در آیه 56 سوره دخان آمده است:
«لَا يَذُوقُونَ فِيهَا ٱلْمَوْتَ إِلَّا ٱلْمَوْتَةَ ٱلْأُولَى وَ وَقَاهُمْ عَذَابَ ٱلْجَحِيمِ»
«هرگز مرگی جز همان مرگ اوّل (که در دنیا چشیدهاند) نخواهند چشید، و خداوند آنها را از عذاب دوزخ حفظ میکند؛»
متقین در بهشت مرگ را نمیچشند بلکه به گفته قرآن مرگ برای آنان همان مرگ اولیهای است که در دنیا میچشند، همچنین خدای سبحان آنها را از عذاب دوزخ حفظ مینماید.
نوعاً انسان در اوج خوشی همچنان از پدیدهای به نام مرگ گریزان است.
امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرمایند:
«اُذكُروا هادِمَ اللَّذّاتِ، و مُنَغِّصَ الشَّهَواتِ، و داعيَ الشَّتاتِ…» [1]
«به ياد آوريد آن بر هم زننده خوشىها و منغّص كننده عيشها و دعوتگر پراكندگى را…»
مرگ، لذات دنیوی را در هم میشکند و جمعها را پراکنده میسازد مخصوصاً که بیخبر و به ناگاه از راه میرسد و این حقیقت مانع بهرهمندی و لذت کامل افراد در دنیا میشود.
بهشت جایگاه حیات ابدی است که سایه مرگ در آنجا راهی ندارد آنچه هست زندگی جاودانهست، در آنجا ذرهای عذاب، ترس، ناامنی و ناخوشی وجود ندارد، برخلاف جهنم که در آنجا نه فرد میمیرد و نه زندگی دارد.
قرآن در آیه 13 سوره اعلی میفرماید:
«ثُمَّ لَا يَمُوتُ فِيهَا وَلَا يَحْيَى»
«سپس در آن آتش نه میمیرد و نه زنده میشود!»
دنیای متقی بهشت است
«لَا يَذُوقُونَ فِيهَا ٱلْمَوْتَ» یکی از مفسرین میفرماید: در بهشت روح زندگی جریان دارد زیرا حقیقت زندگی زمانی است که فرد از زندگی لذت میبرد؛ بین زنده بودن و زندگی کردن تفاوت بسیاری است به طور مثال فردی که همه امکانات مادی را داشته اما از بیماری رنج میبرد زندگی میکند اما از زندگی لذت نمیبرد.
در دعای ابوحمزه از خدای سبحان درخواست میکنیم:
«وَاَحْييتَهُ حَياةً طَيبَةً في اَدْوَمِ السُّروُرِ وَاَسْبَغِ الْكَرامَةِ وَ أتَمِّ الْعَيشِ»
«و حیات پاکیزه در پردوام ترین شادمانیها و پر پوششترین کرامتها و زندگی کامل، به آنان بخشیدی!»
دنیای متقین بهشت است آنان برای رسیدن به بهشت منتظر مرگ و رفتن از این عالم نیستند زیرا خود را دائماً در محضر حق میبینند و این حضور برایشان لذتبخش است، آنان در هر زمان، در پی معرفت جدیدی نسبت به مربوب خویشاند و طبیعتا هر چه معرفت افزونتر گردد لذت حضور بیشتر میشود و زندگی آنان را بهشتی میسازد به همین جهت چون در قیامت به آن میرسند میگویند:
«…هَٰذَا الَّذِی رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ…»[2]
«این همان است که قبلاً به ما روزی داده شده بود»
نیم جان بستاند و صد جان دهد آنچه در وصف تو ناید آن دهد
دنیای معنویات تکراری و ملالآور نیست
مفسرین عرفانی میگویند: در دنیا گروهی در حالی که ظاهراً زنده هستند اما در حقیقت مردهاند چون گرفتار تکرار زندگی شدهاند، در نگاه این مفسرین مرگ، زندگی تکراری است و از آنجا که عالم ماده، عالم تکرار است آنکس که از رفاه مادی برخوردار است اگر خود را اسیر داشتههای مادی کند زندگی برایش کسل کننده و بینشاط خواهد شد، زیرا امور مادی هر چند زیبا و ارزشمند هم باشند بالاخره تکراری شده و از ارزش میافتند، در حالیکه دنیای معنویات دنیایی است عمیق که هیچ چیز در آن تکراری و ملالآور نیست.
بارها بیان شد در آخرت تنها پردهبرداری از امور صورت میگیرد و تأسیسی در کار نیست، زیرا زندگی آخرت ادامه زندگی دنیاست و چیزی تغییر نمیکند؛ بطور مثال اگر فردی همیشه در دنیا با غصههایش زندگی میکند و غصهها چون قفلی به او آویزان است و نمیتواند خود را از آن رها کند در قیامت نیز همینگونه زندگی خواهد کرد؛ برخلاف متقین که همواره در دنیا با معارف ناب ارتباط دارند پس در بهشت نیز همانگونه زندگی میکنند.
