اشتباهات زندگی (در قرآن) ـ بخش پنجم

مقدمه

 

به لطف حضرت حق بحث اشتباهات زندگی را در محضر قرآن پیگیری می‌کردیم و عرض کردیم که بعضی از اشتباهات شناختی و ادراکی است و بعضی اجرایی و عملی. در هر حال از یک منظر زیبا به اشتباهات زندگی نگاه کردن، آیینه‌ای است که با توجه به آن امور، از تکرار این اشتباهات در ادامه زندگی پرهیز می‌کنیم و در یک نگرش صحیح، اشتباهات زندگی تبدیل به تجربیات صحیح انسان می‌شود، تجربیاتی که برای خود و دیگران بسیار کارگشاست.

 

تأخیر در انجام اعمال صالح

 

«حَتَّى إِذَا جَاء أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ. لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَكْتُ»[1]

«(آنها همچنان به توصيف‌هاى ناروا و كردارهاى زشت خود ادامه مى‌دهند) تا زمانى كه مرگ به سراغ يكى از آنان آيد، مى‌گويد: پروردگارا! مرا بازگردان. شايد در آنچه از خود به جاى گذاشته‌ام (از مال و ثروت و …)، كار نيكى انجام دهم.»

گاه اجرای وظایف خود را به‌قدری به تأخیر می‌اندازیم که دیگر امکان عمل از ما سلب می‌شود؛ و این به تأخیر انداختن قطعاً موجب حسرت دائم و البته عبرت دیگران  می‌شود. اشتباه این است که گاه افراد، عمل صحیح را در زمان مناسب خود انجام نمی‌دهند و پس از آنکه به پایان خط رسیدند، تصمیم‌های صحیحی اتخاذ می‌کنند، که دیگر دیر شده‌ است.

با تأمل و واکاوی در گفتار این افراد در می‌یابیم که اولاً آن‌ها عمل صالح را می‌شناسند؛ ثانیاً در ظاهر، رغبت به عمل صالح هم دارند؛ اما به این رغبت خود بهای لازم را نمی‌دهند و پس از آن‌که به پایان خط رسیدند، متوجه این موضوع می‌شوند که البته دیگر زمانِ مناسبی برای طرح این خواسته نیست.

به عبارت دیگر اگر انسان به خواستۀ صحیح خود در زمان مناسب، توجه لازم را نداشته باشد، ناگهان در می‌یابد، چقدر زود دیر می‌شود! در روایات آمده است:

«إنَّ أکْثَرَ صِیاحِ أهْلِ النّارِ مِنَ التَّسْوِیفِ»[2]

«بیشترین فریاد جهنّمیان از به تأخیرانداختن است.»

 واین زبان حال بسیاری از مردم بخصوص جوانان است که می‌خواهند روزی توبه کنند و…، اما مدام امروز و فردا می‌کنند.

 

تصمیمات نامناسب در مواجهه با رفتارهای نادرست

 

«وَلَا يَأْتَلِ أُوْلُوا الْفَضْلِ مِنكُمْ وَالسَّعَةِ أَن يُؤْتُوا أُوْلِي الْقُرْبَى وَالْمَسَاكِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ…»

«صاحبان مال و وسعت از شما نبايد سوگند بخورند كه به نزديكان و مستمندان و مهاجران در راه خدا چيزى ندهند.»

یکی از اشتباهات زندگی، تصمیمات نامناسبی است که در مواجهه با رفتار نامناسب دیگران اتخاذ می‌کنیم. مثلا ثروتمندی از جهت مالی رسیدگی خاصی به فقیر دارد؛ اما فقیر و نیازمند قدردان این رسیدگی نیست و گاه خود را طلبکار از ثروتمند می‌داند! گاه رفتار ناسالم و ناشایستی از این نیازمند صادر می‌شود که همین امر موجب می‌شود، ثروتمند برای همیشه از رسیدگی به فقرا سرباز زند!

گاهی اوقات مالی به کسی قرض می‌دهید که در تاریخ مقرر باید برگرداند و برنمی‌گرداند! این عبارت عوامانه را به زبان می‌آورید که آدم برای همیشه از کار خیر پشیمان شده و تصمیم می‌گیرد مالش را به کسی قرض ندهد! یا مثلاً واسطه در ازدواجی می‌شویم و این ازدواج به دلایل مختلفی منجر به شکست می‌شود و ما تصمیم می‌گیریم ابداً در امر خیر شرکت نکنیم! تصمیماتی که با دیدن شکست‌های موقت و مقطعی گرفته می‌شود، تصمیمات نابجایی است. در واقع انسان خود را از یک خیر برتر محروم می‌کند.

