مقدمه
در دلِ شبی از شبهای پرفیض ماه مبارک شعبان، جمعی از یاران گرد وجود امیرالمؤمنین علی علیهالسلام حلقه زده بودند. حضرت در آن لحظات قدسی، وصف دعایی را بیان فرمود که از حضرت خضر نقل شده بود؛ دعایی شریف و پرمضمون که آثار و برکاتی عظیم دارد:
۱. روزی را زیاد میکند؛
۲ .باعث آمرزش گناهان میشود؛
۳ .فقر را ازبین میبرد؛
۴. برکاتی را در زندگی جاری میکند.
یاران شنیدند و شگفت زده شدند، اما پس از پایان مجلس، هر یک به سویی رفتند و هیچیک سراغی از آن دعا نگرفتند. اما کمیل، دلش آرام نگرفت. شب که به نیمه رسید، به درِ خانه مولایش آمد و با اشتیاقی عمیق و ارادتی ناب، درب را کوبید. از امیرالمؤمنین درخواست کرد تا آن دعای پربرکت را به او بیاموزد.
حضرت وعدۀ صبح را دادند؛ اما کمیل آرام نگرفت. اشتیاق او، صبر را از او ربوده بود. اصرار ورزید، تقاضا تکرار کرد و بر آستان معرفت پافشاری نمود. و بدینسان، در همان نیمهشب، کلاسی خصوصی و آسمانی شکل گرفت. امیرالمؤمنین، در آن لحظات ساکت و پرنور، زمزمههای دعای خضر را بر جانِ مشتاقِ کمیل جاری ساخت؛ دعایی که بعدها به نام همان شاگردِ باوفا، «دعای کمیل» خوانده شد و تا همیشه در دلهای اهل معنا زنده ماند.
هر سالک برای اتصال به خداوند در هر شب جمعهای که دربان آن شب، خود خداست، با دعای کمیل وارد این ضیافت میشود. دعا پردههای بین انسان و خدا را کنار میزند و ادراک حضور برای او میسر میشود.
اما چرا کمیل بهواسطۀ این دعا جاودانه ماند؟ چون نیاز فوری به آب حیات را در خود یافت و در پی نوشیدن آن به راه افتاد.
خضر، ولیّ خدایی است که حتی موسی هم نتوانست با او به سِیر خود ادامه دهد و به موسی فرمود:
«اِنَّکَ لَن تَستَطِیعَ مَعِیَ صَبراً»[1]
«گفت تو هرگز نمىتوانى همپاى من صبر كنى.»
و هم چنین در ادامۀ سیر به موسی فرمود:
«هَذَا فِرَاقٌ بَینِی وَبَینِک»[2]
«اين جدايى ميان من و توست.»
بذری برای جاودانگی
دعای کمیل در هر شبِ جمعه به ما نوید و بشارت میدهد که پیوست دائمی با ولیّ خدا، ما را در زمرۀ سالکین محبوب خداوند قرار میدهد. ناگفته نماند که عصارۀ دعای کمیل آموزش رمز جاودانگی است؛ چون خضر بواسطۀ نوشیدن آب حیات، باقی و جاودانه شد.
در مصباح کفهمی نکته قابل توجهی بیان شده است:کمیل هنگامی که در خدمت امیرالمؤمنین حاضر شد و درخواست خود را بیان کرد، جواب زیبایی را از حضرت دریافت کرد. حضرت به کمیل می فرماید:
«یَا کُمَیل اَوجَبَکَ طُولُ الصُحبَتهِ لَنَا اَنَ نَجُودَ لَکَ بِمَا طَلِبتَ»[3]
«ای کمیل! طول مصاحبت تو با ما، موجب شد که خواستۀ تو را برآورده کنم و این دعا را به تو آموزش دهم.»
