قرآن در آیه 104 سوره مباركه مائده میفرماید:
«وَ إِذا قیلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا یَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ لا یَهْتَدُون»
« و هنگامى كه به آنها گفته شود: «به سوى آنچه خدا نازل كرده، و به سوى پیامبر بیایید!»، مىگویند: «آنچه از پدران خود یافتهایم، ما را بس است!»؛ آیا اگر پدران آنها چیزى نمىدانستند، و هدایت نیافته بودند (باز از آنها پیروى مىكنند)؟»
از عبارت «تَعالَوْا» چنین استنباط میشود كه آیه در مقام حكایت این است كه نقش پیامبر صلیاللهعلیهوآله فقط ابلاغ است و ثمرهی ابلاغ، جدایی مردم از زمین مادیشان و حركت به سوی حق است.
«تَعالَوْا» از مادهی «علو» به معنای بالارفتن است و آیه به گروهی میگوید: به سوی آنچه خدای سبحان نازل كرده و آنچه خدا در اختیار رسول صلیاللهعلیهوآله قرار داده، حركت كنید و بالا روید امّا مخاطبین پاسخ میدهند برای ما كافی است هر آنچه از پدرانمان به ما رسیده است.
در این آیه تفسیر را ترکیبی (همزمان هم تفسیر ظاهری آیه و هم تفاسیر عرفانی) را بیان میداریم.
«وَ إِذا قیلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ»
لزوم شنیدن سخن حق از هر گویندهایی
آیه میفرماید: «إِذا قیلَ» «هر گاه گفته شود» «قیلَ» فعل مجهول است، فعل مجهول فعلی است كه فاعل آن مشخص نیست، كاربرد فعل مجهول شاید به این معنا است كه حرف حق شنیدنی است، فرقی نمیكند كه گوینده سخن حق چه كسی است. مهم نیست كه چه كسی برای انسان توصیههای خاص و صحیحی دارد بلكه مهم آن است كه در آن سخن، توصیههای سازنده و آموزنده وجود دارد.
امیرالمومنین علیهالسلام میفرمایند:
«لا تنظر الى من قال و انظر الى ما قال» [1]
«نگاه نكن چه كسی میگوید ببین كه چه میگوید»
حال این سخن درست و صحیح چیست كه قرآن میفرماید: «تَعالَوْا» به خاطر آن سخن بالا بیاید و یك حركت صعودی را آغاز كنید؟ خود قرآن پاسخ میدهد: به سوی آنچه از سوی خدا نازل شده حركت كنید، كلام خداوند سبحان تنها سخنی است كه ارزش حركت به سوی آن وجود دارد، قرآن میفرماید: «تَعالَوْا» به سوی كلام خداوند حركت كنید، انسان برای دریافت پیام حق باید از جایگاه نفسانی خویش فاصله بگیرد و به سوی افق بالاتری حركت كند زیرا حقایق را تنها در آن افق میتوان یافت.
برای دریافت پیام خدا و پیام رسول خدا صلیاللهعلیهوآله حتماً حركتی لازم است و بدون حركت صحیح، دریافت پیام حق میسر نیست.
چرا آیه سخن خدا و رسول را در كنار یكدیگر قرار داده است؟
اگر سؤال شود چرا آیه سخن خدا و رسول را در كنار یكدیگر قرار داده است؟
عرض میكنیم : زیرا سخن پیامبر صلیاللهعلیهوآله سخن خداست، قرآن میفرماید:
«وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى» [2]
«و پیامبر هرگز از روى هواى نفس سخن نمىگوید»
«ما أَنْزَلَ اللَّه» هیچ كس در دعوتهایش اجازه ندارد افراد را به عقیده و سلیقه شخصی خود دعوت كند، بلكه فقط اجازه دارد دیگران را به «ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ» دعوت نماید، سلایق شخصی ابداً در مضمون دعوتهای الهی جایی ندارد، تفكرات فردی هر گاه ریشه در شرعیت نداشته باشد از نظر اسلام غیر مجاز و غیرقانونی است.
علت رویبرگردانی از وجود مقدس حضرت رسول ص
آیه عنوان «الرَّسُول» را به شكل معرفه مطرح كرده و این ملاحظه از آن روست تا بیان دارد وجود مقدس پیامبر صلیاللهعلیهوآله حتی برای جُهال و نادانان شناخته شده و معرفه است. اگر مردم از ایشان رو برمیگردانند و وجود مقدس پیامبر صلیاللهعلیهوآله را نادیده میگیرند از آن جهت نیست كه از شناخت پیامبر صلیاللهعلیهوآله محرومند، بلكه به جهت موانعی است كه خود میان خویش و پیامبر صلیاللهعلیهوآله ایجاد نمودهاند. پیامبر صلیاللهعلیهوآله برای همه بندگان موجود شناخته شده و معرفه است، همان گونه كه خدا شناخته و معرفه است.
چه کسانی پذیرای سخن حقند؟
حال با توجه به آیه قبل میتوان گفت: تنها عقلا پذیرای سخن حقاند، زیرا آیه قبل بیان داشت اكثر افراد از پذیرش احكام شرعی رویگردانند و خود بدعتگذار قوانین خویشاند، آیه از این گروه به عنوان «لا یَعْقِلُونَ» یاد كرده است. این آیه در ادامه آیه قبل و یا تأییدی بر آیه قبل است تا بیان دارد جُهّال از پذیرش «فرمان» پیامبر مبنی بر نجات بشر روی گردانند.
آنان اعلام میدارند ما نیازی به شنیدن وحی و نیازی به شنیدن پیام رسول الله صلیاللهعلیهوآله نداریم. زیرا آنچه از سوی پدرانمان به ما رسیده، كافی است. این سخن به آن معناست كه اكثریت افراد چندان قوه تعقل ندارند كه باور كنند حقایقی كه از سوی خدا به آنان میرسد نزد هیچ موجود غیر الهیای پیدا نمیشود و آنچه خدای مدبر برای آنان تدبیر كرده از تدبیر هر كس دیگر بهتر و خیر خواهانهتر است.
آیه میفرماید: حركت كنید به سوی آنچه از سوی خدا و از سوی پیامبر صلیاللهعلیهوآله نازل شده و مخاطبین میگویند: آنچه نزد پدرانمان هست بهترست.
«قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا»
بزرگترهای فکری چه کسانی هستند؟
قبل از آنكه این قسمت از آیه را بررسی كنیم، بیان میداریم بزرگترهای فكری انسان دو دستهاند:
- گروهی كه از نظر شرع مقبول و پسندیدنی هستند و هدف این گروه خدامداری و شریعتمداری است نه خودمداری. آنان تلاش میكنند كوچكتران را از گرفتاریهای دنیا برهانند و آنان را به سوی حق دعوت كنند نه به سوی خویش.
- گروه دوم كسانی هستند كه تنها خود را مطرح میكنند و نظر شرع برایشان جایگاهی ندارد. این گروه در فكر بزرگترمداری خویشاند نه در فكر خدامداری.
علامتهای بزرگتر فکری که باید از او تبعیت کنیم
آیه دو علامت برای تبعیت از بزرگتر فكری مطرح میكند:
- آنكه بزرگتر فكری باید عالم باشد، زیرا جاهل نمیتواند مقتدا و پیشوا قرار گیرد.
- بزرگتر فكری، خود هدایت یافته باشد و از ضلالت و گمراهی به دور باشد. زیرا ضال و گمراه نمیتواند مقتدا باشد.
جالب این جاست كه اسلام به طور كلی تبعیت از بزرگتر فكری را مردود نمیداند بلكه برای آن شروطی را تعیین میكند.
گاهی اوقات تبعیت از بزرگترهای فكری به انسان صدمه وارد میكند و سبب توقف فرد میشود، مثلاً آنان كه به فرهنگهای قومی خویش بسنده میكنند، به رشد كمالی انسان صدمه میزنند و سدی برای ارتقاء و صعود بشر ایجاد میكنند، زیرا این گروه در آموختههای پدران خویش متوقف شدهاند و میخواهند تا دیگران نیز در این توقف بمانند.
ضروری است هر بزرگتر فكری به دو علامت (علم و هدایت) مجهز شود كه اگر این دو علامت در وجود او تعبیه شود و جا بگیرد خدا به سایرین فرمان میدهد تا از او تبعیت كنند و اگر این دو در وجودش مستقر نشود شریعت دیگران را از تبعیت او نهی میكند.
مفسری دربارهی بزرگتر فكری میگوید: هر بزرگتری نباید به ظنّیات اعتماد كند، بلكه باید علم داشته باشد زیرا با اعتماد به ظّنیات امور سامان نمییابد.
«أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا یَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ لا یَهْتَدُون»
قوانین تقلید از بزرگتر فکری
آیه در ادامه میفرماید: «أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا یَعْلَمُون»؛ «آیا اگر پدران آنها چیزى نمىدانستند» این قسمت تأكیدی است بر این كه تقلید از بزرگتر فكری قانون خاص خود را دارد. این چنین نیست كه فردی به عنوان بزرگتر فكری مقتدای گروهی قرار بگیرد و دیگران از او تعبیت كنند، اگر قرار است قلاده تبعیت به گردن دیگران افكنده شود، باید بزرگتر به دو علامت (هدایت و علم) آراسته باشد.
