اشتباهات زندگی (در نهج‌البلاغه) ـ بخش چهارم

مقدمه

 

همۀ افراد در زندگی اشتباهاتی دارند که گاهی آن را اشتباه و خطا  نمی­‌دانند؛ ولی در محضر اهل معنا اشتباه بودن این امور آشکار می­شود و انسان متوجه خطای خویش خواهد شد. با شناسایی اشتباهات زندگی نیمی از مسیرِ صحیح طی می­‌شود و با خودداری و انصراف از اجرای اشتباهات نیز باقیماندۀ راه طی خواهد شد.

معمولأ افراد خیلی دیر به اشتباهات خویش پی می‌برند و در شرایط عادی کار زیادی برای اصلاح اشتباهات نمی‌توان انجام داد و تصحیح آن خیلی سخت است. از وجود مقدس امیرالمؤمنین و با نور ولایت ایشان از لابلای حکمت‌های نهج‌البلاغه بعضی از امور اشتباه در زندگی شناسایی می‌شود. از ایشان به‌عنوان واسطۀ فیض طلب می‌کنیم برای همۀ افراد دعا کنند تا صیانت و عصمت از اشتباهات نصیب آنان شود و در باقی‌ماندۀ عمر توفیق جبران اشتباهات سابق نیز به نحو مناسب نصیب همه شود.

 

نادیده گرفتن نعمت‌های کوچک

 

«إِذَا وَصَلَتْ إِلَيْکمْ أَطْرَافُ النِّعَمِ‏ فَلَا تُنَفِّرُوا أَقْصَاهَا بِقِلَّةِ الشُّکر»[1]

«هرگاه نمونه‌هاى نعمت‌ها به شما رسيد پس بازماندۀ آن را با کمى شکر و سپاس دور نسازيد. (به اندک نعمتى که رسيديد سپاسگزارى کنيد تا به بسيارى از آن برسيد.)»

زمانی که به‌زعم خود نمونۀ کوچکی از نعمت، به ما می‌رسد، نباید به دلیل اندک شمردن نعمت، شکر را ترک کنیم. زیرا این نعمتِ به ظاهر اندک، بخشی از خروار است که اگر شکر آن را به جا آوریم، قادر به شکر خروارها نعمت نیز خواهیم شد. به تعبیر دیگر اگر شاکر خُرده‌نعمت‌ها باشیم، قادر به شکر نعمت‌های کلان هم خواهیم بود. اما اگر شاکر نعمت اندک نباشیم، نعمت‌های زیاد را هم فراری می‌دهیم. شکر نعمت‌های جانبی، موجب شکر نعمت‌های اصلی می‌شود.

یکی از اشتباهات رایج در زندگی که معمولاً آن را اشتباه حساب نمی‌کنیم این است که همیشه در جستجوی نعمت‌های کلان، مهم، بزرگ و اساسی هستیم و نعمت‌های جزئی، اندک، ناچیز و جنبی در زندگی را نعمت نمی‌دانیم. در حالی‌که توفیق شکر نعمت‌های جزئی، موانع دسترسی به نعمت‌های کلان را مرتفع می‌کند و آنها را وارد زندگی می‌سازد.

شکر نعمت‌های جزئی و اندک، مقدمۀ ورود نعمات کلان و کامل است؛ اما معمولاً افراد نعمت‌های جزئی را نعمت حساب نمی‌کنند و به نظرشان آنقدر ناچیز است که نیاز به شکر ندارد. غالبأ در زندگی‌ خویش نه‌تنها شاکر‌ نعمات جزئی نیستیم؛ بلکه آن را لازم نمی‌دانیم. به زعم خویش به‌دنبال نعمات کلّی، بزرگ و مهم هستیم و در باورمان نمی‌گنجد با شکر نعمات جزئی، موانع کسب نعمات بزرگ مرتفع می‌شود. با شکر هر نعمت جزئی ازدیاد صورت می‌گیرد و هم وجود آدمی گسترده می‌شود و هم، نعمات افزونی می‌یابد.