طولانی بودنِ مصاحبت با حضرت باعث شد نام او جاودانه بماند و تا دنیا باقی است، هر فردی که شب جمعه بخواهد با خداوند ارتباطی برقرار کند، باید سر سفره کُمَیل اقامت داشته باشد.
آری کمَیل دورۀ طولانی را سر سفرۀ ولایت امیرالمومنین نشست؛ ازاین رو همه عالمیان نیز باید سر سفرۀ کمیل قرار گیرند تا با خدای سبحان ارتباط برقرار کنند.
عبارت «طُولُالُصُحبَه» اعلام میکند:
۱. کمیل سالیان طولانی در محضر ولایت رفتوآمد داشت، در طول این سالها درخواستی نداشت و در مسیر ولایت ثابتقدم بود؛
۲. پاسخ امام از این مطلب حکایت دارد که در مقابل هر تازهواردی نباید جواب فوری داده شود؛ بلکه کمیل با مصاحبت طولانی نحوه و انگیزۀ استفاده از این دعا را از امیرالمؤمنین آموخت؛
۳. ادب کمیل، مسیر وصال و قرب را برای او فراهم کرد.
آداب دعا
- داعی همواره باید هنگام دعا رو به قبله بنشیند و با حسنظن به خداوند دعا کند؛ یعنی با اطمینان قلبی باور داشته باشد که دعای او بیتردید مستجاب خواهد شد:
«إِنَّکَ مُجِیبُ الدَّعَوَات»
«یقیناً تو اجابتکنندۀ دعاهایی.»
گاه اجابت دعا فوری است و گاه با تأخیر، اما آنچه مسلّم است، آنکه دعا قطعاً به اجابت میرسد.
- پیش از دعا، داعی باید دستان خود را بهسوی پروردگار بلند کند و از گناهان خود توبه کند؛ چراکه گناه، مانعی برای اجابت دعاست، همچون لقمهای ناپاک که دل را تیره و روح را مکدر میسازد.
- از دیگر آداب مهم، مراقبه بر خوراک است؛ غذایی که حلال نباشد، وجود انسان را آلوده میکند و مانع اجابت دعا میشود. در مقابل، غذای طیب و حلال، به انسان قوّت و نورانیت عبادت میبخشد.
- داعی باید در حال دعا، از عمق دل و جان نیاز خود را اظهار کند و خود را در حضور پروردگار بیابد.
- گریه همراه دعا، از لوازم معنوی دعاست؛ چراکه اشک، غبار باطن را میشوید. آیتالله حسنزاده آملی فرموده است: «اشک رزقی از عالم ملکوت است که از بالا نازل میشود و نقش بسزایی در اجابت دعا دارد.»
- درخواست خیرات و کمالات، باید محتوای اصلی دعای انسان را تشکیل دهد؛
- دعا باید با حمد و ثنای الهی آغاز شود، نه صرفاً با بیان حاجات؛
- اعتراف به گناه، از آداب اساسی دعاست، چراکه منیت را میزداید و بنده را در موضع نیاز قرار میدهد؛
- تواضع و خشوع در دعا ضروری است؛ بلند کردن دستها در حقیقت نماد فقر و نیاز بنده است؛
10. توسل به حضرات معصومین علیهمالسلام در آغاز دعا، یکی از راههای ارتباط با مبدأ فیض الهی است.
دعا؛ قابلیتی برای جذب فیض الهی
تابش فیوضات الهی همواره جاری است و این دعاست که موانع را برمیدارد و انسان را برای پذیرش این رحمتها آماده میسازد. دعا، وجود انسان را مستعد دریافت برکات میکند و به تعبیر دیگر، قوۀ جاذبۀ او را نسبت به انوار الهی افزایش میدهد. آنگاه دعا، وجود انسان را رنگ خدایی میبخشد:
«صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً»[4]
«رنگ خدا (به خود بگیرید) و چه کسی بهتر از خدا در رنگبخشی است؟»
هرچه بندهتر شویم، خوشرنگتر خواهیم شد. چرا که کمالات الهی، صفات ربانی و رحمات خاص پروردگار بر وجودمان نقش میبندد. دعا، نردبانی است که انسان را به قلۀ بندگی و زیبایی باطنی میرساند.
