تفسیر آیات 34 تا 37 سوره دخان

در آیات گذشته داستان حضرت موسی و فرعون بیان شد و از آیه 34 سخن از مشرکین زمان پیامبر سخن به میان می‌آید و این امر به سبب شباهتی  است که میان مشرکین زمان پیامبر و قوم فرعون وجود دارد.

قرآن در این آیات شریفه 34تا 36 دخان می‌فرماید:

«إِنَّ هَؤُلَاءِ لَيَقُولُونَ» 

«این‌ها (مشرکان) می‌گویند:»

«إِنْ هِيَ إِلَّا مَوْتَتُنَا الْأُولَى وَمَا نَحْنُ بِمُنْشَرِينَ»

«مرگ ما جز همان مرگ اول نیست و هرگز برانگیخته نخواهیم شد!»

«فَأْتُوا بِآبَائِنَا إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ»

«اگر راست می‌گویید پدران ما را (زنده کنید و) بیاورید (تا گواهی دهند)!»

مشرکین می‌گویند: ما یک بار می‌میریم، نشر و قیامتی نداریم و دوباره برانگیخته نخواهیم شد؛ قوم فرعون نیز بر همین نظر استوار بودند. در حقیقت این عقیده همه‎ی منکرین در تمام زمان‌ها بوده ‌است.

در این مجال نظریه مشرکین را بررسی می‌کنیم:

 

انکار معاد

 

انسان‌ها عقیده‌ای را اظهار و اعلام می‌کنند که به آن یقین دارند؛ مشرکین نیز طبق صریح آیه قرآن، با تأکید بسیار منکر رستاخیز شدند و اعلام داشتند: «وَمَا نَحْنُ بِمُنْشَرِينَ»؛«هرگز برانگیخته نخواهیم شد.»

آنان گمان می‌کنند زندگی در عالم دنیا تمام می‌شود و با تأکید می‌گویند: یک مرگ بیشتر نبوده و بعد از مرگ خبری از نشر مجدد نیست و هر چه در دنیا مرتکب شدیم در همین سرا تمام می‌شود؛ سپس مغلطه کرده، می‌گویند: اگر شما راست می‌گویید پدران ما را زنده کنید! درحالی‌که هرگز شریعت سخنی از زنده شدن مجدد انسان‌ها در عالم دنیا سخنی به میان نیاورده است! زیرا دنیا ظرف برانگیختن و حیات مجدد افراد نیست و این تقاضا همان مغلطه مشرکین است.

از سوی دیگر آنها با این درخواست تلویحاً عنوان می‌کنند که اگر پدرانمان حرف‌های شما را تأیید کردند ما هم می‌پذیریم! و این نشان دهنده آن است که مشرکین نظر پدران‌شان را بر نظر شریعت ترجیح می‌دهند. حال آن که باید دانست در زندگی و نگرش صحیح، فرمایش شریعت الهی بر نظر انسان‌ها -حتی والدین افراد- غلبه دارد!

  • هر فرد باید در مقام قرائت آیات قرآن خود را مخاطب سخن حق بداند و پیش از آنکه به سرزنش سایرین بپردازد، خویشتن را بررسی نماید که آیا گرفتار چنین تفکر ناصحیحی هست؟

اگر باور کنیم همه اعمال‌مان -اعم از خیر و شر- باطنی دارد و می‌تواند جهنمی شعله‌ور و یا بهشتی جاوید در پی داشته باشد، و از طرفی بدانیم که ظرف عالم ماده بسیار کوچک بوده و هرگز گنجایش ظهور بواطن امور را ندارد؛ به ضرورت و لزوم وجود عالم دیگر واقف می‌شویم، آنگاه که آدمی بداند جهان دیگری وجود دارد تا در آن باطن اعمال، گفتار و رفتار افراد ظهور می‌یابد، در تمام لحظات بسیار دقیق و عمیق عمل خواهد کرد.

 

حس‌گرایی

 

  • یکی از دلایل انکار مشرکین حس‌گرایی آنهاست. از این رو این افراد هرآنچه را که با دیده مادی قابل رؤیت باشد، تأیید می‌کنند و اموری که درک و قبول آنها از ماده فراتر رود، انکار می‌نمایند.