اگر دیگران قدردان الطاف ما نیستند و گاه مورد سرزنش هم واقع می‌شویم؛ نباید این گونه رفتارها ما را از مشارکت در کار خیر بازدارد؛ زیرا در نهایت این تصمیم‌ها به ضرر خود ماست و باب خیر را برای خود می‌بندیم. بیش از این که به دیگران آسیب وارد کنیم، به خود آسیب وارد کرده‌ایم.

 

پافشاری بیجا

 

«فَإِن لَّمْ تَجِدُوا فِيهَا أَحَدًا فَلَا تَدْخُلُوهَا حَتَّى يُؤْذَنَ لَكُمْ وَإِن قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْكَى لَكُمْ…»[3]

«پس اگركسى را در خانه نيافتيد، وارد آنجا نشويد تا آنكه (به نحوى) به شما اجازه ورود داده شود واگر به شما گفته شد كه بازگرديد، برگرديد (و ناراحت نشويد). اين براى پاك ماندن شما بهتر است و خداوند به آنچه انجام مى‌دهيد آگاه است.»

هرگز بدون اجازه وارد حریم دیگران نشوید، خواه این حریم یک خانه باشد، خواه حریم عاطفی یا حرفه‌ای افراد. وقتی با عبارت «بازگردید، این برای پاکی و رشد شما بهتر است.»مواجه می‌شوید، این نشانه‌ای است که ادامه دادن در این مسیر در حال حاضر به نفع شما نیست.

در روابط اجتماعی، وقتی طرف مقابل آمادگی پذیرش شما را ندارد، اصرار بی‌جا فقط باعث ایجاد تنش می‌شود. بهتر است با حفظ احترام، فرصتی برای تفکر و بازنگری به خود و طرف مقابل بدهید.

در مسیر شغلی، اگر بارها در یک زمینۀ خاص شکست خوردید، شاید زمان آن رسیده که به جای تکرار همان مسیر، مدتی به عقب برگردید، مهارت‌های جدید بیاموزید و با دیدی تازه به موقعیت نگاه کنید.

گاهی یک عقب‌نشینی به‌موقع می‌تواند از بسیاری اشتباهات بعدی جلوگیری کند و در بلندمدت به پیشرفت واقعی منجر شود. این نوع بازگشت نشانۀ بلوغ فکری و انعطاف‌پذیری است. به یاد داشته باشید که در بسیاری موارد، تنها راه حرکت به جلو، اول قدم برداشتن به عقب است.

در زندگی مواقعی پیش می‌آید که ادامه مسیر به شکل فعلی نه تنها مفید نیست، بلکه ممکن است به ضرر ما تمام شود. در چنین شرایطی، بازگشت به موقع نشانۀ خردمندی است نه شکست.

اگر فردی در یک عملی وارد می‌شود و امکان موفقیت برای او نیست، بعضی از اصرار‌ها و سماجت‌ها به عزت فرد لطمه وارد می‌کند. حداقل باید یک مهلتی داده شود که بعد از آن، فرد خود را بازیابی کند؛ شاید در این زمان، موانع، مرتفع شده باشد. کما این که وقتی اینجا به شما گفته می‌شود برگردید، برگردید. این «برگردید»، برای همیشه نیست، بلکه زمان لازم برای این ضیافت را باید پیدا کنید.

 

اهمیت زمان‌دهی به خود و دیگران در انجام امور

 

در روابط و انجام کارها، باید به خود و اطرافیان‌مان فرصت دهیم و با اصرار نابجا، عزت نفس و کارایی را تحت تأثیر قرار ندهیم. به‌عنوان مثال، اگر در خواستگاری پاسخی منفی دریافت شود، اصرار فوری برای تکرار آن، نه‌تنها نتیجه‌ای ندارد، بلکه موجب کاهش احترام فرد می‌شود. اما اگر با صبر و تغییر شرایط (مانند ادامه تحصیل یا بهبود وضعیت زندگی) دوباره اقدام کند، هم عزت‌اش حفظ می‌شود و هم احتمال موفقیت افزایش می‌یابد.

این اصل در یادگیری نیز صادق است. گاهی مغز ما نیاز به استراحت یا تغییر موضوع دارد. اگر مطلبی را متوجه نمی‌شویم، به‌جای پافشاری بی‌فایده، بهتر است مدتی آن را رها کنیم و بعد با ذهنی بازتر به آن بازگردیم. این کار نه‌تنها درک مطلب را آسان‌تر می‌کند، بلکه در زمان نیز صرفه‌جویی می‌شود. گاهی یک تغییر کوچک در روش یا زمان انجام کار، نتیجه‌ای بسیار بهتر به‌دنبال دارد.