قرآن کریم به نکتهای دقیق اشاره میکند:
«وَ فِي الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ… يُسْقى بِماءٍ واحِدٍ وَ نُفَضِّلُ بَعْضَها عَلى بَعْضٍ فِي الْأُكُل.» [5]
«در زمین قطعههایی کنار هم وجود دارد که همگی با یک آب سیراب میشوند، اما در کیفیت و ثمر تفاوت دارند. این نشانهای است برای اهل تعقل.»
همۀ کمالات انسانی نیز با یک آب، یعنی آب بندگی، سیراب میشود؛ اما فقط زمینهایی قابلیت رویش دارند که آماده و پاک باشند. دعا، زمین وجود را آماده میسازد تا کمالات انسانی در آن رشد کند و توانمندیهای نهفته در وجود انسان به فعلیت برسد.
در نهایت، از آداب بنیادین دعا این است که انسان در ساحت دعا لباس بندگی بر تن کند. این لباس، نه فقط پوشش روح، بلکه شرط لازم برای ورود به محضر حضرت رب است. هرگاه انسان بندگی را بپذیرد، قدرت مییابد؛ زیرا در برابر عظمت پروردگار، از ضعف و ناتوانی خویش عبور میکند و در مدار عزت الهی قرار میگیرد.
*****
«اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ»
«خدایا از تو درخواست میکنم.»
در آغاز دعا شناخت و معرفت خداوند مطرح میشود؛ یعنی داعی در محضر خداوند کشکول گدایی خود را عرضه میکند. از آداب دعا این است که داعی معرفت الله لازم را داشته و بر این باور باشد که در نظام عالم وجود همۀ ممکنات وابسته به خداست. البته طبیعی است که درجات معرفتی افراد با یکدیگر متفاوت است که این تفاوت در درجات وجودی آنان تأثیرگذار است.
اظهار معرفت
در دعای کمیل با واژه «اللهُمَّ» معرفت الهی اظهار میشود. «اللهُمَّ» در واقع «یا الله» بوده است، که در عوض ««یا» که از حروف نداست و حذف شده، «میم مشددی» در آخر آن ذکر میشود. عدد ابجد حرف «یاء»، مانند عدد «هو» 11 است؛ یعنی بنده میداند که هر چقدر هم خدا را بشناسد؛ اما خدا غیب الغیوبی دارد که برای بنده ناشناخته است؛ پس در اوج معرفت، به جهالت خود اعتراف میکند.
ناگفته نماند که داعی در ابتدای دعا، خداوند را با اسم رازق و شفیق و حلیم و…صدا نمیزند؛ بلکه با نام «الله» که جامع همۀ صفات جمال و جلال است، مورد خطاب قرار میدهد.
راز و رمز «میم مشدّد» در پایان «اللهمّ»
در شرح میم مشدد در انتهای «اللهُمَّ» نظرات گوناگونی آمده است:
۱. حکایت از نام حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله دارد؛ چون اسم حضرت دارای دو میم است؛
- میم مشدد در مقابل «یا» که با عدد ابجد «هو»(11) برابر است، از سِرّی خبر میدهد؛ به این معنا که پیامبر مظهر نام «هو» خداوند است؛ یعنی تجلی و جلوهگاه نام «هو» در تمام عوالم، پیامبر اسلام است.
- 3. در انتهای اسم حضرت آدم هم میم ذکر شده است که از آدمیت انسان در دعا پردهبرداری میکند؛
راز قرب و وصال از طریق «اللهُمَّ»
کلمۀ «الله» در «اللهُمَّ» اسمی است مستجمع جمیع صفات جمال و جلال خداوند. در کلمۀ «الله» تمامی اسماء و صفات حق نهفته است. و از جهت دیگر «الله» اسم اعظم خداست؛ یعنی داعی در ابتدای دعا با شاه کلید مواجه میشود. خداوند اسم اعظم خود را در ابتدای دعا در اختیار بنده قرار میدهد که این اسم اعظم بصورت «اللهُمَّ» ذکر شده است.
«یا» در «یا الله» هم برای ندای قریب بکار می رود و هم بعید؛ اما با حذف «یا» داعی، با مخاطب قرار دادن خداوند با اسم اعظم «اللهُمَّ» در اوج قرب قرار میگیرد.
«اِنِّی اَسئَلُکَ»
خودشناسی
در «اِنِّی اَسئَلُکَ» خودشناسی داعی مطرح میشود. در «اِنّی» و «اَسئَلُ» ضمیر «اَناَ» مخفی است؛ یعنی داعی بیان میکند: خدایا! با شناختی که نسبت به هویت خودم دارم؛ فقط فقر و نیاز محض از من هویداست؛ فقیری که دست نیازش را نزد هر کسی دراز نمیکند؛ چرا که آبرو دارد و در مقابل خداوند منیتی ندارد.
در «اِنّی» اعلام میکند: خدایا! وجودی که تحت رحمانیت و عنایت تو آفریده شده است، درخواست دارد!
خدایا! این منِ اولیه با پوشیدن لباس وجود، نمکخوردۀ سفرۀ تو شد؛ چون بزرگترین نعمت را به او عطا کردی که نعمتِ وجود بوده است. خدایا! آن موجودی که به حول و قوۀ تو موجود شد:
۱. اکنون نیاز فوری به موجودیت دوباره دارد؛
۲. نیاز دائم برای وصال به کمالات را در خود مییابد؛
۳.وجودش را فقر محض میبیند؛
۴.این وجودِ فقیر فقط در خانۀ تو را میزند و از تو درخواست میکند.
فقر ذاتی و دعای دائم
داعی در این فراز اظهار میکند:خدایا! وجود من به تمامی، از عنایت تو نشأت گرفته است و جز فقر ذاتی، چیزی در آن به چشم نمیآید. این فقر، نیاز ذاتی به توست؛ نیازی که همواره با من است و مرا به دعا و تضرع فرامیخواند. این دعا، امری عارضی یا مقطعی نیست، بلکه لازمۀ وجود من است؛ همچون سایهای که از اصل خویش جدا نمیشود.
داعی با بیان «إنّی» تأکید در خواست فردی، خود را بیان میکند؛ در این مرحله از گدایی، همراهی دیگران مهم نیست.
خدایا! بندگی در هر مقامی مرا از احتیاج و فقر جدا نمیکند؛ چون در پیشانی من، نیاز به تو ثبت شده است.
انواع انانیت
دو نوع انانیّت وجود دارد:
- انانیتی که انسان، منِ خود را مستقلِ از خدا ببیند؛ یعنی در مقابل خداوند قد عَلَم میکند؛
۲. انانیتی که انسان، منِ خود را سایه و پوشش خدا ببیند و فقیر الی الله است.
حضرت ابراهیم در آیۀ:
«رَبَنَا اِنِی اَسکَنتُ ذریتی بِوَادٍ غَیرِذِی زَرع عِندَ بَیتِکَ المُحَرَم»[6]
«پروردگارا! من (يكى) از ذرّيّهام را در وادى بىگياه، در كنار خانهى گرامى و با حرمت تو ساكن ساختم.»
با بیان سه «من» فقر خود را اعلام میکند و هرگز قصد خودنمایی ندارد!
اعلام فقر ذاتی در محضر حضرت حق
داعی در آغاز دعای کمیل نیز بر فقر ذاتی خود اذعان میکند؛ یعنی: خدایا! آن وجودی که آفریدی، خواهان آن است که آیینهای برای تجلّی تو باشد؛ آیینهای که جمال تو را بازتاب دهد و مرآت صفاتت شود. در حقیقت، مضمون درخواست این بنده آن است که به مرتبۀ مرآت خداوند نائل شود.
