«اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ بِعَظَمَتِكَ الَّتِی مَلَأْتَ أَرْكَانَ كُلِّ شَیءٍ»
«و از تو درخواست مىكنم به اسمائت كه پایه هاى همه چیز را پر كرده است.»
سوگند به عظمت بیکران
اگر «باء» در «بِعَظَمَتِكَ» بهمعنای سوگند باشد، پس ای خداوند، به عظمتت سوگند؛ به همان عظمتی که پایههای هستی را درنوردیده و سراسر عالم را در بر گرفته است، عظمت وجود را از تو طلب میکنم. در تعریف «عَظیم» آمده است: «هُوَ الَّذِی جاوزَ قَدْرُه»؛ او کسی است که شأن و مرتبهاش از هر حد و مرز فراتر رفته است. و نیز گفتهاند: «جَلَّ عن حدود العقل»؛ یعنی والاتر و برتر از آن است که عقلها بتوانند به کنه حقیقتش راه یابند.
پس همۀ خردها و اندیشهها در برابر عظمت الهی مبهوت و خاموش میمانند؛ چرا که جلال پروردگار، فراتر از درک و توصیف انسانی است، و بندگی راستین جز با خضوع در این حیرت مقدس، محقق نمیشود.
عظمت، نه بزرگی صِرف، که وسعت است؛ وسعتی که همۀ عرصههای آفرینش را فرا گرفته است.
خدایا! وجود تو در پهنۀ جهان گسترده است؛ دریا و خشکی، زمین و آسمان، و هرآنچه در ظاهر و باطن هستی نهفته است، همه، نشانههای عظمت بیکران توست.
تجلی عظمت و رحمت الهی
در دعای جوشن کبیر آمده است:
«یَا مَنِ الْعَظَمَةُ وَالْکِبْرِیَاءُ رِداؤُهُ»
«ای آنکه بزرگی و بزرگمنشی پوشش اوست.»
در حقیقت، تجلی خداوند در جهان هستی با عظمت بیهمتایش نمایان میشود؛ همانگونه که عبا، هیبت پوشندهاش را جلوهگر میسازد، عظمت پروردگار نیز در سراسر آفرینش حضور یافته است.
نکتهای ظریف و ژرف در فراز دیگری از دعای جوشن کبیر آشکار میشود:
«یَا مَنْ هُوَ فِی عَظَمَتِهِ رَحِیمٌ»
«ای آنکه در اوج عظمت خویش، رحیم و مهربانی.»
این تعبیر، پرده از رازی عمیق برمیدارد: در اوج عظمت الهی، رحمت بیپایانش جریان دارد و همۀ موجودات را به سوی کمال میکشاند. «رحیم» آن اسمی است که نقصان را میزداید و موجود ناقص را به سوی تمامیت و شکوفایی سوق میدهد.
خداوند، وجودی بیکران است که نشانههای حضورش در همهجا آشکار است؛ هم در ظاهر و هم در باطن. و همین تربیت رحمانی، جان انسان را از رکود در کمبودها و نارساییها رها میسازد و او را به مسیر بالندگی و کمال فرا میخواند.
عظمت الهی و حقیقت بندگی
در دعای جوشن کبیر آمده است:
«یا مَنْ تَوَاضَعَ كُلُّ شَیءٍ لِعَظَمَتِه»
«ای آنکه همۀ آفریدگان در برابر عظمت بیکرانت سر تعظیم فرود میآورند!»
معرفت نام عظیم را از خدای سبحان طلب میکنیم؛ زیرا پیوندی ناگسستنی میان شناخت عظمت الهی و بندگی حقیقی نهفته است. هر چه معرفت انسان به شکوه ذات اقدس تو ژرفتر شود، راه بندگی برای او هموارتر و روشنتر میشود.
بیگمان، هر کاستی و لغزشی در بندگی، ریشه در ناآشنایی با عظمت بیپایان نام مقدس خدای سبحان دارد؛ چراکه عظمت او ، اگر در دل آشکار شود، آدمی جز خضوع، خشوع و اطاعت راهی نخواهد یافت.
