مقدمه
از آن جا که امور اشتباه بسیار شبیه به حق هستند، انسان متوجه خطای آن نیست. به دلیل تشابه باطل با حق، و کار اصیل با اشتباه، بطلان خطا شناخته نمیشود. در نتیجه بسیاری از افراد انجام بعضی امور را اشتباه نمیدانند تا از آن پرهیز کنند. باطل را به دلیل شباهت با حق بهراحتی نمیتوان تشخیص داد؛ اما خدای سبحان در پرتو نور ولایت قرآن و عترت، از امور اشتباه پردهبرداری میکند و انسان را متوجه بعضی از اشتباهات میسازد.
ظهور کدورت قلبی در ظاهر آدمی
«مَا أَضْمَرَ أَحَدٌ شَيْئاً إِلَّا ظَهَرَ فِي فَلَتَاتِ لِسَانِهِ وَ صَفَحَاتِ وَجْهِه»[1]
«كسى چيزى را در دل پنهان نمیكند مگر آن كه در سخنان بى انديشه و رنگ رخسارش هويدا میشود.»
«فَلَتَاتِ» » سخن بدون فکر و اندیشه است. سخنانی است که در کمال غفلت از انسان صادر و ناگهان بر زبان فرد جاری میشود. سخن، شخصیت فرد را معلوم میکند و باطن را برملا میسازد.
گاهی گمان میکنیم اگر در ظاهر با گفتار و رفتار به دیگران اظهار محبت کنیم؛ ولی در دل به آنها عداوت، کینه و بدخواهی پنهان داشته باشیم، برای همیشه مخفی میماند و هیچ وقت ظهور نمیکند! تصور میکنیم تطهیر صندوقخانۀ دل از رذائل اخلاقی لازم نیست!
در ارتباطات اجتماعی با رفتار مؤدبانه و به کارگیری الفاظ محترمانه سعی در نمایش شخصیت اجتماعی خوب از خود داریم و آن را برای جلوگیری از آسیب به روابط بین خود و اطرافیان کافی میدانیم،در حالیکه امیرالمؤمنین در نهج البلاغه متذکر میشود انسان هر امری درون خویش پنهان کرده است از جمله حبّ، بغض، کینه، عداوت، حسادت، عیببینی، تحقیر و … قطعاً در گفتار و صورت او نمایان میشود. اموری که انسان در قلب خویش پنهان کرده است برای همیشه پنهان نمیماند و در گفتار حتی خطوط و رنگ چهره مشخص میشود.
رنگ رخساره خبر میدهد از سرّ درون
این گمان که بین دل و زبان راهی نیست، اشتباه است. راه میان دل و ظاهر بسته نیست، هر آنچه در دل وجود دارد ،بالاخره در زبان اظهار و در چهره نمایان میشود.
برای مثال اگر شخصی در گفتار ظاهری، مراعات ادب و احترام را دارد؛ اما به دلیل سواد اندکی که اندوخته است از بالا به پایین به دیگران مینگرد و خود را بالاتر از آنها میداند، در نهایت، نحوۀ سخن گفتن آشکار میکند دیگران را به حساب نمیآورد.
امیرالمؤمنین میفرماید آنچه در درون افراد است، حتی اگر مدیریت سخنان را رعایت کنند، حتمأ در ظاهر آنها نمایش مییابد. به طور کلی از چهرۀ انسان آشکار میشود که برای دیگران اعتبار و احترام قائل هست یا نه! گاهی اوقات انسان نسبت به فردی کینه یا حسادت دارد؛ اما سعی میکند با جملات زیبا و صورت منبسط با او برخورد کند؛ اما به فرموده امیرالمؤمنین این سعی بیهوده است.
اصلاح باطن به جای ظاهرسازی
انسان بایستی بهجای تمرکز بر اصلاح ظاهر، سعی و تلاش خود را بر تطهیر دل بکار گیرد و دل خود را با اطرافیان اصلاح کند. زیرا در بزنگاهها کینه در گفتار، صورت، رنگ و خطوط چهره دیده میشود.
