قرآن در آیه 29 سوره انفال میفرماید:
«یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ»
ثمره داشتن تقوا
این آیه آثار اساسی تقوا را بیان میکند خداوند ثمره ایمان شما را فرقان قرار میدهد و نازیباییهایتان را میپوشاند و شما را مورد مغفرت قرار میدهد و خداوند سبحان فضل گستردهای دارد، آیه به مؤمنین اعلام میکند این آثار، پیرو ایمان نیست بلکه در پی تقوا است. ایمان به تنهایی این آثار خاص را به دنبال ندارد، بلکه با تقوا به این آثار خاص راه پیدا میکنید.
تقوای خواسته شده از مؤمنین
اگر سؤال شود تقوایی که از مؤمنین در این آیه خواسته شده است چیست با دو نگاه میتوان پاسخ داد:
- تقوا در همان معنای همیشگی و کلی خود بکار رود که پرهیز از معصیت و انجام طاعت است.
- تقوا را به آیه قبل مربوط کنیم و بگوییم مؤمنین باید پرهیز کنند از اینکه مفتون مال و ولد شوند، این دو برای آنان آثار مثبتی در پی دارد مشروط به اینکه موجب معصیت کاری و ترک طاعت آنان نگردد.
بعضی از مفسرین میگویند: در این آیه خدای سبحان تقوا را به معنای پرهیز از کبائر گرفته است، یعنی اگر از گناهان کبیره پرهیز کنید ما این تقوا را بر شما مترتب میکنیم.
بعضی از مفسرین گفتهاند: اگر از نادیده گرفتن اوامر الهی پرهیز کنید، یعنی اوامر الهی را دائم ببینید و به چشمتان بیاید این آثار بر شما بار میشود.
«یجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً»
معنی فرقان
آثار چیست؟ «یجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً» فرقان به شما داده میشود.
بعضی از مفسرین میگویند: فرقان نوری است که خدا در قلب انسان قرار میدهد و به وسیله این نور، تشخیص حق از باطل به او داده میشود و او قدرت تشخیص حسن و قبح را پیدا میکند؛ فرقان برای او میان حسن و قبح امتیاز قائل میشود. فرقان برای او معلوم میکند کدام امر درست و کدام نادرست است؛ و کدام امر زشت و کدام امر زیبا است. همچنین فرقان را تقویت علم و دانستن و معرفت انسان گفتهاند. بعضی گفتهاند: فرقان یعنی تفرقه میان شما و کفار.
مفسر دیگری گفته است: مؤمن را در عزت و کافر را در ذلت نگه میداریم، یعنی مؤمن متقی منصور است و از امدادهای غیبی بهره میبرد و کافر فاقد امداد الهی است.
فرقان یعنی ما بین شما و دیگران فرق میگذاریم و شما را از دیگران ممتاز میکنیم و آوازه شما را به گوش همگان میرسانیم و شما را به تقوا و پرهیزکاری مشغول میکنیم.
آثار فرقان در ظاهر و باطن فرد
فرقان یا در دنیا به ما عطا میشود یا در آخرت. عبارت فرقان نکره ذکر شده است. فرقان مؤمن هم در ظاهر و هم در باطن او است؛ اما فرقان در باطن، او را از معارف خاصی بهرهمند میکند و شرح صدر عظیمی مییابد؛ و سینهاش را پذیرای انوار حق میگرداند و او را از حسادت و کینه و نیرنگ درامان میدارد.مؤمن متقی با سایر مردم فرق اساسی پیدا میکند زیرا قلوب مردم از نیرنگ و حسادت و دغل پر است و سینه او از این رذائل پاکسازی شده است.
اما فرقان در ظاهر مؤمن، آن است که او از امداد غیبی بهرهمند است، از جسم و مال و نعماتش استفاده بهینه دارد و شاکر است. نظر مؤمن، دائم بر کفار غالب است و علوّ دارد و رفیع است، در دیدگاه مؤمن همیشه گشایش است و بن بستی در زندگی اش نیست اما اثر فرقان برای مؤمن در آخرت آن است که ملائکه به مؤمن سلام میکنند، حساب کتاب او با سهولت صورت میگیرد و عبور از صراط برایش آسان خواهد بود؛ و انواع پاداشها در اختیارش قرار میگیرد.
«یجْعَلْ لَكُمْ» خدا برای شما به دلیل تقوا متفاوت شدن را جعل کرده است، خداوند اراده کرده است مؤمنین با دیگران فاقد تقوی، متفاوت باشند.
تبیان؛ اثر تقوا
در توضیح فرقان آمده است: فرقان تبیانی است که به متقی داده شده تا به واسطه آن تبیان تشخیص حق از باطل را بدهد پس هیچ امر مبهمی و مشتبهی برای او وجود ندارد، او هر چیزی را میبیند و درست یا نادرست را تشخیص میدهد. متقی متحیر نیست، وقتی انسان متقی شد الهامات ربانی دائم را بر او وارد میشود، خداوند مَلِک الهامات ربانی را بر او وارد میکند تا حقیقت همه چیز بر او معلوم گردد «اللهم ارنی الاشیاء کما هی» خدایا به من همه چیز را آنچنان که هست نشان بده. اگر کسی حق را حق و باطل را باطل دید درست دیده است؛ اینکه حق را حق نبینم و باطل را باطل نبینم عجیب است.
مراتب فرقان
فرقان مراتبی دارد، گاهی فرقان و تشخیص اجمالی است كه فقط تشخیص حق از باطل است و گاهی، تشخیص تفصیلی است و در این حالت، متقی تشخیص میدهد كه بر حق، لباس باطل پوشاندهاند. او مشتبهاتی كه دیگران قدرت بر تشخیص آنها را ندارند به واسطه تقوی تشخیص میدهد.
فرقان امری موهبتی است نه اكتسابی؛ یعنی هركس در این عالم نمیتواند آن را بدست آورد فقط خدا، باید آن را به بنده عطا كند، افراد میتوانند در این عالم كسب تقوا داشته باشند اما كسب فرقان نمیتوانند. فعل «تَتَّقُوا اللَّهَ» به شما نسبت داده شده یعنی شما میتوانید در مسیر تقوا قدم بردارید، اما نتیجه آن را خدا به شما میدهد. فرقان یك هدیه خدا است كه از هیچ طریقی قابل اكتساب نیست؛ مگر آنكه خدا به كسی عطا كند.
علامت این كه فرقان اكتسابی نیست آن است كه فرقان، در سه مرحله بر انسان وارد میشود:
- اولین زمانی كه فرقان بر انسان وارد میشود یقظه است در این حالت بین غفلت و بطالت را و بین توجه و بیداری را تشخیص میدهد. مثلاً فرد تشخیص میدهد لحظاتی از روزش را به غفلت و یغظه گذرانده و لحظاتی به بطالت سپری شده و بعضی از لحظاتش در حضور گذشته است.
- متقی شب خود را محاسبه میكند كه كدام لحظهاش با خدا گذشته و كدام لحظه بدون خدا، كدام كار برای خدا و كدام كار برای حظ نفس بوده ولی غیر متقی قدرت تشخیص ندارد.
- همچنین در جایی دیگر چون نور فرقان، بر انسان وارد شود تشخیص میدهد كه انسان به چه میزان در ظلمات قرار گرفته و به چه میزان سالك الی الله شده است ،چقدر در حجاب نفسانیات باقی مانده و به چه میزان، حركت به سوی حق داشته است.
متقی تشخیص این امور را دارد ،متقی تشخیص میدهد چه زمانی مشغول انجام كار مثبت بوده ولی كار مثبتی، كه ریشه در منیت او داشته و هیچ ثمره كمالی برایش ایجاد نكرده چون نیتش خالصانه نبوده فایدهای برایش حاصل نمیكند.
هر امر خیری به دست خدای سبحان است
در مرحلهی دیگر انسان با فرقان تشخیص میدهد میان آنچه به فضل خدا باز میگردد و یا آنچه زاییده منیت اوست. او با این فرقان درمییابد آن عطیههای خدا را طیب مصرف كرده یا آنها را با منیت آلوده كرده است. تفاوت میان آلودگی عطیه و طیب بودنش تنها بواسطه یك نگاه صورت میگیرد، اگر كسی گمان كند الطاف خدا استحقاق او بود و خود را مستحق عطیههای الهی بداند وجودش چون ظرفی آلوده است كه این عطیه اگر در آن قرار گیرد آلوده میشود، اما متقی به جد معتقد است او هیچ استحقاقی برای دریافت عطیه از سوی حضرت حق نداشته آنچه به او رسیده عطیه و لطف و فضل حضرت حق است. به همین دلیل او هیچگاه الطاف خدا را به اسم خود سند نمیزند؛ زیرا نقش استقلالی برای خویش قائل نیست. در نگاه او اول و آخر و وسط هر امر خیری به دست خدای سبحان است.
متقی مثلاً جواهرفروشی است كه سنگهای قیمتی را خوب تشخیص میدهد ، او تفاوت سنگهای قیمتی و بدون قیمت را به راحتی میشناسد. میداند از میان آنچه انجام داده هیچكدام قابل عرضه به خدای سبحان نیست چون تمام اعمالش مانند سنگهای غیر اصلی است كه ارزشی به عنوان جواهر ندارد، او دائم خود را در محضر حق دست خالی میبیند و از خداوند تقاضای عفو و بخشش دارد.
«وَ یكَفِّرْ عَنْكُمْ سَیئاتِكُمْ وَ یغْفِرْ لَكُمْ»
پنهان کردن سیئات غیرعمدی متقی، توسط خداوند
«وَ یكَفِّرْ عَنْكُمْ سَیئاتِكُمْ» هر آنچه که انسان را نازیبا کند سیئه است؛ مثلاً تمام غصهها سیئه است چون غصه ها انسان را مکدر میکند، وقتی انسان مکدر شد نازیبا میشود. غصههایی که مربوط به امور مادی است مانند دود است، دود حقیقتاً وجود انسان را مکدر میکند و درخشش و زیبایی او را در عالم معنا از بین میرود. خداوند غصههای متقی را پنهان میکند و اجازه نمیدهد تا غصههای او ظاهر شود. اجازه نمیدهد نازیباییهایی که ممکن است در وجود متقی باشد ظاهر گردد حتی خداوند سیئات غیرعمدی متقی را پنهان میکند و روی آنها پرده میاندازد که دیگران از آن سیئات آگاه نشوند.
مفسری میگوید: خداوند تمام سیئات متقی را حتی قبل از متقی شدنش میپوشاند؛ شما قبل از متقی شدنتان یک سلسله نازیباییها داشتید ولی به محض متقی شدن خدای سبحان آنها را کتمان میکند.
بعضی از مفسرین میگویند: اگر ما تقوا را بر تقوای کبائر حمل کنیم، یعنی اگر متقی پرهیز از گناهان کبیره کند، خداوند گناهان صغیره او را میپوشاند، این مفسرین سیئات را گناهان کبیره گرفتهاند.
بعضی میگویند: سیئات اعم از گناه كبیره و صغیره است. خداوند سبحان به مجرد تقوای متقی، او را موجه و آبرومند میسازد؛ تقوا زشتیهای رفتار او را مستور میکند. مستور شدن به معنای از بین رفتن زشتیهای او نیست بلكه به معنای پنهان شدن آنها است. غفر به معنی ستر است، یعنی خداوند پوشش متقی را پوشش كمالی قرار میدهد و به جای هویدا كردن زشتیهایش صفات زیبای او را بروز میدهد.
بعضی از مفسرین میگویند: تكفیر و پوشاندن سیئه مربوط به این عالم و غفران ذنوب مربوط به عالم دیگر است. خدا در این عالم برای متقی، آبروداری میكند تا عیوبش پوشیده بماند و در آن عالم نیز این آبروداری، چنان است كه خدا پوششی از زیباییها را بر متقی قرار میدهد كه هیچكس متوجه نازیباییهایش نمیشود.
ذنب به معنای « دُم » است و ذنوب منظور گناهانی است كه انسان را به حیوان تبدیل میكند. آیه میگوید خداوند جنبه حیوانیت متقی را میپوشاند و جنبه انسانیت او ظهور مییابد.
«وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیم»
گستردگی فضل الهی
یكی از مفسرین در رابطه با فضل عظیم میگوید: از چند جهت فضل خدا و لطف خدای سبحان، نسبت به انسان بسیار گسترده است؛ زیرا مردم چنانچه نسبت به یكدیگر بخششی دارند بخششان به جهت انگیزهای است كه در وجود آنها ایجاد میشود. این انگیزه قبلاً در وجود آنها نبوده بلكه امر خاصی آن را به وجود آورده به دلیل همان انگیزه، تصمیم بر بخشیدن میگیرند. اما خدای سبحان اولاً برای بخشش نیاز به انگیزه ندارد؛ خدایی خدا، اقتضای این فضل را دارد و برای او انگیزهای لازم نیست، ثانیاً انگیزه مردم نسبت به یكدیگر در پی انگیزهای است كه خدا در وجود آنان ایجاد میكند. همه كسانی كه به یكدیگر خیری میرسانند خدا در دلشان انگیزهها را احداث كرده و گرنه هیچ خیری صورت نمیگرفت.
تفاوت دیگری كه لطف و فضل خدا با لطف مردم دارد آن است كه مردم در قبال خیرات خویش عوضی را طلب میكند، این عوض یا عوض مالی است یا مقامی یا مدح و ثنایی است و یا حتی عوض لطفی مانند نگاه محبت آمیز؛ اما خدای سبحان هرگاه عطا میكند فضل او بدون آنست كه درخواست عوضی داشته باشد و یا اینكه بعد از بخشیدن، برای او تشفی خاطری حاصل شود و خیالش از این بخشش راحت شود .
همچنین چنانچه كسی نسبت به دیگری تفضلی داشته باشد به وسیله این تفضل خودش هم بهرهمند میشود، حداقل بهرهمندی او این است كه به عنوان فرد محبوبی، میان مردم شناخته میشود؛ اما خدا به عنوان بهترین خالق شناخته شده و معروف است و نیازی ندارد تا با تفضل به مردم معرفی شود.
از اسامی حضرت حق «قدیم الاحسان» است، ای خدایی كه از قدیم به عنوان محسن معرفی شدهای و برای محسن شدن نیازی به تفضل نسبت به خلق نداری. همچنین در بین مردم معمولاً چنین است كه اگر كسی انعام و احسانی نسبت به دیگری میكند با انعام و احسانش بر او منت میگذارد؛ یعنی گیرنده شرمندهی تفضل كننده میشود؛ ولی خدای سبحان با این همه فضل و احسان گسترده، اصلاً منّتی ندارد.
خداوند سبحان فقط در یك مورد بر انسان منّت دارد آنهم در آیه «لَقَدْ مَنَ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِم…»[1] است؛ که این منّت، به جهت وجود پیامبراكرم صلیاللهعلیهوآله است. فقط وجود پیامبر صلیاللهعلیهوآله به چشم خداوند سبحان آمده است و سایر الطاف خداوند سبحان در مقابل وجود با بركت پیامبر صلیاللهعلیهوآله هیچ است و به چشم آمدنی نیست.
تاریخ جلسه: 91/12/25 ـ جلسه 19
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] سوره مباركه آل عمران ـ آیه 164