد، بهتر آن است که از او خواسته شود در حضور فرد مورد نظر، سخن خود را تکرار کند. اگر او از این رویارویی طفره رفت، یا دچار دستپاچگی و اضطراب شد، روشن میشود که نقل قولش مشکوک و نادرست بوده است. اگر هم بخواهد از ادامۀ ماجرا کنار بکشد، معلوم میشود که در پس این روایت، پردهای از نیت ناصواب یا سوءتفاهم وجود دارد.
باید چنان صداقت و شفافیتی در گفتار و رفتار ما باشد که مردم بدانند اگر خبری به ما میرسد، بیدرنگ آن را با محک راستی میسنجیم و در حضور گویندۀ اصلی، از صحت و سقم آن اطمینان حاصل میکنیم. این منش، نهتنها جلوی فتنه را میگیرد، بلکه دیوارهای اعتماد را بلندتر و محکمتر میسازد.
پیامرسانی با بصیرت
گاه پیش میآید که از ما خواسته میشود پیامی را به دیگری برسانیم؛ اما پیش از پذیرفتن این مسئولیت، باید خوب اندیشید: آیا این پیام، بعدها انکار نمیشود؟ آیا گوینده، مسئولیت حرف خود را میپذیرد یا آن را بهکلی حاشا خواهد کرد؟
اکنون باید از خود بپرسی: قصد ما از رساندن این پیام چیست؟ آیا میخواهیم دو نفر را به هم نزدیکتر و پیوندی را اصلاح کنیم؟ یا ناآگاهانه – یا شاید حتی از سر شتابزدگی – بذر تفرقه میکاریم و آتش جدایی میافروزیم؟
اگر هدف، اصلاح و وصل است، باید از بازگو کردن سخنانی که بوی کینه و تفرقه میدهند، خودداری کنیم. یا دستکم، آن خبر را به گونهای منتقل کنیم که عصبانیت و التهابِ گوینده در آن نماند. چهبسا بهتر باشد اصلاً خبر گویندۀ عصبانی را در آن لحظه منتقل نکنیم، بلکه چند روز صبر کنیم تا آرام شود، سپس دوباره با او در میان بگذاریم و ببینیم آیا هنوز همان سخن را میخواهد بگوید؟ شاید او نیز از پیامندادنِ ما خرسند شود و دریابد که عصبانیت، قاضیِ خوبی نیست.
در غیر اینصورت، اگر با عجله پیام را برسانیم، ممکن است خود ما قربانی این پیامرسانی ناآگاهانه شویم. چه بسیار انسانهایی که با قضاوتی سریع، بیتوجه به شرایط، و با افراط و تفریط در بازگو کردنِ اصل ماجرا، باعث فروپاشی رابطهای ارزشمند یا حتی از همپاشیدن یک زندگی شدهاند. پیام، اگر از زبان عاقل به گوش خردمند نرسد، نه پلی برای وصل، بلکه تیری است برای گسستن.
دوستیهای عمیق هم آسیبپذیرند
گمان نکنیم که دوستیها آسیبناپذیرند و انسانها تأثیرناپذیر. واقعیت این است که حتی دوستیهای دیرینه، گاه با یک سخنچینی یا غیبت ساده، دچار گسست میشوند. بارها دیده شده که دو نفر، پس از چهل سال رفاقت صمیمانه، تنها با شنیدن یک سخن منفی از زبان دیگری، دیدشان نسبت به یکدیگر دگرگون شده و پیوندی عمیق، بهسادگی از هم گسیخته است.
«صدیق»، دوست معمولی نیست؛ او همراهی نزدیک و صمیمی است، کسی که در شادی و غم، در کنار انسان است؛ اما باید پذیرفت که حتی صدیق نیز در برابر کلامهای منفی و بدگوییها، کاملاً مصون نیست.
کلام، اثر میگذارد. اطرافیان، بهویژه کودکان یا نزدیکان بیاحتیاط، میتوانند با حرفهایی ناآگاهانه یا احساساتی، رابطهها را تحت تأثیر قرار دهند. انسان نباید خود را از این تأثیرات دور ببیند یا گمان کند که دلش در برابر همۀ حرفها ضدضربه است.
هر رابطهای، هرچند عمیق و ریشهدار، نیاز به مراقبت دارد؛ و بخشی از این مراقبت، گوش ندادن به کلامهاییست که با نیت یا از روی نادانی، پیوندها را هدف گرفتهاند.
قضاوت بر پایۀ سوءظن
«لَيْسَ مِنَ الْعَدْلِ الْقَضَاءُ عَلَى الثِّقَةِ بِالظَّنِّ»[8]
«از عدل و دادگرى نيست حکم کردن با بد گمانى به کسی که طرف اعتماد است.»