این فرمایش از امیرالمؤمنین است که ذرهای مبالغه در گفتارشان نیست. بنابراین، تصور امکان فاصله بین دل و زبان اشتباه است. امکان ادب و خیرخواهی ظاهری ممکن است؛ اما در نهایت، کینه، خود را نمایان میکند. هرچقدر انسان سعی کند احساس خود را در دل پنهان کند، قطعاً در زبان و صورت او آشکار میشود. گاهی اوقات حتی رنگ چهرۀ فرد تغییر میکند. گاهی انسان در باطن از شخصی ناراضی است؛ اما در ظاهر سعی میکند با او خوب و خوش باشد و انبساط ظاهری داشته باشد؛ ولی در نهایت این ناخشنودی آشکار میشود.
برای مثال فردی از یکی از اطرافیان خویش به دلیل رفتار ناشایست و انجام امور خلاف که از آنها عذرخواهی نکرده، ناراضی است؛ ولی در مراودات اجتماعی ملتزم بر رفتار محترمانه با اوست؛ اما در نهایت آن شخص متوجه ناخشنودی فرد میشود.
یا در روابط اجتماعی، اگر فردی خود را مشتاق دیدار اطرافیان نمایش دهد؛ در دل از آنها مکدر است، در نهایت این کدورت در صورت ظاهر میشود. به عبارت دیگر، گمان قدرت تداوم روابط تصنعی، اشتباه است. روابط با دیگران باید باطنی و صحیح باشد. گفتار و رفتار ظاهری بیانگر باطن افراد است. به همین جهت انسان بیش از این که در اصلاح ظاهر کوشش کند به اصلاح باطن خود بپردازد. در این صورت به این دلیل که در باطن و درون نسبت به هیچ یک از آنها کینه، حسادت، عداوت، نیرنگ، نفاق و… ندارد. نگران انتقال ناخشنودی به اطرافیان نیست. به عبارت دیگر انسان در روابط اجتماعی نگران گفتار آزاردهنده نیست زیرا به قلب خود مطمئن است که در باطن هیچ کدورتی از آنها ندارد.
تأثیر باطن بر ظاهر
در بعضی از آیات قرآن ظهور باطن در ظاهر ذکر شده است:
«مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ تَراهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سيماهُمْ في وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ»[2]
«محمّد، رسول خداست و كسانى كه با او هستند، بر كفّار، سخت و در ميان خودشان مهربانند. آنان را پيوسته در ركوع و سجود مىبينى، كه فضل و رضوان را از خدا مىجويند، نشانه آنان در رخسارشان از اثر سجود نمايان است.»
این اثر تنها جای مُهر در پیشانی نیست؛ بلکه اثر خضوعی است که انسان قلباً در مقابل خدا دارد و در صورت او هم ظاهر است. در صورت آنها کبر و غرور دیده نمیشود و خضوع باطنی در سیمای ظاهری آنها هم ظهور دارد.
در نتیجه انسان در روابط با دیگران به جای ارتکاب اشتباه ظاهرسازی، باطن خود را از کینهها، کدورتها و دورنگیها شستشو دهد و پاک کند در آن صورت روابط ظاهری، سالم خواهد شد.
اظهار عجز
«امْشِ بِدَائِكَ مَا مَشَى بِك»[3]
«درد خود را بسر ببر چندان كه او ترا راه مى برد (از پا نينداخته يعنى براى اندك بيمارى بسترى مشو)»
بعضی از افراد، بهمجرد دردمند شدن، ناله و شکایتشان بلند است، بلافاصله خود را بستری میکنند، توجه بیش ازحد به خود دارند و گمان میکنند با این روش خوب میشوند، البته استثنائاتی وجود دارد مانند زمان رواج کرونا، که فعالیت بدنی باعث تشدید بیماری میشد؛ اما به طور معمول برخی گمان میکنند هنگام بیماری با طرح شکایت از درد، توجه فوقالعادۀ دیگران را به خود معطوف میکنند و معالجهشان قطعی و حتمی خواهد بود.
