خداوند در آیه 25 سوره نحل میفرماید:
«لِيَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ كامِلَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذينَ يُضِلُّونَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ أَلا ساءَ ما يَزِرُونَ»
«آنان بايد در روز قيامت، هم بار گناهان خود را به تمامى به دوش كشند و هم بخشى از بار گناهانِ كسانىكه بدون علم آنان را گمراه مىنمايند. بدانيد كه چه بد بارى را برمىدارند.»
واژه«وزر» مصدر «أوزار» به معنای گناه، سنگینی و بار سنگین است.
نقش اعتقادات در تعالی یا اسارت انسان
قرآن کریم میفرماید: هدف اصلی سردمداران متکبّر از ابراز عقاید انحرافی خویش، زیر سؤال بردن کارآمدی دین در پاسخ به نیازهای هر عصر و نسل است. این سخنان ناروا نهتنها گمراهکنندهاند؛ بلکه پیامد سنگینی نیز دارند؛ چراکه آنان در روز قیامت، هم بار گناهان خود را به دوش خواهند کشید و هم وزر پیروان گمراهشدۀ خویش را.
با توجه به جایگاه بنیادین اعتقادات در تعیین سرنوشت انسان، میتوان چنین برداشت کرد: اعتقادات صحیح، انسان را بهسوی تعالی سوق میدهد و زمینهساز حرکت او از عالم ماده به مراتب بالاتر معنوی میشود. در مقابل، محرومیت از باورهای صحیح و سرکشی در برابر حقیقت، باعث گرفتار آمدن انسان در قید و بندهای عالم مادی خواهد شد. ثمرۀ این اسارت، دلبستگی به امور پست و ناپایدار دنیاست که نتیجهای جز خسران و سقوط در پی ندارد.
تأثیر عاقبتساز اعتقادات در سبک زندگی
با تأمل در لام «لِيَحْمِلُوا» در آیه، میتوان برداشتهای عمیقی از نقش باورها در سرنوشت انسان داشت. اگر این لام را «لام عاقبت» بدانیم، معنایش چنین خواهد بود که پایان و پیامد اعتقادات نادرست و گفتار گمراهکننده، چیزی جز تحمّل بار سنگین گناه خود و دیگران در قیامت نیست. این بار گناه، نهتنها در آخرت؛ بلکه در همین دنیا نیز خود را به شکلی دیگر نشان میدهد.
چنانکه کسی که بار سنگینی بر دوش دارد در مسیر راه به زودی خسته و درمانده میشود، انسانی هم که باور نادرست دارد، گرفتار خستگی روح، عجز در تصمیمگیری، کسالت در اراده و حتی افسردگی میشود. او در مسیر زندگی، بهجای سبکبالی و حرکت بهسوی معنا، گرفتار سنگینی تردید و گمگشتگی میشود.
در مقابل، کسانی که به عقاید صحیح و استوار آراستهاند، از نشاط باطنی، ارادۀ قوی و سهولت در تصمیمگیری برخوردارند. عملکرد این افراد نهتنها دقیق و مؤثر است، بلکه خودِ باور صحیح، آنان را در اجرای درست و هدفمند یاری میدهد. اعتقاد ریشهای است که میوهاش در عمل و زندگی روزمره آشکار میشود؛ و عقیدهای که با حق سازگار باشد، انسان را در مسیر صحیح حفظ میکند و او را از لغزش باز میدارد.
بار سنگین گمراهی
از تعبیر دقیق قرآن در عبارت «لِيَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ كامِلَةً» میتوان نکتهای ظریف دریافت کرد: گناه و بار سنگینی که انسان به دوش میکشد، زمانی کامل و تمامعیار است که هم عقیده و هم عمل او دچار انحراف شده باشد. به بیان دیگر، اگر اعتقاد فردی فاسد شود، این فساد به خودی خود متوقف نمیماند؛ بلکه بهصورت طبیعی در رفتار و گفتار او نیز اثر میگذارد و بار گناه او را کامل میسازد. بنابراین، هم نیت و هم نمود بیرونی آن نیت، هر دو در ایجاد بار سنگین نقش دارند.
تأثیر نگرش فردی به دین بر هدایت یا گمراهی جمعی
گروهی از مردم نگاه نادرستی به دین دارند و با ذهنیتی منفی، نهتنها خود از مسیر هدایت فاصله میگیرند، بلکه با رفتار و گفتار خود مانع گرایش دیگران به دینداری میشوند. این افراد، از منظر قرآن، نه فقط ضالّ (گمراه)، بلکه مُضِلّ (گمراهکننده) نیز هستند. یعنی زیان آنها، صرفاً فردی نیست، بلکه آثار اجتماعی و فرهنگی گستردهای دارد.
نکته مهم آن است که ممکن است آدمی، گاه بدون قصد قبلی و از روی ناآگاهی، سبب گمراهی دیگران شود؛ مصداقی از «يُضِلُّونَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ». این نوع گمراهی شاید از حیث نیّت، معذور باشد؛ اما از آنجا که آثار واقعی در جامعه بهجا میگذارد، نمیتوان از خطرات آن چشمپوشی کرد.
برای نمونه، فردی ممکن است در سخنان خود چندين بار از واژۀ «آزادی» استفاده كند و هيچ قيدی را به آن اضافه نكند؛ این اطلاق و بیقیدی در کاربرد واژه، ذهن مخاطب را به سمت برداشتهای افراطی سوق میدهد؛ جایی که «بیبندوباری» جایگزین «آزادی» میشود و مرز میان حق و باطل در اذهان محو میشود.
گاه فردی که بر این باور است که دینداری هیچ خیری برای او نداشته و با وجود التزام به دین، هنوز از نظر مادی در مضیقه است و نسبت به افراد غیرمتدین، امکانات کمتری دارد، ناخواسته بذر تردید را در دل اطرافیان میکارد. بدبینی او، دیگران را هم نسبت به دین بدبین میکند؛ زیرا برداشت او از دین، برداشتی محدود، مادینگر و ناتمام است. اینگونه نگرش، دین را نه به عنوان منشأ معنا و آرامش، بلکه صرفاً وسیلهای برای دستیابی به رفاه میبیند؛ و چون این رفاه حاصل نشده، دین را بیثمر میپندارد.
تجلی ایمان در سبک زندگی
در نقطه مقابل، انسانی قرار دارد که موفقیتها، نشاط، تحمل سختیها و آرامش خود را نتیجه باورهای دینیاش میداند. وقتی از چنین فردی پرسیده میشود که منشأ این حال خوب و قدرت درونی او چیست؟ با ایمان و اطمینان پاسخ میدهد: «این حال خوب و نیروی درونی از من نیست، بلکه از لطف و قدرت خداوند و ثمره اتصال قلبی من به دین اوست.»
«هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي»[1]
«اين از فضل پروردگار من است.»
او دینداری را نه صرفاً برای دنیا، بلکه راهی برای معنا، رشد درونی، رضایت قلبی و توفیق در مسیر زندگی میداند.
این نوع نگرش، جذاب، الهامبخش و تأثیرگذار است. چنین فردی با رفتار و گفتار خود، دیگران را به سوی ایمان دعوت میکند، نه با شعار بلکه با الگو بودن. او هادی است، نه فقط برای خویش، بلکه چراغی برای اطرافیان. اطرافیان چنین فردی با نگاه به وی، برای گرویدن به دينی كه پاسخگوی تمام نیازهای زندگی بشر است تحریک و ترغیب میشوند. همین دو رویکرد، تفاوت میان «مُضِل» و «هادٍ» را نشان میدهد.
تمایز جاهل قاصر و جاهل مقصر
آنچه از ظاهر آیه شریفه برداشت میشود، آن است که فراگیری اعتقادات صحیح، برای عموم مردم ممکن و در دسترس است. قرآن، مخاطبان خود را از جنس انسانهایی میداند که قابلیت فهم، درک و انتخاب دارند؛ از اینرو دعوت به ایمان، مبتنی بر فهمپذیری و عقلانیت انجام میشود، نه تحمیل و اجبار.
بر این اساس، کسی که توانایی یادگیری اصول اعتقادی را دارد؛ اما در این مسیر کوتاهی میکند و بهعلت سستی و کمکاری به دنبال شناخت حقایق نمیرود، در زمرۀ جاهلان مقصّر قرار میگیرد. چنین فردی، با وجود برخورداری از فرصت و توان، از مسیر هدایت رویگردان است و عذر او در پیشگاه خداوند پذیرفته نیست. تقصیر او نه از ناتوانی، بلکه از ترک اراده و بیتفاوتی نشأت میگیرد.
در مقابل، جاهل قاصر کسی است که امکان دسترسی به معارف دینی و احکام الهی برای او فراهم نبوده است؛ نه ابزار فهم در اختیار دارد، نه منابع هدایت را میشناسد، و نه شرایط آموزش برای او مهیاست. چنین فردی از نگاه شریعت معذور است و مسئولیتی بر عهده ندارد تا زمانی که مسیر شناخت برای او باز شود.
این تمایز، نشاندهندۀ عدالت الهی در سنجش انسانهاست؛ چرا که هر فرد تنها در برابر آنچه در توان و اختیار اوست مسئول شناخته میشود.
کمالستیزیِ پنهان
یکی از تفسیرهای ژرف دربارۀ آیه شریفه «يُضِلُّونَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ أَلا ساءَ ما يَزِرُون»، اشاره به نوعی گمراهی ناآگاهانه است که ریشه در نگاه مأیوسانه به مسیر کمال دارد؛ آنگاه که انسان راه رسیدن به مقامات و مراتب معنوی را برای خود بسته میپندارد و از آن بدتر، مانع ورود دیگران به این مسیر نیز میشود.
در مطالعۀ سرگذشت عارفان و بزرگان دین، میبینیم که بسیاری از ایشان در آغاز راه، چنان تصویری از آیندۀ معنوی خود نداشتند؛ اما به برکت بندگی خالصانه و فضل الهی، به مراتبی از نور و معرفت دست یافتند که فراتر از تصور خویش بود؛ همچون آیتالله شاهآبادی، شیخ جعفر مجتهدی، بانو مجتهده امین و دیگر اولیای الهی. آنان، راه را گشودند نه به پشتوانۀ امکانات ظاهری؛ بلکه با توکل، صدق و بندگی.