 

معنای شکر

 

شکر نعمت، یعنی انسان اوّلاً بابت نعمت‌های جزئی خوشحال باشد؛ ثانیاً در مقابل خدای سبحان ثناگو باشد؛ ثالثأ نعمت‌های جزئی را صحیح مصرف کند؛ اما وقتی انسان برای دریافت نعمت جزئی خوشحال نیست، بالتبع شکر آن را به جا نمی‌آورد. تمام حرکات بدن انسان شکر لازم دارد. اگر در حرکت انگشتان دست انسان اختلال ایجاد شود، بدن کارآیی خویش را از دست می‌دهد. گاهی یک گوشۀ ناخن تا مغز استخوان را به درد می‌آورد.

وقتی انسان برای دریافت نعم جزئی دائم مشغول شکر شود، به گونه‌ای رنگ زندگی او عوض می‌شود که فرصت عیب دیدن، عیب گفتن، متأثر بودن بابت نداشته‌ها و … را ندارد و همۀ زندگی او غرق شکر می‌شود.

بعضی افراد گمان می‌کنند مثلاً همسرشان باید دارای کمالات والا باشد تا شاکر وجود او شوند و بابت رفتارهای مناسب کوچکی که انجام می‌دهد، شاکر خدا نیستند و به نظرشان امر مهمی نیست! یا والدین در مورد فرزندان گمان می‌کنند کمالات کوچک فرزندانشان طبیعی است و باید اینگونه باشد و تا امور مهمی که در ذهن‌ خود دارند، محقق نشود، شاکر کمالات کوچک فرزند خویش نیستند!

اگر شاکر نعمت‌های خُرد و جزئی باشیم، خودبه‌خود سایر نعمت‌ها نه‌تنها دفع نمی‌شود؛ بلکه جذب می‌شود. اشتباه این است که باور نداریم که شکر نِعَم جزئی موجب سرازیر شدن نِعَم اصلی به زندگی ما می‌شود.

 

سرزنش خطاکار

 

«مَا کلُ‏ مَفْتُونٍ‏ يُعَاتَب»[2]

«هر گرفتار فتنه و بلا را نبايد سرزنش کرد. (زيرا بسا شخص از روى اضطرار و ناچارى گرفتار شده پس سرزنش نمودن او روا نبود، چون سودى ندارد، بلکه بايستى او را کمک و يارى کرد يا درباره­اش دعا کرد تا از آن رهائى يابد.)»

این چنین نیست که هرکس به بلا مبتلا شد، مورد عتاب قرار گیرد. حق نداریم افرادی را که گرفتار بلا شدند، سرزنش کنیم؛ زیرا ابتلای آنان اختیاری نیست. یکی از اشتباهات آن است که به خود اجازه ‌دهیم که فرد گرفتار را سرزنش کنیم. سرزنش و عتاب برای بعضی از افرادی که گرفتار بلا می‌شوند، لازم است؛ زیرا آگاهانه بلا را انتخاب کرده‌اند. برای مثال فرد بالغ و عاقلی که آگاه به امور است، با انتخاب دوست نامناسب گرفتار عوارض سوء می‌شود؛ عوارض سوئی که از طریق دوست نامناسب وارد زندگی این فرد می‌شود، انتخابی است؛ زیرا با فهم و آگاهی دوست ناشایست را برگزیده، در حالی‌که از تأثیرات مخرب مجالست با چنین فردی آگاه است! حال اگر به چنین دوستیِ مخربی ادامه دهد و معاشرت را قطع نکند، مورد عتاب قرار می‌گیرد.

به عبارت دیگر هرگاه انسان عالمانه و آگاهانه به میدان بلا وارد شود، دیگران حق سرزنش او را دارند؛ اما این حکمت در این مورد نیست. برای مثال در دوران کرونا، هیچ‌کس نمی‌تواند افرادی که علیرغم رعایت احتیاط برای گرفتار نشدن به این بیماری در اثر ابتلا به کرونا از دنیا رفتند، سرزنش کند. شاید تنها سرزنش این باشد که چرا اینقدر احتیاط کردند تا ترس از ابتلاء، آن‌ها را از پای درآورد. حتی ترس هم اختیاری نیست.