بعضی افراد بیماریهای متداول و دردهای سبک را بی جهت به همه اعلام میکنند و آن را بزرگ جلوه میدهند در حالی که امیرالمؤمنین میگویند، تا زمانی که درد شما را زمینگیرنکرده است، خود را عاجز نکنید؛ یعنی درد را مدیریت کنید.
گاهی افراد صبح با درد، سر کار موظف خود حاضر میشوند؛ اما شبهنگام که به منزل باز میگردند درد را فراموش کردهاند. و حتی از اینکه در منزل درد داشتند و خارج منزل آن را فراموش کرده و حس نکردهاند از اهل منزل شرمنده هستند. دلیل این ماجرا این است که به مغز خویش فرمان دادهاند در انظار مردم نمیتوان با اظهار درد آنها را آزرده ساخت. بنابراین درد را مدیریت میکنند؛ در نتیجه اگر انسان به مجرد کوچکترین درد خود را دردمند جدی به حساب میآورد در اشتباه است.
امیرالمؤمنین در یک روایت با صراحت این نکته را متذکر میشود:
«لَا تَضْطَجِعْ مَا اسْتَطَعْتَ الْقِيَامَ مِنَ الْعِلَّة»[4]
«تا زمانی که با درد میتوانی سرپا باشی در بستر قرار نگیر.»
«اصطِجاع» باب افتعال بهمعنای در بستر خوابیدن است. بعضی از افراد به مجرد کوچکترین بیماری از کاه، کوه میسازند و بیماری را بزرگ جلوه میدهند. بیماری هم روزبروز بیشتر بر آنها غلبه میکند؛ اما امیرالمؤمنین میفرماید، به بیماری فرصت ندهید. تا زمانی که با درد، استطاعت سرپا ایستادن دارید در بستر نخوابید. به طور کلیً افرادی که زود به زود به خود مرخصی میدهند در اشتباه هستند. مرخصی برای زمانی است که انسان به هیچ وجه قدرت ایستادن ندارد.
ناتوانی در هنگام توانایی
در حقیقت اگر انسان هنگام توانایی مانند افراد ناتوان رفتار میکند، در اشتباه است. گاهی اوقات افراد برای جلب ترحم، جلب توجه، جلب محبت و… مانند افراد ناتوان رفتار میکنند؛ اما این دلایل ناشی از فقر این افراد است. همانگونه که تکدّی یک شخص متمول در انظار دیگران زشت است، اگر انسان سالم رفتار افراد فقیر را تقلید کند ناشایست است.
کاهش اعتبار، پیامد اظهار ناتوانی
مادری که در کهنسالی به بهانۀ ناتوانی، از فرزندانش توقع انجام امور خود را دارد، دچار اشتباه شده است. اولین اثر ارتکاب چنین اشتباهی این است که از اعتبار او کاسته میشود و به عنوان یک فرد عاجز جلوه میکند. در صورتی که امام سجاد علیهالسلام در صحیفۀ سجادیه آموزش میدهد که والدین تا آخر عمر به فرزندان خیر فراوان برسانند؛ در نتیجه نباید دائم، منتظر و محتاجِ محبت، لطف و کمک آنها باشند.
اظهار عجز برای جلب محبت
بعضی با بهانۀ بیماری و بعضی با بهانۀ ناتوانی قصد جلب ترحم اطرافیان خود را دارند. حضرت امام کاظم علیه السلام که در میان حضرات معصومین مسئول عافیتبخشی است، می فرماید:
«ادْفَعُوا مُعَالَجَةَ الْأَطِبَّاءِ مَا انْدَفَعَ الْمُدَاوَاةُ عَنْكُم»[5]
«تا میتوانيد مراجعه ب پزشك را از خود دور داريد.»
تا زمانی که انسان فکر میکند زمام بیماری را در دست دارد و قدرت مهار آن را دارد نباید به اطباء مراجعه کند. چه بسا مراجعۀ مکرر و بدون دلیل به کادر پزشکی برای مجموعههایی درآمدهای نابجا ایجاد کند. کسانی که دائم و با کوچکترین مشکل به پزشک مراجعه میکنند، گرفتار سلسله آزمایشها و عوارضهای دنبالهدار میشوند.