رکوع و تجلی عظمت الهی
ذکر شریف «سُبْحَانَ رَبِّی الْعَظِیمِ وَ بِحَمْدِهِ» در رکوع، زبان حال نمازگزار است که با خمشدن در پیشگاه الهی، اعتراف میکند توان ایستادگی در برابر جلال و شکوه پروردگار را ندارد. این خمیدگی، نماد فروتنی محض انسان در برابر عظمت بیپایان اوست. در رکوع، نمازگزار به این حقیقت اشاره میکند که خداوند منزه از هر وصفی است؛ زیرا هر که او را وصف کند، در حقیقت محدودش کرده است: «مَنْ وَصَفَهُ فَقَدْ حَدَّهُ».
انعکاس عظمت الهی در جان انسان
در این فراز، داعی با گفتن «بِعَظَمَتِكَ»، عظمت خداوند متعال را طلب میکند؛ عظمتی که از دل آسمانها فراتر رفته و در جان انسان باید انعکاس یابد. «یا مَنْ فِی السَّمَاءِ عَظَمَتُهُ»؛ «ای آنکه عظمتت در آسمانها تجلی یافته است.» در روایتی شریف آمده است:
«إجعَلُوه فِی أنْفُسِكم ذا عَظمةٍ»[1]
«خدا را در ژرفای وجود خویش، صاحب عظمتی بیپایان بدانید.»
این بیان، حقیقتی ژرف را آشکار میکند: انسان به اندازهای که عظمت پروردگار را درک میکند، خویشتن را حقیر و ناچیز مییابد. هر کس از این درک غافل شود، برای خود اعتباری وهمی و وجودی مستقل قائل خواهد شد؛ و همین غفلت، سرچشمۀ غرور و استکبار آدمی است.
در حقیقت، میان معرفت به عظمت الهی و پیدایش خضوع و خشوع تام، پیوندی ناگسستنی برقرار است. همانگونه که هرچه شناخت انسان از جایگاه علمی یک عالم بیشتر شود، تواضع او در برابر آن عالم فزونی مییابد، در نسبت با خالق هستی نیز چنین است: هر چه شکوه و عظمت پروردگار عمیقتر درک شود، فروتنی و خشوع بندگان افزونتر خواهد شد.
در حقیقت، درک حقیقت نام «عظیم»، هیبت و شکوه خداوند را در قلب انسان متجلی میسازد. هنگامی که بنده، خدا را به نام «عظیم» میخواند، در حال اقرار به بزرگی اوست و این اقرار، خود زمینهساز خضوع و فروتنی در برابر آن وجود بینهایت میشود.
اثر ادراک عظمت الهی در زندگی انسان
این پرسش بنیادین مطرح میشود که: ادراک عظمت خداوند چه تأثیری در زندگی انسان دارد؟
در پاسخ گفتهاند: به همان اندازه که انسان به عظمت پروردگار توجه کند، عظمت را در غیر او نخواهد یافت. اگر موسی کلیمالله در برابر فرعونی که در ظاهر مقتدر بود، بیهراس و استوار سخن میگفت، از آن رو بود که عظمت الهی سراسر وجودش را پر کرده بود و دیگر در چشم او، غیر خداوند هیچ قدرتی نداشت.
همین معنا را در کلام امام خمینی(ره) میبینیم، آنجا که فرمود: «آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند.» آمریکایی که در نگاه عمومی قلۀ قدرت جهانی بود، در دیدگاه او کوچک و ناچیز مینمود؛ چرا که جانش با عظمت خداوند پیوند خورده بود.
به حقیقت، نظارۀ عظمت الهی، انسان را تنها در برابر خداوند به خضوع و کرنش وامیدارد. آنگاه دیگران، هر چه مال و قدرت و شهرت داشته باشند، در چشم او عظیم نمیآیند تا در برابرشان تعظیمی کند. عظمت حقیقی تنها از آنِ خداست.