نباید از یاد برد که مرآت بودن، اصل نخستین هر انسانی است و داعی نیز تمنای بازگشت به همان فطرت نخستین را دارد؛ چرا که آیینۀ وجودش غبار گرفته و دیگر خدا را در آن نمیتوان دید. این آیینه، نورانیت خود را از کف داده و فروغ حضور حق در آن خاموش شده است.
اما پرسش این است که چرا در محضر حق، فقر بنده باید بارها و بارها بازگو شود؟ پاسخ آن است که هرچه اعتراف بنده به فقر خویش بیشتر شود، عنایت و رحمت خداوند سبحان، او را بیشتر در بر میگیرد. با تعمیق فقر، باب ارتباط و انس با حضرت حق گشودهتر میشود و راه وصال روشنتر؛ چراکه در منطق توحید، فقر بنده مقدمۀ ظهور غنای ربّ است.
فقر دائمی و گشودگی باب مناجات در آغاز دعا
در این فراز، باب دعا و مناجات گشوده میشود؛ آغازی که نشان از یک ارتباط عمیق عاشقانه با حضرت حق دارد. در وادی عشق، آنچه دوام و تداوم داعی را تضمین میکند، اظهار فقر و نیاز اوست. چهبسا اگر این فقر به زبان نیاید، مُهر دوری بر قلبش نهاده شود.
از همین رو، داعی در آغاز دعا، با قاطعیتی تمام و لحنی آکنده از اطمینان، فقر ذاتی خود را اعلام میکند؛ و در پاسخ، نوای آسمانیِ «اُدخلُوها بِسلامٍ آمِنین»[7] را درمییابد؛ نوایی که پیام اطمینان و امنیت را برای اهل فقر و نیاز بههمراه دارد.
استمرار فقر، استمرار وصل
فعل «اَسئَلُک» که در این فراز بهکار رفته، مضارع است و استمرار را نشان میدهد. این نکته نشان میدهد که داعی نمیخواهد تنها در لحظهای گذرا به فقر خویش واقف باشد؛ بلکه در پی آن است که این فقر را به حالتی همیشگی و مستمر بدل سازد؛ تا برای همیشه، «فقیر الی الله» باقی بماند.
این بخش از دعا، انسان را از غفلت و بینیازی وهمآلود برمیکَند، و او را با فقر ذاتی و نیاز دائمی خویش آشنا میسازد. احساسی که اگر در جان آدمی ریشه بدواند، رابطهاش با حضرت حق استوارتر و نورانیتر خواهد شد؛ چراکه هیچ چیز بهاندازۀ اعتراف صادقانه به فقر، انسان را به آغوش رحمت خداوند نزدیک نمیسازد.
آب کم جو تشنگی آور به دست
تا بجوشد آبت از بالا و پست
آگاهی به فقر؛ شرط آمادگی برای دریافت فیض الهی
خداوندِ «عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُدُور» از فقر و نیاز بندگان خود آگاه است؛ با این حال، انسان نیز باید بر اساس قانون بندگی، همواره به فقر و احتیاج خویش واقف باشد و آن را به زبان آورد؛ چرا که اظهار نیاز، زمینهسازِ آمادگی برای دریافت عطایای الهی است.
داعی با گفتن «اللّهُمّ» به این حقیقت دست مییابد که فیّاضیت خداوند، دائم و بیانقطاع است. پیوسته از ناحیه ذات اقدس الهی، فیوضات و رحمتها در حال نزولاند. از اینرو، بر بندۀ نیازمند است که دستان خالی و دلِ امیدوار خود را بهسوی خدا بگشاید، تا شایسته دریافت آن فیوضات شود.