بنابراین، یکی از اشتباهات زندگی این است که انسان خود را زود بازنشسته، از کار افتاده، و ناکارا فرض کند و برای سلامتی و توان یادگیری خویش محدودیت قرار دهد و با عبارت «از ما که گذشت!» خود را از دایرۀ تلاش و امید خارج سازد. همۀ این اِعمال محدودیتها به ضرر انسان است و جزو اشتباهات زندگی محسوب میشود. به طور مثال وقتی انسان برای یادگیری خویش محدودیت قرار میدهد، خود را از کسب علم محروم کرده است، وقتی توان خود را تعطیل میکند، آهستهآهسته بهسوی ناتوانیِ بیشتر میرود، وقتی درد را بر خود مسلط کرد و رنجوری خویش را به دیگران اعلام کرد، درد بر او مسلط میشود و او را از پا درمیآورد.
حضرت میفرماید، تا زمانی که دردت تو را سرپا نگه میدارد و راه میبرد، با او راه برو و خود را نیانداز. بعضی بهانه میآورند که اگر خود را ناتوان نشان ندهند کسی برای کمک به سوی آنان نمیرود. و به حال آنان رحم نمیکند؛ ولی ترحم دیگران در قبال نمایش عجز، بیارزش است.
افرادی هستند که بیماری را مهمانی بر بدن خویش فرض میکنند که چند روز محدود، اقامت دارد و خواهد رفت و البته ممکن است مهمان دیگری برسد؛ زیرا خانه، بدون مهمان نیست. هر مهمانی که میآید هزار بلا را دفع میکند، مطمئناً بیماریهای بزرگتری که پشت پرده بوده است، با این بیماری کوچک، از بین میرود.
نزاع با اطرافیان
«مَنْ كَثُرَ نِزَاعُهُ بِالْجَهْلِ دَامَ عَمَاهُ عَنِ الْحَق»[6]
«كسيكه بر اثر نادانى بسيار مكابره و زدوخورد کند، كورى و نابينايى او از حقّ هميشگى است.»
حضرت میفرماید: «کسی که به دلیل جهل با افراد، دعوا و درگیری دارد، نابینایی او نسبت به حق ادامه پیدا میکند. دلیل نزاع، جهل اوست. وقتی نمیداند، دائم با دیگران درگیر است.
نزاع، راهکارحل مشکلات نیست. یعنی هیچگاه انسان در جدال با فرزند، همسر، دوست و… نمیتواند زندگی خود را سامان دهد. به عبارت دیگر، نزاع راهکار اساسی و ابدی نیست. گاهی اوقات ممکن است نزاعِ صوریِ موقت، اثر تنبیهی داشته باشد؛ اما در این حکمت سخن از نزاع دائم است. کسی که دائم در حال جدال است، گمان میکند افراد نمیفهمند، و او مجبور است با صدای بلند، سخن بگوید!
امیرالمؤمنین میفرماید: اگر کسی برای اثبات حقیقت، از جدال استفاده میکند و فقط از طریق آن کار خود را پیش میبرد، هیچ وقت حقیقت را نمیبیند. تاکنون ندیده است و از این به بعد هم نخواهد دید. اشتباه این است که انسان گمان میکند فقط با دعوا قادر است کار خود را پیش ببرد، فقط با وارد کردن صدمه میتواند مسائل را حل کند. این فرد همیشه دعوایی وجنجالی است و حرف حساب ندارد.
جهالت، منشأ نزاع
امیرالمؤمنین میفرماید، منشأ دعوای زیاد جهالت است؛ یعنی چنین فردی راهکارهای صحیح مقابله با دیگران را نمیداند به همین جهت به نزاع میپردازد؛ به عبارت دیگر فرد ضعیفی است. آدم قوی اهل نزاع دائم نیست. کسی که دائم با اطرافیان درگیر است و با فرزند، همسر، دوست و …دعوا دارد، به تعبیر امیرالمؤمنین، جاهل است! اهل علم و عقل کثیرالنزاع نیستند. مجازات خدا برای چنین شخصی که قصد دارد از طریق دعوا حق را به دیگران بفهماند، این است که حقیقت را نمیبیند. نزاع بر بصیرت او پرده میاندازد و نابینا میشود. به عبارت دیگر، کثیرالنزاع نسبت به حقیقت نابیناست. گمان اشتباهی است که میتوان از طریق دعوا در زندگی حقیقت را اثبات کرد. گمان اشتباهی است که راهکار اصلاح امور زندگی نزاع است، گمان اشتباهی است که دعوا را راه میانبُر میدانیم!
