تفسیر آیه 35 سوره نحل

خداوند در آیه 35 سوره نحل می فرماید:

 

«وَ قالَ الَّذينَ أَشْرَكُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ نَحْنُ وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ كَذلِكَ فَعَلَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبينُ»

 

«مشركان گفتند: «اگر خدا مى‏‌خواست، نه ما و نه پدران ما، غير او را پرستش نمى‏‌كرديم؛ و چيزى را بدون اجازه او حرام نمى‏‌ساختيم!» (آرى،) كسانى كه پيش از ايشان بودند نيز همين كارها را انجام دادند؛ ولى آيا پيامبران وظيفه‏‌اى جز ابلاغ آشكار دارند؟»

 

آفتِ نسبت‌دادن کاستی‌ها به ارادۀ الهی

 

در آیهٔ پیشین بیان شد که مشرکان، نواقص و کوتاهی‌های خود را به ارادهٔ الهی نسبت می‌دادند. قرآن کریم در این آیه از زبان کفار نقل می‌کند که اگر آنان و پدرانشان به جای توحید، گرفتار شرکای باطل شدند، این امر نه برخاسته از انتخاب و ارادهٔ خودشان، بلکه به زعم آنان، ناشی از خواستِ خداوند بوده است.

این سخن، هرچند در فضای تاریخیِ خاصی صادر شده و ناظر به مشرکان عصر نزول است؛ اما باور ما دربارهٔ تک‌تک آیات قرآن آن است که در هر زمان و مکان، می‌تواند دربارهٔ هر انسانی صادق باشد. از این‌رو، در عین اینکه ظاهرِ گفتار، گفتارِ مشرکان است، آن را به خودمان برمی‌گردانیم؛ شاید برخی از ما نیز، به دلایل مختلف، گرفتار نوعی «گفتار ناسالم» شده باشیم و ناخودآگاه، لغزش‌ها و خطاهای خود را به حسابِ تقدیر الهی بگذاریم!

 

گفتار ناسالمِ مشرکین

 

اولین ایراد مشرکین این بود که، همانند جبریّون، بر این باور نادرست تکیه داشتند که هر اشتباه و معصیتی که از هرکس سر می‌زند، به خواست و ارادهٔ خداوند است و انسان‌ها هیچ نقشی در ایجاد آن ندارند. استدلالشان این بود که چون خداوند بابت هر گناه و خطایی که مرتکب می‌شوند، فوراً آن‌ها را عقوبت نمی‌کند، پس حتماً آن کار مورد پسند خداست؛ وگرنه باید جلوی انجام آن را می‌گرفت.

دومین ایراد مشرکین این بود که می‌پنداشتند خدای سبحان نه‌تنها اشتباهات خودشان را می‌پذیرد، بلکه کج‌روی اعتقادی، اخلاقی و رفتاریِ پدرانشان نیز به خواست خدا و مورد رضایت او بوده است.

این نوع گفتار متأسفانه گاهی در میان عوام جامعه ما هم دیده می‌شود؛ وقتی می‌گویند: «خدا زندگی هر کسی را یک جور رقم زده است!» برای مثال، چنین تعابیری شنیده می‌شود که: خداوند برای یک نفر بی‌دینی، برای دیگری دینداری، و برای فردی دیگر «چند خدا داشتن» را مقدّر کرده است! یا این‌که: خدا برای یکی وابستگی و دلبستگی به دنیا را پسندیده و برای دیگری زهد و بی‌اعتنایی به دنیا را.

 

تحریفِ حلال و حرام به نامِ ارادهٔ الهی

 

مشرکان بخشی از آنچه را که برایشان حلال بود بر خود حرام می‌کردند و بعضی از آنچه را که بر آنان حرام بود، برای خود حلال می‌شمردند. استدلالشان این بود که اگر ما حرامِ خدا را حلال و حلالِ او را بر خود حرام کرده‌ایم، همه به خواست الهی است؛ خدای سبحان قادر است وقتی ما حلالی را حرام و حرامی را حلال می‌کنیم، ما را بازدارد و چون بازنمی‌دارد، این سکوت نشانهٔ رضایت اوست!

نکتهٔ کاربردیِ این بخش از آیه آن است که در زمان ما نیز برخی از عوام جامعه گرفتار تفکری شبیه مشرکان‌اند. به‌طور مثال، اگر کسی بدعتی در دین ایجاد کند؛ یعنی چیزی را که در دین وجود ندارد به دین منسوب کند، و پس از این کار، رخداد ناگواری برای او پیش نیاید ـ نه کسی او را سرزنش کند، نه خوابی ناخوشایند ببیند و نه اتفاق تلخی برایش بیفتد ـ هرگز بدعت خود را امری خلاف شریعت به حساب نمی‌آورد، بلکه آن را کاملاً شرعی می‌داند و معتقد می‌شود که خدا از این بدعت ناراضی نیست.

 

بهانهٔ جهلِ مقدّر و ترکِ آموختن

 

در مثال دیگری می‌توان گفت: برخی از افراد، خود را از فراگیریِ علوم و معارف محروم می‌کنند و می‌گویند: «زمانِ یادگیریِ ما گذشته است!» هنگامی که حدیث شریف پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله را برای آنان می‌خوانند که:

«اطْلُبُوا الْعِلْمَ مِنَ الْمَهْدِ إِلَى اللَّحْد»[1]

«از گهواره تا گور، دانش بجویید.»

پاسخ می‌دهند: «دورانِ آموزش و سنّ یادگیری ما تمام شده است؛ هر تأثیری که علم باید در زندگی ما بر جای می‌گذاشت، تا حالا گذاشته و امروز آموختن سودی ندارد!»

صاحبان چنین تفکری، همانند مخاطبانِ آیه، در باطن چنین می‌پندارند که اگر کنار کشیدنِ ما از فراگیری علوم، مشکلی داشت، خدای سبحان حتماً ما را گرفتار عذاب می‌کرد؛ پس وقتی اکنون با زندگیِ عادیِ خود ادامه می‌دهیم و عذابی ما را فرا نگرفته، حتماً فکر و رفتارمان اشکالی ندارد و ارادهٔ الهی همین بوده است!

 

نسبت‌دادنِ عقب‌ماندگی به خدا!

 

خدای سبحان دربارهٔ مشرکان فرمود که آنان در طول تاریخ، عقاید نادرست، کاستی‌ها، خطاها و معاصی خود را به خدا نسبت می‌دادند. اگر آیات را کاربردی بنگریم، باید بگوییم: امروز نیز گروهی از افراد، همانند مخاطبانِ آیه، گرفتار تفکّر مشرکانه‌اند؛ اینان عقب‌ماندگی، دورافتادگی از قافلهٔ کمالات، اشتغال افراطی به مادّیات و رشد نداشتن معنوی و انسانی خود را به خدا و حتی به شریعت نسبت می‌دهند؛ گویی دین و تقدیر الهی، علت ناتوانی و رکود آنان بوده است. در حالی که خدای سبحان منزّه از آن است که برای بنده‌اش نقص و عیب را اراده کند؛ او خواستار رشد، کمال و تعالی انسان است.

نگاه صحیح آن است که «امور وجودی» و افعال خیر را به خدای سبحان نسبت دهیم؛ برای مثال، هر توفیقی که در زندگی نصیب ما می‌شود، باید ریشهٔ آن را تنها در فضل و عنایت او بجوییم، نه در خودمان و نه در عوامل ظاهریِ دیگر.

 

امید به اصلاح و مرزهای شرکِ جلی و خفی

 

سؤال: آیا کسی که عقیده‌ای مشرکانه دارد و امورِ سوء و نواقص زندگی خود را به خداوند نسبت می‌دهد، قابل تغییر است؟ آیا می‌توان به اصلاح او امید داشت؟

قرآن پاسخ می‌دهد: وظیفهٔ شما ابلاغِ روشنِ پیام توحید و اتمام حجت برای این افراد است. گاهی انسان‌ها به‌صورت علنی گرفتار شرک می‌شوند که به آن «شرکِ جلی» یا آشکار گفته می‌شود؛ مانند بت‌پرستی و گوساله‌پرستی که نمونه‌های آن در آیات قرآن ذکر شده است. ممکن است ما که خود را مخاطب آیات می‌دانیم، با خود بگوییم چنین شرکی ما را تهدید نمی‌کند؛ اما غافلیم از این‌که مقام، مدرک، پول، خانواده و… نیز می‌تواند ما را گرفتار شرک جلی کند؛ یعنی این امور را در کنار خدا قرار دهیم و اعتماد ما به آنها بیش از توکل و تکیهٔ ما بر خدا باشد.

جملهٔ معروفی که گاهی در مکالمات مردم شنیده می‌شود، این است که فرد برای حل مشکل خود به دیگری می‌گوید: «اول خدا، بعد شما!»؛ این جمله هم شرک است و هم برخاسته از تفکری مشرکانه؛ شرک است، زیرا در این نگاه، امور مختلف در کنار خدای سبحان قرار می‌گیرند و انسان، خداوند را برای حل مشکل خود کافی نمی‌بیند؛ بلکه خود را محتاجِ حضورِ این اسبابِ معیّن می‌داند. چنین شرکی بسیار آشکار است.

