در آیه 57 سوره مبارکه دخان آمده است:
«فَضْلًا مِّن رَّبِّكَ ذَلِكَ هُوَ ٱلْفَوْزُ ٱلْعَظِيمُ»
«این فضل و بخششی است از سوی پروردگارت، این همان رستگاری بزرگ است!»
«فَضْلًا مِّن رَّبِّكَ»
- عبارت «فضلاً» نکره آمده تا بیان دارد کسی از عطای خدای سبحان به متقین و از میزان آن آگاه نیست، زیرا عطایی است وصف ناشدنی.
از ویژگیهای متقی
مفسرین میگویند: متقی هر آنچه در زندگی میبیند فضل خدای سبحان میداند نه بازگردان عمل خویش، به همین جهت به هر مقام و درجهای در دنیا یا آخرت میرسد آنرا فضل خدای سبحان میداند نه استحقاق خویش.
طلب و خواسته متقین رسیدن به این مقام بوده به همین دلیل در این راه گام برداشته و در هرحالی جد و جهد و اعمال صحیح و نیات خالص داشتهاند و باور حقیقیشان این است که هرگز مستحق این الطاف نبوده و خود را طلبکار حضرت حق نمیدانند پس منتظر پاداش نیستند.
به عنوان مثال اگر کسی باغی را با خاک، بذر مرغوب، آب مناسب و هر آنچه برای پرورش گیاه لازم است در اختیار فردی قرار دهد و همه مراقبتهای مورد نیاز گیاه را لحظه به لحظه به او آموزش دهد محصول به دست آمده حقیقتا حاصل کار چه کسی است؟ باید گفت محصول خوب به طُفیل الطاف دائم صاحب باغ است نه کسی که باغ به او سپرده شده است.
متقی نیز خود را در عالم دریافت کننده الطاف حق میداند و تنها خدای سبحان را پرورش دهنده میبیند، زمین خوب و نور ولایت و عنایات خاص، به متقی عطا شده به همین جهت هر چه در این باغ به عمل آید میگوید:
این همه آوازهها از شه بود.
عبارت «فَضْلًا مِّن رَّبِّكَ» به این نکته اشاره دارد که متقی هم کمالات خویش را و هم ملکوت این کمالات را لطف و بذل حضرت حق میداند، ملکوتی که بهشتی خاص و غیر قابل توصیف است.
- به میزانی که انسان خیرات را به خود نسبت ندهد و خود را مؤثر در عالم نداند در شمار متقین جای میگیرد و بالعکس اگر برای خویش فاعلیتی قائل شود از نعمت تقوا فاصله گرفته و جایی در میان متقین نخواهد داشت. مخاطبین آیه در همه اعمال، اذکار و اوراد، تنها خدای سبحان را موثر میدانند.
یکی از عرفا میگوید: علت بالا بردن دستها در تکبیر این است که مصلی دست تهی و خالی خویش را به خالق خود نشان دهد، متقی در حقیقت همیشه خود را در محضر حق میبیند و دست خالی خویش را به درگاه ربوبی بالا میبرد.
خدای سبحان میفرماید:
«مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ»[1]
«هر حسنهای که به بنده میرسد کار خداست.»
هم عمل کار خداست و هم بازگردان عمل، فضل الهی است.
طفیل وجود پیامبر صلیاللهعلیهوآله
نکته قابل تأمل این است که خدای سبحان نفرمود «فضلا من الله» یا «فضلا من الرب» بلکه میفرماید: «فَضْلًا مِّن رَّبِّكَ» فضلی از جانب رب تو ای پیامبر! بنابراین هر امتیازی به متقی داده میشود به طفیل وجود پیامبر صلیاللهعلیهوآله است.
خدای سبحان با عبارت «فَضْلًا مِّن رَّبِّكَ» در حقیقت اعلام میدارد گویا در جهان تنها یک بنده دارد و سایر خلق به طفیل وجود مقدس پیامبر صلیاللهعلیهوآله خلق شدهاند، به هرکس که نعمت و پاداشی عطا میشود به یُمن وجود مبارک اوست.
بکار بردن نام «رب» بیان میدارد: که خدای سبحان به پیامبر میفرماید: من تو را تربیت کردم تو متقین را تربیت کن.
از آنجا که متقین تربیت یافتگان پیامبر هستند خدای سبحان به دلیل وجود مقدس پیامبر عنایت خاصی نسبت به آنان دارد و آنها را از روزی مادی و معنوی فراوانی بهرهمند میسازد.
روزی مادی متقین به طفیل وجود پیامبر است و به تبع وجود چهارده معصوم و در دوره غیبت به برکت وجود مقدس حضرت حجت عجلاللهتعالیفرجه که واسطه فیض تمام حسنات است. «بیمنه رزق الوری».