اگر خدای ناکرده ما نیز در پذیرش و باور امور، متکی و خواهان رؤیت ظاهری آنها باشیم، در معرض این خطر بزرگ قرار داریم، در حالی‌که بنا به فرموده خدای سبحان، مؤمنین حقیقی به غیب و ملکوت ایمان دارند: «ٱلَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِٱلْغَيْبِ»[1]

 

عدم باور و یقین به اولیاء الهی

 

  • از عبارت «إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ»؛ «اگر راست می‌گویید!» واضح می‌گردد که مشرکین وجود مقدس پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله را راستگو نمی‌دانستند.

مشرکین به دلیل آنکه خود در زمره دروغ‌گویان قرار دارند، افراد راست‌گو را دروغ‌گو می‌پندارند. مشکرین مکه به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌واله، آل پیامبر علیهم‌السلام و به همه مؤمنین نسبت دروغ می‌دهند؛ این امر از آن روست که تمام تار پود آنها از دروغ شکل گرفته است. آری! آنها افرادی هستند که بتی را قبول دارند و به دروغ می‌گویند مدبر امور آنها این بت است.

عدم باور و تکذیب وعده‌ها و وعیدهای اولیاء الهی خطری است که همه افراد را تهدید می‌کند؛ در حقیقت در پس پرده بسیاری از تردیدها بی‌اعتمادی است و این مانعی است که خودمان ایجاد کرده‌ و خود را از فیض و نور الهی بی‎نصیب می‌نماییم.

در درجات پایین‌تر از حضرات معصومین علیهم‌السلام و در رابطه با مقام شامخ شهدا، علما و … نیز چنین است که باورهای غلط می‌تواند مشکل و مانعی بر سر راه دست‌یابی به فیوضات برای ما ایجاد کند.

یکی از مفسرین می‌فرماید: آیات فوق از احوالات  افرادی سخن می‌گوید که می‎خواهند تمام امور را از طریق حس ظاهری و تجربه ادراک کنند و به امور غیر حسی اعتقادی ندارند. زیرا عالم حس برآنان غالب شده و عالم غیب‌شان را مستور نموده است.

 

ظاهر بینی (سطحی نگری)

 

  • مشرکین نیز مانند قوم فرعون گمان می‌کردند به خاطر امکانات و قدرت مادی و ظاهری آسیبی نخواهند دید، در حالیکه خدای سبحان نگرش مادی به آفرینش را مورد نکوهش قرار می‌دهد.

روايت است که پس از رحلت پيامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله، زنان بني‌هاشم در خانه حضرت گرد آمده و شيون مي‌کردند و با شعر و نثر از افتخارات خود مي‌گفتند؛ حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها با وجود آنکه در سوگ خورشيد رسالت لبريز از غم و اندوه بود، رو به آنان کرده و فرمودند:

«اترکن التعداد و عليکن بالدعا.»[2]

«دست از شمارش افتخارات برداريد و به دعا و نيايش و پرستش خداي يکتا و فرمان‌برداري از او مباهات کنيد»

در این روایت محبوس و محدود شدن در ظواهر مورد نکوهش قرارگرفته و بر توجه به باطن تأکید می‌شود.

مادی‌گرایان و مشرکین سطحی‌نگر و ظاهربین بودند؛ مؤمنین هم زمانی که به تعداد اذکار و شمارش نمازها و تعداد زیارات و… بپردازند و به کمیّت این امور مباهات کرده و از باطن و حقیقت نورانی عبادات غافل شوند، گرفتار ظاهربینی و سطحی نگری شده‌اند و در کمال تاسف می‌توان گفت در این امر مشابه کفار شده‌اند.

  • مشرکین نه‌تنها در امور دنیوی گرفتار ظاهربینی بودند، بلکه آستانه ربوبیت خدای سبحان را نیز تنها محدود در عالم فانی دنیا می‌دانستند، درحالیکه مؤمنین، عالم ماده را تنها گوشه‌ای از جلوه‌گری ربوبیت خداوند می‌دانند و به امتداد ربوبیت خدای سبحان در سرای آخرت ایمان دارند.

روزی در پیش است که که طبق آیه 16 سوره مبارکه غافر خدای سبحان می‌فرماید:

فرمانروایی مخصوص چه کسی است؟ و تنها خودش می‌تواند پاسخ دهد:

«لله الواحد القهار!»‌[3]

 

علامت ضعف ایمان

 

«فَأْتُوا بِآبَائِنَا إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ» درخواست معجزه از سوی مشرکین علامت ضعف ایمان است.