گفتگوی محبتآمیز به جای نزاع
شیوۀ زندگی خانوادگی عدهای چنین است که تا در منزل داد و فریاد نکنند، کارشان پیش نمیرود. خانه محل فریاد نیست، محل درگیری نیست. خانه، محل توزیع محبت است. روش تربیتی افراد خانوده به نحوی که صرفأ با فریاد به وظایف خویش عمل کنند، اشتباه است؛ یعنی آنها را از انسانیت جدا کردهاند. وقتی میتوان با زبان مِهرولطف سخن گفت، استفاده از زبان قهر و الفاظ جدلی اشتباه است.
حضرت میفرماید، عقوبت نزاع بر فرد نزاعکننده وارد میشود و خدا او را مبتلا به محجوبیت از حقیقت میکند تا بعد از آن، حق را نبیند و نفهمد.
گاهی در منازعات، دو طرف در صدد اثبات نظر خویش هستند؛ اما اگر یکی از طرفین با مدارا سکوت کند و در یک زمان مناسب که فضای خانه خوب، خوش و راحت است به طرف مقابل یادآوری کند در مورد نظری که ارائه کرده است، نزاع از محیط رخت بر میبندد؛ زیرا طرف مقابل را به تفکر و تأمل وا میدارد که راه بهتری هم وجود دارد! در نتیجه طرف مقابل بدون درگیری آرامآرام و پلهپله متوجة حقیقت خواهد شد؛ اما اگر قرار فقط بر دعوا باشد، حقیقت، قربانی منیّت افراد میشود. قرار بر این است که انسان اطرافیان خود را حقیقتشناس تربیت کند تنها در صورتی که کسی حقیقت را انکار کرد برای قطع نظریۀ خلاف او، گاهی نزاع لازم میشود.
غفلت از انحرافات
«وَ مَنْ زَاغَ سَاءَتْ عِنْدَهُ الْحَسَنَةُ وَ حَسُنَتْ عِنْدَهُ السَّيِّئَةُ»[7]
«كسيكه از حقّ دست بكشد شايستگى نزد او زشت و زشتى و ناپسندى نيكو گردد، و به مستى گمراهى مست شود.»
«زاغ » از ماده «زیغ» بهمعنای انحراف است. اثر ذرهای انحراف از جادۀ حق و حقیقت این است که بدیها به نظر انسان خوب میآید و خوبیها به نظر او بد میرسد. در نظر او حسنه، سیئه و سیئه، حسنه است. یکی از اشتباهات مهم زندگی این است که انسان برای انحراف افراد اثری قائل نیست و با عذرتراشیهای مختلف از جمله جوانی، ناآگاهی و … قدم کج افراد را توجیه میکنند.
برای مثال اگر فردی برای رسیدن به مقصدی که برای رسیدن به آن عجله دارد و با تنگی زمان روبروست، در مسیر فرودگاه یک پیچ را اشتباه رد کند، حتی اگر بقیۀ مسیر را به درستی طی کند، از پرواز عقب میماند و به مقصد نخواهد رسید! اولین اثر ذرهای زاویه از جادۀ حقیقت این است که دیدگاه انسان تغییر میکند و مسیر او در جادۀ دیگری قرار میگیرد که در نظر او نهتنها بد نیست؛ بلکه بسیار صحیح است. به عبارت دیگر مشکل این است که فرد با ذرهای انحراف، در جادۀ اصلی نیست به همین دلیل واقعنگر نیست و سیئات به نظرش خیلی خوب است و نهتنها آن را عیب نمیداند؛ بلکه به نظرش زیبا میرسد.
برای مثال گمان میکند در این دوران کمی بیدینی اشکال ندارد! دورۀ بیحجابی است، بدون دروغ نمیتوان زندگی را گذراند! با رزق حلال نمیتوان معیشت را تأمین کرد! کسی که با رزق حلال معشیت خود را تأمین میکند بیعرضه است! و افراد باعرضه از طریق مال حرام ارتزاق میکنند و… یعنی سیئات به نظرشان خوب است.
در نتیجه، یکی از اشتباهات زندگی این است که انسان برای انحرافات اثر فوری قائل نباشد. در صورتی که هر انحراف، یک اثر جدی در زندگی فرد میگذارد. مگر اینکه خدا دست او را بگیرد و بهسوی جادۀ اصلی بیاورد. در حقیقت هر انحرافی موجب نگاه نادرست انسان میشود. انحراف از جادۀ حقیقت در دیدگاه انسان تأثیر میگذارد و سیئه در نظراو حسنه و حسنه، سیئه میآید.
زندگی در سنگلاخ
«وَ مَنْ شَاقَّ وَعُرَتْ عَلَيْهِ طُرُقُهُ وَ أَعْضَلَ عَلَيْهِ أَمْرُهُ وَ ضَاقَ عَلَيْهِ مَخْرَجُهُ»[8]
«کسي كه دشمنى نموده زير بار حقّ نرود راههايش دشوار و كارش سخت و طريق بيرون آمدنش (از ضلالت و گمراهى) تنگ باشد.»
«وَعَرَ» بهمعنای زمین سنگلاخ است. «شِقاق» دو چیز متصل به هم است. شقه کردن گوسفند از وسط یعنی دو طرف گوسفند به هم وصل بود و اکنون جدا شد.
وقتی انسان از حقوحقیقت جدا شد؛ یعنی دین یک طرف قرار گرفت و فرد در طرف مقابل ایستاد و توجهی به دین نداشت، راه زندگیاش سنگلاخ است که حرکت در آن مسیر بسیار دشوار است. افراد در جادۀ سنگلاخ زمین میخورند، زخمی میشوند و امر زندگی برای آنها مشکل میشود.
در حقیقت وقتی انسان از دین جدا شد زندگی او با آرامش، سهولت و آسانی نیست. جدایی از حقیقت زندگی را سخت میکند؛ زیرا از کانون انرژی جدا شده است. وقتی انسان با خداست خدا امور او را آسان و راحت میکند و موانع را برمیداردۀ اما وقتی از خدا دور شد، زندگی سخت و پُرمشکل میشود و خروج از تنگناها سخت است و انسان در مضیقه و فشار قرار میگیرد.
ارتباط بیدینی و ایجاد مشکلات
گاهی افراد برای رفع مشکلات مادی فرزندان خود دست به دعا برمیدارند؛ اما نسبت به اعتقادات، رفتار و نیّات آنها و اهمال در اجرای فرامین نماز، روزه، حجاب و…بی توجه هستند. در صورتی که اگر والدین برای تدیّن فرزندان خود دعا کنند، امور دنیایی آنها هم حل خواهد شد. وقتی انسان به حقیقت و به دین روی بیاورد ،خدا همۀ امور او را اصلاح میکند. خدا بر طبق سنتها و قوانین عمل میکند؛ بنابراین وقتی فردی در جادۀ دین نیست طبق این قوانین و سنن، دائم با مشکلات مواجه است.
«مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً»[9]
«کسی که از ذکر من اعراض دارد، در تنگی معیشت قرار میگیرد.»
البته انسان متدین نیز در دنیا با مشکلات مواجه است؛ زیرا: «الدُّنیا دَارٌ بِالْبَلَاءِ مَحْفُوفَةٌ»[10] «دنیا خانهای است که در بلا پیچیده شده است.»؛ ولی فرد متدین به خدا اعتماد دارد. اطمینان دارد خدا در مشکلات به او کمک خواهد کرد تا از آنها عبور کند. او به هیچ کس اعتماد ندارد و معتقد است برای عبور از سنگلاخهای زندگی از مقام، قدرت، مدرک، و … کاری ساخته نیست.