این بیان گهربار هشداری است جدی دربارۀ آسیبهایی که بدگمانی میتواند به رابطههای انسانی وارد کند. چه بسیار افرادی که روزی میانشان پیوندی عمیق، اعتمادی فراگیر و ارتباطی استوار وجود داشته است؛ چنانکه حتی وصلت خانوادگی، ازدواج فرزندان، یا تصمیمهای بزرگ زندگی بر پایۀ این اعتماد شکل گرفتهاند؛ اما ناگهان، با یک سوءظن، یا تحت تأثیر سخنان دیگران، همهچیز فرو میریزد.
امیرالمؤمنین تصریح میکند که این قضاوتِ گمانمحور، نهتنها بیعدالتی است، بلکه ظلمی آشکار به رابطهای است که زمانی بر پایۀ اعتماد بنا شده بود. گاه این ظلم از زبان اطرافیان سرچشمه میگیرد؛ کسانی که خبرهایی میآورند و ذهنها را پریشان میکنند. گاه نیز از درون خود انسان میجوشد، وقتی بیدلیل و صرفاً بر پایۀ تصور، در ذهن خود میگوید: «لابد فلان کار را کرده»، یا «حتماً منظورش این بود» و «شاید اگر آن کار را کرده، نیتش فلان بوده است!»
اینگونه افکار، پایههای اعتماد را سست میکنند. حتی اگر زمانی، آن فرد خطایی کرده و بعداً اعتماد را بازسازی کرده باشد، باز هم عدالت حکم میکند که در ذهن یا در جمع، قضاوت ظالمانهای علیه او شکل نگیرد؛ زیرا او همان کسی است که روزی مورد اطمینان بود، مشورتهایش راهگشا و نظراتش برای اطرافیان راهنمای عمل بهشمار میرفت.
پس سزاوار نیست که با یک خطا یا یک گمان، گذشتهای سراسر نیکی را نادیده بگیریم. عدالت آن است که حافظ حرمت اعتماد گذشته باشیم؛ نه آنکه آن را با نسیمی از شک، ویران سازیم.
عدالت، معیار شخصیت و اعتماد
در عبارت «لَيْسَ مِنَ الْعَدْلِ»، حضرت امیرالمؤمنین نکتهای عمیق و ظریف را بیان میفرماید: کسی که بر اساس گمان و بدون دلیل، علیه فردی که به او اعتماد داشته قضاوت میکند، نهتنها به دیگری؛ بلکه در واقع به خود ظلم میکند.
شخصیت انسان در بستر ارتباطات اجتماعی شکل میگیرد. دیگران، ما را بر اساس نحوۀ رفتار، قضاوتها و موضعگیریهایمان در برابر اطرافیان میسنجند. انسان در این روابط یا بهعنوان فردی نیکرفتار، منصف و عادل شناخته میشود یا بهعنوان شخصی عجول، تندخو و ستمگر.
وقتی کسی نسبت به دوستِ مورد اعتماد خود، قضاوتی میکند که نه بر اساس یقین است، نه حتی ظن قوی، بلکه تنها زاییدۀ پندار و خیال اوست، مسلماً از دایره انصاف بیرون است.
بسیاری از افکار، زمانی که از محبت افراطی یا نفرت افراطی سرچشمه میگیرند، از مسیر حق و عدل منحرف میشوند. چنین قضاوتهایی نهتنها به دوست قدیمی آسیب میزند، بلکه شخصیت خود فرد را نیز نزد دیگران خدشهدار میسازد.
کسی که در قضاوتهایش ظالم باشد، به تدریج اعتبار اجتماعی خود را از دست میدهد. اگر روزی لازم باشد گواهی دهد، بهدلیل آنکه از عدالت ساقط شده، گواهیاش پذیرفته نمیشود. در نگاه دینی و عقلی، گواهی و نظر عادل معتبر است، نه ظالم.
حتی در معاملات، توصیه شده است که با انسان عادل معامله شود، چرا که عدل، ضامن اعتماد و سلامت روابط است؛ اما معامله با ظالم، بهدلیل نبود اعتماد و انصاف، نه توصیهشده و نه قابل اطمینان است.
قضاوت بر اساس گمان؛ ظلم به اعتماد گذشته
«لَيْسَ مِنَ الْعَدْلِ الْقَضَاءُ عَلَى الثِّقَةِ» در این عبارت، واژۀ «علی» بهمعنای «علیه» است؛ یعنی قضاوتی که علیه فردی صورت میگیرد که پیشتر مطمئن و معتمد بوده است. هنگامی که چنین قضاوتی شکل میگیرد، اغلب بر پایۀ ظن و گمان است؛ اما این ظن از کجا آمده؟
گاه انسان در خلوت و تنهایی خود، با ذهنیتی آشفته و چیدمانی نادرست از وقایع، این ظن را میسازد. گاه نیز فردی سخنچین با آوردن خبری، زمینۀ این گمان را در ذهن او میکارد.