 

اصرار نابجا یا بازگشت به موقع؟

 

گاهی اصرار بی‌جا نه‌تنها نتیجه‌ای ندارد، بلکه عزت ما و طرف مقابل را نیز خدشه‌دار می‌کند؛ اما این به معنای قطع ارتباط یا تسلیم شدن نیست، بلکه به معنای درک زمانِ مناسب است.

مثلاً اگر در خواستگاری پاسخی منفی می‌شنویم، معنایش این نیست که راه برای همیشه بسته است، بلکه یعنی اکنون شرایط مساعد نیست. شاید با صبر، تغییر شرایط و بهبود خود، در آینده فرصت مناسب‌تری پیش بیاید. قرآن نیز می‌فرماید: «فَارْجِعُوا» «بازگردید»، نه برای قطع رابطه، بلکه برای بازگشتی حساب‌شده و به‌موقع.

در یادگیری و تصمیم‌گیری‌ها هم همینطور است. اگر ذهنمان آمادۀ درک مطلبی نیست، به‌جای فشار بی‌حاصل، بهتر است فرصتی بدهیم و با شرایطی جدید بازگردیم. این نه نشانۀ ضعف، بلکه نشانۀ هوشمندی است. گاهی پیروزی در عقب‌نشینیِ به‌موقع است، نه در اصرارِ نابجا.

 

بی‌قیدی، نشانۀ صمیمیت

 

گاهی در روابط خود، به اشتباه فکر می‌کنیم که بی‌قیدی نشانهٔ صمیمیت است؛ در حالی‌که حقیقت برعکس است. قرآن کریم حتی در صمیمی‌ترین رابطهٔ ممکن – رابطهٔ والدین و فرزندان – بر رعایت ادب تأکید می‌کند.

«یا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِيَسْتَأْذِنكُمُ الَّذِينَ مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ وَالَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنكُمْ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ»[4]

«ای اهل ایمان! باید بردگانتان و کسانی از شما که به مرز بلوغ نرسیده اند [هنگام ورود به خلوت خانه شخصی شما] سه بار [در سه زمان] از شما اجازه بگیرند.»

در روابط دوستانه، خانوادگی و حتی کاری نیز همین اصل حاکم است. بی‌توجهی به حریم‌ها و ادبِ متقابل، به‌مرور صمیمیت را به بی‌احترامی تبدیل می‌کند، در حالی‌که رعایت ادب – حتی در ساده‌ترین گفتگوها – هم عزت را حفظ می‌کند و هم فضایی امن برای رشد محبت ایجاد می‌کند. صمیمیتِ بی‌قید، مانند درختی بی‌ریشه است؛ ادب، آبی است که این ریشه را استوار نگه می‌دارد.

 

نقش آداب درارتباط سالم

 

آداب؛ به‌معنای بکارگیری مجموعه‌ای از دقت‌ها و ظرافت‌ها در روابط اجتماعی است؛ اما گاه می‌پنداریم رعایت آداب با صمیمیت سازگار نیست، و اگر افراد با یکدیگر صمیمی هستند، به‌علت نزدیکی زیاد نیازی به اجرای آداب اجتماعی ندارند. در حالی‌که صمیمی‌ترین‌ها نیز برای ماندگاریِ ارتباط سالم با یکدیگر نیازمند آن هستند‌.

قرآن با صراحت و به وضوح بیان می‌کند حتی فرزندانی که به سن بلوغ نرسیده‌اند، باید در محضر والدین ادب خاصی را داشته باشند و این آداب هیچ صدمه‌ای به صمیمیت و روابط آنان با والدین وارد نمی‌کند. فرزندان که نزدیکترین افراد و صمیمی‌ترین ارتباط را با والدین دارند برای حضور در محضر والدین باید کسب اجازه کنند، بنابراین هر زمان که اراده کنند، نمی‌توانند بدون اجازه وارد حریم خصوصی پدر یا مادر خود شوند. در حالی‌که ما معمولاً گمان می‌کنیم نزدیکان، به دلیل صمیمیت هر زمان خواستار دیدار و ارتباط با ما هستند، این امر برای آنها مهیاست، و حق ورود در همۀ زمانها برای آن‌ها آزاد است.