در نقلى صحیح آمده که:

«ابوجهل لعین و فردی از یهود، در شب چهاردهم ماه که قمر به مرتبه بدریه رسیده بود، به محضر ختم رسل صلی‌الله‌علیه‌واله مشرف شدند. ابوجهل گفت: اى محمد! بر وفق دعوى خود بما آیتى بنما و الا سر تو را به شمشیر بردارم.

حضرت فرمود: که چه می‌خواهى؟

ابوجهل به آن یهودى گفت: چه چیز است که فعل آن متعذر باشد و از تحت قدرت بشر بیرون؟ یهودى گفت: «محمد (ص) ساحر است و آنچه از او اقتراح مى‏کنیم به قوت سحر آن را به ما می‌نماید به او بگو تا ماه را بشکافد که سِحر در آسمان تأثیر نمی‌کند و ساحر در آن تصرف و اقتدارى ندارد. چون از این عمل عاجز شود، او را به قتل برسانیم»

ابوجهل گفت: این ماه را براى ما بشکاف!

آن حضرت دعا فرمود، با انگشت سبابه اشاره‌ای به ماه فرمود و آن را دو نیم ساخت. یک نیمه ماه بر جاى خود، نیم دوم به سمت دیگر رفت و زمانى به آن هیئات بماند، سپس حضرت اشاره‌ای فرمود و هر دو نیمه به هم پیوستند، یهودى ایمان آورد. ابوجهل گفت: او چشم ما را به سحر بسته است و به جهت آن قمر را منشق به ما نشان داد. از جماعت مسافران که از اطراف افاق برسند بپرسید تا ایشان امشب انشقاق قمر را دیده‏اند یا نه؟

چون از مسافران پرسیدند جواب دادند: در فلان شب ماه را به دو نیمه دیدیم[4].

با وجود این معجزه ابوجهل ایمان نیاورد. اما هرگز دیده نشده صحابه‌ای چون سلمان و ابوذر از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله درخواست معجزه و آیتی کرده باشند.

من که نادیده خریدار توام                 نه خریدار که بیمار توام

ما نیز اگر با ورود مجلس اهل بیت بگوییم: آمده‌ام تا ببینم برایم چکار می‌کنید؟! علامت ضعف ایمانمان است. در مقابل افرادی که ایمان‌شان قوی می‌باشد می‌گویند: هزاران بار لطف‌تان را به ما نشان دادید و همین که اذن حضور در مجالس‌تان را می‌دهید، جلوه‌گاه لطف و مهر شماست.

 

قرآن بلافاصله افراد ضعیف الایمان را مورد تهدید قرار داده، و درآیه 37 سوره دخان می‌فرماید:

 

«أَهُمْ خَيْرٌ أَمْ قَوْمُ تُبَّعٍ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ أَهْلَكْنَاهُمْ إِنَّهُمْ كَانُوا مُجْرِمِينَ»

«آیا آنان بهترند یا قوم «تبّع» و کسانی که پیش از آنها بودند؟! ما آنان را هلاک کردیم، چرا که مجرم بودند!»

 

عامل هلاکت و سوء عاقبت

 

منظور از قوم تُبّع، گروهی از مردم یمن هستند، زیرا تُبَّع و تبابعه لقبی برای گروهی از پادشاهان یمن است. قرآن سرنوشت این گروه را که به سبب گناهکاری و تکذیب پیامبران به عذاب الهی گرفتار شده‌اند به عنوان عبرت مسلمانان نقل می‌نماید.

قوم تُبَّع بسیار پر جمعیت و توان‌مند بودند، آنها در سرزمینی زندگی می‌کردند که تجارت مشرکین مکه در آنجا جریان داشت و به دلیل کفرشان با وجود آن همه حشمت و جلال ظاهری هلاک شدند.

قرآن از هلاکت قوم تُبَّع سخن می‌گوید تا مجدد یادآوری کند توان‌مندی، ثروت و قدرت ظاهری افراد مانع به هلاکت رسیدن‌شان نمی‌شود.