جدایی از حقیقت و زندگی دشوار
این گمان اشتباه است که اگر کسی از حقیقت جدا شد و از دین دست برداشت، زندگی میکند؛ زیرا فردی که دائم در بیابان پُرسنگلاخ است، زندگی ندارد. شخصی که دائم در دستاندازها قرار میگیرد، دچار آسیب است و دائم در حال تعمیرات و رفع آسیبهاست. با بیدینی، کسی نمیتواند زندگی کند. اگرانسان خود را از دین جدا کرد راههای زندگی برای او سخت میشود، اموراتش پر از مانع است و خروج از تنگناها برای او بسیار دشوار است و همیشه تحت فشار است.
نقش دین در خروج از مشکلات
دین در تسهیل امورات و خروج انسان از مشکلات نقش اساسی دارد. وقتی انسان دیدگاه دینی صحیح دارد بروز مشکلات را در زندگی گذرا و موقت میبیند که بعد از مدت زمان محدودی هیچ اثری ازآنها مشاهده نمیشود و با شعار «این نیز بگذرد» با کمک خدا از کنار بحرانهای زندگی به سلامت عبور میکند. آنچه در نظر چنین انسانی مخاطرهآمیز است آسیب به دین او است. نگران است مشکلات در روند دینداری او آسیب وارد کنند.
بنابراین فرد بیدین در زمین پُر سنگلاخ، روز خوش در زندگی خود نمیبیند، تمام وقت تحت فشار است و اموراتش بسیار پر مانع است زیرا دین، انسان را از موانع عبور میدهد. وقتی انسان خدا را کنار گذاشت، زندگی او پر از مانع است و بعد از پشت سر گذاشتن هر مانع، مانع جدیدی ظاهر میشود.
مهم این است که انسان بنده باشد وقتی بنده نیست گرفتار بزرگترین مانع در زندگی شده است. اگر انسان بیدین کمی به آینده خویش بیاندیشد و به زندگی بعد از دورۀ بیدینی فکر کند، اشتباه خویش را باور میکند؛ زیرا انسان برای مدت محدود چهل، هفتاد یا صد سال خلق نشده، بلکه برای ابدیت خلق شده است. قرار است انسان سعادت جاودانه داشته باشد، سعادت موقت مخصوص او نیست؛ اما وقتی از دین جدا شد در زندگی ابدی محکوم به عذاب است.
مرحوم علامه طباطبایی در مورد عذاب، میفرماید: «اگر سعادت، فقط سعادت مادی باشد و سعادت معنوی وجود نداشته باشد، انسان هماکنون در این دنیا در عذاب است؛ زیرا دورۀ مادیت تمام میشود، دورۀ خوشی مادی تمام میشود. همین که انسان گمان کند همه چیز در حال تمام شدن است، نگران آیندۀ مبهم خویش شده و معذب میشود؛ اما وقتی مطمئن باشد عملی که در این دنیا انجام میدهد تا قیامت برکت دارد، فکر این خوشی ابدی حال او را خوش میکند، گرچه جسم او رنجور شده باشد.
تاریخ جلسه: 1400/8/10 ـ جلسه 5
«برگرفته از بیانات استاده زهره بروجردی»
[1]. نهجالبلاغه، حکمت 25.
[2]. سوره فتح، آیه 29.
[3]. نهجالبلاغه مرحوم فیضالإسلام، حکمت 26.
[4]. بحار الأنوار، ج۷۸، ص.۲۰۴.
[5] – بحارالأنوار، ج59، ص63
[6] – نهجالبلاغه مرحوم فیضالإسلام، حکمت 31، فراز 6
[7]. نهجالبلاغه مرحوم فیضالإسلام، حکمت 31 فراز 6 .
[8]. نهجالبلاغه مرحوم فیضالإسلام، حکمت 31، فراز 6.
[9]. سوره طه، آیه 124.
[10]. نهجالبلاغه، خطبه 226.