در زمان ما نیز رعایت این آداب به جهت وجود وسایل ارتباط جمعی مثل تلفن و موبایل معنای وسیعتری پیدا می‌کند، بر این اساس سخنی به اغراق نیست اگر بگوییم برای اینگونه ارتباطات حتی با دوستان صمیمی واقوام‌ نزدیک نیز باید این آداب خاص همواره رعایت شود.

 

                  توهم پیوند ناهمگون

 

«الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ»[5]

«زنان پليد، سزاوار مردان پليدند ومردان پليد، سزاوار زنان پليد. زنان پاك براى مردان پاك و مردان پاك براى زنان پاك.»

ما در اشتباهیم وقتی فکر می‌کنیم بین فرد خبیث و طیب پیوندی برقرار می‌شود و این ارتباط پایدار خواهد بود. قرآن می‌فرماید: اساساً هیچ جذبه‌ای بین فرد خبیث و طیب وجود ندارد. انتظار ما نادرست است که فکر می‌کردیم یک فرد متدین می‌تواند با فرد بی‌دین زندگی کند. هیچ وجه مشترکی بین این دو نیست. نه می‌توانیم فرد متدین را سرزنش کنیم که چرا بی‌دین را تحمل نمی‌کند، و نه از فرد بی‌دین توقع داشته باشیم که خود را با دیندار وفق دهد. باید بپذیریم که طبق قانون جذب، پیوندها بر اساس پلیدی و پاکی شکل می‌گیرند و فرد ناپاک نمی‌تواند رابطه‌ای سالم با فرد پاک داشته باشد.

کبوتر با کبوتر، باز با باز

 کند هم‌جنس با هم‌جنس پرواز

گاهی می‌بینم رذیلتی اخلاقی در من نفوذ کرده که پیش از این نداشتم؛ مثل بدبینی، فرافکنی یا حسادت. اشتباه می‌کنم وقتی فکر می‌کنم با وجود این رذایل، هنوز همان آدم خوب سابق هستم! نه، واقعیت این است که من تغییر کرده‌ام… من «بد» شده‌ام که چنین صفاتی بر من حاکم شده‌اند. اگر آدم درستی بودم، این رذایل در من جای نمی‌گرفتند. قطعاً دچار انحراف شده‌ام، ذاتم آلوده شده است که رذایلی مثل دروغ، بدبینی و حسادت در من ریشه دوانده‌اند.

 

اگر پاک بودم، شاید این وسوسه‌ها به سراغم می‌آمدند، اما از من می‌گذشتند و ماندگار نمی‌شدند. اگر ماندند، نباید آن را امری ساده و عادی بپندارم. این فکر که «من همان آدم قبلی‌ام، فقط کمی ضعف دارم!» نگرشی اشتباه است. برعکس، مشکل جدی است! من دگرگون شده‌ام، و باید درمانی اساسی کنم، نه سطحی و موقت.

پس به جای پرداختن ظاهری به این پلیدی‌ها، باید به تزکیه نفس و اصلاح بنیادین بپردازم. تغییر من از درون لازم است، نه پاک‌سازی صوری و زودگذر.

 

اشتباه رایج در برخورد با بزرگان: تساوی نابجا

 

گاهی در زندگی دچار این خطا می‌شویم که بزرگترها را هم‌ردۀ خود می‌پنداریم و در نتیجه، همان بی‌ملاحظگی‌هایی که گاه در روابط همسالانمان روا می‌داریم، در ارتباط با آنان نیز تکرار می‌کنیم. این نگرش نادرست سبب می‌شود حریم احترام و رعایت ادب ویژۀ بزرگان را نادیده بگیریم، در حالی‌که سزاوار است در مواجهه با آنان، همواره حرمت و آداب ویژه را پاس بداریم.

«لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضاً»[6]

«آن گونه كه يكديگر را صدا مى‌زنيد پيامبر را صدا نزنيد.»

چه بسا بسیاری از اوقات در تعاملات اجتماعی حُرمت افراد، از جهت سنی، اجتماعی، علمی، یا دینی لحاظ نمی‌شود. به عبارت دیگر به علت تعامل زیاد یا صمیمت و قرابت، جایگاه خاص افراد در نظر گرفته نمی‌شود. در حالی‌که بکارگیری عناوین خاص، احترام و رعایت جایگاه افراد، نه‌تنها با صمیمیت مغایرتی ندارد؛ بلکه در تداوم و حفظ روابط نیز موثر است. بر همین اساس در بکار گیری الفاظ باید دقت لازم را به عمل آوریم، لفظی که برای پدر و مادر استفاده می‌شود، یا عنوانی که برای استاد و شاگرد به کار می‌‌رود باید متفاوت باشد و جایگاه فردی و اجتماعی افراد لحاظ و احترام آن‌ها در نظر گرفته شود.