آثار اجتماعی درک عظمت خداوند
ادراک عظمت الهی تنها تجربهای فردی و درونی نیست، بلکه پیامدهای اجتماعی گستردهای دارد. آنگاه که در دیدگان انسان، عظمت خداوند آشکار شود، عزت و اعتبار ظاهری دیگران در برابر او رنگ میبازد. دیگر ثروت، قدرت یا جایگاه اجتماعی افراد، شکوهی در چشم او ندارد؛ چراکه تنها خداوند چشم او را پر کرده است.
چنین انسانی، از گردنکشی و نافرمانی در برابر پروردگار آزاد میشود و در روابط اجتماعی نیز از تکبر و خودبینی میرهَد. او نه در برابر قدرتهای پوشالی سر فرود میآورد و نه اسیر جاذبههای دروغین جاه و مقام میشود.
از اینرو، داعی، هنگامی که عظمت خداوند را میطلبد، در حقیقت خواستار آن است که نگاهش به اندازهای پر از خدا شود که غیر او در دیدهاش نیاید. او میخواهد همچون همه موجودات، پیوسته تسبیحگوی پروردگار باشد و «سُبْحَانَ رَبِّیَ الْعَظِیم» زبان حال دائمیاش شود؛ ذکری که نهتنها فرد را به خشوع میرساند، بلکه جامعه را نیز از غرور و سلطهپذیری میرهاند.
عظمت انسان در پرتو اخلاص
امام صادق علیهالسلام در روایتی گرانقدر میفرماید:
«مَنْ عَلِمَ لِلَّهِ، وَعَلَّمَ للَّهِ وَعَمِلَ للَّهِ، سُمِّی فِی مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ عَظِیماً»[2]
«هر که برای خدا بیاموزد، برای خدا آموزش دهد و برای خدا عمل کند، در ملکوت آسمانها او را «عظیم» مینامند.»
داعی با گفتن «بِعَظَمَتِكَ» در مکتب تربیتی امیرالمؤمنین چنین استغاثه میکند که همۀ افعالش از یادگیری و آموزش گرفته تا عمل و تلاش، تنها برای خداوند باشد. و چنین انسانی است که در جهان ملکوت، عظیم نامیده میشود.
بیگمان، وجود آدمی در پرتو آموختن دانش و پیوند آن با اخلاص، وسعت مییابد و چنان وسیع میشود که از مرزهای زمان و مکان فراتر میرود و به حقیقتی ملکوتی و جاودانه بدل میشود.
فراتر از مرز زمان
آیتالله بهاءالدینی (ره) فرمود: «زمانی که خداوند عرش را در تاریکی برد و نور حضرت زهرا سلاماللهعلیها را آفرید؛ من آن زمان را دیدم!» چند میلیون سال پیش؟! عقل در برابر چنین سخنی حیران میماند؛ اما باور داریم که این رخداد حقیقتاً روی داده است.
در واقع، اگر انسانی به چنین مقامی دست یابد، همۀ مرزها را درمینوردد و از قفس تنگ زمان رها میشود.
آیا انسان میتواند به چنین جایگاهی برسد؟! قطعا پاسخ مثبت است. در «إِنِّی أَسْأَلُكَ» این مقام و منزلت را از خدای سبحان مسئلت میکنیم.
گر گدا کاهل بود، تقصیر صاحبخانه چیست؟
تسبیح کائنات و تجلی عظمت الهی
همۀ کائنات جلوهگاه عظمت خداوندند. دلیل بر این مدعا آیاتی است که پرده از این حقیقت شگرف برمیدارند:
«سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ»[3]
«آنچه در آسمانها و زمین است، خدا را تسبیح میگویند.»
«یسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ»[4]
«هر آنکه در آسمانها و زمین است، او را به ستایش میخواند.»
تسبیح موجودات به دلیل ادراک عظمت الهی است. همۀ هستی، از ذرهای ناچیز تا کهکشانهای بیکران، گواه و نشانهای از عظمت الهیاند و هر موجودی با زبان حال خویش، به ستایش پروردگار قیام دارد.
پاسخ این پرسش که آیا همه موجودات عظمت خداوند را درک میکنند، در آیهای روشن بیان شده است:
«وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ»[5]
«هیچ موجودی نیست مگر آنکه با ستایش، تسبیحگوی خداوند است.»