اما «شرکِ خفی» یا پنهان آن است که انسان، به‌جای ابراز نهایت محبت و دلبستگی به خدای سبحان، دل خود را به دیگری گره بزند؛ مثلاً همسر، فرزند، دوست و… را بیش از خدا دوست بدارد. در این حالت، چون محبت امری قلبی است، فرد در ظاهر مؤمن و معتقد است، اما در باطن گرفتار شرک خفی شده است.

 

مرز ظریف میان محبت الهی و شرک خفی

 

قرآن کریم در سوره مبارکه بقره، آیه ۱۶۵ بیان می‌کند که بیشترین و عمیق‌ترین توجه و محبت انسان باید متوجه خدای متعال باشد:

«وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ»

«امّا آنان که ایمان آورده‌اند، محبتشان به خدا شدیدتر است.»

در ادامه همین آیه می‌فرماید:

«وَمِنَ النَّاسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ اللَّهِ أَندَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ»

«بعضی از مردم، معبودهایی غیر از خداوند برای خود برمی‌گزینند و آنها را چون محبت خدا دوست می‌دارند.»

البته محبت به همسر، فرزند، دوست و دیگران امری پسندیده و مورد تأکید خداوند است؛ امّا به شرط آن‌که این محبت، در تعارض با محبت الهی قرار نگیرد و بر آن غلبه نیابد. به طور مثال، اگر مادری به فرزندِ غیرمتدیّن خود علاقه‌ای بیش از علاقه‌اش به خدای سبحان داشته باشد، گرفتار نوعی «شرک خفی» شده است. گاهی چنین مادری برای توجیه رفتار خود می‌گوید: «خداوند خود این محبت را در دل من قرار داده است!» یا «حتماً خدا خواسته فرزندم بی‌دین باشد!» این‌گونه توجیه‌ها نه‌تنها مشکل را حل نمی‌کند؛ بلکه می‌تواند پرده‌ای بر حقیقت شرک پنهان در دل انسان باشد.

 

توهم «محرومیت الهی» و نقش انتخاب‌های ما در سلب توفیق

 

برخی افراد آشنایی با لطایف معرفتی و اسرار الهی را عملاً بر خود حرام می‌کنند و این «تحریم» را هم به خدای سبحان نسبت می‌دهند! برای نمونه، فردی هیچ تلاشی برای شناخت آداب و اسرار شریعت نمی‌کند و تنها به دانستنِ بخشی از احکام بسنده کرده است. او بر همین اساس می‌پندارد که خداوند، نسبت به بندگانِ برگزيدۀ خود انتظاری اندک و سطحی دارد! این در حالی است که شریعت، هم «ظاهر» دارد و هم «باطن»؛ ظاهر آن، همان احکام الهی است؛ لایۀ درونی آن، «آداب» است؛ و پس از آشنایی با احکام و آداب، انسان آرام‌آرام به وادی «اسرار» راه می‌یابد.

در این‌جا پرسشی پیش می‌آید: آیا خداوند است که برای برخی بندگان، جلب الطاف می‌کند و برای برخی دیگر، درهای توفیق را می‌بندد؟ برخی چنین می‌اندیشند که خود، در سلب توفیقات نقشی ندارند و به خواست خداوند، از کسب رحمت‌ها و توفیق‌ها بی‌نصیب مانده‌اند! آیا این تصور درست است؟

در پاسخ می‌گوییم: دنیا «عالم اسباب و مسبّبات» است؛ یعنی هر فعلی – چه خیر و چه شر – که از انسان سر بزند، در نظام عالم اثر می‌گذارد و بی‌پیامد نمی‌ماند. سوء انتخاب انسان، هرگز از سلب خیرات و توفیقات او جدا نیست. برای مثال، ارتکاب معصیت، خود سبب سلب توفیق می‌شود؛ همان‌گونه که تلاش برای اطاعت و طلب فهم عمیق‌تر، درهای تازه‌ای از رحمت و معرفت را به روی انسان می‌گشاید.

 

توفیق الهی، میوه انتخاب‌های ما

 

خدای سبحان فرموده است: انجام معاصی، موانع سنگینی در مسیر سلوک انسان قرار می‌دهد و نتیجه انتخابِ سوء فرد – که با اراده و میل خود آن را برگزیده – سلب توفیقات از اوست. هرچند گاهی انسان، همین انتخابِ نادرست را به خدای سبحان نسبت می‌دهد و می‌گوید: «خدا نخواسته است که کار خیری از من سر بزند!»

اما حقیقت این است که مخالفت با خداوند و بی‌اعتنایی به دستورات او، ارتباط مستقیم و تنگاتنگی با سلب خیرات و توفیقات دارد. تفکّر مشرکانه، فقط مربوط به مشرکان صدر اسلام نیست؛ امروز نیز جهان مدرن، به شکلی دیگر گرفتار بیماری شرک است.

با توجه به این‌که هر یک از ما مخاطبِ آیات الهی هستیم، باید از خود بپرسیم: آیا ما در شمار کسانی هستیم که کم‌توفیقی‌ها، نواقص و کاستی‌های زندگی خود را به خداوند نسبت می‌دهند؟ یا در شمار آنان که ریشه بی‌توفیقی و کاستی‌ها را در درون خود می‌جویند و آن را به انتخاب‌ها و کوتاهی‌های خویش برمی‌گردانند؟

اگر انگشت اتهام را به‌سوی خود بگیریم و عامل سلب توفیقات را «خود» بدانیم، زبان حال و ندای درونی ما چنین است:

«لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي‏ كُنْتُ‏ مِنَ‏ الظَّالِمين‏»[2]

«خدایا! هیچ معبودی جز تو نیست؛ تو منزهی؛ همانا من از ستمکاران بودم.»

خدایا! من به خود ظلم کرده‌ام؛ به خواست تو توجه نکرده و به دعوت تو پاسخ نداده‌ام. به عبارت دیگر اگر در همه کم‌کاری‌ها و کاستی‌ها، خود را مقصّر بدانم و خدا را منزه از آن بدانم که در نواقص من نقشی داشته باشد، در حقیقت موحدم.

 

راه نجات از اندیشهٔ مشرکانه

 

برای نجات از اندیشۀ مشرکانه، نخستین گام این است که انسان عقاید و افکار خود را با دقت بررسی کند؛ تا اگر گرفتار چنین شرکی است، به دردِ مشرک بودن خود آگاه شود و بفهمد که در زمرهٔ ظالمان یا کافران قرار گرفته است. هر اندازه که انسان به دردمندیِ خویش ایمان بیاورد، همان‌قدر بزرگ‌ترین گام را در مسیر اصلاح خود برداشته است.

گام بعدی، مراجعه به طبیب است؛ و طبیبْ هم در دسترس است و هم نزدیک. طبیبان حقیقی جان ما، حضرات معصومین علیهم‌السلام‌اند. آنان دردهای اعتقادی و اخلاقی ما را درمان می‌کنند و بندهٔ خدا را با جراحات روحی و فکری‌اش رها نمی‌سازند.

امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام، پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله را به طبیبی تشبیه می‌کند که به دنبال بیماران نیازمندِ درمان می‌گردد. در شرح رسالت آن حضرت می‌فرماید: «طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ»؛ او طبیب بیماریِ جهل و درمان‌گر اخلاق پست است و با طبّ خویش در حرکت است تا بیماران روحی و اعتقادی را شفا دهد. این تعبیر کنایه از آن است که پیامبر، خود سراغ جاهلان و گمراهان می‌رود و خویشتن را موظّف به علاج آنان می‌داند.

 

روشنی راه خدا و مسئولیت انسان در سلب توفیق

 

«مُبِین» به معنای «آشکار و روشن» است؛ یعنی فعل خداوند سبحان و راه او، واضح و شفاف است. رسالت پیامبر، ابلاغِ روشنِ پیام حق است. هم رسولان درونی، یعنی عقل و وجدان، و هم رسولان بیرونی، یعنی پیامبران الهی، شریعت آنان، وحی و قرآن، پیام حق را به‌روشنی به انسان می‌رسانند.

انسان نیز در باطن خود بهتر از هر کس می‌داند که انتخاب و ارادهٔ سوء و کم‌کاری‌های خودش، چگونه به ناکامی‌ها و کم‌توفیقی‌های او انجامیده است. از این‌رو هرگاه خداوند را مقصّر در جهالت خویش و مسبّب سلب توفیقات خود بپندارد، اگر دوباره به وجدان و عقل خود رجوع کند، به‌روشنی می‌بیند که مقصر اصلی، خودِ اوست؛ نه خدای حکیم و مهربان.

 

امید همیشگی خدا به بازگشت بندگان

 

خدای سبحان با فرستادن ۱۲۴ هزار پیامبر، نزول قرآن کریم، قرار دادن حضرات معصومین علیهم‌السلام به‌عنوان راهنمایان معصوم، و بخشیدن عقل درونی، قوّه درّاکه و اعضا و جوارح، مسیر کمال را در اختیار همهٔ انسان‌ها قرار داده است.

با این همه، این خودِ انسان است که با سوء‌انتخاب و ارادهٔ معصیت، با کم‌کاری و نپذیرفتن رشد و ترقّی، عاقبتِ سوئی را برای خویش رقم می‌زند.

امّا همان‌گونه که پیش‌تر نیز اشاره شد، باید گفت: خدای سبحان، با وجود آن‌که همهٔ اسباب رشد و سعادت انسان را فراهم کرده، باز هم با ارسال «رسولان درونی و بیرونی» امید به اصلاح تفکّر مشرکانه را در دل هر مشرکی زنده نگه داشته است. او با ابلاغِ روشنِ پیام توحید از طریق پیامبران، و با اتمام حجّت بر بندگان، راهِ ناامیدی و فرافکنی را بر آنان بسته و نشان داده است که هیچ‌کس نمی‌تواند نارسایی‌ها و سقوط خود را به خدا نسبت دهد.

 

زبان ناسالم؛ بازتاب شرک درونی

 

در بخش‌های پیشین، دربارهٔ «گفتار ناسالمِ مشرکین» سخن گفته شد. یکی از مفسّران ذیل آیه: «وَ قالَ الَّذينَ أَشْرَكُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ نَحْنُ وَ لا آباؤُنا» می‌گوید: هر کس گرفتار جهل اعتقادی ـ کفر و شرک ـ باشد، گفتار او نیز ناسالم می‌شود.

این معنا با توجه به «عکسِ» یک حقیقتِ معروف بهتر روشن می‌شود. در روایتی آمده است:

«مَنْ أَخْلَصَ لِلَّهِ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً ظَهَرَتْ يَنَابِيعُ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِه»[3]

«اگر کسی چهل روز، خالصانه برای خدا بندگی کند، خداوند چشمه‌های حکمت را از قلب او بر زبانش جاری می‌سازد.»

عطای حکمت به چنین انسانى، در حقیقت «جایزهٔ نقد و فوری» الهی است؛ نشانه‌ای است بر این‌که پس از چهل روز اخلاص، وجود انسان به ظرف دریافت حکمت تبدیل می‌شود و زبانش رنگ حکمت می‌گیرد.

اکنون عکس این حقیقت را در نظر بگیریم: اگر فردی سالیان متمادی در ورطهٔ شرک بماند و عواملی غیر از ارادهٔ خدای سبحان را در توفیقات و کامیابی‌های خود مؤثر بداند، گفتارش نیز غیرتوحیدی می‌شود؛ زیرا شرک اعتقادی به‌شدت در زبان او خودنمایی می‌کند.

یکی از نتایج استمرار شرک آن است که «زبان انسان ناسالم» می‌شود؛ و چون زبانی ناسالم شد، پیام‌های ناصحیح، نامناسب و آکنده از موج منفی به دیگران مخابره می‌کند؛ پیام‌هایی که در نهایت نقشی جدی در تخریب انسانیت و شخصیت خود او خواهند داشت.

 

مرز توحید و شرک پنهان

 

مفسّری می‌فرماید: بنگرید خدای سبحان را چگونه می‌شناسید؟ او را در «امور وجودی» مؤثّر می‌دانید یا در «امور عدمی»؟ اگر خدا را در امور وجودی مؤثّر بدانیم و چیزهایی مانند توفیق، رشد، حُسن خُلق، تقوا و… را به او نسبت دهیم نه به خود، گرفتار شرک نیستیم.

اما اگر خدا را در امور عدمی مؤثّر بدانیم و اموری از قبیل شرور، سختی‌ها، شکست‌ها و ناکامی‌ها را به خدا نسبت دهیم، در حقیقت به شرک دچار شده‌ایم؛ و در این صورت، با همهٔ مشرکانِ تاریخ هم‌صدا شده‌ایم، هرچند به شکل یک مشرک مدرن و امروزی؛ زیرا همان حرفی را می‌زنیم که آنان می‌زدند و همان اعتقادی را داریم که مشرکان در طول تاریخ به آن باور داشتند.

هر حسنه‌ای که از انسان صادر می‌شود از قبیل رفاه، نعمت، عافیت، سلامت و… از فضل خداست؛ و هر بلا و بدی که به انسان می‌رسد، از قبیل سختی، بیماری، درد و رنج به سبب قصور، کوتاهی و گناهی است که خودِ او مرتکب شده است.

 

 

تاریخ جلسه: 1389/10/2

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 


[1]. نهج الفصاحه، ص۲۱۸.

[2]. سوره انبیا، آیه 87.

[3]. نهج الفصاحه، ح 2836.

 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فهرست مطالب

مطالب مرتبط