دربارۀ این آیه روایتی از حضرت زهراسلام‌الله‌علیها آمده است: هنگامی‌که این  آیه‌ نازل شد،  تصمیم گرفتم از آن به بعد پدرم را با عنوان رسالت نام ببرم و بگویم: یا رسول‌الله، امّا درآن‌حال، پدرم به من رو کرد و فرمود: «دخترم، این آیه در شأن تو و اهلت نازل نشده، چرا که تو از من و من از توأم، دخترم، همیشه مرا به همان لفظ «یا ابتاه» یاد کن که این کلمه دلم را بیشتر شادمان می‌کند و به رضای خدا نزدیکتر است، سپس مرا در آغوش کشید و رویم را بوسید.»[7]

بر این اساس اشتباه این است که در تعاملات اجتماعی، در مخاطب قرار دادنِ افراد و… تفاوتی بین آن‌ها قائل نشویم و جایگاه اجتماعی یا معنوی آنان را در نظر نگیریم.

 

بی توجهی به آداب

 

به جاست به ذکر یک خاطره در همین موضوع اشاره کنیم: روزی یکی از شاگردان امام خمینی در جلسه‌ای خدمت ایشان رسید، پس از ورود؛ شخصی هم که پشت سر او بود وارد شد. شاگردِ امام او را معرفی کرد و گفت: ایشان پدر من هستند، امام با تعجب پرسید: پدر شما هستند؟! او جواب داد، بله آقا! امام فرمود: اما دیدم شما اول و جلوتر وارد شدید!! یعنی ادب اقتضا می‌کرد اول پدر وارد شود سپس فرزند. همچنین در سیرهٔ علمای بزرگ دینی مشاهده می‌شود که همواره نام استاد خود را با عناوین و احترام خاص ذکر می‌‌کردند.

 

 تا انتظار فرابشری از اولیاء

 

«وَقَالُوا مَالِ هَذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ»[8]

«(كفّار) گفتند: اين چه پيامبرى است كه غذا مى‌خورد و در بازارها راه مى‌رود؟»

یکی از اشتباهات زندگی این است که وقتی ما اولیاء دینی خود را می‌بینیم، گمان کنیم که آنها به جنبه بشری خود نباید توجه کنند و همه شخصیت آنها ممحّض در جنبه روحانی و نورانی آنها باشد.

بسیاری از ما درباره بزرگان و اولیاء دینی بر این باوریم که همۀ شخصیت آنها باید معطوف به بُعد روحانی و الهی باشد؛ اما ناگفته پیداست که همۀ انسان‌ها، هم جنبۀ بشری دارند و هم جنبۀ الهی، و پرداختن به یکی از این ابعادِ وجودی، مانع پرداختن به جهت دیگر نیست. آنچه‌ مهم به نظر می رسد این است که دربارهٔ این بزرگان همواره بُعد الهی محفوظ است گرچه به عنوان بشر، به بُعد بشری هم توجه می‌شود.

انتظار مردم از یک فرد الهی این است که به جنبه جسمانی و ظاهری خود کاملاً بی‌توجه باشد، گویا توجه به بُعد ظاهری، آن‌ها را از نگاه مردم مطرود می‌کند، در حالی‌که رعایت بهداشت ،نظافت و آراستگی ظاهری علاوه بر تأکیدات پی درپی پیامبر وامامان معصوم که در متون روایی‌ معتبربیان شده است، در سیرهٔ  عملی آنان به ویژه پیامبر همواره مشهود بوده است. پیامبر اسلام به نظافت و آراستگی، بسیار پایبند بود و چنان به آن اهمیت می‌داد که عطر و بو ی خوش ایشان زبانزد همگان شده بود.

امروزه نیز ما دربارۀ شخصیت‌های دینی گاه دچار این اشتباه می‌شویم! در شرح حال امام خمینی(ره) نیز از قول یکی از نزدیکان ایشان نقل شده است: شب اربعین قرار بود همراه امام از نجف به کربلا برویم، امام تا نزدیک در آمد؛ اما بلافاصله برگشت. وقتی برگشت متوجه شدیم که امام جورابش را عوض کرد؛ زیرا رنگ جوراب ایشان با لباسش هماهنگ نبود! تا این اندازه به ظاهر و جزئیات اهمیت می‌داد، آن هم در حال و هوای روز اربعین و زیارت اباعبدالله!