در هر صورت، نتیجه یکی است: شخصیت انسانِ مظنون، بیآنکه فرصتی برای دفاع یا توضیح داشته باشد، آسیب میبیند. و این، نه عدل است و نه انصاف.
نرمی در رفتار و پایداری در روابط
«مَنْ لَانَ عُودُهُ کثُفَتْ أَغْصَانُهُ»[9]
«آنکه چوب درختش نرم باشد (خلق و خويش نيکو است) شاخههاى او (دوستانش) فراوان است.»
در این عبارت، «عود» بهمعنای چوب است. چوب نرم، انعطافپذیر است؛ نمیشکند، میتابد و با شرایط هماهنگ میشود. انسان هم اگر رفتاری نرم و منعطف داشته باشد، ارتباطاتش ریشهدارتر، گستردهتر و پربارتر خواهد بود.
در عرصۀ ارتباطات، هنر آن نیست که انسان بر یک نظر غلط اصرار بورزد. پافشاری بر اشتباه، نه نشانۀ استواری، بلکه نمادِ تحجر و لجبازی است. اینکه کسی بگوید:«مرغ یک پا دارد!»، و بر این سخن نادرست ایستادگی کند، فضیلت نیست؛ بلکه آغازِ آسیبدیدن روابط انسانی است. زمانی که فرد، در برابر اصلاح یک اشتباه ایستادگی میکند، ارتباط او با دیگران بهتدریج دچار خدشه میشود. دوستیها کمرنگ میشوند و گاه بهطور کامل از میان میروند.
نرمی در رفتار، انعطاف در گفتوگو، و پذیرش اصلاح، نهتنها نشانۀ عقل و رشد است؛ بلکه ضامن گسترش و پایداری روابط انسانی است.
انعطاف، رمز پایداری
انعطاف در روابط بهمعنای ضعف یا بیهویتی نیست؛ بلکه نشانۀ اثرپذیری مثبت و انعطاف عقلانی است. چوبی که نرم باشد، بهراحتی با فشار نمیشکند، بلکه شکل میپذیرد؛ همینطور انسانی که رفتارش نرم و منعطف است، در برابر حرفِ بهتر، روش درستتر، یا مشورت اهلتجربه، تغییر مسیر میدهد و به راهی صحیحتر میرود.
فردی که قرارش بر لجاجت نیست و نمیگوید «حرف، حرف من است»، اگر خردمند باشد، به پیشنهادات و توصیههای بزرگترهایش گوش میسپارد. چنین انسانی اگر بداند که نظری بهتر از نظر خودش وجود دارد، آن را میپذیرد و بهکار میبندد.
برعکس، کسی که روی سخن غلط خود پافشاری کند، نهتنها از رشد باز میماند؛ بلکه بهتدریج اطرافیانش را از دست میدهد. پافشاری بیجا، نشانۀ بلوغ نیست، بلکه باعث گسست رابطهها و در نهایت، تنهایی فرد میشود.
برای مثال، در یک سفر دوستانه، ممکن است یکی از همراهان بگوید فقط شب میتواند به زیارت برود؛ اما دیگری شبها نمیتواند در برنامه شرکت کند. در چنین شرایطی، اگر هر دو طرف انعطاف نشان دهند و مثلاً عصرها را برای زیارت انتخاب کنند، میانهروی و مدارا بهوجود میآید؛ رابطهها حفظ میشود و زمینه برای همسفریهای بعدی نیز فراهم خواهد شد.
شکستن منیّت، ساختن شخصیت
«مَنْ لَانَ عُودُهُ کثُفَتْ أَغْصَانُهُ» در این عبارت، واژۀ «کثُفَت» بهمعنای «غَلُظت»، «شدّت» و در معنای دیگر «کَثُرت» است. یعنی اگر چوب کسی نرم باشد، شاخههایش زیاد، پربار و گسترده خواهد بود؛ همانطور که واژۀ «کثیف» یعنی چیزی که در شدت و تراکم بالا قرار دارد.
وقتی کسی چوبش نرم باشد، یعنی در رفتارش انعطافپذیر و اهل مداراست. مثلاً اگر بگوید برای تعطیلات به فلانجا برویم، ولی اطرافیان مایل به ماندن در خانه باشند، بدون درگیری و پافشاری، نظر جمع را میپذیرد و همین، باعث تعجب و تحسین دیگران میشود. او با نرمی در رفتارش، در دلها نفوذ میکند.
