خداوند در آیه 14 سوره نحل میفرماید:
«وَ هُوَ الَّذی سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْکلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِیّا وَ تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْیةً تَلْبَسُونَها وَ تَرَى الْفُلْک مَواخِرَ فیهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکمْ تَشْکرُونَ»
«و اوست که دریا را رام و مسخّر کرد تا از آن گوشت تازه بخورید، و زینتی را که میپوشید از آن بیرون آورید و در آن کشتیها را میبینی که آب را میشکافند [تا شما را برای حمل کالا، تجارت و داد و ستد جابجا کنند] و برای اینکه از فضل و احسان خدا طلب کنید و [در نهایت] به سپاسگزاری خدا برخیزید.»
دریا در تسخیر انسان
آیه بیانگر یکی از نعماتی است که خدای سبحان در اختیار بشر قرار داده است و آن نعمت، دریاست. تفاسیر عرفانی دریا را به عالم ماده تعبیر کردهاند.
رزق بسیاری از افراد از طریق دریای عالم ماده تأمین میشود. خدای سبحان اساس را بر این قرار داده است که دریای مادیّات با وجود عجائب فراوانش در خدمت انسان باشد، نه آنکه انسان، خادم دنیا باشد و چنان مشغول خدمترسانی به آن که در آن غرق شود.
کسانی که تمام فکر و ذکر خود را به مادیات دوخته و خود را از توجه به معنویات محروم کردهاند، همانند کسانی هستند که در دریای ظاهری غرق شده و جان باختهاند. کسی که با سوء مدیریت خود به جای آنکه دنیا را در خدمت خود بگیرد و بهدنبال کسب بهرههای معنوی در آن باشد خود را در خدمت دنیا قرار دهد، هلاکت خویش را رقم زده است.
اقسام غرق شدن در عالم ماده
مفسری میگوید: «غرق شدن در عالم ماده به اشکال مختلفی صورت میگیرد؛ گاه با سرگرم شدن با انواع لهو و لعب است، گاه با مغرور شدن بابت امور دنیوی و گاه با اشتغال به کسبوکاری است که انسان را از خدا غافل و او را متوجه خویش میکند، حتّی اگر آن امر تحصیل علم و عبادت باشد.»
غرق شدن در عالم ماده؛ مانع کمال
خدای سبحان برای تمام امور زندگی انسان قاعده و قانون و حد و مرز قرار داده است توجه به این امور نباید به گونهای باشد که او را از بندگی و توجه به خداوند منحرف سازد. کسی که از حد اعتدال خارج شود و چنان خود را مشغول امور مادی زندگی کند که از توجه به خود و خانوادهاش غافل شود، بهنوعی در عالم ماده غرق شده است و قادر به رشد و کمال نیست.
کسب علم و دانش و تحصیل و عبادت باید بهعنوان ابزاری در خدمت انسان قرار بگیرند تا او را به معبود برسانند نه اینکه انسان متوقف در این ابزار شود و در خدمت آنان باشد. غرق شدن، مانع حرکت است. انسان نباید درهیچ یک از امور دنیوی اعم از شغل، تحصیل، عبادت و … به گونهای غرق شود که از یاد معبود غافل بماند.
استغراق در دریای توحید
توحید، تنها امری است که انسان مجاز به غرق شدن در آن است. استغراق در دریای احدیّت خدای سبحان، موجب عبودیّت بیشتر بنده میشود.
مفسری میفرماید: «مراد از دریا، دریای علم و معرفت است. خداوند، دریای علم و معرفت را تحت تسخیر انسان قرار داد تا روزانه طعام معنوی و زینت جدیدی از آن برداشت کند؛ به همین جهت است که در نگاه عالِم، علمی که کسب میکند، تکراری نیست، بلکه همیشه تازه و همراه با لذّت است.»
تربیت نایافتگی و اسارت در دریای ماده
در دریا، حیوانات دریایی چون نهنگ وجود دارد که آن حیوان نیز تحت تسخیر انسان است. تفاسیر عرفانی میگویند: «نهنگ در وجود انسان همان غضب، حرص و رذائل اخلاقی است.» در عالم ماده، حیوانات یا موجودات آسیبرسان زیادی وجود دارد که هر لحظه امکان بلعیده شدن انسانی که تحت تربیت قرار نگرفته است، وجود دارد.
نتیجۀ این تربیتنایافتگی برای برخی افراد، اسارت در دریای مادیات و برای بعضی غرقشدگی و در نهایت، نابودی در این دریاست. آن کس که گرفتار نهنگ حرص به مادیّات شده است با انتخاب خود حرص را در درون خویش جای داده است؛ چون رذیله اخلاقی حرص، بهخودی خود، قدرت راهیابی به درون انسان را ندارد.
اگر باور کنیم که خدای سبحان، دریای عالم ماده را مسخّر ما کرده است؛ نهتنها هیچ آسیبی از موجودات این دریا نمیبینیم، بلکه آنها را بهعنوان ابزاری در این عالم، در جهت پیشبرد و دستیابی به مقصد به کار میگیریم. یقین کنیم که انسان الهی با زندگی در عالم ماده، گرفتار نهنگ حرص و غضب نمیشود و هیچیک از موارد آسیبرسان عالم ماده، قادر به صدمهرسانی به او نخواهد بود.
تأمین قوت معنوی از دریای مادی
در تفاسیر عرفانی «لحم»، به قوت معنوی تعبیر شده که دریای عالم ماده، ظرف تأمین آن است. در میان عوالم (عالم مادّه، عالم برزخ و عالم قیامت) فقط در عالم ماده، ظرف بندگی و تکلیف قرار داده شده است نه عوالم برزخ و قیامت. خداوند، دریای عالم ماده را تحت تسخیر انسان قرار داد تا توشۀ آخرت خود را با بهرهبرداری معنوی از آن تأمین کند.
بایگانی نعمات و محرومیت از معنویات
یکی از عوامل فساد و زوال نعمات معنوی، بایگانی کردن نعمت و مصرف نکردن آن است. نعمات و روزیهای معنوی همانند رزق علم، معرفت، عمل صالح و… توفیقاتی است که روزانه از طریق دریای عالم ماده در اختیار ما قرار میگیرد که مفسرین از آن به «لَحمَاً طَریّاً» تعبیر کردهاند.
استفادۀ صحیح از نعمات
همانطور که درعالم طبیعت گوشت ماهی نسبت به گوشت سایر حیوانات (گوسفند ، شتر) سریعتر در معرض فساد قرار میگیرد، نعمات معنوی نیز باید در زمان مناسب مصرف شوند، در غیر این صورت بهرۀ لازم از آنها نصیب ما نمیشود. از عوامل فساد و زوال نعمات معنوی، بیماریهای عُجب، منّت و اذیّت و …است.
اگر توفیقاتی را که خدای سبحان نصیب ما کرده است از خود ببینیم و گمان کنیم که حاصل زحمات خود ماست، گرفتار بزرگنمایی توفیقات معنوی میشویم و این بزرگ نمایی، موجب بیماریهایی چون عجب و منت …. میشود و روزی معنوی را فاسد میکند.
بهترین راهکار برای فاسد نشدن رزق معنوی، مصرف صحیح آن است، مثلاً اگر صاحب علم است آن را در اختیار خلق خدا قرار دهد، اگر خوشخلق است، آن را میان مردم مصرف کند. هرکس باید دقت کند که با بزرگنمایی، نعمات معنوی خود را از میان نبرد.