تربیت یافتگانی که بواسطه پیامبر تربیت شدهاند در انجام خیرات هیچ فاعلیتی برای خویش قائل نیستند گویا به فنا رسیده و عملشان خالص خالص است.
«ذَلِكَ هُوَ ٱلْفَوْزُ ٱلْعَظِيمُ»
«ذَلِكَ» برای بیان مقام متقین از اسم اشاره دور استفاده شده؛
- برای رسیدن به مقام متقین باید سلوک کرد.
- نشانگر بزرگداشت جایگاه متقین است.
رسیدن به مقصود
«ٱلْفَوْزُ» عرب زمانی که دانه را در زمین می کارد و دانه سبز میشود به آن فلاح میگوید و چون به ثمر میرسد عبارت فاز را به کار میبرد.
به عبارت دیگر: فوز رسیدن به مقصود است و عرب زمانی این عبارت را به کار میبرد که دانه از خاک بیرون آید و مسیری طولانی را طی کند و به ثمر برسد و میوه بدهد.
خدای سبحان میفرماید: مقاماتی که نصیب متقین شده، کامروایی گستردهای است؛ به عبارتی آنها فائز شدهاند یعنی از امور ناراحت کننده و سخت رسته و رها شدهاند و به مقصودی که مایل بودند دست یافتهاند.
- «ذَلِكَ هُوَ ٱلْفَوْزُ ٱلْعَظِيمُ» اولاً جمله اسمیه است و جمله اسمیه دلالت بر تأکید میکند؛ ثانیاً عبارت فوز عظیم معرفه است، بدان معنا که هر کس به وجدان خویش مراجعه کند در مییابد اگر کسی از همه تعلقاتش برای خدا بگذرد خدای سبحان او را کامروا میگرداند که لذتی بالاتر از چنین کامروایی قابل تصور نیست.
نگاه دیگر:
یکی از مفسرین میفرمایند: «ذَلِكَ هُوَ ٱلْفَوْزُ ٱلْعَظِيمُ» نشان میدهد متقی در میان راه نمانده بلکه به مقصد و مقصود رسیده است مقصد و نهایت سعادت انسان وصال به خدای سبحان است یعنی بنده به جایی برسد که از خدا فقط خدا را طلب کند؛
قرآن در آیه 156 سوره مبارکه بقره میگوید:
«إِنَّا لِلَّٰهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ»
متقی برای رسیدن به بهشت تلاش نمیکند زیرا ورود به بهشت برای کودکان و دیوانگان نیز ممکن است بلکه فقط خواهان وصال به محبوب است
امام خمینی رحمه الله در کتاب تهذیب نفس در بحث اخلاص می فرمایند: اخلاص، حتی به ثواب مشغول نشدن است.
- اگر درشریعت ما برای انجام هر عمل عبادی قصد «قربة الی الله» لازم است از آنروست که اعمالی که بدون قصد قربت انجام شود شاید امر حسنی باشد اما ممکن است «قربة الی الجنة!» باشد نه به جهت وصال به حق از اینرو چنین کارهایی درشمار کار خالص قرار نمیگیرد درحالی که قصد متقی در انجام هر امری «قربة الی الله» است یعنی حضور خدای سبحان در لحظه لحظه زندگی او جریان دارد.
یکی از مفسرین می فرمایند: «فضلا من ربک» بدین معناست که متقی خود را مستحق هیچ مقام و جایگاهی نمیداند بلکه آنچه هست فضل خدای سبحان است.
ریشه برخوردهای نادرست
کاربرد آیه: ریشه برخوردهای نادرست افراد با دیگران، توقعات و انتظاراتی است که آنان از دیگران دارند، ابتدا فرد برای خویش جایگاه خاصی در نظر میگیرد و اگر سایرین به جایگاه ذهنی او احترام نگذارند و اکرام خواسته شده ذهن فرد محقق نگردد دلگیر شده و رابطه خود را با دیگران کمرنگ میکند و گاه کاملا رابطهها از هم پاشیده میشود، اما آنکس که خود را مستحق چنین تکریمی نداند هر اندازه تکریم شود شاکرتر و متواضعتر میگردد و از اینرو که متقی خود را مستحق نعمات و الطاف خدا نمیداند هر نعمتی که به وی میرسد شاکرتر و راضیتر میگردد.
تفاوت «عظیم» و «کبیر»
کبیر چیزی است که شعاع آن گسترده باشد اما عظیم چیزی است که خود بزرگ و عظیم است و دلالت بر گستردگی میکند، متقی عظیم است به همین جهت به فوز عظیم نائل میآید.
معنای دیگر: عظیم چیزی است که وجود خودش شعاع دارد.
مولوی میگوید: شما اگر چراغ را زیر عبا بگیرید هچنان نور آن پخش میشود.
متقی شعاع وجودی دارد و در سایه افکار و رفتار و گفتار او دیگران هم پیرایش میشوند و هم از وجودش کسب نور میکنند، زمانهای بسیاری به طفیل وجود متقی اطرافیان وی نیز متقی میشوند.