 

سرزنش ممدوح

 

اطرافیان اجازۀ سرزنش هر فرد گرفتار را ندارند. فرد خلافکاری که با وجود تذکرات مکرّر اصرار بر انجام عمل خلاف دارد، بایستی عتاب شود تا در نهایت، اشتباه خود را ترک کند؛ زیرا بر طبق شرع، اصرار بر گناه صغیره، به گناه کبیره منجر می‌شود. تکرار آگاهانۀ عمل خلاف با وجود تذکرات متعدد، مصداق اصرار بر خطای صغیره‌ای است که تبدیل به خطای کبیره می‌شود و در اینجا عتاب لازم است؛ زیرا خدا این صغیره را کبیره حساب می‌کند؛ یعنی جنس خطا متفاوت است.

در واقع چنین فردی با تکرار خطا و اشتباه، به خویش بی‌حرمتی کرده و با تکرار فعل نامناسب، خود را تحقیر کرده است. بنابراین عتاب و سرزنش، شایستۀ اوست.

 

سرزنش مذموم

 

اما انسان نباید به خود اجازۀ عتاب به هرکس که گرفتار فتنه، مشکل و آسیب است، بدهد؛ زیرا خیلی از اوقات گرفتاری برای ارتقاء انسان است و ثمرۀ انتخاب سوء نیست. به طور مثال اگر فردی که دائماً به بیماران رسیدگی دارد و بدون منت و اذیت به محرومان امدادرسانی می‌کند، بیمار شد، اطرافیان نباید بیماری را حق او تصور کنند و او را مورد عتاب قرار دهند.

گاهی اوقات انسان از دور امور زندگی افراد را ملاحظه می‌کند و آنها را مورد قضاوت قرار می‌دهد. به طور مثال از دور زندگی خانوادگی فردی را که در روابط عاطفی شکست خورده است، قضاوت می‌کند و به خود اجازۀ سرزنش می‌دهد. کسی از خلوت زندگی افراد مطلع نیست و نمی‌داند بین زوجین چه ‌گذشته است و هر یک چقدر سختی کشیده‌اند که حاضر است از فرزندش جدا شود!

 

آگاهی‌بخشی به جای سرزنش

 

صحیح این است که انسان به جای سرزنش افراد به آنها آگاهی دهد، کمک کند تا روش خود را تغییر دهند، کمک کند تا توانا شوند، کمک کند تا انتخاب صحیح داشته باشند، کمک کند مسیر خلاف را ادامه ندهند، کمک کند میان خوب و خوب‌تر، خوب‌تر را انتخاب کنند و در نهایت کمک کند با استعدادهای پنهان خویش آشنا شوند؛ زیرا سرزنش برای افرادی که گرفتاری زندگی‌شان ساختۀ دست خودشان نیست، تأثیر مثبتی ندارد.

 

روش‌های مواجهه با فرد ناتوان

 

به طور کلی نحوۀ ارتباط و مواجهۀ انسان با فردی که در زندگی ظاهراً ناتوان است. دو نوع است.

  1. دائماً ناتوانی او گوشزد شود؛ در نتیجه او ناتوان‌تر و عاجزتر می‌شود.
  2. توانایی‌های او شناسایی شود و به‌جای سرزنش و تأکید بر عیوب، حسنات او یادآوری شود.

انجام بعضی از کارها نیاز به توان ویژه‌ای ندارد؛ بلکه نیازمند صدق خاص و یا دقت‌نظر خاص است. بنابراین اطرافیان، ویژگی‌هائی را که برای انجام امور دیگر مناسب و لازم است، شناسایی و بزرگ کنند و به او متذکر شوند. این شیوه در نهایت شخص را از بیماری ناتوانی رها می‌کند.

با عتاب دیگران مشکل حل نمی‌شود. عتاب، مخصوص کسانی است که خطا را انتخاب کرده‌اند و آن را تکرار می‌کنند. کسانی که موجبات بی‌حرمتی به خویش را فراهم می‌سازند و زبان همه را به بی‌حرمتی به خود باز می‌کنند؛ اما اگر فردی انتخابگر خطا نیست، فی‌المثل از کودکی در فضایی پرورش یافته که استعدادهای او تعطیل شده و به کار گرفته نشده، از انجام کارهای مورد علاقه نهی شده و ناتوان تربیت شده است، شایستۀ عتاب نیست. در این موارد به‌جای عتاب فرد که امری اشتباه است، توانمندی‌های پنهان و خیرات آشکار او باید بزرگ شود. به تعبیر دیگر ‌بر خوبی‌های او متمرکز شویم تا در درازمدت سایر خطاهای او محو شود.