راه یگانۀ گشودگی در آینۀ فقر بنده
در این فراز، سه نکته اساسی و تأملبرانگیز نهفته است:
- درخواست و طلب، تنها باید به درگاه خداوند عرضه شود و از غیر او استمدادی نباید جست؛
- دعا کننده به فقر ذاتی خویش آگاه شده و به مرحلهای از خودشناسی رسیده که حقیقت نیاز را در درون خود لمس میکند؛
- اگر فرج و گشایشی در کار باشد، تنها از مجرای دعا حاصل میشود. یعنی نیاز بنده تنها از راه توجه و اتصال به مولای خویش تأمین میشود و هیچ مسیر دیگری برای رفع این فقر ذاتی وجود ندارد.
خدایا منم آن نیازمندی که به تو نیاز دارم
اگر از تو باز دارم به که چشم باز دارم
سلوک بنده در آستان دعا
داعی با بیان« اَللهُمَ» خود را نزدیک خداوند میبیند و در « اَسئَلُکَ» حضور در مقابل مولا را مییابد.
حضوری گر همی خواهی
از او غایب مشو حافظ
در این فراز داعی به همت متعالی دست مییابد و با خضوع و ذلت درخواست دارد که آیینۀ خداوند شود و همۀ کمالات در او به جلوه درآید.
در این فراز نوع دعا بیان نشده است؛ یعنی داعی میتواند انواع کمالات را تقاضا کند و با لسان فقر و ذلت بیان میکند که خداوندا! وجودم گنجایش همۀ کمالات را دارد.
بهمیزانی که بنده صیقلی شود، دریافت کمالات برای او بهسرعت صورت میگیرد و کمالات الهی در او منعکس میشود.
آداب دعا و حقیقت اجابت
میتوان اذعان داشت که آداب دعا بر چهار پایه استوار است:
- معرفت الهی؛
- خودشناسی و وقوف به فقر ذاتی؛
- باور به اینکه گشایش و فرج، تنها از جانب خداوند میسر است؛
- یقین به آنکه در ژرفای هر دعا، بذر اجابت نهفته است.
ناگفته نماند که میان «استجابت دعا» و «دریافت خواسته» تفاوتی بنیادین وجود دارد؛ چرا که ربوبیت الهی اقتضا میکند دعای بندگان را، حتی پیش از آنکه زبان بگشایند، اجابت کند؛ اما گاه این بنده است که هنوز آمادگی و ظرفیت پذیرش آن اجابت را ندارد؛ از همینرو، اجابت الهی در ظاهر به تأخیر میافتد.
داعی با تعبیر «إنّی أسئَلُک» در حقیقت میگوید:
خدایا! تو شنوا و آگاه به درخواستهایم هستی و من، یقین دارم که دعایم به اجابت میرسد. این یقین از آنروست که تو خود، «مجیب» نامیده شدی و اسم مبارکت را در عالم گستراندی تا میل به نیاز و طلب، در جان من برانگیخته شود و شعلۀ دعا در قلبم فروزان شود.
خضوع در دعا؛ راه سیراب شدن از چشمههای معرفت
شایان ذکر است که داعی باید در لحظههای راز و نیاز با خداوند، نهایت خضوع و فروتنی را ابراز دارد، تا لطف و عنایت الهی متوجه او شود.
در سایۀ تواضع است که عبودیت بنده جلوهگر میشود؛ جایی که بنده، با اظهار فقر و ذلت، خواستۀ خود را به درگاه رب عرضه میدارد.
داعی با تمام وجود به این حقیقت واقف است که اگر از آستان حضرت حق رانده شود، هیچ مأمن و پناهگاه دیگری برایش باقی نخواهد ماند. از اینرو، با قلبی لبریز از خضوع و زبانی فروتن، ادب دعا را از همان آغاز به نمایش میگذارد.