اینجاست که سؤالی بنیادین پیش میآید: آیا راه ورود به مقامات معنوی و کمالات اولیاء برای همه انسانها باز است؟
پاسخ به این پرسش، در دو نگاه اصلی قابل بررسی است:
- دیدگاه اهل فضل و امید:
کسانی که معتقدند هر کس با خلوص نیت و بندگی خالصانه وارد مسیر شود، مشمول فضل الهی خواهد شد. چنانکه در ادعیه میخوانیم:
«رَبّناِ عامِلْنا بِفَضْلِكَ»؛
«پروردگارا با فضل خویش با ما رفتار کن.»
در این نگاه، راه رسیدن به کمال، محدود به خواص نیست؛ بلکه برای همه انسانها گشوده است، مشروط به اخلاص و اراده.
- دیدگاه یأسآلود و بازدارنده:
گروهی دیگر مسیر سیر و سلوک را چنان دشوار و دور از دسترس میپندارند که نهتنها خود گامی در آن نمینهند، بلکه با همین باورِ سست، در دل و ذهن دیگران نیز بنبست میسازند. این افراد، هم برای خود، و هم برای اطرافیان، راه کمال را مسدود میکنند. در نگاه آنان، کمالات اولیای الهی لقمهای بزرگتر از حد وجودی بشر امروز است؛ پس به ظاهر شریعت بسنده میکنند و عمیقترین بخشهای دین؛ یعنی باطن و سلوک را به کناری مینهند.
چنین نگرشی انسان را از مسیر رشد باز میدارد و او را در زمره «ضالّ» و «مُضِلّ» قرار میدهد؛ زیرا هم خود را از فیض کمال محروم کرده و هم مانع کمالیابی دیگران شده است.
بدتر آنکه چنین افرادی، بار رشد نکردن خود را به دوش میکشند و همزمان مسئول لغزش کسانی هستند که بهواسطۀ گفتار و رفتار مأیوسکنندۀ آنان، از ورود به وادی معنا منصرف شدهاند.
ظاهربینی؛ حجاب کمال
پس اگر کسی چنین بپندارد که عمل به ظواهر شریعت کفایت میکند و رسیدن به اسرار و لطایف دین از عهدۀ او خارج است، نهتنها خود را از رشد و تعالی بازداشته، بلکه دیگران را نیز از این نعمت عظیم محروم کرده است.
در حقیقت، راه کمال همواره گشوده است؛ اما بستهبودن دل و نگاه، انسان را در گمراهی فردی و گمراهکنندگی جمعی فرو میبرد.
«ساءَ ما يَزِرُونَ» چگونه باری است؟
در پاسخ میگويند: اعتقاد به اينكه دين نمیتواند پاسخگوی نیازهای بشر باشد، همان بار بدی است که موجب زمینگیری متکبّرين در این عالم میشود.
تأملی در نسبت «وِزر» و «وزیر»
واژههای «وِزر» و «وزیر» از یک ریشهاند. «وزیر» بهمعنای یار و پشتیبان است، و «وِزر» بهمعنای بار سنگین. نکتۀ ظریف آن است که بسیاری از انسانها، باورهای نادرست خود را چون «وزیر» میپندارند؛ گمان میبرند که این عقاید، تکیهگاه و ساماندهنده زندگیشان است.
اما حقیقت این است که چنین عقایدی نهتنها پشتیبان نیستند، بلکه همانند «وِزر» ـ بار گران ـ بر شانهشان سنگینی میکند. این بار، آنگونه پنهان و فرساینده است که انسان را از رشد باز میدارد و به مرور، او را خسته، ناتوان و مأیوس میسازد.
در واقع، عقیدۀ نادرست بهجای آنکه نردبانی برای تعالی باشد، زنجیری است که انسان را در بند میکشد. چنین انسانی، به جای آنکه سبکبال در مسیر کمال گام بردارد، زیر بار سنگین پندارهای خودساختهاش خمیده میشود.
تأثیر سرنوشتساز اعتقادات
در این آیه، نقش اعتقادات با تأکید و اهمیت ویژهای مطرح شده است؛ چراکه باورهای صحیح یا ناصحیح، تأثیری بسیار عمیقتر و پایدارتر از اعمال ظاهری بر ساختار شخصیت انسان دارند. عقیده، شالودۀ هویت آدمی است؛ و همانگونه که بنای مستحکم نیازمند پایهای محکم است، شخصیت انسان نیز بر ستونهای اعتقادیاش بنا میشود.
عقیدۀ سالم، رفتار درست را پدید میآورد و انسان را به سمت رشد، عدالت، معنویت و آرامش سوق میدهد؛ در حالیکه عقیدۀ نادرست، حتی اگر با ظواهر عمل آراسته باشد، در نهایت منجر به کجروی، خودفریبی و سقوط اخلاقی خواهد شد.
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] سوره نمل، آیه 40