 

نتیجه

 

اگر انسان با همۀ افراد گرفتار به یک شیوه رفتار کند، مرتکب اشتباه شده است. اتخاذ یک سیاست واحد برای همۀ گرفتارها اشتباه است. عتاب افراد، سیاست کلی و اولیه نیست. سیاست ثانویه برای فردی که خطا را انتخاب می‌کند و دائمأ و با آگاهی بر این انتخاب اصرار دارد و آن را تکرار می‌کند، تنبیه و عتاب است؛ اما این شیوه برای همۀ خطاکاران نیست.

 

استفاده نکردن از فرصت‌ها

 

«الْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ فَانْتَهِزُوا فُرَصَ‏ الْخَيْر»[3]

«فرصت (وقت مناسب) مانند ابر گذرنده مى‌گذرد، پس فرصت‌هاى نيکو را از دست ندهيد.»

بیشترین حسرت و افسوس افراد در زندگی به‌جهت فرصت‌های طلایی از دست رفته در گذشته است. به طور مثال بعضی از افراد در زمان بازنشستگی اگر اجل به آنها فرصت دهد به فکر جبران مافات و استفاده از فرصت‌های پیش رو هستند، در حالی‌که بعضی حتی از همین فرصت‌ هم استفاده نمی‌کنند.

یکی از مهمترین اشتباهات زندگی انسان این است که فرصت‌ها را غنیمت حساب نمی‌کنیم، همه در جستجوی غنیمت هستیم! اما از این غنیمت که بدون زحمت در اختیارمان قرار گرفته است، بهره‌برداری نمی‌کنیم. فرصت‌ها در یک لحظه وجود دارند و در لحظۀ دیگر نیستند. بنابراین در استفاده از فرصت، تأخیر، جائز نیست.

امیرالمؤمنین در روایت دیگری می‌فرماید:

«الْفُرْصَةُ سَرِيعَةُ الْفَوْتِ، بَطِيئَةُ الْعَوْد»[4]

«فرصت، زودگذر است و ديرياب.»

 فرصت‌ها به‌سرعت از بین می روند و به کُندی برمی‌گردند.

«بَادِرِ الْفُرْصَةَ قَبْلَ أَنْ تَکونَ غُصَّة»[5]

«بشتاب هنگام فرصت داشتن پيش از آنکه فرصت اندوه شود.»

 

فرصت شناسی

 

بعضی  افراد از فرصت سلامتی به‌درستی استفاده نمی‌کنند و انجام اعمال عبادی خویش را به تأخیر می‌اندازند و در بیماری که قادر به انجام بسیاری از امور نیستند به فکر انجام تکالیف می‌افتند! انسان در زندگی‌ فرصت‌های زیادی دارد. فرصت سپاسگزاری از خدای سبحان، فرصت سپاسگزاری از خلق خدا، فرصت بکارگیری صحیح نعمت‌ها، فرصت امدادرسانی به خلق، فرصت اظهار عواطف به فرزند، فرصت استفاده از مال‌، علم‌، آبرو، توان و…، زمان این فرصت‌ها محدود است و ماندگار نیست. گاهی انسان قصد اظهار محبت به دیگران را دارد؛ ولی زبان او سنگین شده است و قادر به اظهار لطف نیست و یا حتی ممکن است از این عالَم رخت بربندد و قادر به اعلام و اظهار محبت نباشد.

