قرآن در آیه 119 سوره آل عمران میفرماید:
در آیه سابق مؤمنین از ارتباط صمیمانه با غیر مؤمنین پرهیز داده شدند و این آیه به بعضی از مشخصات غیر مؤمنین و بعضی از خصائص مؤمنین اشاره میکند.
«هَاأَنتُمْ أُوْلاء تُحِبُّونَهُمْ وَلاَ يُحِبُّونَكُمْ»
علاقه مؤمنین به غیر مؤمنین!
خدای سبحان مؤمنین را مخاطب قرار میدهد که شما مؤمنین باطناً به غیر مؤمنین علاقه دارید. البته به دلیل این علاقه مورد سرزنش قرار نمیگیرید. چون محبت شما نسبت به غیر مؤمنین یا به دلیل محبت شما بر کل خلق است (زیرا آنها را به عنوان آیهای از آیات الهی دیده و جلوهای از خالقیت پروردگار میشمرید و به آنها مهر میورزید)، یا این محبت به دلیل پیوندی است که بین شما و آنها برقرار شده و این پیوند ایجاد محبت میکند و یا به سبب دلسوزی و شفقت باطنی به آنها محبت دارید. در حالی که منافقین هیچ گونه محبتی به شما ندارند. آنها به دلیل بیزاری از اعتقادات شما، نسبت به شما علاقهای ندارند. برای منافقین اعتقادات بیش از هر امری اهمیت دارد واین امر دردناکی است یعنی به دلیل ایمان فرد ولو آن فرد در زمره نزدیکان آنها باشد نسبت به او دشمنی میورزند. یعنی باطل در باطل بودن خود پایدار است و به هیچ عنوان حاضر نیست، از این عقیده صرف نظر نماید.
مؤمنین مشتاق سلوک همه افراداند
مؤمنین در مسیر سلوک مایل به تک روی نیستند و مشتاق سلوک همه افراداند. به همین جهت نسبت به همه مخلوقات اظهار محبت حقیقی میکنند. اما منافقین به دلیل حرص و حب به دنیا، غفلت و حسد نسبت به مؤمنین محبتی ندارند. «هَاأَنتُمْ أُوْلاء تُحِبُّونَهُمْ»
مؤمنین در نظام توحیدی به جهت اینکه محبوب وخالق را دوست دارد و همگان را مصنوع او میبینند دوستدار همه هستند.
مجنون لیل (شب) را دوست داشت زیرا به نظر او:
از آن رو با شب تار است میلی که دارد نسبتی با نام لیلی
چون اسم شب «لیل» است و لیل با نام محبوب او که لیلی است شباهت دارد.
- دوست داشتن همگان برای مؤمن جایز است امّا هرگاه نفاق فردی برای او اثبات شد مجوز دوستی باطل میشود.
ادب دوستی
از آداب دوستی دو طرفه بودن آن است. اگر انسان کسی را دوست دارد نمیتواند طرف مقابل را مجبور به دوستی با خود کند، زیرا دوست داشتن اجباری نیست. خداوند سبحان میفرماید دشمنانتان را دوست نداشته باشید، زیرا آنها شما را دوست ندارند. ادب دوست داشتن طرفینی است.
روایتی از امیرالمؤمنین علیه السلام آمده است:
«زُهْدُكَ فِي رَاغِبٍ فِيكَ نُقْصَانُ حَظٍّ وَ رَغْبَتُكَ فِي زَاهِدٍ فِيكَ ذُلُّ نَفْس»[1]
اگرنسبت به کسی که به شما علاقهمند است بیرغبت باشید از سهم خود کم گذاشتهاید و اگر شما نسبت به دیگری راغب باشید و او نسبت به شما بی رغبت باشد این ذلت نفس است.
در جواب دوستی، باید دوستی اظهار شود امّا زمانی که از آنها دشمنی بروز میکند خداوند میفرماید به شما اجازه ادامه این دوستی داده نمیشود.
تبذیر در محبت نداشته باشیم!
مؤمنین، دوستی خود را در جایی که بازگردان آن محبت باشد بکار گیرید نه جایی که بازگردان آن عصبانیت است. در بحث «تبذیر» آمده که به بذر پاشی در زمینی که رویش در آن نیست، «تبذیر» میگویند. و در اینجا محبت نسبت به کسی که در جواب آن دشمنی میکند بیهوده است. مؤمن اگر با محبت به فردی احتمال میدهد که او دین باور شود، محبت به او فایده دارد اما در مورد کسی که باورهای مؤمن را قبول ندارد، محبت نسبت به او بی فایده است.
«تُؤْمِنُونَ بِالْكِتَابِ كُلِّهِ»
شما مؤمنین به جنس کتاب ایمان دارید. یعنی کتب پیامبران سابق را نیز قبول دارید. در حالی که منافقین کتاب دینی شما را قبول ندارند. علت این که منافقین مؤمنین را قبول ندارند این است که منافقین بعضی از دین را پذیرفته و بعض دیگر را پذیرا نیستند. امّا شرط مؤمن بودن، باور داشتن کل دین است.
- وقتی انسان به کل قرآن ایمان داشته باشد، رابطه خوبی با خلق خواهد داشت و با همه مردم خوش اخلاق است (الخُلق مع الخَلق)
مجری دستورات الهی باشیم
باید کل قرآن را علاوه بر قبول، در عمل نیز اجرا نمود. گاهی کلام خدا را قبول داریم امّا در اجرا ضعیف عمل میکنیم. گاهی افراد بخشی از قرآن را قبول ندارند، منافقین به دلیل اینکه «نُؤمن بِبَعض و نَکفر بِبَعض»[2] هستند به مؤمنین ایراد میگیرند که چرا تمام قرآن را قبول دارید و در دل خواهان سستی اعتقاد مؤمنین هستند.
عدم توجه به دستورات خدای سبحان در روابط دوستانه معیار سنجش اعتقادات افراد است. اظهار محبت ظاهری نمایانگر محبت باطنی افراد است. وقتی افراد در خود غور کنند متوجه میشوند که حب باطنی آنها از محبت ظاهری آنها خیلی بیشتر است. عالم ظاهر برای بیان محبت باطنی محدودیت دارد، زیرا عالم الفاظ محدود است و محبت باطن بیشتر از محبت ظاهر است.
اگر ظاهراً فرد اظهار محبت کرده و اما در باطن آن میزان محبت را ندارد این علامت صدق در محبت نیست و رگههایی از نفاق درآن دیده میشود.
«وَإِذَا لَقُوكُمْ قَالُواْ آمَنَّا»
علامت منافقین
علامت منافق این است که ظاهراً به اعتقادات حقه اعتراف میکند (اذا لقوکم قالوا امنا). اما در باطن نه تنها هیچ پیوستی به مؤمنین ندارد، بلکه کینه مؤمنان را نیز در سینه میپروراند. کینه باطنی بالاخره در ظاهر بروز میکند. گرچه این بروز در خلوت صورت بگیرد، در خلوتشان انگشتشان را از شدت کینه میگزیدند.
«وَإِذَا خَلَوْاْ عَضُّواْ عَلَيْكُمُ الأَنَامِلَ مِنَ الْغَيْظِ قُلْ مُوتُواْ بِغَيْظِكُمْ»
کینه منافق
درونشان انباشته از کینهی پنهان است و کینه آنچنان وجود آنها را فرا گرفته است که هرچه به آنها محبت شود کینه آنها فروکش نمیکند. دین اسلام به مسلمانان میآموزد که با احسان به کسانی که همفکر شما نیستند آنها را به دین جلب کنید. اما منافق از احسان شما استفاده صحیح نکرده و کینهشان بیشتر میشود .
- آنها از ائتلاف و ارتباط صحیح مؤمنین با یکدیگر عصبانی هستند.
غیظ از پیوست افراد؛ علامت نفاق
اگر فردی از پیوست افراد با یکدیگر عصبانی شده و دچار خشم و غیظ میگردد علامت نفاق است. علامت مؤمن این است که حتی اگر خود در این مسئله کوتاهی دارد امّا از پیوست دیگران با یکدیگر لذت برده و شکرگزار است.
تملّقگویی؛ از اخلاق منافقین
از اخلاق منافقین تملقگویی است. تملق اظهار محبت زیاده از حد است، البته گاهی اوقات باطن دارد امّا گاهی باطن ندارد.
به مؤمنین در هیچ جا اجازه تملق داده نشده مگر در طلب علم.
- منافقین یا اظهار محبت پوشالی میکنند و یا اظهار محبت زیادی که در باطن آن عصبانیت و حسادت نهفته است.
- خدای سبحان میداند که هرگاه در سینهها غیظ و حسد باشد آن سینه محتاج مرگ است. وقتی در باطن فرد امری وجود دارد که مبغوض خدای سبحان است او مستحق شقاوت و سنگ دلی و زندگی خبیث میگردد. «قُلْ مُوتُواْ بِغَيْظِكُمْ إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ»
استفاده از لفظ «مرگ بر» در قرآن
بعضی میگویند در دین اسلام از لفظ «مرگ بر» نباید استفاده گردد. در حالی که قرآن میفرماید «موتوا بغیظکم». اساس اسلام صلح و رحمت و محبت است، امّا در مواقع لزوم از این لفظ نیز استفاده میگردد. خدای سبحان میفرماید بگو با این عصبانیتتان بمیرید. از این رو شهید بهشتی به آمریکا میفرمودند: عصبانی باش و از این عصبانیت بمیر.
اسلام، دینی همراه با تولّی و تبرّی
همان گونه که در دین اسلام تولّی وجود دارد تبرّی نیز هست. عدهای که میگویند «مرگ بر» در دین وجود ندارد. ابتدا این را مطرح کرده و بعد میگویند لعن نداریم! البته این امور سیاست ثانویه دین است. دین اسلام با «بسم الله الرحمن الرحیم» یعنی با مهر و محبت آغاز شده است و در کنار آن، سیاست ثانویهای دارد.
سیاست اولیه و ثانویه مؤمن
مؤمن به فرمان خدای سبحان نگاهش رحمانی است. نگاه او به مخلوقات عاطفی است هرگاه اهل باطل را مینگرد که در باطل خویش مستغرق هستند بر آنها دل میسوزاند و با همه وجود برای آنها دعا میکند تا آنها از باطلشان جدا شوند. آیت الله شاه آبادی توصیه میکردند در شب قدر یا حتی قنوت نماز شب بعد از دعا برای چهل مؤمن، افراد معصیت کاری را که میشناسید دعا کنید. زیرا آنها نیز محتاج دعا هستند و با دعای شما قابلیت تحول و انقلاب پیدا میکنند. دل سوزی سیاست اولیه مؤمنین است و هیچ مشکلی ندارد امّا برای فردی که نفاق او شناخته حق دلسوزی ندارند.
- بعضی مؤمنین که در برقراری ارتباط صحیح با دیگران مشکل دارند، نسبت به بیدینهای خوش ارتباط غبطه میخورند! امّا باید بدانند که هدف آنها کسب دنیای بیشتر است. با اینکه برقراری ارتباط صحیح یک هنر و نعمت است، اما هدف از این برقراری این ارتباط مهم است.
- باید مؤمنین توجه داشته باشند که خوش ارتباطی افراد بیدین شگرد آنهاست و گاهی دشمن از این طریق عمل کرده و دیگران را به سوی خود جلب میکند.
- منافقین برای رسیدن به اهداف شومشان جذب زیاد دارد. رهبر انقلاب فرمودند جذب حداکثری و دفع حداقلی داشته باشید و خوش ارتباط باشیم. امّا اگر بی دینها خوش ارتباط هستند نباید غبطه آنها را خورد باید بررسی کرد که از این خوش ارتباطی در چه جهتی استفاده میکنند. اینان به دنبال اهداف دنیوی هستند و برای رسیدن به آن معاملات گسترده و وسیعی انجام میدهند.
اثر وجود کینه بر عمر آدمی
قرآن میفرماید به آنها بگو عصبانیت داشته باشید و با غیظ بمیرید. از اینجا معلوم میگردد کینه به سلامت سینه و صدر آسیب زده و عمر را کوتاه میکند. به میزان بهداشت و سلامت روان، جسم نیز سالم میماند. درونی که از خشم نابجا مشتعل و شعلهور است به جسم آسیب میرساند.
- «مُوتُواْ بِغَيْظِكُمْ» یعنی عصبانیت منافقین به رشد اسلام آسیب وارد نمیکند، اسلام روز به روز رشد یافتهتر میگردد و خشم منافقین تیشه بر اسلام نمیزند.
- «مُوتُواْ بِغَيْظِكُمْ» این جمله انشایی است و اما معنی خبری آن نیز جایز است. یعنی واقعا این عصبانیت کشنده است و این عصبانیت شما همیشگی و ادامهدار است. زیرا عزت مؤمنین روز افزون است و خدای سبحان آنها را از نصرت بیشتری بهرهمند میگرداند.
نفرین پیامبر رحمت!
«مُوتُواْ بِغَيْظِكُمْ»اگر جمله انشایی معنا گردد و «موتوا» نفرین باشد، خدا به پیامبرش فرموده اینها را نفرین کن. بگو از این عصبانیت بمیرید. هرگاه نفاق در یک زندگی مشاهده گردد دیگر آن زندگی طیب نیست و طعم حقیقی زندگی در آن ملاحظه نمیگردد. زندگی با غیظ باطنی نسبت به خوبان زندگی نیست. آنها ادای زندگان را در میآورند. نفرین پیامبری که رحمه للعالمین است بر آنها وارد میگردد، «وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ»[3] او پیک و رسول رحمت است. این رحمت او اقتضا میکند که به گروهی نفرین کند. یعنی اگر جامعه به واسطه این نفرین از وجود منافقین خالی شود سلامت حقیقی خود را پیدا میکند .
منافقین همیشه از مؤمنین وحشت دارند و این یکی از معجزات الهی است. در عین این که ظاهراً در بسیاری از موارد مؤمنین از امکانات خاصی بهرهمند نیستند، ولی منافقین دغدغه مؤمنین را دارند.
مرگ بهتر از زندگی
گاهی برای بعضی از افراد که گرفتار بیماری روحی هستند، دعا میشود که خدا شفاشان بدهد ولی اینجا گفته است شفای آنها به مردن است. مرگ برای ایشان شایسته است. زیرا نفاق آنها قابل درمان نیست. امکان مسلمان شدن کافر وجود دارد اما منافق پذیرای اسلام واقعی نیست. طبق قانون جذب مرگ جذب اینها میشود کما اینکه زندگی حقیقی جذب مؤمنین میشود، نفاق اجازه حیات طیب را به انسان نمیدهد.
اثر اعتقادات
غور در این مطالب نشان میدهد که اعتقادات صحیح موجب سلامت افراد و اعتقادات ناصحیح موجب فساد زندگی میشود. فرد مؤمن برای دیگران دعای خیر میکند و نسبت به دیگران محبت خاص دارد در ارتباط با دیگران یکرنگ است. از ائتلاف و پیشرفت افراد نه تنها نگران نیست، بلکه خوشحال میشود. و اما فرد منافق، در همین عالم خود را در جهنمی از خشم قرار داده زیرا خود را از انواع لذات محروم کرده است.
«إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ»
خدای سبحان از آنچه در سینههاست چه خشم باشد، چه مهر آگاه است. خدای سبحان انسانها را به جهت آن چیزی که در سینه دارند عقاب نمیکند، امّا آنها را مورد مؤاخذه قرار میدهد. کینه مانع سلوک فرد میشود. برای پاکی درون از آلودگی کینه نسبت به افرادی که در مورد آنها گرفتار کینه هستیم در مواقع خاص مانند حالت دعا و زیارت برای آنها استغفار کنیم تا درونمان آلوده نشود.
«إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِکمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا»[4]
اگر بدی کنید به خودتان صدمه زده اید. کینه اثر وضعی در زندگی افراد میگذارد و خدای سبحان عالِم به کینهای است که در دل مؤمن وجود دارد. مؤمن به جهت کینه نسبت به مؤمنی دیگر مورد عقوبت واقع نمیشود، امّا از او دربارهی این کینه سوال میشود.
- خدای سبحان از آنچه در سینه ها میگذرد آگاه است. اگر باطن فرد سرشار از محبت حقیقی نسبت به دیگران است رحمت بر او وارد میشود و اگر در باطن فردی غیظ نسبت به مؤمنین وجود دارد، عذاب بر او وارد میشود «قل موتوا بغیظکم»
به درون خود بنگریم
هر فرد قلب و سینه خود را بررسی کند و کاوش باطنی داشته باشد تا بنگرد که چقدر از پیوست افراد به یکدیگر خوشحال شده و یا از الطاف و عنایاتی که به آنها میشود دچار غیظ میشود؟ البته این بررسی در موقعیت خاص و شرایط مختلف باید صورت گیرد.
تاریخ جلسه: 96/10/2 ـ جلسه 100
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] نهج البلاغه، حکمت 443
[2] سوره نساء، آیه 150
[3] سوره انبیا، آیه 107
[4] سوره اسراء، آیه 7