مرگ از دیدگاه متقی
نگاهی دیگر: یکی از مفسرین میگوید: مرگ در این عالم، رفتن به سوی عالم معنا و خروج از عالم ظاهر به سوی عالم باطن است، این انتخاب یا این کوچ نوعی مردن و زنده شدن بعد از مرگ است که متقین این انتخاب را نه تنها در لحظه مرگ بلکه در کل زندگی احساس میکنند، آنان انتقال از عالم ماده به عالم معنا را انتخاب کردهاند آنان از رسوبکردن و ماندگار شدن و فسیل گشتن در این دنیا پرهیز میکنند.
متقی از یاد مرگ لذت میبرد، در آنجا هیچ امر ناخوشایند و ناراحت کنندهای وجود ندارد، مرگ برای آنان رها شدن از زندان دنیاست متقین از یاد آوری لحظات مرگ ناراحت نمیشوند آنان میدانند تمام زندگی در عالم دیگر است.
«وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ»[3]
«و زندگی واقعی سرای آخرت است، اگر میدانستند!.»
متقی مرگ را انتقال از عالمی به عالم دیگر میداند به همین جهت هنگامی که مرگ به او عرضه میشود به راحتی قبول میکند.
مفسری میفرماید: فرد از آن زمان که اهل معرفت شد مرگی نمیچشد، مرگ (نبود حیات) یک امر عدمی است و مربوط به متقین نیست چرا که همه زندگی متقین بود (وجود) است، زندگی متقی همواره کسب کمالات است و نبودی در میان نیست.
میگویند: متقی با شمشیر طاعت هواهای نفسانی را از میان برده و جهت و حرکت زندگی خود را به سمت کمال هدایت میکند و زندگیش به سوی شادی و خوشی سوق داده میشود.
از سنّتهای خدای سبحان امداد است
«وَوَقَاهُمْ عَذَابَ ٱلْجَحِيمِ» خدا متقین را از عذاب سوزان حفظ کرده است.
- سوال؛ آیا این حفظ کردن به معنای تبعیضی است که خدای سبحان بین متقین و دیگران قائل شده است؟
در پاسخ میگوییم: خدای سبحان خیر و شر را به همه انسانها عرضه کرد و انسان را مختار قرار داد تا خود انتخاب کند و متقی انتخاب کرد تا در جایگاه صحیح باقی بماند و چون درخواستی بنماید خدای سبحان او را حفظ کرده و اجازه نمیدهد به وی آسیبی برسد.
خداوند در آیه ۲۰ سوره مبارکه اسراء میفرماید:
«كُلًّا نُمِدُّ هَؤُلَاءِ وَهَؤُلَاءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّكَ وَمَا كَانَ عَطَاءُ رَبِّكَ مَحْظُورًا»
«هر یک از این دو گروه را از عطای پروردگارت، بهره و کمک میدهیم؛ و عطای پروردگارت هرگز (از کسی) منع نشده است.»
سنّت خدای سبحان امداد است و مقتضی امداد را برای هر دو گروه فراهم میکند. اگر کسی انتخابش نامناسب باشد به یقین در ابتدای راه برای او موانعی ایجاد میکند تا نتواند در مسیر انحرافی حرکت کند اما اگر همچنان انتخابش معصیت و گمراهی باشد از آنجا که هدایت جبری نیست توفیق هدایت را از او سلب میکند تا مطابق انتخاب خود به سوی معصیت رود، اما همه همّ و توجه متقین این است که تحت سیطره الهی قرار بگیرد و برای همین در مسیر طاعت امداد میشود و خدای سبحان میفرماید: ما از آن جهنم سوزان حفظش میکنیم.
باطن جهنم
جهنّم سوزان در حقیقت همان جهالت، معصیت، غفلت، کسالت و همه رذائل اخلاقی و اعتقادی است و اگر بخواهیم همه این امور را در یک کلمه خلاصه کنیم باید بگوییم: جهنّم دوری از خداوند سبحان است و متقین از عذاب دوری از خدای سبحان باز داشته شده است. حضرت حق اجازه نمیدهد متقی از او دور بمانند و گرفتار رها شدهگی گردد زیرا متقی از این دوری پرهیز میکند و خدا به خواست او جامه عمل میپوشاند و او را در حریم وصال قرار میدهد.
همه عذاب در دوری از خدای سبحان است. بنده چون در حریم وصال باشد از عذاب دور است و در امان میماند بنده در حریم وصال دائماً در حال رشد است و چیزی را از دست نمیدهد.در واقع طلب فرد است که موانع را از سر راهش بر میدارد.
با این توضیح بطلان عبارت «من بیتوفیق شدم» روشن میگردد، چرا که اگر فرد حقیقتاً طالب باشد غیر ممکن است خدای سبحان امکان رشد را برای او فراهم نکند.
تاریخ جلسه:
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] غرر الحكم: 2575 ، 2576
[2] سوره مبارکه بقره، آیه 25
[3] سوره مبارکه عنکبوت، آیه 64