این اهمیت به جزییات  ظاهری چه‌بسا برای ما تأ مل برانگیز باشد، که آیا این اندازه توجه به آراستگی، منافاتی با بُعد عرفانی و الهی امام ندارد؟! اما این رفتار از چنین شخصیتی نشان می‌دهد که امام تا چه اندازه به هماهنگی ظاهری در پوشش و نظم فکری و ذهنی خود اهمیت می‌دهد.

 

توهم توجه به معنویات

 

«أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا»[9]

«آيا گمان مى‌كنى كه اكثر كفّار (حقّ را) مى‌شنوند و (در آن) مى‌انديشند؟ آنان جز مانند چهارپايان نيستند، بلكه گمراه‌ترند. (زيرا ارزش انسان به تعقّل و بينش اوست).»

آیه به وضوح تبیین می‌کند که اولویت در زندگی اکثریت مردم، لذات مادی است. خوردن، خوابیدن و شهوات در صدر جدول زندگی آنان قرار دارد؛ به همین جهت شنوای پیام حق نیستند، یا اگر هم بشنوند، آن را درک نمی‌کنند؛ زیرا اکثر مردم به نیمۀ حیوانی و طبیعی خود بیشترین توجه را دارند و نیمۀ الهی و روحانی و انسانی خود را نادیده می‌گیرند یا کمترین توجه را به آن دارند.

در جهان امروز، اکثر مردم یا پیام‌های معنوی را نمی‌شنوند یا قادر به درک آن‌ها نیستند. در نگاهی کلی، تمرکز اصلی جامعه معطوف به مسائل اقتصادی، رفاهی و معیشتی است، نه امور دینی، عقلانی یا اخروی. یکی از خطاهای رایج شناختی ما این است که گمان می‌کنیم اکثر افراد به معنویات توجه دارند یا حداقل توازنی میان دغدغه‌های مادی و معنوی آن‌ها برقرار است؛ اما واقعیت این است که این توجه، هرگز متوازن نیست.

 

درس غدیر و آزمون همیشگی مردم

 

بررسی واقعهٔ غدیر خم نشان می‌دهد که حتی در آن زمان نیز اکثریت مردم، با وجود دیدن و شنیدنِ صریحِ وصایت و جانشینی امام علی علیه‌السلام از زبان پیامبر اکرم، به‌دلیل ترس از به خطر افتادن منافع مادی خود، از پذیرش این حقّ الهی سرباز زدند. حال آنکه امام نه‌تنها می‌توانست آنان را به اوج معرفت و سعادت برساند؛ بلکه با حکومتی عدالت‌محور، جامعهٔ اسلامی را به شکوفایی حقیقی رهنمون می‌ساخت؛ اما اکثریت، باز هم مادیات را بر معنویات ترجیح دادند.

این سنّت تاریخی همواره تکرار شده است: مردم در آزمونِ انتخاب میان منافع زودگذر دنیوی و حقیقت‌های جاودان الهی، اغلب گزینهٔ اول را برمی‌گزینند. امروز نیز وضع به همین منوال است؛ تعداد اندکی دغدغهٔ معنویت و معرفت دارند، درحالی‌که اکثریت، به ظواهر، امکانات رفاهی و هیجانات سطحی تمایل نشان می‌دهند. حتی در مجالس مذهبی، عدهٔ کمی به‌دنبال محتوا و حکمت هستند و بیشتر مردم، شور و شعف ظاهری و امتیازات مادی را بر ژرف‌اندیشی و رشد روحانی ترجیح می‌دهند.

این واقعیت، درس بزرگی برای ماست: نباید فریبِ ظاهرِ جامعه را بخوریم و گمان کنیم که مردم در مجموع، اولویت‌شان حق‌طلبی و معنویت است. تاریخ نشان داده که آزمون مادیات، همواره سدی بزرگ در برابر پذیرش حقایق الهی بوده است.

 

توهم تضاد موفقیت‌ها

 

«وَفِي الأَرْضِ قِطَعٌ مُّتَجَاوِرَاتٌ وَجَنَّاتٌ مِّنْ أَعْنَابٍ وَزَرْعٌ وَنَخِيلٌ صِنْوَانٌ وَ غَيْرُ صِنْوَانٍ يُسْقَى بِمَاء وَاحِدٍ وَنُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَى بَعْضٍ فِي الأُكُلِ …»[10]

«و در زمين قطعاتى است مجاور هم و باغ‌هايى از انواع انگور و كشت‌زار و درختان خرما (محصولاتى مختلف) همانند و غير همانند كه همه با يك آب آبيارى مى‌شوند و بعضى ميوه‌ها را در خوردن بر بعضى برترى داديم.»

در این آیه دو نکته بسیار تامل برانگیز وجود دارد که می‌توان دو اشتباه از آن برداشت کرد:

 

1. رشد در یک زمینه، مانع پیشرفت در دیگر عرصه‌ها!

 

اشتباه رایجی در نگرش ما وجود دارد: این تصور نادرست که موفقیت در یک حوزه از زندگی، لزوماً به معنای غفلت یا ناتوانی در سایر زمینه‌هاست. بسیاری گمان می‌کنند اگر فردی در عرصه علمی یا سیاسی به جایگاه بالایی رسیده، قطعاً در زندگی خانوادگی یا معنوی ضعیف عمل کرده است. یا اگر کسی به موفقیت‌های مادی دست یافته، بی‌تردید از رشد روحانی بازمانده است.

اما قرآن کریم با بیانی زیبا این اندیشه محدود را به چالش می‌کشد. این آیه به زیبایی تنوع و هم‌زیستی رشدهای مختلف را در طبیعت به تصویر می‌کشد:

  1. زمین‌های مجاور با محصولات گوناگون؛
  2. باغ‌های متنوع با درختان میوه مختلف؛
  3. گیاهانی که همگی از یک منبع آب تغذیه می‌کنند؛ اما هرکدام به شیوه‌ای منحصر به فرد رشد می‌کنند.

 

درس زندگی‌ساز

 

در وجود انسان نیز چنین است، رشد عقلی و علمی، پیشرفت اجتماعی و سیاسی، تعالی اخلاقی و معنوی و موفقیت خانوادگی و فردی، همۀ این‌ها می‌توانند همزمان و هماهنگ در یک فرد تحقق یابند. همان‌گونه که در طبیعت، تنوع محصولات نشانه‌ای از قدرت پروردگار است، در وجود انسان نیز توانمندی در چند زمینه مختلف، نه تنها ممکن است که می‌تواند نشانه‌ای از تعادل و کمال انسانی باشد.

 

    1. توهم محدودیت تأثیر معرفت

 

اشتباه رایج دیگری که وجود دارد این است که تصور کنیم معرفت تنها بر جنبه‌های محدودی از زندگی مانند عبادات یا روابط اجتماعی تأثیر می‌گذارد. حال آنکه معرفت اصیل و ناب، مانند آبی زلال است که تمامی ابعاد وجود انسان را تحت تأثیر قرار می‌دهد و در هر بخش، ثمره‌ای ویژه می‌آفریند.

چشم‌انداز قرآنی این حقیقت را به زیبایی ترسیم می‌کند: در مزرعۀ وجود انسان، با جریان یافتن آب معرفت، نخل استوار و بلندقامتی می‌روید که نماد صبر و پایداری است، تاکستان پرثمری شکل می‌گیرد که نشانۀ لذت‌های معنوی است و کشتزار پرباری به وجود می‌آید که منافعش به دیگران نیز می‌رسد

نکتۀ عمیق اینجاست که همه اینها از یک منبع واحد سیراب می‌شوند، هرکدام ثمرۀ خاص خود را دارند، با یکدیگر در تعارض نیستند و هم برای صاحبش مفیدند و هم دیگران از آن بهره‌مند می‌شوند.

وقتی آب گوارای معرفت در وجود انسان جاری شود، توفیق عمل صالح را به‌ارمغان می‌آورد، مستی و لذت عبادت را نصیب می‌کند، شیرینی درک و شهود را می‌چشاند و هنگام به بار نشستن، هم خود انسان و هم دیگران از ثمراتش بهره‌مند می‌شوند.

معرفت حقیقی محدود به حوزه‌ای خاص نیست، بلکه در روابط اجتماعی تجلی می‌کند، در اعمال عبادی ظهور می‌یابد، در اخلاق فردی متبلور می‌شود و همۀ جوانب زندگی را تحت تأثیر قرار می‌دهد. همان‌گونه که یک آب واحد می‌تواند باغ‌های متنوعی را سیراب کند، معرفت اصیل نیز می‌تواند همزمان ابعاد مختلف وجود انسان را بارور سازد و هر بخش را به گونه‌ای خاص شکوفا کند.

 

تحول بدون خواست درونی

 

«إِنَّ اللّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ»[11]

«خدا حال هیچ قومی را دگرگون نخواهد کرد تا زمانی که خود آن قوم حالشان را تغییر دهند.»