این حقیقت بدین معناست که همه مخلوقات، هر یک به زبان حال و مرتبۀ وجودی خویش، عظمت الهی را درک میکنند و همین ادراک، تسبیح دائمی آنان را رقم میزند. انسان نیز، چون دیگر آفریدگان، ظرفیت این ادراک را دارد؛ اما امتیاز او در آگاهی و اختیار نهفته است.
وقتی انسان به عظمت خداوند واقف شود، گردنکشی و نافرمانی از او رخت برمیبندد و جای خود را به خشوع و بندگی میدهد. از همین روست که داعی درک عظمت خدای سبحان را طلب میکند که از موجودات هستی عقب نماند؛ بلکه همنوا با آنان، پیوسته تسبیحگوی خدا باشد و لحظهای از این ذکر جدا نشود، تا «سُبْحَانَ رَبِّیَ الْعَظِیم» زبان حال و مقام او شود.
شعور کائنات و جهل انسان
در حکایتی از مرحوم آقای رجبعلی خیاط آمده است: هنگام خوردن قرص، مشاهده میکند که همان قرص که در ظاهر جمادی بیش نیست، نخست از حجتبنالحسن عجلاللهتعالیفرجه اجازه میگیرد تا در بدن ایشان اثر بگذارد!
این پرسش به میان میآید: آیا همۀ افراد توان درک چنین حقیقتی را دارند؟ پاسخ آن است که تنها کسی که عظمت خداوند را دریافته باشد، میفهمد که قرص، اگرچه جماد است؛ اما دارای شعور و درک در نسبت با ولیّ خداست؛ او خداشناس است و اثرگذاریاش جز با اذن الهی و اجازۀ ولیّ او تحقق نمییابد.
در حقیقت، کل نظام آفرینش، موجودی باشعور است. پس اگر انسان در میان این نظام باشعور، از درک خداوند و شناخت ولیّ او غافل بماند، بیشعوری و ناآگاهی او بسیار آشکار و رسوا خواهد بود!
عظمت نام خداوند، گنجینهای از معانی ژرف
نام «عظیم» خداوند، گنجینهای از معانی عمیق و بیپایان را در خود جای داده است که میتوان آن را در این وجوه خلاصه کرد:
۱. تجلی عظمت در آفرینش: عظمت خداوند در تمامی مخلوقاتش متجلی است و هر جزء از جهان، نشانهای از بزرگی اوست.
۲. سیطرهٔ قدرت بیهمتا:عظمت او از گستردگی و سیطرهٔ بیمنتهای قدرت الهی در سراسر عوالم هستی حکایت میکند؛ چنان که قدرت و غلبهٔ بیمانندش همهجا را فراگرفته است.
۳. وسعت رحمت بیپایان: فراگیری بیکران عظمت پروردگار، روایتگر رحمت بیمنتهاست که سراسر جهان را در بر گرفته است.
۴. فراتر از ادراک عقلی: «عظیم» وجودی است که فراسوی مرزهای درک عقل بشری جای دارد؛ از این رو، ذات نامحدود الهی را عقل محدود آدمی هرگز درنمییابد.
۵. وصفناپذیری ذات الهی:خداوند «عظیمی» است که وصفناپذیر است: «یا عَظیماً لا یُوصَف».
۶. تواضع آفرینش در پیشگاه او: «عظیم» وجودی است که همهٔ مخلوقات در پیشگاه عظمتش سرِ تواضع فرود میآورند؛ چنان که بزرگی او دیدگان همهٔ بندگان را پر کرده است: «یَا مَنْ تَوَاضَعَ کُلُّ شَیْءٍ لِعَظَمَتِهِ».
در واقع، اسم عظیم الهی، انسان را به سمت تواضع رهنمون میسازد و به میزانی که دل، این عظمت را باور کند، فروتنی او فزونی مییابد. حقیقت این است که تواضع، حلقهای ناگسستنی میان «خداگونه شدن آدمی» و «ادراکِ اسم عظیم الهی» است. خضوع، نمودِ بیرونی و آشکار تواضع است. همان فرودآوردن سر و بدن در نماز (رکوع و سجود) و نشانههای ظاهری تسلیم در برابر حق.