اسارت مذموم در فرهنگ غلط خانوادگی
آیا اگر پدران آنها چیزى نمىدانستند.آنان گفتند: كه دانستههای پدرانمان برای ما كافی است در حالی كه غافل از این مطلب بودند كه دانستههای پدرانشان بویی از حق و رنگی از شریعت و حقانیت ندارد، از این رو نمیتواند نجات بخش آنان از اسارت دنیا باشد.
اگر سؤال شود چه اسارتی منظور است؟
عرض میكنیم اولین اسارت آن است كه بنده چندان مقهور فرهنگ خانوادگی خویش شود كه نتواند نورانیت شرع را درك كند و حقایق را دریافت دارد و آنچه به سود دنیا و آخرت اوست، تشخیص دهد.
نمونهای از فرهنگ خانوادگی مذموم و برخورد شرع با آن
اگر سؤال شود نمونهای از فرهنگ خانوادگی مذموم را بیان دارید، میگوئیم: گاهی اوقات فرهنگ خانوادگی بعضی از افراد تجسس در اموری است كه اصلاً ربطی به آنان ندارد. اینكه آنان دوست دارند از مطالبی آگاه شوند كه ذرهای به معلوماتشان نمیافزاید و گاه در امر تجسس چندان به پیش میروند كه قرآن در آیات دیگر به آنان پیام میدهد «وَ لا تَجَسَّسُوا» [3]
شرع در این میانه چه میكند و چه حد و مرزی میان شریعت و فرهنگهای خانوادگی و قومی ایجاد میكند؟
بیان میكنیم، شرع چندان قدرت دارد كه فرهنگ ناسالم خانوادگی و قبیلهای را از میان بردارد (مانند شرابخواری عرب در عصر جاهلیت) البته شرع، همچنان كه با فرهنگهای ناسالم برخورد میكند، فرهنگ صحیح خانوادهها را تأیید میكند، به عنوان مثال، احترام به ماههای حرام، قبل از جاهلیت بود و اسلام به این قانون عرب بها داد البته این ماهها در جاهلیت جابهجا میشد و در اسلام این ماهها ثابت شد. لازم است بیان داریم به طور كلی در عصر جاهلیت اصلاً فرهنگ سالمی وجود نداشت امّا عرب جاهلیت بنابر عصبیتهای جاهلانه خود چنین میپنداشتند كه فرهنگ پدرانشان برای آنان كافی است قرآن آن فرهنگ ناسالم را در هم كوبید و تغییر اساسی و بنیادی در آن ایجاد نمود. مخاطبین آیه از پذیرش این تغییر روگردان بودند.
پیامهای آیه
- «وَ إِذا قیل» گاهی گویندگان حق، سخنانی میگویند كه خود، عامل به آن نیستند از این رو ناشناخته ماندن آنان بهتر از شناخت آنهاست. (البته توضیح این قسمت از آیه استنباط نشده است.)
- «لَهُم» «هُم» مخاطبین آیه از نظر حق غایباند زیرا هر كس كه از حرف حق اعراض كند خداوند برای او وجودی قائل نیست.
- «أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَى الرَّسُول»، بنده باید خود را به كلام وحی بسپارد تنها آنچه از سوی حق نازل میشود نجات بخش است.
- «الرَّسُول» در عالم، هیچ كس نمیتواند ادعا كند پیامبر صلیاللهعلیهوآله را نمیشناسد.
- «قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا»، «قالُوا» فعل غایب است آنان كه از پذیرش سخنان حق روگردانند حقیقتاً از نظر خداوند سبحان غایباند.
- «حَسْبُنا» سخنان پدرانمان برای ما كافی است، «نا» به معنای «ما» نشانگر آن است كه بسیاری از افراد در پیروی افكار غلط بیهیچ تفكری با جمع همراه میشوند.
- «ما وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا» اهل غفلت گمان میكنند حقیقت را در دانستههای پدران خویش مییابند در حالی كه اشتباه میكنند.
- «ما وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا» این قسمت از آیه، حكایت از تبعیت كوركورانه و جاهلانه دارد كه این نوع تبعیت هیچ ارزشی ندارد.
- دانستههای گذشتگان زمانی ارزشمند است كه هم سو با شریعت باشد.
- با توجه به آیه از بزرگتری باید تبیعت شود كه سخنانش حكیمانه باشد.
- هیچ كس حق ندارد در ضلالت و جهالت همراه بزرگتر خویش باشد.
- بزرگتران فكری باید بكوشند تا عایقهای پذیرش حق را از خود دور كنند.
- بزرگتران فكری نباید به دلیل صفت بزرگتری از اصلاح پذیری خویش سرباز زنند.
- تنها بزرگتری قابل تبعیت است كه از هدایت، آموختن حق، حركتهای كمالی و رو به رشد ابایی ندارد.
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] غرر الحکم، ص 361
[2] سوره مبارکه نجم، آیه 3
[3] سوره مبارکه حجرات، آیه 12