خدای سبحان عامل هلاکت قوم تبع را در یک جمله می فرماید: «إِنَّهُمْ كَانُوا مُجْرِمِينَ»؛ آنان همیشه مجرم بودند.

یکی از معانی «جرم» قطع است. «جرم الشی» یعنی: آن چيز را بُريد، آن را تمام كرد.

کانوا… به معنای تداوم است، مشرکین همیشه خود را از خدا جدا می‌کردند.

در زندگی ما همین ارتباط گاه و بی‌گاه با خدای سبحان، مانع سوء عاقبت می‌شود و هر چه اعتقاد استمرار داشته باشد، فرد از چشمه جوشان رحمت الهی بیشتر بهره‌مند می‌گردد و هر چه اعتقاد و ارتباط موقت باشد، خلاء آن را عذاب پر می‌کند.

 

 نگاهی دیگر:

خدای سبحان می‌فرماید: «إِنَّهُمْ كَانُوا مُجْرِمِينَ» زیرا قوم تُبَّع از مجرمین بودند. یعنی پیش از قوم تبع هم هر که«مجرم» بوده هلاک شده. از آن رو می‌توان گفت: به میزان وصل‌مان به خدای سبحان از نجات یافتگان و به میزان قطع از او در زمره هلاک شدگان هستیم.

در گفتگوهای روزمره کسانی را می‌بینیم که دائم شکوه و ناله دارند به یقین آنها سرچشمه را گم کرده و اگر ارتباط خویش را با خدای قادر و حکیم برقرار کنند به یقین خلاءهای زندگی آنان پر می‌شود.

  • در زندگی آشیخ حسن علی نخودکی آمده که ایشان به هر کس که انجیر یا نخود می‌داد می‌گفت: البته شرطش هم نماز اول وقت است. روزی به او گفتند: چه ربطی دارد؟ ما که می‌دانیم نفس تو با لطف حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها شفاست، چرا به همه می‌گویی شرطش نماز اول وقت است؟ ایشان فرمودند: فردی که برای حل این مشکل آمده باید مشکلات دیگرش هم حل شود و همه مشکلات با نماز اول وقت حل می‌شود.

زمانی که اولویت فرد حضور به موقع در محضر حق باشد، خدای سبحان همه اموراتش را به عهده می‌گیرد.

آقای قرائتی در تفسیر عبارت «فمن استمسک بالعروة الوثقی» فرمودند: در اسکناس‌ها نخی است که اصل بودن اسکناس از آن تشخیص داده می‌شود در زندگی ما این نخ «عروة الوثقی» است. ربط بین ما و خداست. اگر از انواع مادیات بهره‌مند باشیم اما ربط بین ما و خدا نباشد آن مادیات هیچ کاربردی برای ما نداشته و هیچ امنیّت و عزّت و آسایشی را برای ما به دنبال نخواهد داشت.

بعد از هر نماز توصیه بسیار به خواندن آیه ۲۶ سوره آل عمران شده است:

«قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ ۖ بِيَدِكَ الْخَيْرُ ۖ إِنَّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»

تا به خود یاد‌آور شویم بنده او شدن کلید حل همه مشکلات ما و تأمین کننده همه نیازهای دنیوی و اخروی ماست و در هر جای تاریخ عامل هلاکت همه هلاک شدگان یک چیز است و آن هم قطع از خداست.

نگاه دار سر رشته تا نگه دارد!

یکی از مفسرین می‌فرماید: خدای سبحان علت هلاکت مشرکین را ذکر کرد تا گمان نکنند خدا از آنان بدش می‌آمده! عامل هلاکتشان خودشان هستند که جدایی را انتخاب کرده‌اند. هرچقدر افراد به او وصل داشته باشند، محبوب‌اند و هرچقدر فصل داشته باشند مبغوض.

 

 

تاریخ جلسه؛ 98.10.20

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 


[1] سوره مبارکه بقره، آيه۳

[2] بحارالانوار، ج 2، ص 522

[3] «يَوْمَ هُمْ بَارِزُونَ ۖ لَا يَخْفَىٰ عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَيْءٌ ۚ لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ ۖ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ»

[4] منهج الصادقین فی إلزام المخالفین، ج‏9، ص 94-93

[5] قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ ۖ بِيَدِكَ الْخَيْرُ ۖ إِنَّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *