خداوند در آیه 3 سوره حشر میفرماید:
«وَ لَوْلَا أَنْ كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِمُ الْجَلَاءَ لَعَذَّبَهُمْ فِي الدُّنْيَا ۖ وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِعَذَابُ النَّارِ»
«اگر خدا کیفر جلای وطن را برای آن ها مقرّر نمیفرمود و آنها این خروج را نمی پذیرفتند، عذاب سخت تری در انتظارشان بود؛ البته برای آن ها عذاب شدید آخرتی پابرجاست.»
گزیده تفسیر
«جلاء» بهمعنای ترک وطن و در اصل بهمعنای آشکار شدن و ظهور است. اگر چنین نبود (یعنی اگر خداوند برای این افراد به جلای وطن در این برهه زمانی حکم نمیکرد)، قطعاً در دنیا به عذابهای دیگری مانند قتل، اسارت، نابودی یا بیماریهای گوناگون دچار میشدند. علاوه بر این، در آخرت نیز عذاب آتش ویژۀ آنان است: «وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابُ النَّارِ».
خداوند سبحان مجازات پیمانشکنی یهود بنینضیر را جلای وطن قرار داد. اگر این حکم تکوینی و تشریعی نبود، آنان نیز مانند یهود بنیقریظه به عذاب قتل مردان و اسارت زنان دچار میشدند. پس انتخاب نوع عذاب به ارادۀ الهی است و در این مقطع، عذاب جلای وطن برایشان مقرر شد.
«ال» در «الْجَلَاءَ»،عهد ذهنی است، یعنی خروج از وطن، عذابی بود که پیشتر در تقدیر الهی برایشان ثبت شده بود و نسبت به آن آگاهی داشتند.
نتیجه تعصبات قومی
خداوند متعال تصریح میفرماید: «کَتَبَ اللَّهُ» که دلالت بر جنبۀ الهی این حکم دارد. پیامبر اکرم در این میان تنها نقش مجری امر الهی را ایفا میکند.
این آیه شریفه بهصراحت بیان میکند که عذاب دنیوی به هیچ وجه جایگزین عذاب اخروی نخواهد بود، چنانکه میفرماید: «وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابُ النَّارِ».
تجربه نشان داده است که معمولاً بلاها و مصائب دنیوی موجب بیداری بشر میشود، اما تاریخ گواهی میدهد که یهودیان بنینضیر با وجود همۀ این حوادث، بر تعصبات جاهلانۀ خود پای فشردند.
قرآن کریم بهروشنی اعلام میکند که این تبعید اجباری نهتنها تغییری در مواضع آنان ایجاد نخواهد کرد؛ بلکه موجب عمیقتر شدن شکاف بین آنان و جامعه مسلمین خواهد شد. این قوم به دلیل وابستگیهای عمیق قومی و دینی، هرگز از مواضع انحرافی خود دست نخواهند کشید.
«مِن» بعضیه در آیۀ قبل: «هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ» بر این موضوع دلالت میکند که بعضی از یهودیها در همان اول متحول شدند؛ اما بقیه با منافقین همراهی کردند و گرفتار این عذاب شدند.
ضرورت انگیزۀ فردی برای تحول
حقیقت این است که اگر کسی مواعظ انسان الهی را نپذیرد و درونش دگرگون نشود، حتی با تبعید، اخراج از وطن و تحریم اقتصادی نیز متحول نخواهد شد. تحول واقعی باید از درون نشأت بگیرد و سپس با تعلیم و تربیت تکمیل شود. بر این اساس، حتی محرکهای بیرونی نیز گاهی نتوانستهاند موجب دگرگونی شوند. یهودیان نیز هیچ عزمی برای تحول و پیروی از پیامبر اکرم در خود ایجاد نکردند و به همین دلیل، عذاب جلای وطن بر آنان مقرر شد.
ناگفته نماند که علت اصلی عذاب یهود بنینضیر، توطئهشان برای قتل پیامبر بود. آنان حتی پس از آوارگی و تبعید نیز از این نقشه دست برنداشتند؛ بلکه به شیوههای دیگری آن را پی گرفتند. این دشمنی تا آنجا پیش رفت که زنی یهودی عامل مسموم کردن پیامبر اکرم شد. آنان نه تنها از اهداف شوم خود دست نکشیدند؛ بلکه گذشت زمان نیز هیچ تغییری در تصمیماتشان ایجاد نکرد.
تبعید از وطن دل؛ سرنوشت محتوم مادیگرایان
یکی از مفسران در تفسیر این آیه میفرماید: این سرنوشت شوم، نصیب هر انسانی میشود که در برابر اولیای الهی موضعگیری کند. خدای متعال چنین فردی را نهتنها از وطن جغرافیایی؛ بلکه از سرزمین دلها نیز تبعید میکند. اینگونه افراد همه چیز را با معیارهای مادی و ظاهری میسنجند و هرگز به عالم غیب ایمان نمیآورند.
در حقیقت، این تبعید، اخراج از حریم انس با حق است. چنین افرادی ناخواسته خود را از نورانیت پیامبر اکرم که تجسمیافتهترین مظهر رحمت الهی است، محروم میسازند و هرچه بیشتر در تاریکیهای مادیات غرق میشوند. فاصله گرفتن از چنین وجود نورانی، بزرگترین خسران است که خودشان بر خود تحمیل کردهاند.
ثمره دوری از اولیای الهی
«لَعَذَّبَهُمْ فِي الدُّنْيَا»، اشاره به این حقیقت دارد: هنگامی که انسان از صاحبدلان و اولیای الهی فاصله میگیرد، عذاب روحی و روانی همچون حرص، طمع، بیتابی، ترس و اضطراب، او را در بر میگیرد. این عذابهای دنیوی هرگز بهمعنای رهایی از عذاب اخروی نیستند، چنانکه در ادامه میفرماید: «وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابُ النَّارِ».
در قیامت نیز این افراد با عذابی سختتر که همان دوری از اولیای الهی و نیکان عالم است، مواجه میشوند. این دوری، خود نماد آتش حقیقی است؛ آتشی که نه از جنس شعلههای مادی، بلکه از جنس فراق از حق و جدایی از انسانهای کامل است. این همان عذابی است که ویژۀ دنیاطلبان و مادیگرایان است، کسانی که ارزشهای الهی را فدای لذتهای زودگذر دنیوی کردند.
تبعید از وطن؛ عذابی سختتر از مرگ برای مادیگرایان
یکی از مفسران در تفسیر این آیه پرسشی را مطرح میکند: آیا تبعید از وطن واقعاً عذاب محسوب میشود؟ نه کسی کشته شد و نه کسی گرفتار آمد! بلکه به منطقۀ خوش آب و هوای شامات منتقل شدند؟!
در پاسخ باید گفت: برای کسانی که دلبستگی شدیدی به مادیات دارند، قطع این تعلقات خود بزرگترین عذاب است؛ عذابی که همچون مرگی تدریجی میماند. یهود بنینضیر سالها در مدینه سکونت داشتند و امیدوار بودند با پیشدستی در بیعت با پیامبر، از مواهب این همراهی بهرهمند شوند؛ اما وقتی در برابر حضرت ایستادند، فرمان الهی، تبعیدشان را رقم زد؛ عذابی که برایشان بسی دردناک بود؛ چراکه ناگهان از تمام دلبستگیها و امیدهای مادیشان جدا شدند.
جدایی از خوبان عالم پیامد تعلق به دنیا
مفسری میفرماید: خدای متعال ابتدا کسانی را که اسیر مادیات شدهاند و به هیچوجه حاضر به پذیرش حق نیستند، به عذاب دوری از صاحبان معرفت دچار میکند. سپس بهتدریج آنان را از سرچشمههای خوبی و عشق حقیقی جدا میسازد.
این عذابِ وابستگی به مادیات، در حقیقت همان جدایی از اهل معرفت است که پیامد آن، ایجاد نوعی تنفّر و دلزدگی از معارف الهی در وجود فرد است. وقتی انسان از نیکان عالم فاصله میگیرد، ذائقۀ روحیاش برای پذیرش عشق و بندگی خداوند تغییر میکند. این ذائقۀ تلخ و ناخوشایند، باعث میشود تا پذیرش و تسلیم در برابر اوامر الهی برای او روزبهروز دشوارتر شود.
ذائقۀ معنوی؛ کلید رهایی از عذاب درون
بدون شک، هرگونه تمایل به حضور در جمع نیکان و صاحبان دل، نشاندهندۀ ذائقهای الهی در فرد است؛ ذائقهای که زیور بندگی و عشق به معبود را برگزیده و در نتیجه، از عذاب درونی رهایی یافته است.
اما اگر کسی از حضور در حریم عاشقان که ثمرۀ همنشینی با اهل دل است، رویگردان شود، بهتدریج عذابی خفیف؛ اما پیوسته در زندگیاش رخنه میکند. این عذاب نامحسوس سرانجام به رویارویی درونی با خودِ حقیقیاش میانجامد، تا جایی که نهتنها از کسب معارف الهی دوری میگزیند؛ بلکه نوعی بیزاری و نفرت از آن در وجودش ریشه میدواند.
عذاب تبعید؛ مرگی تدریجی برای دنیاطلبان
پرسشی مهم ذهن را به خود مشغول میکند: چرا یهود بنینضیر که همانند بنیقریظه نقشۀ قتل پیامبر را داشتند، به سرنوشت آنان دچار نشدند و کشته نشدند؟
قرآن کریم با نگاهی عمیق و واقعبینانه به این مسئله مینگرد و به ما میآموزد که گمان نکنیم عذاب تبعید از مجازات اعدام آسانتر است. یهود بنیقریظه به صورت فیزیکی کشته شدند؛ اما بنینضیر به مرگی تدریجی و دردناکتر دچار شدند.
برای انسانهای وابسته به مادیات، رها کردن تعلقات دنیوی سختترین عذاب ممکن است. تمام هستی چنین افرادی در داراییها و موقعیتهای مادیشان خلاصه شده است. بنابراین، جدا شدن از این دلبستگیها برای آنان مرگی تدریجی و عذابی جانکاه محسوب میشود. این همان حقیقتی است که قرآن با ظرافت تمام به آن اشاره میکند.
تمایز میان قصاص و مجازات اخروی
مفسری با اشاره به این پندار نادرست که «عذاب دنیوی میتواند مانع عذاب اخروی شود»، به تحلیل این موضوع میپردازد: برخی گمان میکنند اگر فردی در دنیا به قصاص یا گرفتاریهای خاص دچار شود، این مجازات جایگزین عذاب آخرت خواهد شد!
در پاسخ باید گفت: قصاص، عذاب محسوب نمیشود؛ بلکه اجرای حکم الهی است. هرچند از منظر انسانی، اجرای حدود ممکن است دشوار و تلخ به نظر برسد؛ اما این مجازات دنیوی موجب تخفیف عذاب اخروی میشود و عنوان «عذاب» بر آن صدق نمیکند.
کسی که اصرار بر خطا دارد و هیچ ارادهای برای تغییر نشان نمیدهد، به عذاب واقعی دنیوی دچار میشود. اینجاست که ربوبیت الهی به صورت تدریجی عمل میکند: ابتدا با سنت «امهال»(مهلت دادن)، فرصت اصلاح میدهد، اما اگر فرد در غفلت خود باقی بماند، عذاب دنیوی او را فرا میگیرد؛ عذابی که هرگز جایگزین عذاب اخروی نخواهد شد.
فلسفۀ تبعید یهود بنینضیر
دلیل تبعید یهود بنینضیر را باید در روابط استراتژیک آنها جستجو کرد. این گروه هنگام سکونت در اطراف مدینه، پیوندهای عمیق نظامی، سیاسی و اقتصادی با منافقین برقرار کرده بودند. در چنین شرایطی، حکمت الهی اقتضا میکرد که:
- با ایجاد فاصله میان این متحدان، از قدرت و شوکت آنها کاسته شود؛
- منافقین را مجبور به تحمل هزینههای جدید زمانی و اقتصادی کند؛
- مسیر همکاری و ارتباط میان آنها را دشوار سازد.
این تبعید هوشمندانه، ضربهای استراتژیک به شبکۀ دشمنان اسلام وارد آورد. با دور کردن یهود از پایگاه اصلیشان، هم قدرت نظامی آنها تحلیل رفت و هم منافقین را مجبور به بازسازی روابط خود کرد. این اقدام در حقیقت نوعی جنگ نرم پیشگیرانه بود که پیش از تبدیل شدن به تهدیدی جدی، زمینههای خطر را خنثی میساخت.
درسهایی از سنت الهی در تفرقه انداختن میان دشمنان حق
آیه شریفه «فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ»[1] در اینجا به ما میآموزد که اهل بصیرت باید این حقیقت را درک کنند: یکی از سنتهای الهی این است که قدرت و اتحاد ظاهری دشمنان حق را درهم میشکند.
در ماجرای یهود بنینضیر میبینیم که چگونه خداوند متعال اتحاد استراتژیک بین منافقان و یهود که برای مقابله با پیامبر تشکیل شده بود، به تفرقه تبدیل کرد. این تفرقهاندازی خود نوعی عذاب الهی برای دشمنان است.
در مقابل «عروة الوثقی» (دستگیره محکم) از الطاف ویژۀ پروردگار به بندگان مخلصش محسوب میشود. کسانی که مورد اکرام الهی قرار میگیرند، بر سر سفرۀ ولایت و قرآن دعوت میشوند، در حالیکه دشمنان حق با عذاب تفرقه و جدایی از یکدیگر مواجه میشوند. این همان سنت تخریب پایگاههای قدرت کفر است که همواره در تاریخ جریان داشته است.
تفرقه، عذاب الهی برای گریزندگان از مائدۀ ولایت
یهود بنینضیر با مخالفت با پیامبر اکرم، خود، خواستار جدایی از مائدۀ پربرکت ولایت و قرآن شدند. در پاسخ به این انتخاب، خداوند دو عذاب بر آنها نازل کرد:
- آتش تفرقه میان آنها و متحدان منافقشان؛
- نابسامانی فکری ناشی از تبعید و دوری از وطن.
در حکمت الهی، اجتماع نیکان نماد رحمت خداوند است، در حالیکه تفرقه، نشانۀ عذاب الهی محسوب میشود. این تفرقه معمولاً پیامد رفتارهای نادرستی مانند: ناسپاسی، بیاحترامی به اولیای الهی، بزرگنمایی مشکلات، ستمگری و دیگر رذایل اخلاقی است.
هرگونه اختلاف و پریشانی در جوامع، همواره نشانهای از یک مشکل بنیادین است که نیاز به بررسی و توبه دارد. پرسش اساسی اینجاست: چرا انسان مشکلات کوچک را چنان بزرگ مینماید که از زندگی حال خود محروم میشود؟ چرا با پریشانخاطری و تشویش بیجا، خود را از نعمتهای الهی دور میکند؟
پریشانخاطری، بیتابی، حرص و طمع همگی از مصادیق عذاب دنیوی هستند. هر انسانی در بدو تولد، پاک و بیآلایش است. خداوند کسی را بیحکمت عذاب نمیکند. این ما هستیم که با انتخابهای نادرست، زمینۀ عذاب را فراهم میکنیم!
گرفتاریهای مؤمن؛ تربیت الهی یا عذاب؟
خداوند متعال هنگامی که ارادۀ تربیت بندۀ مؤمن خود را دارد، موانع و سختیهایی را در مسیر او قرار میدهد تا:
- در مواجهه با مشکلات، به بازشناسی خود بپردازد؛
- از حوادث پیش آمده عبرت گیرد؛
- توبه کند و تحولی اساسی در زندگی خود ایجاد نماید.
این سختیها ماهیتی موقتی دارند، چراکه هدف الهی (تربیت بنده) محقق شده است. بنابراین، برای مؤمن گرفتاریها تربیت الهی است و موجب رشد و تعالی میشود. برای کافر و منافق، همان گرفتاریها عذاب است که موجب سقوط بیشتر میشود.
مؤمن، خود را مقصر میداند و به دنبال استغفار و توبه است و از مشکلات درس میگیرد؛ اما کافر و منافق، اصلاً خطای خود را نمیبیند، از گرفتاریها عبرت نمیگیرد و تغییری در رفتارش ایجاد نمیشود.
مشکلی واحد ممکن است برای یک نفر نردبان ترقی و برای دیگری سراشیبی سقوط باشد. همه چیز به نگرش و واکنش فرد بستگی دارد.
تاریخ جلسه: 1403/7/28 – جلسه چهارم
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1]. سوره حشر، آیه 2.