خشوع، جوهرِ درونی و حقیقت باطنیِ همان تسلیم است. آن حالتِ آرامش، بیم و امید، و حضور قلبی است که خضوع بیرونی را معنادار میسازد. به بیان دیگر، خضوع، پوستۀ عمل است و خشوع، مغز و حقیقت آن.
پس داعی از حضرت حق درخواست میکند: خدایا! نهال عظمتت را در ژرفای جانم بکار تا هستیام از سرچشمههای خشوع (حالت درونی) سیراب شود و این حالت درونی، خود را در قالب خضوعی دائمی و راستین (عمل بیرونی) در پیشگاهت نشان دهد؛ به گونهای که دل و وجودم در برابر عظمتت همواره فرود آید و تسلیم فرمانت باشد.
پرسش از راز گناه در سایهٔ عظمت الهی
این پرسش همواره ذهن را میآزارد که چگونه انسانی که عظمت خداوند را درک میکند، باز مرتکب گناه میشود؟
میتوان گفت که گناه، خود نشانگر ناآگاهی یا غفلت از حقیقت اسم «عظیم» است؛ چراکه اگر درک راستین و حضوری از عظمت بیکران او در دل باشد، حالتی از خضوع و تواضع پدید میآید که گناه را ناممکن میسازد.
در حقیقت، هر اندازه انسان در مسیر «الهیشدن» و تقرّب به جبروت قدم بردارد، عقلش بیشتر بیدار میشود و عظمت پروردگار را ژرفتر درمییابد. در اوج این سیر است که باور میکند خداوند سبحان را نمیتوان به وصف درآورد و باید در برابر «عظیمِ مطلق»، سرِ تسلیم و تواضع فرود آورد. در این مرحله، گناه که نشانی از سرکشی و غرور است، در برابر این ادراک عظیم، رنگ میبازد.
پس گناه نه در پرتو ادراک عظمت، که در سایهٔ غفلت از آن رخ مینماید. هر گناه، پردهای از غفلت بر دل میافکند؛ اما هر ذکر «یا عظیم»، دل را به تواضع نزدیکتر میسازد.
عظمت، تجلیبخش هیبت الهی
بر پایهٔ معرفت الهی، نامهای خداوند به دو دستهٔ ظاهری و باطنی تقسیم میشوند. نام «عظیم» به همراه نامی چون «رب»، از جمله نامهای ظاهری خداوند هستند که بر تجلیات او در جهان آفرینش و رحمت گستردهاش دلالت دارند. در مقابل، نامی مانند «مالک» (مالک روز جزا) از اسماء باطنی اوست که بر جنبههای اقتدار مطلق و حاکمیت نهان ذات اقدس الهی اشاره دارد.
عظمت؛ تجلی جمال الهی
با توجه به اینکه عظمت هیبتانگیز است، آیا نام «عظیم» از اسماء جلالی خداوند است یا از اسماء جمالی؟
پاسخ: نام «عظیم» هرچند که هیبتآفرین است، اما در تقسیمبندی حکیمانهٔ اسماء الهی، از اسماء جمالیه محسوب میشود. دلیل این امر را میتوان در فرازی نورانی از دعای جوشن کبیر یافت که میفرماید:
«یَا مَنِ الْعَظَمَةُ بَهَاؤُهُ»
«ای کسی که عظمت، زیبایی و شکوهِ فروزان اوست.»
واژهٔ «بهاء»در این فراز، کلید فهم این مسئله است. بهاء به معنای زیباییِ خیرهکننده، جلالِ باشکوه و رونقِ چشمگیر است. بنابراین، عظمت الهی در این بیان، نه به عنوان قهری ترسناک، بلکه به عنوان زیباییِ بینهایت و شکوهی حیرتانگیز توصیف شده است.
این عظمتِ بهاءگونه، هرچند که به بزرگیِ بیکرانش، برای مخلوق محدود هیبتانگیز است؛ اما در ذات خود، تجلیِ جمال و زیباییِ مطلق پروردگار است که دل را میرباید و روح را بهسوی خود جذب میکند. پس عظمت، زیباییِ خداوند است که در مقیاسی نامحدود آشکار شده است.