کسی که اندکی منفعل باشد، البته نه بهمعنای ضعف، بلکه بهمعنای مدیریت خود، هیچ آسیبی نمیبیند؛ بلکه دیگران نیز یاد میگیرند به نظر او احترام بگذارند. در نهایت، برگ برنده دست اوست، زیرا در رابطهها چیزی را از دست نمیدهد؛ بلکه جایگاهش را محکمتر میکند.
اگر باور داریم که امیرالمؤمنین حجت و پیشوای ماست، باید بدانیم که اصرار بر حرف نادرست، هنر نیست. هنر آن است که حرف حق را بپذیریم، حتی اگر در این راه منیّتمان شکسته شود. این شکست، عیب نیست؛ چراکه اساس تربیت دینی و اخلاقی، شکستن منیّتهاست.
اگر کسی نظری را بیدلیل داده و اکنون میخواهد از آن صرفنظر کند، میتواند عذر کریمانهای برای خود بیاورد؛ مثلاً بگوید: بهخاطر شادی عید نظرم را عوض کردم، یا به حرمت حضرت ابالفضل از موضعم کوتاه آمدم. چه نیکوست اگر نام بزرگی معنوی را واسطه کند تا دلها به هم نزدیکتر شوند و اختلاف پایان یابد.
انعطافپذیری، پایان فتنه و آغاز رشد
روشن است که نرمی و انعطاف در رفتار، نهتنها به ضرر انسان نیست، بلکه در نهایت به نفع اوست. باید چنین پنداشت که اگر کسی در تعاملات اجتماعی گاهی کوتاه میآید، در نظر دیگران ضعیف و بیاراده جلوه میکند.
واقعیت این است که اگر قرار باشد انتخابی بین دو صفت صورت گیرد، بهتر است انسان به نرمی و انعطاف شناخته شود تا به زورگویی، لجاجت و یکدندگی. چه بسا کسی که همیشه بر نظر خود پافشاری میکند، زمینۀ فتنه، اختلاف و تنش را فراهم کند؛ اما کسی که با حلم، درایت و انعطاف رفتار میکند، آرامش و وحدت را بههمراه میآورد.
هنگامیکه فردی در یک موقعیت، با گذشت و مدارا همراهی میکند، اوضاع بهبود مییابد و جلوی بسیاری از اختلافها گرفته میشود. در نتیجه، اطرافیان نیز از این رفتار نیک، الهام میگیرند و یاد میگیرند که آنها نیز میتوانند کوتاه بیایند، بیآنکه احساس باخت یا تحقیر کنند.
نرمی و انعطاف در تصمیمگیریها و ارتباطات، نه نشانۀ ضعف، بلکه نشانۀ بلوغ، حکمت و کنترل منیّت است؛ و ثمرهاش، رشد شخصی و بهبود روابط انسانی است.
از دانستن تا بهکار بستن
نکته مهم در این حکمت، ارزش انعطاف و نرمی در شخصیت انسان است؛ اما نگرانی مهمتری که در زندگی بسیاری از ما دیده میشود این است که با وجود سالها آموختن، در مواقع نیاز، آموختههامان در مدار اجرا قرار نمیگیرد.
گویی ذهن ما درست در لحظۀ آزمون، مثل یک کامپیوتر قفل میکند. گویا همان مصداق آیۀ شریفه هستیم:
«لَهُمْ قُلُوبٌ لا یفْقَهُونَ بِها … وَلَهُمْ آذَانٌ لا یسْمَعُونَ بِها»[10]
«دل دارند، اما نمیفهمند؛ گوش دارند، اما نمیشنوند…»
عاجزانه باید از محضر معصومین علیهمالسلام، در هر بار زیارت و حضور، درخواست کنیم که برایمان دعای توفیقِ جاریشدن علم در لحظۀ عمل داشته باشند.
بخواهیم که آموختههایمان، نه فقط در ذهن و کتاب و زبان؛ بلکه در لحظۀ حساس زندگی، بر زبان، دل و عمل ما جاری شود.
و اینگونه نه تنها ما خود از علممان بهرهمند میشویم، بلکه دیگران نیز با آرامش، از آثار آن علم در رفتار ما برخوردار خواهند شد؛ زیرا علم، اگر در لحظۀ عمل حاضر نشود، نهتنها سودی ندارد؛ بلکه گاه سبب حسرت و خسران خواهد بود.
تاریخ جلسه: 1401/12/6- جلسه هجدهم
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] . حکمت 256.
[2] . حکمت 225.
[3] . حکمت 218.
[4]. سوره یوسف، آیه
[5]. سوره اسراء، آیه 14
[6]. حکمت 239.
[7] . حکمت 231.
[8] . حکمت 211.
[9] . حکمت 205.
[10]. سوره اعراف، آیه 179.