- معنای دیگر گستردگی وشعاع وجودی متقی میتواند چنین باشد که او از مقام شفاعت بهرهمند میگردد.
امام صادق علیهالسلام میفرمایند:
«مَنْ تَعَلَّمَ اَلْعِلْمَ وَ عَمِلَ بِهِ وَ عَلَّمَ لِلَّهِ دُعِيَ فِي مَلَكُوتِ اَلسَّمَاوَاتِ عَظِيماً فَقِيلَ تَعَلَّمَ لِلَّهِ وَ عَمِلَ لِلَّهِ وَ عَلَّمَ لِلَّهِ»[2]
«هر كه دانش آموزد و به كار بندد و آن را براى خداى تعالى تعليم دهد در ملكوت آسمانها بزرگش خوانند و گويند براى خدا ياد گرفت، براى خدا عمل كرد، براى خدا تعليم داد»
آنکس که خالصانه عمل کند، خالصانه یاد بگیرد، خالصانه یاد بدهد، در ملکوت آسمانها نامی به غیر از نام زمینی دارد؛ آسمانیان او را عظیم مینامند.
آن هنگام که فرد ازخویش رها شود، گسترده میگردد و ملائکه آسمان وی را عظیم میخوانند.
در آیه 58 سوره دخان آمده است:
«فَإِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ»
«ما آن [= قرآن] را بر زبان تو آسان ساختیم، شاید آنان متذکّر شوند!»
«فَإِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِكَ»
ابتدا «لسانک» را توضیح میدهیم؛ لسان پیامبر صلیاللهعلیهوآله و لسان وحی، زبان عربی است. ما قرآن را به زبان پیامبرصلیاللهعلیهوآله نازل کردیم.
احادیثی بیان میکند حتی برای پیامبران دیگر نیز وحی با زبان عربی میآمده و بعد به زبان قوم آنها تبدیل میشده است.
در این آیه میفرماید: «فَإِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِكَ» و در آیه 195 سوره شعرا آمده: «بِلِسانٍ عَرَبِيٍّ مُبينٍ»، «مبین» وصف برای «لسان» است.
این دو آیه بیان میدارند:
- زبان عربی آسان و روشن است.
- ای پیامبر! قرآن «بلسانک» است یعنی به لسان توی پیامبر! «بلسانعربیمبین»؛ گویا زبان فطرت انسان زبان عربی است، در روایات آمده است بعد از مرگ نکیر و منکر سوالات را به عربی میپرسند همچنین زبان بهشتیان زبان عربی معرفی شده است.
- «فَإِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِكَ» پیامبر! اگر تو سخن ما را برای مردم بازگو کنی، پذیرشش برای آنها آسانتر میشود زیرا اگر مردم تو را واسطه این فیض بدانند موانع قبول مرتفع میشود و اگر از پذیرش واسطه بودن تو ابا کنند از درک و فهم کلامِ حق عاجز و بیبهره میگردند.
بسیار دیده و شنیده میشود که غیر متدینین، بسیاری از قوانین و رابطههای علمی را از آیات قرآن استخراج میکنند اما این علوم برای آنان هدایت و روشنگری نمیآورد.
«لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ»
اگرقرآن را با وساطت پیامبرصلیاللهعلیهوآله دریافت کنیم قرآن به ما متذکر میشود که چه کسی هستیم و چه باید انجام دهیم و به کجا خواهیم رفت.
- نکته اینجاست که آموختن با تذکر و یادآوری متفاوت است، آموختن در مقابل نادانی وجهل قرار دارد اما تذکر در مقابل آنچیزی است که انسان بدان علم داشته و به فراموشی سپرده است.
در آیه 59 سوره دخان آمده است:
«فَارْتَقِبْ إِنَّهُمْ مُرْتَقِبُونَ»
«پیامبر! منتظر باش، آنها نیز منتظرند»
مفسرین میگویند:
- ای پیامبر! تو منتظر باش و ببین آنان تا چه اندازه از قرآن بهره میبرند و آنها نیز منتظر میمانند تا میزان بهره خویش را ببینند.
- ای پیامبر! تو منتظر عذاب کسانی باش که قرآن را نپذیرفتند و آنان منتظر عذاب خویشاند.
- ای پیامبر! تو منتظر آثار قرآن باش! آنها نیز منتظر آثار کفرشان هستند.
قرآن سخن خداست. ما قرآن را از عالم بالا به دنیا نازل کردیم تا یادشان بیاید چه آثاری میتواند در زندگی شان داشته باشد.
تاریخ جلسه:
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] سوره مبارکه نساء، آیه 79 «آنچه از نیکیها به تو میرسد، از طرف خداست»
[2] اصول كافى، ترجمه كمرهاى، ج1 ، ص 99