این حقیقت را میتوان در دعای سحر که از ادعیۀ حکیمانه و عرفانی است، به روشنی مشاهده کرد. داعی در این دعا با فراز:
«اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ بَهَائِکَ بِأَبْهَاهُ»
«خدایا، از تو درخشانترین و زیباترینِ زیباییهایت را مسئلت میکنم.»
خداوند را به برترین تجلیِ جمال و نورانیتش سوگند میدهد تا عطایش کند. این فراز گواهی استوار بر این مدعاست که عظمت، همان بهاء و زیباییِ خیرهکنندۀ الهی است. اگرچه اسم «عظیم» خضوع و خشوع را برای بنده به ارمغان میآورد، اما این خضوع، برآمده از ترس و هیبتِ صرف نیست، بلکه حاصل جذبه و شیفتگی در برابر جمال بیمنتهایی است که او را احاطه کرده است.
انسان در پرتو تجلی اسم «عظیم»، همچون صیدی است که نه از روی اجبار، بلکه از سر شوق در دام جمال الهی گرفتار میآید. این ادراک، «نگرش زیبابینی» به او میبخشد؛ چشمان دلش را میشوید تا در سراسر گیتی و در پس همهٔ رویدادها، تنها دستِ توانا و جمالِ بیهمتای «عظیم» را ببیند و بنگرد.
درخت عظمت در بوستان جان
در دعای شریف صباح، داعی با زمزمهای دلنشین، این گونه با معبود خویش راز و نیاز میکند:
«وَ اغْرِسِ اللَّهُمَّ لِعَظْمَتِكَ فِی شِرْبِ جِنَانِی…»
«خدایا، [بذری از] عظمتت را در عمیقترین نهانخانهی دل و جانم بنشان.»
این درخواست، تمناى ریشهدار شدنِ شناخت عظمت الهی در اعماق وجود انسان است تا ثمرهای گرانبها به بار آورد. بنابراین، اسم «عظیم» همچون پلی است که بنده را از مشاهدهٔ جمال و ربوبیت خداوند در جهان، به سوی ادراک عظمت و هیبت ذات باطنی او رهنمون میسازد و در نهایت، قلب را برای پذیرش مالکیت مطلق او (اسم باطنی «مالک») آماده میکند.
دلی گشوده برای عظمت خدا
در دعای سحر میخوانیم:
«اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ عَظْمَتِکَ بِأَعْظَمِهَا»
امام خمینی در شرح این فراز میگوید: زمین در گوشهای از منظومۀ شمسی جای دارد؛ در حالیکه خود منظومه، وسعتی شگرف دارد. انسان در این کرۀ خاکی، جز نقطهای ناچیز نیست؛ پس چه جای خودبینی است؟ عظمت الهی سراسر عالم را فرا گرفته است و ادراک آن، جز با تواضع و خشوعی ژرف میسّر نمیشود. این درخواست، اشارهای به حقیقتی عمیق دارد. در حدیث قدسی آمده است:
«ما وَسِعَنِی أَرْضِی وَ لا سَمَائِی، وَ لَکِنْ یَسِعُنِی قَلْبُ عَبْدِیَ الْمُؤْمِنِ»
«نه زمین و نه آسمان مرا در بر میگیرند، ولی دل بنده مؤمن ظرفیت پذیرش مرا دارد.»
این روایت، از وسعت وجودی انسان سخن میگوید؛ انسانی که دلش گسترده میشود تا میزبان جلوههای ربوبی شود. در حقیقت، آنگاه که داعی در دعا میگوید: «و بِعَظْمَتِکَ»، گویا آرزو میکند:
خدایا، دلی عطا کن که شایسته پذیرش وجودت باشد؛ دلی بزرگ و فراخ که بتواند تو را در خویش جای دهد.
«برگرفته از بیانات استاده زهره بروجردی»
[1]. لسان العرب، ج ۱۲، ص ۴۰۹
[2]. الكافي، ج 1، ص 35.
[3]. سوره صف، آیه 1.
[4]. سوره نور، آیه 41.
[5]. سوره اسراء، آیه 44.