انواع زینتهای استخراجشده از دریا
از دیدگاه تفاسیر عرفانی، زینتهایی که انسان از عالم ماده استخراج میکند فراتر از زینتهایی است که از دریا بهدست میآورد. آنان معانی مختلفی برای این زینتها بیان کردهاند از جمله:
- گفتار و افعال حکیمانهای که انسان در زندگی روزمرۀ خود بکار میبرد زینتی است که به اذن حق استخراج کرده و به کار گرفته است؛
- حکمت و امور عقلانی از جمله زینتهای دیگر است. خدای سبحان، دریای عالم ماده را تحت تسخیر انسان قرار داده است تا از این عالم حکمت و امور عقلانی استخراج کند.
آشکار بودن زینتها
زینتهایی که انسان در عالم ماده استخراج میکند و در پوشش خویش برای زیبایی بکار میبرد، پنهان نیست؛ قول و فعل نیز اینگونه است مخصوصاً اگر قول و فعل حکیمانه باشد بیشتر چشمگیر است و گروه بیشتری از آن بهرهمند میشوند. امکان دستیابی به افعال و اقوال حکیمانه در عالم ماده برای همگان میسّر است، تنها باید هر کس خود، طالب ظهور تمام شئون حکیمانۀ قولی و عملی در زندگی باشد و بخواهد هیچ لغو، لهو و پوچی از کردار و گفتار او بروز نکند.
بقای زینت حکمت
زینت حکمت، برخلاف زینتهای ظاهری، از جمله زینتهای ماندگاری است که تا قیامت باقی است. استخراج، باب استفعال است و یکی ازمعانی باب استفعال، طلب است؛ یعنی انسان خود باید خواهان استخراج زینت باشد تا آن را بدست آورد.
اقوال حکیمانه، بکارگیری آداب، حکمت نظری و حکمت عملی زینتهایی است که از طریق تسخیر دریای علم در اختیار انسان قرار میگیرد .بهمیزانی که فرد از علم بیشتری برخوردار باشد التزام او به آداب بیشتر است. همانگونه که امیرالمؤمنین علیهالسلام در اهمیّت ادب، خطاب به فرزند گرانقدر خود امام حسن مجتبی علیهالسلام میفرماید:
«فَبَادَرْتُک بِالْأَدَبِ قَبْلَ أَنْ یقْسُوَ قَلْبُک»[1]
«پس به ادب کردن تو پرداختم (آداب دین و حکمتها و دانائیها و عبرتها را به تو یادآورى کردم) پیش از آنکه دلت (بر اثر دوستى دنیا) سخت شود.»
حرکت کشتی فکر در دریای علم
با ورود به دریای علم، کشتی فکر انسان راحت و باسهولت حرکت میکند. همانطور که خشکی، محل مناسبی برای حرکت کشتی نیست، فکر انسان نیز بدون علم، حرکتی ندارد. حرکت کشتی با خاک سازگار نیست و در نهایت اگر برای حرکت روی خاک کشیده شود دچار استهلاک میشود. فکر نیز، زمانی قادر به حرکت صحیح است که در دریای علم حرکت کند وگرنه بنا به فرمودۀ مرحوم نراقی در کتاب معراجالسعاده، فکر نیست؛ وسوسه است. بسیاری از افراد با آنکه به دریای علم راه نیافتهاند، گمان میکنند صاحب فکر هستند در حالی که فکرشان وسوسهای بیش نیست.
تفاوت فکر و وسوسه
فکر، حرکتی صحیح است که انسان را از مبدأ به سوی مقصد مطلوب میرساند در حالیکه وسوسه، حرکت از مبدأ به سوی مقصدی نفسانی، ناصحیح و نامطلوب است. ناخدای کشتی فکر، خداوندست امّا ناخدای وسوسه، شیطان است.
اجمال سخن آنکه، ضرر انسان پُرکار بدون فکر و بصیرت از کسی که کار نمیکند بیشتر است. همانطور که امیرالمؤمنین علیهالسلام به این مطلب اشاره میفرماید:
«فَالنَّاظِرُ بِالْقَلْبِ الْعَامِلُ بِالْبَصَرِ یکونُ مُبْتَدَأُ عَمَلِهِ أَنْ یعْلَمَ أَ عَمَلُهُ عَلَیهِ أَمْ لَهُ فَإِنْ کانَ لَهُ مَضَى فِیهِ وَ إِنْ کانَ عَلَیهِ وَقَفَ عَنْهُ فَإِنَّ الْعَامِلَ بِغَیرِ عِلْمٍ کالسَّائِرِ عَلَى غَیرِ طَرِیقٍ فَلَا یزِیدُهُ بُعْدُهُ عَنِ الطَّرِیقِ إِلَّا بُعْداً مِنْ حَاجَتِه»[2]
«پس کسی که چشم دل گشوده و از روى بینائى کارى انجام مىدهد باید پیش از انجام عمل بداند که آیا آن عمل به زیان اوست یا به سودش؟ پس اگر به سود اوست آن را بهجا آورد و اگر به زیانش باشد ترک کند؛ زیرا کسی که از روى نادانى کارى انجام دهد مانند کسى است که در غیر راه سِیر میکند، پس دور شدن او از راه روشن، چیزى به او نمىافزاید؛ مگر دور شدن از مطلوب او.»
حرکت کشتی بدن در چشمرس پیامبر اکرم
نکته قابل توجه آنکه تمامی فعلهایی که در آیه استعمال شده به صورت جمع به کار رفته است: «تَأْکلُوا، تَسْتَخْرِجُوا، تَلْبَسُونَ، تبْتَغُوا، تَشْکرُونَ»؛ تنها یک فعل به صورت مفرد آمده است: «تَرَى» که قانوناً باید به صورت جمع «تَرَونَ» بیان میشد. علّت مفرد آمدن این فعل آن است که به مخاطب بودن پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله اشاره دارد. تمام حرکات کشتی بدن در مقابل چشمان مبارک پیامبر صلیاللهعلیهوآله صورت میپذیرد. وجود مبارک رسول اعظم مشاهدهکنندۀ تمام برکات و خیراتی است که درعالم ماده با جدّ و جهد بسیار، توسط انسان صورت میپذیرد.
شاهد بر این مطلب گفتار خداوند خطاب به پیامبر صلیاللهعلیهوآله است:
«إِنَّا أَرْسَلْناک شاهِداً»[3]
«ما تو را شاهد تمام صحنههای زندگی افراد قرار دادیم.»
به همین جهت هرگاه در سختیهای زندگی خسته یا آزردهخاطر شویم این زمزمه در گوش ما نواخته میشود:
«وَ اصْبِرْ لِحُکمِ رَبِّک فَإِنَّک بِأَعیُنِنا»[4]
«صبوری کن که در مقابل چشمان ما هستی.»
وضعیت این بنده همانند کسی است که سر خود را در آب فرو برده است تا رکورد استقامت در زیر آب را بشکند و کسی که بالای سر او ایستاده مرتب به او میگوید: «ما به تو توجه میکنیم! و مدّت زمانی که در آب هستی میشماریم.» او نیز خرسند از اینکه کسی او را زیر نظر دارد و تلاشش را میبیند، تمام توان خود را بکار میگیرد تا رکورد بهتری را برای خود ثبت کند.
«وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ»
زیادهخواهی ممدوح
زیادهطلبی و افزونخواهی بر دو نوع است: 1. زیادهطلبی ممدوح؛ 2. زیادهطلبی مذموم.
زیادهخواهی در معنویات ممدوح و از توصیههای شریعت است که مطلوب انسان الهی است. در درخواستها از خدای سبحان چنین آمده است:
«رَبِّ زِدْنِی عِلْماً»[5]
«پروردگارا بر علم من بیفزا.»
با این دعاها انسان خواستار فزونی علمی است که وی را به مطلوب نائل کند.
در دعای ابوحمزه میخوانیم:
«أَنَا الْقَلِیلُ الَّذِی کثَّرْتَه»؛
«خدایا من همان قلیلی هستم که تو مرا تکثیر کردی.»
فرد با این عبارت بیان میکند:«من فردی تنها و ناچیزم که تو مرا به یک امّت تبدیل کردی، اگر کار خیری از من صادر شود گویا گروهی در انجام خیر با من سهیماند و من بهتنهایی این کار را انجام ندادهام.»
خدای سبحان زمین و آسمان و دریای علم و معرفت را تحت تسخیر انسان قرار داد تا از آن استفاده کند. بهرهمندی از نعمات تا زمانی برای او پسندیده است که سبب ارتقاء او شود؛ اما اگر دچار نعمتزدگی، دنیازدگی، علمزدگی یا خیراتزدگی شود، ناپسند است.
نعمت، ابزار رسیدن به هدف
نعمات ابزاری است تا ما را به مقصد و هدف نهایی برساند، مثلا علم وسیلهای برای وصال به خدای سبحان است؛ ابزار است نه هدف، نباید غرق یا متوقف در آن شویم. اگر یادگیری علومی چون صرف، نحو، فقه، اصول و فلسفه و… منحصر در یادگیری شوند ما را به مطلوب حقیقی نمیرسانند و فراگیری آنها نهتنها فایدهای ندارد، بلکه ما را متوقف میسازد و گاه سبب نابودی میشود، مانند کسی که دچار دریازدگی یا گرمازدگی شده باشد. چنین علومی نهتنها اثر مثبت ندارد، بلکه غیرنافع است و باید از آن به خدای سبحان پناهنده شد:
«اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِک مِنْ عِلْمٍ لا یَنفَع»
«خدایا! پناه میبرم به تو از علم غیرنافع»
«وَ هُوَ الَّذی سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْکلُوا .. تسْتَخْرِجُوا .. لتَبْتَغُوا »
نکته جالب در آیه این است که: تمام فعلها در آیه به صورت فعل مضارع بکار رفتهاند: «تَأْکلُوا، تَسْتَخْرِجُوا، تَلْبَسُونَ، تبْتَغُوا، تَشْکرُونَ». فعل مضارع، دلالت بر حال و آینده دارد، بکار بردن فعل در زمان مضارع نشانگر آن است که کسی نباید نسبت به گذشتۀ خویش مغرور شود و به آن فخرفروشی کند یا حتی در گذشته خود متوقف شود و حسرت بخورد. گاهی انسان افسوس گذشتۀ عمر خود را میخورد! و با خود زمزمه میکند: «من در گذشته، فلان توانمندی را داشتم و حال توان انجام آن را ندارم!» و یا مغرور به گذشته میشود: «گذشتۀ من درخشان بود؛ ولی اکنون کسی مرا نمیشناسد!» هر دو نوع نگاه به گذشته ناصحیح است؛ زیرا زمان حال را نابود میکند و فرد نمیتواند از زمانش بهرۀ کافی را ببرد.
مثلاً اگر کسی درگذشته توفیق نماز شب و یا انفاق فراوان داشته است و در حال حاضر امکان آن عبادت و آن انفاق را ندارد، نباید حسرت و غصۀ گذشته را بخورد؛ چون غصهخوری از توان وی برای عبادت امروز میکاهد. از سویی دیگر نباید به گذشته خویش مغرور شد؛ زیرا این امر نیز کمکی به پیشرفت فرد نمیکند.
باید برای حال و آیندۀ خود برنامهریزی کنیم؛ این برنامهریزی باید به گونهای باشد که طالب دریافت توفیقات باشیم؛ زیرا خدای سبحان، عالم ماده را، در حال و آینده، مسخّر انسان قرار داده است. این قابلیت در انسان وجود دارد که امکان بهرهبرداری و دستیابی به بسیاری از نعمات مادی و معنوی در حال برای او فراهم شده است.
«وَ لَعَلَّکمْ تَشْکرُونَ»
مصرف بهینه و صحیح نعمات
شکر بهمعنای مصرف بهینه و صحیح نعمات است. با مصرف صحیح نعمتهایی چون نعمت سلامتی بدن، فکر و… آنها را مقیّد میکنیم؛ به عبارت دیگر آنها را به خود زنجیر میکنیم. بهعکس ناشکری موجب فرار نعمت میشود.
امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرماید:
«احْذَرُوا نِفَارَ النِّعَمِ فَمَا کلُّ شَارِدٍ بِمَرْدُود»[6]
«از رمیدن و دور شدن نعمتها (بر اثر کفران و ناسپاسى) بترسید که هر گریختهاى را بازگشت نیست.»
«شکر» از صفات خدای سبحان است. خداوند «خیرالشاکرین» است. شاکر را پُربین و تمامبین نیز معنا کردهاند. خداوند شاکر است. خدای شاکر، کار کم انسان را زیاد میبیند و در مقابل آن به انسان پاداش میدهد.
دریافت روزی جدید با شکر
بهمیزان بهرهمندی صحیح از نعمات روزی جدیدی نصیب ما میشود. اگر کشتی فکرمان اسیر عالم ماده نشود و غصهها و خوشیهای دنیا ما را به خود مشغول نکند و همچنین اگر مادام در مسیر کمالی حرکت کنیم، وجودمان جلوۀ نام شاکر خدای سبحان میشود؛ به همین جهت هیچگاه از زندگی احساس نارضایتی نداریم و هر نعمتی که به ما عطا میشود خود را شایستۀ آن نمیبینیم، بلکه همۀ نعمات را فضل خدا میدانیم. نعمات بیشمارند و باید با غوّاصی در اقیانوس بیانتهای نعمات، لؤلؤ و مرجانهای قیمتی را صید کنیم. خدای سبحان هر روز با جلوۀ جدیدی از توفیقات و حکمتها از «شاکر» پذیرایی میکند.
علم؛ مبنای شکر
اکثریت افراد شاکر نیستند:
«وَإِنَّ رَبَّک لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَٰکنَّ أَکثَرَهُمْ لَا یشْکرُونَ»[7]
«مسلّماً پروردگار تو نسبت به مردم، فضل (و رحمت) دارد؛ ولی بیشترشان شکرگزار نیستند!»
جریان ناشکری در جامعه طیف گستردهای از افراد را در بر میگیرد؛ زیرا اکثریت به دلیل ناآگاهی قدردان نعمات خود نیستند.
مفسرین میگویند: «اکثریت مردم نه نعمتشناساند و نه منعمشناس. نه خدا را به خوبی میشناسند و نه از الطاف او نسبت به خویش آگاهاند. اگر انسان نسبت به حضرت حق، علم و معرفت داشته باشد، میداند که هر نعمتی که خدای سبحان به او عطا کرده عظیم و کثیر است؛ زیرا عظیم، عظیم میبخشد.
نعماتی که بهسهولت در اختیار قرار میگیرد ترکیبی از نعمات کثیری است که کنار یکدیگر جمع شدهاند تا او بتواند از نعمت بهرهمند شود؛ اما اکثریت، به این مجموعه غافلاند.
اگر انسان از عظمت خداوند آگاه بود، هرگز خود را لایق و شایستۀ دریافت نعمات نمیدید و میدانست تنها از فضل حضرت حق است که او در جایگاه دریافت نعمت قرار گرفته است؛ اما قرآن میگوید اکثریت افراد جاهلاند و اهل شکر نیستند.
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] . نهجالبلاغه، نامه 31
[2] . نهجالبلاغه، خطبه 153
[3] . سوره احزاب، آیه 45
[4] . سوره طور، آیه 48
[5] . سوره طه، یه 114
[6] . نهجالبلاغه، حکمت 238
[7] . سوره نمل، آیه 73