در زمان حال فرصت‌های زیادی در اختیار انسان است؛ اما ماندگار نیست. ماندگار فرض کردن فرصت‌ها اشتباه است. انسان گمان می‌کند دست، پا، زبان، مال، آبرو، توان، فرزند، همسر، عمر و … برای همیشه ماندگار هستند و از بین نمی‌روند. باید بدون تأخیر از این دارایی‌ها استفادۀ صحیح کنیم و حضور آن‌ها را غنیمت شماریم. برای مثال مادام که از فرصت حیات بهره‌مندیم باید درصدد آموختن و عبادت باشیم. حتی به قدر فرستادن یک صلوات نبایستی فرصت را از دست بدهیم. افراد زیادی در عالم برزخ مایل به ذکر صلوات هستند؛ زیرا اسم پیغمبر دلبری می‌کند؛ ولی به همان میزان که در دنیا بر این امر مداومت داشتند؛ آن جا هم می‌توانند ذکر صلوات داشته باشند. اگر در این عالم نسبت به فرصت‌ها بی‌تفاوت باشیم و از مهلت دنیا استفاده نکنیم، در قیامت هم زبانمان الکن خواهد بود!

باید همان زمان که برای انجام کار مثبت آمادگی داریم، اقدام به اجرا کنیم و آن را به تعویق نیندازیم. به طور مثال اگر برای یک انتخاب صحیح، اندیشۀ متعالی، بهترین تصمیم‌ها و …آمادگی داریم، بدون فوت وقت از این زمان‌ها استفادۀ مناسب کنیم، در غیر این صورت فرصت‌ها هدر می‌رود و مرتکب بزرگترین اشتباه خود شده‌ایم.

در زندگی‌ هر انسانی زمان‌هایی وجود دارد که قادر به ارتقاء است. افراد در زندگی‌ انتخاب‌های خیلی مهمی دارند که با غفلت و بی‌توجهی از آن عبور می‌کنند و گمان می‌برند همیشه برای انتخاب و استفاده از فرصت‌ها وقت هست و متوجه این امر نیستند که فرصت‌ها به‌سرعت عبور می‌کنند. تأخیر در استفاده از فرصت‌ها اشتباه است. برای مثال تأخیر در معذرت‌خواهی بابت خطا، تشکر از دیگران، احوال‌پرسی از خویشان و اطرافیان و…اشتباه است. افراد گمان می‌کنند انجام این امور دیر نمی‌شود و در فرصت‌های دیگری انجام خواهند داد؛ اما زمان به گونه‌ای از دست می‌رود که امکان جبران و فرصت انجام این قبیل درخواست‌ها از دست رفته است.

 

اکتفا به منزلت گذشته

 

«مَنْ أَبْطَأَ بِهِ عَمَلُهُ‏ لَمْ‏ يُسْرِعْ‏ بِهِ‏ حَسَبُهُ»[6]

«هر که کردارش او را کُند گرداند (عبادت و بندگى نکرده کار نيکو انجام ندهد) مقام و منزلتش او را تند نمى‌گرداند (حسب و بزرگى ظاهرى مقام دنيا و آخرتى به او نمى‌دهد چون مقام و منزلت عارضى است و اثر کردار نيکو ذاتىّ است و از بين نمى‌رود.)»

بسیاری از اوقات انسان به جایگاه خویش مغرور می‌شود. به طور مثال در نظر یک معلم، سابقۀ تدریس بزرگ جلوه می‌کند و خود را از مطالعۀ جدی بی‌نیاز می‌بیند. گمان می‌کند اوایل درس خواندن، مطالعۀ مکرر لازم است؛ اما اکنون برای تدریس نیاز به این حد از مطالعه ندارد و به منزلت قبلی اعتماد می‌کند. یا فردی در مقام همسری گمان می‌کند در اوایل ازدواج و تا زمانی که چرخ زندگی استحکام پیدا نکرده است، بابت انجام بعضی از امور هزینه لازم است؛ اما اکنون با تکیه بر سابقه و تجربیات قبلی در زندگی زناشویی به همان دانه‌ای که قبلأ در زندگی پاشیده است اعتماد می‌کند و تلاشی برای استحکام خانواده انجام نمی‌دهد؛ در نتیجه به‌تدریج از منزلت او کاسته می‌شود. یا والدین تصور می‌کنند در دوران کودکی به قدر کافی به فرزندان خدمت کرده‌اند و اکنون که فرزندان بالغ شده‌اند و تشکیل خانواده داده‌اند، نیازی به کمک ندارند، و والدین بر حسب و منزلتی که از قبل داشتند، اعتماد می‌کنند. یا طلبۀ سال بالا بر جایگاه و منزلت محکم علمی و اجتماعی خود اعتماد می‌کند و مانند سال‌های ابتدایی خود را موظف به درس خواندن و تلاش و کوششنمی‌داند. این قبیل تصورات جزو اشتباهات زندگی محسوب می‌شود.

