در سوره آل عمران آیه 185 آمده است:
«تُوَفَّوْنَ» مترادف با وفی و «توفی» به معنای به طور کامل پس گرفتن است.
«ذائقه» از ذاق به معنای چشیدن است.
«كُلُّ نَفْسٍ ذَآئِقَةُ الْمَوْتِ»
خبر مرگ برای مکذبین پیامبر صلیاللهعلیهوآله وعید[1] و برای مصدّیقین وعده است.
مصدّقین حقیقت مورد تکذیب قرار میگیرند اما به جهت صبر بر تکذیب، پاداش خویش را به طور کامل در عالم دیگر دریافت میکنند زیرا دنیا سرای اقامت نیست.
همین الان بر سر سفره مرگ نشستهایم
یکی از مفسرین میگوید: معمولاً مصدر چشیدن برای امور خوردنی به كار میرود، به طور مثال انسان طعم غذا را میچشد؛ آیه میفرماید: قوت و غذای شما مرگ است! ریز ریز و آهسته آهسته آنرا میخورید. طعام شما مرگی است که همین الان، لحظه به لحظه آنرا میچشید چنان نیست كه مرگ بعداً طعام شما شود بلكه همین الان بر سر سفره مرگ نشستهاید!
از حسین بنعلی علیهالسلام منقول است که فرمودند:
«یَابنَ آدَم اِنَّمَا اَنتَ ایّامٌ کُلَّمَا مَضی یَومٌ ذَهَبَ بَعضُکَ»[2]
«ای انسان! ای فرزند آدم! تو خودت روزگار هستی، و هر روزی که میگذرد مقداری از تو کاسته میشود!»
این روایت تأییدی است برای چشیدن لحظه به لحظه مرگ است از آن رو که ساعتی كه رفت باز نمیگردد.
مفسر دیگری میگوید: کاسه مرگ را در دستان هر انسان زندهای گذاشتهاند، اگر آنرا لذیذ بخورد برای ورود به عالم دیگر آماده است و چنانچه آن را تلخ بخورد عبوس و ناشاد است و لذت نمیبرد.
معنای چشیدن مرگ برای نفس
یکی از مفسرین میفرماید: با توجه به صدر آیه، نفس دائماً مرگ را میچشد. چشیدن مرگ برای نفس به این معناست كه او را از شهوات موقت دور میکند و وارد کمالات باقی مینماید تا به حضور دائم دست پیدا کند، اما اگر نفس در نفسانیات باقی بماند و تحت تعلیم شریعت قرار نگیرد، رشد ناقصی خواهد داشت و به جای این که از دنیا به عنوان ظرف تکامل خود استفاده نماید در جهت تنقیص خویش حرکت نموده و بعد از مرگ با آثار عظیم این خسارت مواجه میگردد.
زندگی حقیقی
قرآن در سوره مبارکه عنكبوت آیه ۶۴ میفرماید:
«وَإِنَّ الدّارَ الآخِرَةَ لَهِی الحَیوانُ لَو كانوا یعلَمونَ»
«و زندگی واقعی سرای آخرت است، اگر میدانستید…»
قوت ما به مرگ است هرچه بیشتر بمیریم بیشتر زندگی میكنیم، هرچه بیشتر از تعلقات رها شویم بیشتر به زندگی حقیقی رو میآوریم.
بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید در این عشق چو مردید همه روح پذیرید
قابلیت نفس
«كُلُّ نَفْسٍ ذَآئِقَةُ الْمَوْتِ» یعنی هر نفسی قابلیت فنا دارد؛ قابلیت فانی شدن و باقی به بقای الهی گشتن. این فناء در «فَمَن زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَأُدْخِلَ الْجَنَّةَ» ازفعل مجهول «زُحْزِحَ» دریافت میشود كه انسان به فنا رسیده و برای خود وجودی قائل نیست.
چه کسانی از دنیا به سلامت عبور میکنند؟
تنها کسانی در دنیا سالم میمانند که:
- با مرگ زندگی کنند: «كُلُّ نَفْسٍ ذَآئِقَةُ الْمَوْتِ»
- برای پرهیز از معصیت و انجام طاعت علی الدوام پناهنده به حق شوند.
- خود را فاعل هیچ خیری نبینند و زبان حالشان این باشد: «وَمَا تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ»[3]
«وَإِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ یوْمَ الْقِیامَةِ»
دریافت پاداش کامل در قیامت
- آیه اشاره دارد: گروهی از مردم بخشی از پاداش خود را در همین عالم دریافت میکنند اما دریافت کامل پاداش، در قیامت صورت میگیرد و این امر به دلیل آن است كه عالم ماده کوچک است و پاداشها بینهایت و دریافت پاداش کامل در دنیا قابل تحقق نیست.
- گفته شد ظرف دنیا برای دریافت پاداشها قابلیت ندارد، محدودیت دنیا موجب میشود که انسان قسمت اندكی از پاداش را دریافت کند و مردم در قیامت با منافع یا خسارات خود مواجه میشوند.
- عبارت «إِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ یوْمَ الْقِیامَةِ» نشان میدهد آنچه در قبر (عالم برزخ) به انسان میرسد بخشی از پاداش است نه همه پاداش زیرا برزخ نیز با تمام وسعتش «روضة من ریاض الجنه یا حفرة من حفر النیران» است. یعنی یا باغی از باغهای بهشت یا گودالی از گودالهای جهنم.
- منفعتی که در دنیا نصیب مکلف میشود به دلیل آنكه با گرفتاری و اندوههای دنیا ممزوج است اجر کافی محسوب نمیشود همچنین عقوبتهایی که در دنیا به افراد میشود به دلیل همراهی با تخفیف و راحت، جزای كامل محسوب نمیشود.
نامحدود بودن ملکوت اعمال
پارهای از جزاهایی که انسان در این عالم دریافت میکند ملکوت اعمال اوست، ملکوت اعمال نامحدود است، گاه ملکوتی بسیار زیبا و گاه باطنی نازیبا دارد اما آنچه هست در هر دو حال بازگردان باطن اعمال در دنیا برای انسان غیر قابل تصور است.
نامحدود بودن جزای خداوند
مفسری میگوید: آنچه محدود باشد از نگاه خدای سبحان جزا نیست جزای خدا نامحدود است، چه در جهت خیر چه در جهت شر.
«فَمَن زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَأُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ»
تنها رستگاران هستند که از آتش دور میشوند و وارد بهشت میشوند.
«زُحْزِحَ» تکرار «زح» بوده است، «زح» به معنی جذب به عجله است یعنی گویا آتش برای در بر گرفتن این فرد عجله داشته اما او خود را از آتش دور كرده است.
«فوز» به معنی رسیدن به مقصود است و عرب وقتی انسان به آرزوی خویش نائل میشود از عبارت «فاز» استفاده میكند.
«فَقَدْ فَازَ» هیچ تردیدی بر کامروایی این گروه نیست، حرف «قد» هرگاه بر فعل ماضی وارد شود افاده تحقیق میکند یعنی حتماً این گروه کامروا هستند.
از مطلق ذكر شدن «فاز» در جمله «فقَدْ فَازَ» معلوم میشود که اگر انسان در این جایگاه قرار بگیرد به همه موهبتهای الهی نائل شده است.
لازمه رستگاری
برای کامروایی توجه به دو امر لازم است: اول دوری از غضب الهی و دوم ورود به بهشت رضوان.
لازم به ذکر است که انسان در هیچ یک از این دو امر نباید فاعلیت خود را مورد توجه قرار دهد بلکه باید همواره خود را مفعول ببیند، یعنی توفیق دوری از معصیت و توفیق انجام طاعت را مرهون حق بداند؛ حضرت حق این توفیق را مرحمت نموده است پس اگر کسی علیالظاهر از معاصی دور شده و مشغول انجام طاعات است اما این دو امر را به کسب خویش نسبت میدهد نه به فضل حق، کامروا نیست بلکه در منیّت خویش گرفتار است.
رستگار کسی است که نه تنها از معصیت رسته بلکه از منیّتها نیز رها شده است، او نه تنها توفیق طاعت دارد بلکه هرگز خود را فاعل آن نمیداند بلکه زبان حالش این است:«وَ ما تَوْفیقی إِلاَّ بِاللَّهِ»[4]
مفسری میگوید: «النَّارِ» آتش شروری است که انسان را در این عالم تهدید میکند و منظور از بهشت لذات و سروری است که متقی به آن راه مییابد.
راه جدا شدن از آتش
جدایی از آتش تنها با پیمودن شریعت امکان پذیر است، و ورود به بهشت – وصال به حق – نیز وابسته به همین امر است. اگر كسی به این دو امر دست یابد به موفقیت گستردهای نائل شده است.
شرط رسیدن به حقیقت
برای وصال به حقیقت باید از دنیا دور شد زیرا شرط رسیدن به حقیقت دوری از آتش دنیاپرستی است «زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ» و بعد از این دوری «أُدْخِلَ الْجَنَّةَ» صورت میپذیرد.
آنكس كه گرفتار جهنم دنیاست نمیتواند همزمان وارد بهشت حقیقت شود زیرا این دو مانعة الجمعاند.
«وَما الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ مَتَاعُ الْغُرُورِ»
نكته جالب این قسمت از آیه آنست كه درباره خود دنیا سخنی نگفته است بلكه درباره زندگی دنیایی حرف زده است، دنیا با زندگی در دنیا تفاوت دارد، دنیا از آنرو كه مزرعه و تجارت خانه و فرودگاه فرشتگان و محل کسب کمال محسوب میشود مذموم نیست به عبارت دیگر«دنیا به ما هی دنیا» مذموم نیست اما تعلق و وابستگی به آن مذموم است از این رو قرآن برای لذات دنیا از عبارت «متاع» استفاده میكند.
لذات دنیوی به «متاع» – از ماده متعه- تشبیه شده تا به كوتاهی لذات دنیا اشاره كند، لذات دنیا تاریخ مصرف دارد و محدود و ناپایدار است.
دنیا متاعی دلفریب است
اگر قرآن میگوید: «إِلاَّ مَتَاعُ الْغُرُورِ» یعنی دنیا متاعی دلفریب است كه انسان را اغفال میكند او گمان میکند دنیا قیمتی و ارزشمند است از این رو کالایی را خریداری میكند که در حقیقت قیمتی نداشته است.
مفسردیگری میفرماید: زندگی دنیا فریب خوردگان زیادی دارد، یعنی فریب خوردگان بسیاری دنیا را ابد دیدند و مرگ اندیش نبودند و استفاده لازم را از دنیای خود ننمودند.
چه کسانی گرفتار فریب دنیا نمیشوند؟
جمله «وَما الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ مَتَاعُ الْغُرُورِ» منحصراً برای زندگی دنیوی آمده است و اثر فریب کاری را مطرح میکند زیرا دنیا به شدت دلربایی میكند و تنها مخلصین از آن رو که از غیر خدا خلاص هستند گرفتار فریب دنیا نمیشوند.
مفسری میگوید: علت این که فقط دنیا به عنوان کالای فریبندهای ذکر شده چند امر است:
- هرچه انسان در این عالم کامرواتر شود همّ و غم او افزونتر میشود، مثلاً اگر مال و مدرک و فرزندش بیشتر شود غصههایش بیشتر میشود به اصطلاح هر که بامش بیش برفش بیشتر!
- هرچه دریافتهای مادی انسان در این عالم بیشتر شود حرص او افزونتر میگردد اگر كسی برای خود حد و حدودی قرار ندهد یا به عبارتی خط قرمز برای خویش مشخص ننماید واقعا حرصش رو به افزونی میرود.
- هرچه انسان بیشتر دلداده دنیا شود از لذات باقی محرومتر میشود چون دنیا و آخرت با هم جمع نمیشوند، این سه وصف معلوم میكند چرا قرآن میگوید: «وَما الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ مَتَاعُ الْغُرُورِ»
تاریخ جلسه: 98.8.11 ـ جلسه 54
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] وعید به معنای وعده ٔ بد. مقابل وعده که نوید و مژده و وعده ٔ خوب است
[2] حکمت نامه امام حسين (ع) (محمدی ریشهری، محمد) ، جلد2 صفحه 248
[3] سوره مبارکه هود آیه 88
[4] سوره مبارکه هود آیه 88