تغییرات افراد با خواست خود آنهاست و اگر آنها نخواهند خدا هم آنها را تغییر نمی‌دهد. ما اشتباه می‌کنیم که خود را مظهر اسم مغیّر خدا نمی‌دانیم. ما باید از درون خواهان تغییر باشیم تا از برون امداد مناسب نصیبمان شود. اگر فردی، خودش از درون خواهان تغییر نیست تمام کائنات هم بخواهند او را تغییر دهند این قدرت را دارد که مقاومت کند و تغییر را نپذیرد.

اشتباهی که ما می‌کنیم این است که گمان می‌کنیم اگر بنده هم نخواهد، خدا می‌تواند او را تغییر دهد. خدا می‌تواند به بنده توفیق بدهد میل بنده عوض شود. تا به حال میل بنده نخواستن این حقیقت بوده است و از این به بعد میل او تغییر می‌کند. خدا بدون تغییر میل بنده، کاری را انجام نمی‌دهد.

اشتباه می‌کنیم که خود را در زمینۀ تغییر، نافذ نمی‌بینیم. قرآن می‌گوید: نفوذ ارادۀ افراد آن چنان زیاد است که اگر نخواهند تغییر کنند، خدا هم نمی‌تواند اینها را به جبر، وادار به تغییر کند.

یکی از اشتباهات زندگی این است که ما خود را در زمینۀ تغییر خود بی‌تأثیر می‌بینیم و باور نداریم که خواست ما برای تغییرات و اصلاحات‌مان بسیار مؤثر است.

 

 پایداری باطل دربرابرحق

 

«أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا.»[12]

«خداوند از آسمان آبى فرو فرستاد، پس رودخانه‌ها به اندازه (ظرفيّت) خويش جارى می‌شود.»

 

گاه با مشاهدۀ حاکمیت و غلبه باطل، گمان می‌کنیم که همواره در طول تاریخ باطل مسلط بر حق بوده‌ است و حق را هرگز امکان غلبه نیست. در حالی که قرآن می‌گوید: تسلط باطل موقتی است، آن چه پایدار است حق است نه باطل! بر همین اساس اشتباه است اگر غلبۀ ظاهری باطل را ماندگار بدانیم.

آن زمان که به جامعه می‌نگریم و آن را مملو از فسق و فجور و فحشا می‌بینیم، چه بسا گمان می‌کنیم چنین فرهنگی بر اعتقادات همۀ مردم، حاکمیت پیدا کرده ‌است؛ فرهنگ اکثریتی که آهنگِ بی‌دینی ولاابالی‌گری سر می‌دهند! اما قرآن خط بطلانی بر این گمان و تفکر نادرست می‌کشد و نوید پیروزی حق را سر می‌دهد، و در گوش ما می‌خواند که اصولاً باطل ناپایدار است. وجود باطل مانند کف هایی بر روی آب است؛ حباب‌هایی بزرگ و در حال حرکتی که همهٔ سطح رود‌خانه را پوشانده‌اند؛ اما پس از گذشت زمانی نه‌چندان دور سرانجام این حباب‌ها فرو می‌نشینند و آب پاک و زلال در بستر رودخانه و دریا به آرامی؛ اما در نهایت شکوه و جلال خود را به نمایش می‌گذارد.

 

چرا باطل هرگز پایدار نمی‌ماند؟

 

کف‌ها همیشه پُرسروصدا و پُرجوش و خروش‌اند؛ اما نابود شدنی و ازبین‌رفتنی هستند. آنچه بر صفحۀ تاریخ مانده و می‌ماند وجود حق و راستی است که ماندگار، همیشگی و به یاد ماندنی است. بنابراین صِرف تسلط ظاهری باطل بر حق، دلیل بر پایداری باطل نیست. آری این کف‌ها همگی مثل هم هستند، کفی که روی آب را فرا می‌گیرد یا کفی که هنگام ذوب فلزات روی آن رامی‌پوشاند، گرچه جوش و خروش دارند؛ اما سرانجام از بین رفتنی هستند.

 

تاریخ جلسه: 1400/4/27 ـ جلسه 5

«برگرفته از بیانات استاده زهره بروجردی»  

 


[1]. سوره مومنون، آیه 99 و 100.

[2]. جامع السعادات، ج 3، ص 46.

[3]. سوره نور، آیه 28.

[4]. سوره نور، آیه 58.

[5]. سوره نور، آیه 26.

[6]. سوره نور، آیه 63.

[7]. تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۰، ص۳۴۶.

[8]. سوره نحل، آیه 7.

[9]. سوره فرقان، آیه 44.

[10]. سوره رعد، آیه 4.

[11]. سوره رعد، آیه 11.

[12]. سوره رعد، آیه 17.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فهرست مطالب

مطالب مرتبط