در حقیقت، زمین وجود انسان، به میزانی که در آن بذر فروتنی و افتادگی کاشته شود، آمادۀ جمع شدن آب معرفت میشود. و این آب حیاتبخش، همان الطاف و عنایات پروردگار است که وجود بنده را سیراب میسازد و او را به رشد و شکوفایی روحی میرساند.
طهارت دل و حضور در محضر حق
از جمله آداب مهم دعا آن است که داعی خود را در مقام حضور و شهود در پیشگاه خداوند مشاهده کند؛ زیرا یقین دارد که در این مقام، حجابها و موانع میان عبد و مولا برچیده میشود. از همینرو، با اظهار عجز و فقر، مسیر وصال را هموار میسازد.
آنچه مانع این وصال و حضور میشود، احساس بینیازی از خداوند است؛ غفلتی که انسان را از ساحت ربوبی دور میکند و او را به غیبت از مقام قرب میکشاند.
بدیهی است که حضور در پیشگاه حضرت حق، طهارت میطلبد؛ و به همان میزان که دل از ناپاکیها شسته شود، امکان شهود فراهم میآید.
در مقابل، دلبستگی به دنیا و آلودگی به نجاسات آن، مانعی بزرگ بر سر راه این وصال است؛ چرا که باطن حب دنیا، چیزی جز مردار نیست، و دلبستگی به مردار، مانع تقرب به حضرت محبوب میشود.
داعی با تمام وجود، سفرۀ نیاز و فقر خود را میگشاید و با طهارت از «حدث» و «خبث»، طلب حضور و وصال دارد. او بر این باور است که زشتیها، بداخلاقیها و بیاعتقادیها، همگی باطنهایی نجس دارند که تا تطهیر نشوند، امکان حضور در محضر قدسی فراهم نخواهد شد.
آداب حضور در مقام دعا
در این فراز، داعی خداوند را مستقیماً مورد خطاب قرار میدهد؛ چراکه خود را در مقام حضور میبیند و با تأکید، فقر و نیاز خویش را به نمایش میگذارد. بیتردید، میان رعایت ادب و دستیابی به وصال قرب الهی، تلازمی عمیق وجود دارد؛ بهگونهای که هرچه بنده بیشتر ادب حضور را درک و رعایت کند، قرب و وصال او به درگاه الهی افزونتر خواهد شد.
شایان ذکر است که یقین به استجابت دعا، از جمله آداب پیش از دعا محسوب میشود؛ و نیز بنده باید هنگام عرض حاجت، نهایت عجز و فقر خویش را صادقانه ابراز نماید، چرا که این اظهار نیاز، مقدمهای برای وصول به عنایت الهی است.
ضرب المثل «بینَ الاحباب تَسقُطُ الآداب» که ادب در رابطۀ صمیمی دوستان ساقط میشود، موضوعیت ندارد؛ چون بالعکس به میزانی که محبت به خداوند و اولیای الهی افزایش یابد، التزام به آداب الهی نیز مضاعف میشود. چگونه این امر تبیین میشود؟ در جواب میگوییم: پیامبر که محبوبترین خلق نزد خداوند متعال است میفرماید:
«اَدِّبنی رَبّی فاَحسِنَ تأدیبی»[8]
«خداوند مرا به نیکوترین وجه ادب کرد.»
یعنی بدین گونه نیست که چون پیامبر عاشق، خداوند است رعایت آداب الهی برای او لازم نیست؛ بلکه اتفاقا خود عاشقی التزام به آداب را به همراه دارد.
بیادب محروم ماند از لطف حق
«برگرفته از بیانات استاده زهره بروجردی»
[1]. سوره کهف، آیه 67
[2]. سوره کهف، آیه 78
[3]. اقبالالاعمال، ج3، ص331
[4]. سوره بقره، آیه 138.
[5]. سوره رعد، آیه 4.
[6]. سوره ابراهیم، آیه 37.
[7]. سوره حجر، آیه 46.
[8]. بحارالانوار، ج 16، ص 210.