«الحَیُّ القَیّوم»
«زندۀ پایدار»
ذاتی بودن قیومیت خداوند
قیومیت خداوند ذاتی است و قیام هر موجودی متفرع به اوست. قیام و موجودیت هر وجودی متعلق به خداست؛ از این رو خداوند مالک تمام موجودات است که بدون هیچگونه منّتی مِلکیت همه موجودات را برپا میکند.
قابل ذکر است که در بطن نام قیوم، «حفیظ» قرار دارد؛ یعنی قیام بندگان لحظهبهلحظه درتصرف اوست و در این تصرف حفاظت و تدبیر بندگان را عهدهدار است. قوام زندگی هر موجودی متعلق به خداوند است. این قیومیت لحظهای نیست؛ بلکه دائماً کمالات بنده را حفاظت و تدابیر لازم برای حفظ کمالات را اِعمال میکند.
«فَٱللَّهُ خَیۡرٌ حَاٰفِظاً وَهُوَ أَرۡحَمُ ٱلرَّاحِمِینَ»[1]
«خداوند بهترین حافظ است و او مهربانترین مهربانان است.»
نگهبانی خداوند در چه مواردی محقق میشود؟
۱.خداوند حافظ فطرت الهی انسان است تا جنبۀ حقانی او سالم بماند؛ بنابراین فردی که خود را از تحت قیومیت خداوند خارج کند، فطرت او آسیب میبیند؛
۲. برنامهریزی زندگی انسان تحت قیومیّت خداوند صورت میگیرد؛ لذا از آغاز آفرینش تا پایان زندگی، برنامۀ جامع و کامل برای پرورش انسان تدارک میبیند.
اگر بنده در مسیر بندگی برای خود نقش و وجودی قائل باشد؛ در واقع خود را از تحت قیومیت خداوند خارج کرده و زندگی آشفته و سراسر از غموغصه برای خود فراهم کرده است.
«أُفَوِّضُ أَمۡرِیٓ إِلَى ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ بَصِیرُۢ بِٱلۡعِبَادِ»[2]
«پس به زودى آن چه را براى شما مىگویم متذكّر خواهید شد و من كارم را به خدا واگذار مىكنم زیرا كه او به (احوال) بندگان بیناست.»
ضرورت شریعت
انحصار قیومیت در خداوند، زندگی انسان را ساماندهی میکند و خداوند مدبر، حکیم، رحیم، لطیف، خبیر، سمیع، بصیر و…. برنامهریزی و تدبیر را عهدهدار میشود.
«لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ لِیقُومَ ٱلنَّاسُ بِٱلۡقِسۡطِ»[3]
«همانا ما پیامبرانمان را با معجزات و دلایل آشكار فرستادیم و همراه آنان كتاب (آسمانى) و وسیله سنجش فرو فرستادیم تا مردم به دادگرى برخیزند.»
شریعت همۀ موجودی انسان را رشد میدهد و مانع آسیب و ضرر میشود. در واقع احکام شرع، هویت انسانی را ارتقاء میبخشد و مانع انحطاط و سقوط میشود. بهمیزانی که شریعت در زندگی انسان جریان داشته باشد، عدالت چشمگیر میشود و هر چیزی سر جای خود قرار میگیرد و نابسامانی در ظاهر و باطن فرد وجود ندارد؛ از این رو از سیر تحت قیومیت خداوند حکایت میکند؛ اما هر چیزی بخواهد به جایگاه انسانیت انسان ضربه وارد کند، خداوند سبحان برای شیطان بیانیه صادر میکند که نمیتوانی بر آنانی که همۀ تدابیر و قیام زندگی خود را به خداوند میسپارند، نفوذ کنی و آنان را از مسیر جدا کنی.
«إِنَّ عِبَادِی لَیۡسَ لَكَ عَلَیۡهِمۡ سُلۡطَٰنٌ إِلَّا مَنِ ٱتَّبَعَكَ مِنَ ٱلۡغَاوِینَ»[4]
«قطعاً تو را بر بندگانم تسلّطى نیست، مگر بر گمراهانى كه از تو پیروى مىكنند.»
نتایج قیومیت خدای سبحان در زندگی انسان
قیومیت خداوند اقتضا میکند که موارد مهمی در زندگی انسان رقم بخورد.
۱. اقامه قسط؛
۲. جریان و اقامه شریعت؛
۳. اعطای کمالات لازم به هر موجودی؛ یعنی انسان تحت قیومیت خداوند نگران نقصان خود نیست؛ بلکه در مسیر ترقی و تکامل هر آنچه لازم دارد در اختیار او قرار میگیرد؛
۴. بنده تواضع و خضوع تام در مقابل خداوند دارد؛ چون تمام کمالات را او تدبیر میکند؛
«وَعَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَی الْقَیومِ وَقَدْ خَابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْمًا»[5]
«و (در آن روز) همۀ چهرهها در برابر خداوندِ زندۀ پاینده، خوار و فروتن مىشود و البتّه هر كس كه بار ستم برداشت، مأیوس و زیانكار است.»
*****
«لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ»
«نه خواب و نه چرتی عارض بر خداوند نمیشود.»
خداوند قیوم مطلق است؛ از این رو برای حفظ این جایگاه، چرت یا خواب بر خدای سبحان عارض نمیشود؛ زیرا هر گونه خواب یا چرتی به قیومیت او اختلال وارد میکند.
مرحوم ملاصدرا میفرماید: «سوالی از جهال زمان حضرت موسی مطرح میشود، که آیا خداوند میخوابد؟ یا نه؟! خدای سبحان به حضرت موسی امر میکند دو شیشه را در دست بگیرد و تحت هیچ شرایطی این دو شیشه را رها نکند، حضرت موسی بالاخره بعد از تلاش زیاد یک لحظه خوابش برد و شیشه افتاد و شکست. (جنبه بشری در انسان اقتضای تعطیلی نفسانیات را دارد؛ پس لازمه این تعطیلی خواب است.) خداوند فرمود: من همۀ سماوات و ارض را لحظهبهلحظه تدبیر میکنم، بدون این که اندکی اختلال و آسیب وارد شود.» پس چگونه افراد تصور میکنند که خدا میخوابد؟!
لحظهای سستی که بر انسان عارض شود، از درماندگی فرد حکایت میکند و نشان خستگی و ضعف اوست؛ اما یک لحظه فتور و ملالت و خستگی بر خدا وارد نمیشود؛ چرا که خواب و چرت از علائم خستگی نفسانی است. خداوند سبحان که مبرّا ار نفسانیات است، چرت و خواب بر او راهی ندارد.
اگر لحظهای خواب بر خدای سبحان عارض شود، به قاهریت و غلبه او در عوالم صدمه میزند. خداوند «مهیمن» است و آنبهآن مسلط بر همۀ امور است. ذرهای سهو و نسیان و غفلت در ذات خداوند سبحان راه ندارد. در روایت وارد شده است:
«النَّوْمَ أَخُ الْمَوْت»[6]
«خواب برادر مرگ است.»
آیة الله بهجت در ذیل این روایت میفرماید: «با توجه به این که خواب برادر مرگ است؛ در تعجبم که چرا آدمها خواب را دوست دارند؟! و از مرگ میترسند! به یک برادر آنقدر علاقه دارند و از برادر دیگر بیزارند!»
«ٱللَّهُ یتَوَفَّى ٱلۡأَنفُسَ حِینَ مَوۡتِهَا وَٱلَّتِی لَمۡ تَمُتۡ فِی مَنَامِهَاۖ فَیمۡسِكُ ٱلَّتِی قَضَىٰ عَلَیۡهَا ٱلۡمَوۡتَ وَیرۡسِلُ ٱلۡأُخۡرَىٰٓ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمًّىۚ إِنَّ فِی ذَٰلِكَ لَأٓیٰتٖ لِّقَوۡمٖ یتَفَكَّرُونَ»[7]
«خداوند است كه جانها را به هنگام مرگشان به طور كامل مىگیرد، و (جان) آن را كه نمرده است در هنگام خواب (مىگیرد)، پس آن را كه مرگ بر او قطعى شده نگاه مىدارد و جانهاى دیگر را (كه مرگش فرا نرسیده) براى مدّتى معین (به جسم آنان) باز مىگرداند. بى شك در این (گرفتن و دادن روح هنگام خواب و بیدارى)، براى گروهى كه فكر مىكنند نشانههایى بزرگ (از قدرت خدا) وجود دارد.»
حی بودن خدای سبحان
مفسری در جواب این سوال که چرا چُرت به همراه خواب استفاده شده است؟ میفرماید: «لفظ «نوم»، حی بودن خداوند را تثبیت میکند که مرگی ندارد. خداوند حی است؛ یعنی همۀ صفات کمال را دارد.
مفسر دیگری میفرماید: «سنه و نوم» به عزت فرد آسیب میرساند و فرد را از چشم میاندازد. هیمنه و سلطۀ او را زیر سوال میبرد؛ زیرا خواب جزء صفات کمالیه نیست؛ بلکه باعث نقص فرد میشود؛ به همین جهت خواب در بهشت وجود ندارد؛ چون خواب خستگی نفسانی است که بر انسان عارض میشود و جان را از بدن جدا میکند.
خداوند غالب و قاهر
مفسری میفرماید: «در واقع خداوند غالب و قاهر است و چیزی بر او مسلط نمیشود.» زمانی که خواب بر انسان مسلط شود، توان خودداری از آن را ندارد. یکی از بزرگترین شکنجههای زمان شاه برای زندانیان سیاسی این بود که در هنگام خواب بیدارشان کنند و مانع خوابیدن، آن هم به مدت چندین شبانه روز میشدند. طبیعت انسان اقتضا میکند که خواب بر او غلبه پیدا کند.
خداوند «غالبٌ عَلی کُلِّ شَئٍ» است و بر هر چیزی غلبه دارد؛ بنابر این قاهریت خداوند مانع گناه و معصیت انسان میشود.
خداوند یک لحظه حواس پرتی و خواب ندارد و لحظهای از امور بندگی بندهاش غافل نیست. انسان دائماً در حضور خداوند قرار دارد. قاهریت خداوند موجب مراقبه در امر بندگی انسان میشود و بنده لحظهبهلحظه خود را در حضور خداوند میبیند. انسان در تمام لحظات در رصد خداوند قرار دارد و لحظهای از چشم خداوند دور نیست؛ در نتیجه موجب مراقبۀ او میشود به این معنا که حتی نسبت به خطورات قلبی خود مراقبه دارد.
غافل نبودن خداوند از مخلوقات خود
این قسمت از آیه بیانگر این مطلب است که خداوند لحظهای از مخلوقات خود غافل نیست. انسانیت انسان هم اقتضا میکند که در عرصۀ بندگی و جادۀ عبودیت از ربوبیت خداوند غافل نشود و با تمام وجود اعلام کند که نیازمند به امداد الهی است تا لحظهای از خداوند غفلت نکند. گفتنی است که عبودیت انسان باید در تمام عرصههای زندگی جریان داشته باشد.
زندگی انسان تحت قیومیت خداوند است
چرت و خواب بر خداوند عارض نمیشود؛ یعنی همواره زندگی انسان تحت قیومیت خداست. اگر آدمی، به قیومیت دائمیخداوند در زندگی یقین دارد چگونه نگرانی و اضطراب وجود او را فرا میگیرد؟ خداوندی که آنی توجه خود را از بندگانش منصرف نمیکند و هر لحظه مجیب بندگان خود است!
حال آیا توجه به غیر سزاوار است؟ آیا بنده در هنگام گناه تصور میکند که در رصد خداوند نیست؟ آیا بندهای که برای خود نقش و وجود قائل است و در زندگی تدابیر خود را به میدان میآورد؛ گمان میکند که از قیومیت خداوند خارج شده است؟ آیا در هنگام گناه میپندارد که خداوند در حال چرت زدن است و تحت نگاه خداوند نیست؟ آیا بنده که دائماً حضور خداوند را مییابد، گناه میکند؟!
مشاهدۀ قیومیت خداوند و رهایی از غصه
ادراک قیومیت خداوند، غموغصه را از انسان دور میکند. چهبسا بسیاری از اضطرابهایی که در وجود انسان نمودار میشود؛ بهعلت غفلت از توجه و نگاه خداوند است؛ از این رو خود به چارهجویی و تدبیر اقدام میکند؛ در نتیجه موجب افرایش نگرانی و اضطراب میشود؛ چرا که خود را در مقابل خداوند عَلَم میکند. مشاهدۀ حضور دائمی مولا مانع گناه و لغزش میشود.
بندگی انسان در جادۀ بندگی وسعت دید ایجاد میکند؛ بدین ترتیب نگهبانی و حفاظت و رقیب بودن خداوند را مییابد. رقیب از ماده رَقَبَ؛ یعنی فردی که گردنش را کشیده است، خداوند رقیب است؛ یعنی نظارت تمام افراد را بهصورت جداگانه عهدهدار است.
خدای سبحان نظارت تام در اعمال، اقوال و نیات بندگان خود دارد که آیا افعال خود را درست انجام میدهند؟! فکر صحیح دارند؟! امضاء و یا رد کردن آنها به جا بوده است؟!
امکان اتصاف به صفات الهی
به حول و قوۀ الهی، انسان در عرصۀ بندگی غافل از خداوند نیست. در شرح حال مرگ یکی از علمای بزرگوار گفتهاند: شاگردانش هر چقدر پاهای او را به سمت قبله میکردند، پاهایش را جمع میکرد. شاگردها نگران شدند که چه چیزی مانع شده که عالم پاهای خود را به سمت قبله دراز نمیکند؟ بعد از مرگ یکی از شاگردها خواب ایشان را دید و علت را پرسید؟ فرمود: در زمان مرگ وضو نداشتم و اکراه داشتم که بیوضو پایم به سمت قبله باشد! یعنی در سختترین شرایط هم غافل نیست.
حضرت امام(ره) شب قبل از شهادت مرحوم حاج آقا مصطفی به آقای فرقانی گفته بود: فردا صبح ساعت نه تشریف بیاورید، تا مقداری پول بگیرید و عبایی برای فلان طلبهای که عبای او پاره شده، خریداری کنید. روز بعد که شهادت حاج آقا مصطفی واقع میشود، در تشییع جنازه، امام(ره) آقای فرقانی را فرا میخواند و از ایشان میپرسد: چرا نیامدی فلان مقدار پول را از من بگیری؟!
اینها نمونههایی از بندگانی هستند که متصف به صفات الهیاند و غفلت از آنان بعید است.
ضرورت مراقبه در بندگی دائم
خداوند یک لحظه حواسپرتی ندارد و تمام امور را سر جای خود قرار داده است. انسان گاهی اوقات در اثر مشکلات اصلا متوجه نماز خود نیست؛ یعنی از توجه و حضور خداوند غافل است؛ در حالیکه خداوند در این آیه اشاره میکند: ای انسان! من قیام زندگی تو را عهده دارم و همۀ امور تو را تدبیر میکنم؛ پس حواسپرتی چه معنایی دارد؟! چرا که تنها وظیفه تو بندگی است؛ پس متوجه بندگی خود باش. ای انسان متوجه این امر باش که در همۀ شرایط فقط بندۀ من هستی؛ پس جمیع آداب بندگی را در جادۀ بندگی رعایت کن و غافل از بندگی نباش.
چرت و نوم مصداق غفلت
چرت و نوم در غفلت عینیت مییابد. به اندازهای که انسان خدایی و الهی شود، حقانی میشود و از غفلت در امان است. معمولا مشکلات زندگی، انسان را از پایداری باز میدارد و در وضعیت عبادات او تأثیر میگذارد و از انجام وظایف بندگی باز میماند؛ چرا که وجود چنین فردی هنوز حقانی نشده است؛ زیرا فرد حقانی هر چیزی را سرجای خود قرار میدهد. فرد حقانی توجه به امری، او را از امور دیگر منصرف نمیکند؛ اما فردی که در مشکلات توقف کرده و نتوانسته است از آنها عبور کند و به خداوند پناهنده شود، در عبادات وارد میشود؛ اما غافل از خداوند است.
نکاتی پیرامون آیه:
۱. نگاه به غموغصه در زندگی، انسان را از قیومیت خداوند غافل میکند؛ یعنی به گمان فرد، خداوند وجود ندارد و حی بودن او را در عمل قبول ندارد؛
۲. گاهی انسان گمان میکند که مورد توجه و نظارت خداوند نیست؛ از این رو شروع به تاختن در منیت و معاصی میکند؛
۳. گاه تأخیر اجابت دعا، فرد را به این فکر و گمان وا میدارد که از نگاه و توجه خداوند محروم شده است و توجه خداوند به او نیست؛
۴. آیه بیان میکند که ذرهای غفلت بر خداوند بار نمیشود.
**********
«لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْض»
ملکیت مطلق خدای سبحان
«لَهُ» جار و مجرور مقدم، دلالت بر حصر میکند. یعنی آنچه در آسمانها و زمین وجود دارد، ملک اوست. وجود هر انسانی مِلک خداست؛ از این رو هیچ کس حق صدمه وارد کردن به املاک الهی را ندارد؛ زیرا که هر انسانی ملک خداوند و دارای ارزش است.
ربوبیت خداوند اقتضا میکند که از آلودگی مِلک خود جلوگیری کند. خداوند محسن دائماً در مِلک خود ایجاد حُسن میکند و مانع نازیبایی انسان که مِلک اوست، میشود. مِلک خداوند عزیز و محترم است. بهمیزانی که انسان با تمام وجود دریابد که مملوک واجبالوجود است، دارای قیمت و ارزش میشود؛ یعنی به جهت انتساب به آن مالک مقتدر ارزشمند میشود.
«لَهُ» سند مِلکیت، انسان را بیان میکند که به اسم خداوند زده شده است؛ پس هر انسانی فقط متعلق و مِلک خداست. هرکس بخواهد که بندهای را تحت تصرف خودش قرار بدهد، غاصب و ظالم است.
تلازم مالکیت خداوند و ایجاد نظم
مالکیت خداوند مانع میشود که مِلکش آشفته شود؛ بلکه نظم و نظام مِلک خود را عهدهدار است و مانع ظلمت و تاریکی بندهاش میشود:
«اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض»[8]
«خداوند، نور آسمانها و زمین است.»
مالک آسمانها و زمین رئوف است و از تصرف مِلکش توسط دیگران جلوگیری میکند. مالکیت خداوند اقتضا میکند که برای وصال مِلکش شریعت نازل کند؛ چون مِلک او باید رونق یابد و دین و شریعت این رونق و رشد را در انسان ایجاد میکند.
چرا خداوند حبّ اولیائش را در مِلک خود جاسازی میکند؟ انسان مِلک خداست. خداوند محبت محبوب خود را در وجود انسانی میکارد تا جانان الهی، معشوق بنده هم شود.
خدای سبحان، مالک منحصر به فرد
«لَهُ» جار و مجرور مقدم، بهجت و سرور در انسان ایجاد میکند؛ زیرا با تمام وجود مییابد که فقط یک مالک دارد. هر تصرف و تدبیر انسان، تصرف در مال غیر محسوب میشود. اگر انسان براین پندار باشد که مالک وقت، مال، احساسات، توان و … خود است و هر طوری بخواهد، میتواند، املاک خود را خرج کند! تصرف در مال الهی است؛ یعنی مال خدا را به اسم خود سند زده است. چهبسا اضطراب و نگرانیهای انسان حکایت از غاصب بودن او دارد! که مِلک خدا را به اسم خود سند زده است.
گفتنی است تصرف انسان در اعضا و جوارح خود که از املاک الهی محسوب میشوند باید تحت نظارت مالک حقیقی باشد تا سرور و بهجتی در وجود فرد حاکم کند. وقتی آدمی اعضا و جوارح خود را که مِلک خداست در حسینیه اباعبدالله خرج میکند، مسرور میشود و این نشان عشق او به اولیای الهی است.
آبادی مِلک خداوند
«فیهِما عَینانِ تَجْرِیان»[9]
«در آن دو باغ دو چشمه همیشه جارى است.»
خداوند دو چشمۀ جاری در وجود مِلک خود جاری میکند و هنگامیکه مِلک دست مالکش باشد، آباد میشود! اما اگر انسان متصدی این مِلک شود، خرابه و ویرانه است. آیا مِلک ویرانه و خراب آباد میشود؟ بله با اعتراف به گناه و واگذاری ملکیت به خداوند این مِلک میتواند آباد شود.
«رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسی»[10]
«پروردگارا! من به خودم ظلم كردم.»
و دائماً با خداوند نجوا میکند:
«فَوَعِزَّتِك یا سَیدِی لَوْ نَهَرْتَنِی مَا بَرِحْتُ مِنْ بَابِكَ وَ لَا كَفَفْتُ عَنْ تَمَلُّقِكَ»[11]
«اى آقاى من به عزّتت سوگند، اگر مرا برانى از درگاهت دور نخواهم شد، و از تملق نسبت به تو دست نخواهم کشید.
تاریخ جلسه: 1402/4/31 – جلسه پنجم
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1]. سوره یوسف، آیه 64.
[2]. سوره غافر، آیه ۴۴.
[3]. سوره حدید، آیه ۲۵.
[4]. سوره حجر، آیه 42.
[5]. سوره طه، آیه 111.
[6]. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج5، ص 123.
[7]. سوره زمر، آیه 42.
[8]. سوره نور، آیه 35.
[9]. سوره الرحمن، آیه 50.
[10]. سوره نمل، آیه 44.
[11]. مفاتیحالجنان، دعای ابوحمزه ثمالی.