 

نادیده گرفتن نقش عمل

 

به عبارت دیگر اشتباه این است که انسان قائل به نقش عمل در زندگی نیست. بلکه برای شخصیت، منزلت و موقعیت خویش نقش قائل است. به تعبیر دیگر برای وظیفه‌ای که در آن موقعیت دارد، نقشی قائل نیست. گاهی اوقات بعضی افراد با اینکه دیر وارد کارزار اجرای عمل شده‌اند؛ ولی با انجام وظایف محوله منزلت والا می‌یابند در مقابل بعضی از افراد که در منزلت بالاتر هستند، وظایف خود را به‌خوبی انجام نمی‌دهند، در نتیجه به‌تدریج از منزلت آنان کاسته می‌شود. در زندگی زناشویی این اشتباه رایج است؛ زیرا بعضی از افراد وقتی به یک سطح قابل قبول در زندگی می‌رسند، ادامۀ انجام وظایف قبلی را لازم نمی‌دانند؛ زیرا گمان دارند خطر و آسیبی، زندگی خانوادگی آن‌ها را تهدید نمی‌کند؛ اما ناگهان در زندگی با چالش پیش‌بینی نشده‌ای مواجه می‌شوند که گمان آن را نداشتند. این اشتباه صدمات سنگینی به سلامت زندگی وارد می‌کند.

 

علت تزلزل شخصیت

 

هر منزلتی که انسان برای خود در نظر بگیرد، اعم از منزلت مادری، همسری، معلمی، شاگردی، دوستی و … اگر برای عمل نقش اساسی قائل نشود، دچار اشتباه شده و شخصیتی که به دست آورده است، متزلزل می‌شود. به عبارت دیگر این تفکر اشتباه است که نعمات زندگی ‌باقی هستند. انسان حق ندارد تصور کند هرچه به او داده شده است، ماندگارخواهد بود.

نقش قائل نبودن برای عمل، اشتباهی اساسی است. تصور باقی ماندن منزلت‌ها و جایگاه‌ها از جمله جایگاه مادری، همسری، معلمی، سابقه‌دار بودن در شاگردی، سابقه‌‌دار بودن در معلمی و … اشتباه است. آن چیزی که در زندگی انسان نقش اساسی دارد عمل است. یعنی افراد دائمأ به تعهدات خود ملتزم بمانند و مجری خوبی در زمینۀ اجرا باشند.

اگر والدین وظیفۀ خود را نسبت به فرزندان محدود به دوران خردسالی کنند و از انجام وظیفه در دوران بزرگسالی آن‌ها امتناع ورزند، منزلت ابتدایی خویش را زایل کرده‌اند. والدین هیچگاه بی‌وظیفه نیستند. فقط نوع وظیفه متفاوت است.

 

موقعیت‌شناسی در انجام وظایف

 

انسان به جای شکایت از بی‌توجهی اطرافیان، بایستی به انجام وظایف محوّلۀ خویش دقت کند تا در هر موقعیتی قرار دارد، عمل شایستۀ آن موقعیت را انجام دهد، هیچگاه فریفتۀ جایگاه فعلی خویش نشود و دائماً به فکر روزآمد کردن جایگاه خود باشد. حتی ساختمان قدیمی، دلگیر و غیرقابل سکونت است و دائم نیاز به بازسازی و نوسازی دارد.

هیچ انسانی مایل نیست اطرافیانش گهگاه میل ارتباط با او داشته باشند و علاقمند است تا آخر عمر در صحنه باشد؛ اما همیشه در صحنه باقی ماندن نیازمند بازسازی، اصلاح، نوسازی و به‌روز‌رسانی است. نباید به جایگاه قدیمی دل‌خوش بود. باید در انجام وظایف، عمل‌گرا باشیم و منزلت‌گرا نباشیم و بر منزلت قدیمی اعتماد نکنیم. اگر دائماً با انجام وظایف جدید منزلت قدیم روزآمد شود، قدمت آن به نظر نخواهد رسید.

مسلمانان خود را جزو امت مرحومه محسوب می‌کنند؛ اما برای تداوم این صفت باید خود را ملزم به رعایت التزامات امت مرحومه قرار دهند. در روایات به این نکته تأکید می‌شود که شیعیان دائمأ حبّ امیرالمؤمنین را در دل خویش زنده کنند و به حب قدیمی اکتفا نکنند؛ زیرا بسیاری از افراد در گذر بحران‌ها و زلزله‌های روزگار به‌دلیل به روزرسانی نکردن این حب، دچار تزلزل دینی شدند. آنها گمان داشتند به‌روزرسانی محبت به امیرالمؤمنین لازم نیست و به همین دلیل به‌تدریج قلبشان فاسد شد.

 

تلاش نکردن برای حفظ جایگاه شایسته

 

بنابراین یکی از مهمترین اشتباهات این است که به اندازۀ جایگاهی که در آن قرار داریم، تلاش نکنیم. اگر در هر جایگاهی که قرار داریم، تلاش لازم را انجام دهیم، منزلت ما حفظ می‌شود. به طور مثال انسان در جوانی شکننده و حساس است و به‌سرعت از بعضی از رفتارهای اطرافیان آزرده می‌شود؛ اما اگر هر چه بر سن او افزوده شود، سعۀ صدر بیشتری پیدا کند و بزرگوارتر شود، منزلت او تقویت می‌شود. هر چقدر انسان بزرگواری خود را تقویت کند و زودرنج نباشد، منزلت او افزایش می‌یابد، به‌سرعت از اطرافیان رنجیده‌خاطر نمی‌شود و باعث رنجش آنها نمی‌شود.

لازمۀ بزرگ شدن افزایش سعۀ‌صدر است، اما اگر انسان به منزلت اولیه اکتفا کند و بزرگوار نشود و به انجام وظیفۀ لازم در این عرصه هیچ توجهی نداشته باشد، دچار خطا و اشتباه شده است. اگر انسان گرفتار فریب منزلت فعلی خویش شود و برای نگهداشت این منزلت، هزینه نکند دچار اشتباه شده است. برای حفظ منزلت، اقدامات عملی لازم است. عمل، هزینه‌ای است که انسان برای ارتقای منزلت خویش می‌پردازد. در غیراین صورت منزلت خود را از دست خواهد داد. متأسفانه خیلی از افراد به این اشتباه واقف نیستند و از بعضی رفتارهای اطرافیان که منزلت آنان را نادیده می‌گیرند، متعجب می‌شوند. در صورتی که خود منزلت خود را حفظ نکرده‌اند.

منزلت تا زمانی حفظ می‌شود که التزام عملی برای ارتقای منزلت انجام شود. بدون این التزام و اعتماد بر سابقۀ مناسب باعث تزلزل در منزلت می‌شود. به طور مثال طلبه‌ای که بر منزلت اولیۀ درس خارج فقه اعتماد کرده است و هیچ تلاش مثبتی برای ارتقای این منزلت انجام نمی‌دهد، ممکن است روزی حتی خلع لباس ‌شود؛ زیرا با عمل منزلت اولیه حفظ می‌شود و شعار بدون عمل به منزلت ابتدایی صدمه وارد می‌کند.

 

تاریخ جلسه: 1400/8/3 ـ جلسه 4

«برگرفته از بیانات استاده زهره بروجردی»  

 


[1]. نهج‌البلاغه مرحوم فیض الاسلام، حکمت 13.

[2]. نهج‌البلاغه مرحوم فیض الاسلام، حکمت 15.

[3]. نهج‌البلاغه مرحوم فیض الاسلام،حکمت 20 ، فراز 2.

[4]. غررالحکم، ص2019.

[5]. نهج‌­البلاغه مرحوم فیض الاسلام، نامه 31.

[6]. نهج‌­البلاغه مرحوم فیض الاسلام، حکمت 22.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *