«وَ بِعِلمِكَ الّذى احاطَ بِكُلّ شَيء»
«خدایا! به علمی که بر همه چیز احاطه دارد، تو را سوگند میدهم.»
علم بیپایان خداوند
همهچیز در قلمرو علم خداوند جای دارد و دانایی او بر همۀ هستی احاطه دارد:
«أَحاطَ بِكُلِّ شَيْءٍ عِلْماً»
ویژگی علم الهی در این است که هرگز کاهش نمییابد و هیچ چیز از دایرۀ آن پنهان نمیماند؛ چنانکه در دعای جوشن کبیر آمده است:
«یَا مَنْ لَا یَعْزُبُ عَنْ عِلْمِهِ شَیْءٌ»
«ای آنکه هیچ چیز از دانشت نهان نمیماند!»
هرگاه خداوند دانشی عطا کند، از علم او چیزی کاسته نمیشود؛ بلکه همانند چشمهای بیپایان، پیوسته در فزونی و جریان است، زیرا به گنجینۀ بیکران ذات الهی متصل است.
در خطبۀ «اشباح»، هنگامی که از امیرمؤمنان علی علیهالسلام دربارۀ علم خداوند پرسیده میشود، میفرماید:
«خداوند شمار آههای زن داغدیده را میداند. میان پوسته و تنۀ درخت، کرمهای بسیار ریزی زندگی میکنند، و خداوند از شمار همۀ آنها آگاه است.»
این بیان شگفت، تصویری است از علم بیکران الهی؛ دانشی که نه محدود به گذشته است و نه آینده، بلکه احاطهای مطلق بر هر آنچه بوده، هست و خواهد بود، دارد. هیچ حادثهای، هرچند کوچک و پنهان، از حوزۀ علم او بیرون نیست؛ از این رو هیچ گزارشی به درگاه او لازم نیست.
جامِ جهاننماست ضمیرِ منیردوست
اظهار احتیاج خود آنجا چه حاجت است
تجلی علم الهی در آینهٔ معصومین علیهمالسلام
علم الهی سراسر هستی را فراگرفته و این علم بیپایان، نخست در نخستین مخلوق الهی، وجود مقدس پیامبر خاتم به کمال جلوه کرده است. پس از ایشان، ائمۀ اطهار علیهمالسلام نیز به اذن خداوند، بهرهای از این علم را دارا شدند و بر بسیاری از اسرار هستی آگاهی یافتهاند. آنان آیینههای صاف علم الهیاند و به اذن خدا، بر ظاهر و باطن عالم احاطه دارند.
در روایتی آمده است که ابوذر در محضر امیرالمؤمنین علیهالسلام بود. حضرت فرمود:«ای ابوذر! آیا میدانی در بیابانی وسیع، انبوهی از مورچگان زندگی میکنند؟ آیا شمار آنها را میدانی؟» ابوذر عرض کرد: «لا عِلْمَ لَنا إِلّا ما عَلَّمْتَ»؛ «دانشی نداریم مگر آنچه تو به ما آموختهای.» حضرت فرمود: «نه تنها شمار مورچگان را میدانم، بلکه از جنسیت آنان نیز آگاهم؛ چند نر و چند مادهاند، و نیز میدانم چه تعداد زاده شده و چه تعداد پس از این زاده خواهند شد.» [1]
این روایت نشان میدهد که علم معصومین متصل به علم بینهایت خداوند است؛ از همین رو، آنان همانند پروردگار خویش، به ظاهر و باطن انسانها آگاهاند و علمشان محیط بر همه چیز است.
روایتی دیگر نقل میکند: مردی با شوق به خدمت امیرالمؤمنین رسید و گفت: «مولای من، دلم برایتان تنگ شده بود؛ این دلتنگی از محبت شما سرچشمه میگیرد.»
حضرت فرمود:«اما نام تو در صحیفۀ شیعیان ما ثبت نشده است؛ ما تو را به عنوان شیعه نمیشناسیم.»
آری، حضرات معصومین جلوهٔ کامل علم خداوند در عالماند؛ همانگونه که علم خداوند بر همه چیز احاطه دارد، آنان نیز در پرتو اتصال به آن علم، بر همۀ امور محیطاند. از همین رو، میتوانند مظهر اسم «یا قابض» باشند؛
چرا که داعی را در سایۀ علم خویش فرا میگیرند و نگه میدارند. و بدین معناست که بنده در دعای خویش میگوید:«رَبِّ زِدْنِی عِلْمًا»
پروردگارا، مرا در سایۀ علم خود جای ده و بر داناییام بیفزا تا در پرتو علم تو، از جهل، غفلت و گمراهی رهایی یابم.
ردّ علم بر دل
در شرح حال مرحوم آیتالله العظمی بروجردی آمده است که روزی نوشتهای را به فردی سپردند تا به دربار برساند. آن فرد، نوشته را موقتاً در جایی گذاشت، اما در همان هنگام شخص دیگری بیآنکه آگاه باشد، قوریای را بر روی آن نهاد و اثر دایرهای قوری بر روی نوشته باقی ماند.
واسطه نتوانست نوشته را به مقصد برساند و از سوی دیگر، از شرمساری نزد آیتالله بروجردی حاضر نشد ماجرا را بازگو کند. با گذشت مدتی، متوجه شد که آقا دیگر نگاه و توجه پیشین را به او ندارد. تا آنکه روزی به وساطت یکی از بستگان ایشان، علت این تغییر رفتار را جویا شد. آقا فرمود: «بگو داخل شود، ولی قوری! قوری! قوری! قوری!» و چهار بار واژۀ «قوری» را تکرار کرد.
آیتالله بروجردی، امام معصوم نبود و حتی نمایندۀ معصوم نیز به شمار نمیرفت؛ اما اولیای الهی به اذن خداوند از حقایق پنهان و علوم غیب آگاه میشوند.
ذکر و دعا؛ آگاهی خدا و اظهار نیاز بنده
در پاسخ به این پرسش که «ذکر برتر است یا دعا؟» گفته میشود: ذکر، همان یادکرد خداست؛ چنانکه در قرآن کریم آمده است:
«فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ»[2]
«مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم.»
چرا ذکر برتر شمرده میشود؟ زیرا خداوند، با علم بیپایان خود، از همۀ امور بندگان آگاه است؛ از خواستهها و نیازهایشان تا اندیشههای پنهان در دلشان. پس او بینیاز از اطلاع و گزارش بنده است.
در آیۀ ۷۷ سورۀ فرقان آمده است:
«قُلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ»
«[ای پیامبر!] بگو: اگر دعایتان نبود، پروردگارم به شما اعتنایی نمیکرد.»
در نگاه نخست، این دو معنا ظاهراً متعارض مینمایند، ولی در حقیقت میان آنها جمعی لطیف وجود دارد. ذکر، یاد عاشقانه و حضور آگاهانه در پیشگاه خداست؛ و دعا، اظهار نیاز و وابستگی بنده در مقام فقر و عبودیت. بدینسان، ذکر مقدمه و روح دعاست؛ با ذکر، دل بنده در آستان حق حاضر میشود، و با دعا، نیاز خود را اعلام میکند.
آری، انسان در پرتو ذکر و دعا، با خدای یگانهای سخن میگوید که از هر چیز آگاه است و بیآنکه نیازی به گزارش داشته باشد، مهر خویش را در پاسخِ یاد بندگانش جاری میسازد.
وسعت علم الهی
خداوند لحظهبهلحظه از دقایق و جزئیات همه اشیاء آگاه است و همه مخلوقات مصداق شیء در نظام عالمند.
خداوند متعال میفرماید:
«وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يَكْتُمُون»[3]
«خداوند از تمام اموری که پنهان میدارید، آگاه است.»
«أَ لَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِالشَّاكِرينَ»[4]
«آیا خداوند به شاکران آگاهتر نیست؟»
«رَبُّكَ أَعْلَمُ بِالْمُفْسِدينَ»[5]
«خداوند افراد غیر نافع و مفسد را می شناسد.»
«رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِما في نُفُوسِكُمْ»[6]
«پروردگار شما از وجودتان آگاهتر است که چه میخواهید.»
«هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقى»[7]
«او به حال پرهیزکاران داناتر است.»
«هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدينَ»[8]
«او هدایت شدگان را بهتر می شناسد.»
همه چیز برای او معلوم است؛ حتی میزان تقوا و هدایت بندگان خویش را میداند؛ از این رو تنها چیزی که از آنان میطلبد، این است که به جای گزارش امور خود، تنها بندگی او را پیشه کنند.
علمِ بندگی در برابر علم الهی
در پاسخ به این پرسش که آیا انسان در برابر علم خداوند باید از آگاهی ویژهای برخوردار باشد، گفته میشود: آری. قرآن کریم میفرماید:
«فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ اللّه»[9]
«بدان که هیچ معبودی جز خدای یگانه نیست.»
در حقیقت، داعی باید بداند که جز خداوند، هیچ وجودی شایستۀ عشق و شیفتگی نیست. از این رو در روز عرفه، از درگاه الهی میخواهد:
«إِلَهِي عَلِّمْنِي مِنْ عِلْمِكَ الْمَخْزُونِ»
«خدایا! از دانش نهان خویش به من بیاموز.»
«عَلِّمْنِي» در این فراز، اشاره به علمی دارد که در گنجینۀ غیب خداوند نهفته است؛ دانشی که نصیب هرکس نمیشود و تنها بندگان خاص از آن بهرهمند میشوند. داعی در فرازی دیگر از دعای عرفه چنین میگوید:
«إِلَهِي عَلِمْتُ بِاخْتِلَافِ الْآثَارِ وَ تَنَقُّلَاتِ الْأَطْوَارِ أَنَّ مُرَادَكَ مِنِّي أَنْ تَتَعَرَّفَ إِلَيَّ فِي كُلِّ شَيْءٍ حَتَّى لَا أَجْهَلَكَ فِي شَيْءٍ»
«خدایا، به یقین دانستم که این همه دگرگونیها و نشانهها در عالم، وسیلهای است برای آنکه خود را به من بشناسانی تا در هیچ چیز از شناخت تو محروم نمانم.»
هرچه انسان به علم الهی نزدیکتر شود، در هنگام مشاهده جهان، تنها خدا را ناظر مییابد؛ زیرا او در هر چیز خود را آشکار کرده است:
«أَنْ تَتَعَرَّفَ إِلَيَّ فِي كُلِّ شَيْءٍ حَتَّى لَا أَجْهَلَكَ فِي شَيْءٍ»
«خدایا میخواهی در هر چیزی خود را به من بنمایانی تا در هیچ چیز از شناخت تو غافل نمانم.»
داعی در دعای عرفه، در معرفی خویش چنین میسراید:
«أَنَا الجَاهِلُ الَّذِي عَلَّمْتَهُ»
«خدایا، من همان نادانیام که تو تعلیمش دادی.»
انسان در این مسیر، هرچه بیشتر بداند، بیش از پیش به نادانی خویش در برابر علم بیپایان خداوند پی میبرد. راه بهرهمندی از این دانش در قرآن چنین بیان شده است:
«اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ»[10]
«بپرهیزید از نافرمانی خدا، تا خودِ او آموزگار شما شود.»
هرکه پرهیزکارتر شود، آموزش الهی را بیواسطه از سرچشمۀ علم میگیرد؛ و این است علمِ بندگی در برابر علمِ الهی.
«يَا مَنْ يَعْلَمُ مُرَادَ الْمُرِيدِين»[11]
«ای خدایی که خواسته هر ارادهکنندهای را میداند.»
« يَا مَنْ يَعْلَمُ ضَمِيرَ الصَّامِتِينَ»[12]
«ای خدایی که باطن افراد ساکت را میداند.»
«یَا علّام الغُیوب»[13]
«ای خدایی که از پشتپردهها غیب، اطلاع داری.»
«یا مَن هُو اَعلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبیلِه»[14]
«ای خدایی که به گمراهی افراد اطلاع داری و به سیر بیراهه آنان آگاهی.»
«وَ هُوَ اَعلَمُ بِالمُهتَدین»[15]
«و او می داند که در نهایت چه کسی واصل است.»
«یَا عالِمَ السِّرِّ وَ الهِمَم»[16]
«ای خدایی که تو از امور مخفی و همتهای بندگان اطلاع داری.»
«یَا مَن لَا یَعزُبُ عَن عِلمِه شی»[17]
«ای خدایی که از علمش ذره ای کم و کاسته نمیشود.»
علمِ طلب و تبعیت
در واژۀ «بِعِلْمِکَ» دو معنا نهفته است:
نخست آنکه داعی خداوند را به دانش بیپایانش سوگند میدهد، و دوم آنکه در همان حال، طالب و جویندۀ علم الهی است.
مرحوم کفعمی در مصباح نقل کرده است که برای افزونی معرفت، ذکر «یَا عَلِیم» گشایندۀ درهای علم و بصیرت است؛ ذکری که قلب را به سوی نور دانایی الهی میکشاند و دریچههای فهم را میگشاید.
اما طلب علم بدون تبعیت ممکن نیست؛ زیرا در مسیر معرفت، ادب شاگردی شرط نخست است. چنانکه موسی علیهالسلام با آن مرتبت والا و علم الهی خویش، در برابر استاد خویش با نهایت فروتنی گفت:
«هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا»[18]
«آیا در پی تو بیایم تا از آن دانشی که به تو آموختهاند، مرا نیز بیاموزی؟»
در این آیه، حقیقتی عمیق نهفته است: راه وصول به علم حقیقی، تبعیتِ خاضعانه از صاحب علم است؛ همان تبعیتی که راه را از دانستن صرف، به فهم و رشد میکشاند.
علمِ الهی و رهایی از جهالت
داعی میگوید: «خدایا! از تو درخواست میکنم و به دانش بیکرانت سوگندت میدهم؛ و در عین حال، طالب دانشم؛ زیرا نمیخواهم در نادانی بمانم. نادانی، ریشۀ گمراهی، هراس، ناامنی و زیان است. از اینرو، داعی در این فراز تنها از خداوند، علم میطلبد؛ تا از هر جلوهای از جهالت و تاریکی در امان بماند. قرآن کریم میفرماید:
«أَحاطَ بِکُلِّ شَیء»[19]
یعنی خداوند چنان بر همه چیز احاطه دارد که لحظهبهلحظه از دقیقترین جزئیات اشیاء آگاه است. همۀ مخلوقات، مصداق «شیء» در نظام هستیاند، و چون خداوند به تمام آنها آگاه است، علم حقیقی نیز تنها از او سرچشمه میگیرد. پس راه رهایی از جهالت، اتصال به علم الهی است؛ علمی که نه از تلاش انسانی، بلکه از نور هدایت او بر دلها میتابد.
علمِ قدیم و ادراکِ محیط بودن آن
علم و صفات خداوند برخاسته از ذات اوست؛ به عبارت دیگر، همۀ صفات الهی ـ از جمله علم، قدرت و حیات ـ عین ذات اویند، نه امری افزوده بر آن.
خدای سبحان از آن جهت که «هُوَ» است و این نام از اسامی ذاتی او به شمار میآید و نیز از آنرو که «الله» است، عالِم نیز هست؛ یعنی علم خدا از ذات او جدا نیست، بلکه ذات و علم، یگانهاند. تأمل در این حقیقت نشان میدهد که هیچ کس توانایی دریافت علم خداوند را ندارد؛ زیرا قدمت ذات الهی پرده از بیکرانی علم او برمیدارد. از اینرو، علم الهی قدیم است، نه حادث. انسان نمیتواند به علم ازلی خداوند دست یابد.
در این فراز، داعی خدا را به علم قدیمش سوگند میدهد تا از جانب او به علمی حادث و بخشیدهشده دست یابد؛ علمی که پرتوی از معرفت الهی است، نه حقیقت بیکران آن.
از آنجا که انسان به ذات علم خدا راهی ندارد، تنها میتواند به احاطۀ علمی پروردگار معرفت یابد؛ یعنی درک کند که دانش خداوند بر همۀ اشیاء و جزئیات هستی محیط است.
در حقیقت، آنچه انسان به آن میرسد، نه دریافت علم خدا، بلکه آگاهی از محیط بودن علم او بر همه چیز است. و داعی، با زبان درخواست و خضوع، چنین میگوید:«ای خدایی که عظیم، پروردگار و توانا هستی، تو عالم نیز هستی؛ زیرا همۀ صفاتت، عین ذات توست.»
حضور دائم در پیشگاه علم الهی
«سُبْحانَ مَنْ یَعْلَمُ جَوارِحَ الْقُلُوب»[20]
احاطۀ علمی خداوند چنان گسترده و فراگیر است که حتی بر ذرهذرهٔ اندیشههای نهان در دلها سیطره دارد. او از هر نیت پنهان، هر خطور ذهنی و هر راز پوشیده آگاه است؛ حتی پلکزدنهای آدمی در دایرۀ علم اوست هیچ حرکتی در ظاهر و باطن از قلمرو آگاهی او بیرون نمیماند. بدینسان، انسان همواره در پیشگاه ذات مقدس احدیت حاضر است؛ نه در لحظهای از نگاه او پنهان، و نه در حالی جدا از علم او.
شناخت این حقیقت، آدمی را به توجه و حضور دائم فرامیخواند، تا در هر اندیشه و کردار، مراقب باشد که در محضر خدایی است که به همۀ اسرار آشکار و پنهان آگاه است.
شایستگی انسان برای دریافت علم الهی
سؤالی ژرف ذهن را به خود مشغول میکند: آیا انسان شایستگی عالم شدن را دارد؟
در فراز پنجاهوششم دعای جوشن کبیر میخوانیم:
«یَا مَنْ لَحِقَ بِکُلِّ شَیْءٍ عِلْمُهُ»
«ای آنکه علمت به هر چیزی پیوسته است.»
بدین معنا که علم الهی با همهٔ هستی در پیوند است و چیزی از قلمرو آگاهی خدا بیرون نیست. اما از آنجا که انسان به عنوان خلیفهٔ خداوند در زمین آفریده شده، در ذات خود قابلیت دریافت پرتوی از این علم محیط را داراست. انسان میتواند در پرتو قرب و بندگی، جلوهای از عالمیت الهی را در خود متحقق سازد.
اما این علم چگونه در وجود انسان تجلی مییابد؟ داعی در دعای ابوحمزه ثمالی، با تکرار عبارت «أَنَا أَنَا» خویشتن را چنین معرفی میکند:
«أَنَا الجَاهِلُ الَّذِي عَلَّمْتَهُ»
«خدایا، من همان نادانیام که تو به او دانش بخشیدی.»
در ادامه میفرماید:
«وَاعْلَمْ أَنَّكَ لِلرَّاجِینَ بِمَوْضِعِ إِجَابَةٍ وَلِلْمَلْهُوفِینَ بِمَرْصَدِ إِغَاثَةٍ»
«بدان که تو مأوای اجابت امیدواران و کمینگاه فریادرسی درماندگانی.»
این فراز نشان میدهد که علم حقیقی عطیهای الهی است؛ خدایی که در کمین اجابت و یاری بندگان خویش نشسته است، اوست که درِ معرفت را به روی سالک میگشاید و دل او را به نور علم خویش روشن میسازد.
پس انسان، در عین جهل ذاتی، به واسطۀ تربیت و عنایت الهی، میتواند آیینهٔ علم خداوند شود، به شرط آنکه در راه حق، طالب، خاشع و تسلیم باشد.
«برگرفته از بیانات استاده زهره بروجردی»
[1]. سید محمد حسینی تهرانی- معادشناسی ج7، ص 39-36
[2]. سوره بقره، آیه 152.
[3]. سوره ال عمران، آیه 167
[4] . سوره انعام، آیه 53
[5]. سوره یونس، آیه40
[6]. سوره اسراء، آیه 25
[7]. سوره نجم ،آیه 32
[8]. سوره انعام، آیه 117.
[9]. سوره محمد، آیه 19.
[10]. سوره بقره، آیه 282.
[11]. مفاتیحالجنان، مناجاتالمریدین.
[12]. مفاتیحالجنان، دعای جوشن کبیر.
[13]. مفاتیحالجنان، دعای جوشن کبیر.
[14]. مفاتیحالجنان، دعای جوشن کبیر.
[15]. مفاتیحالجنان، دعای جوشن کبیر.
[16]. مفاتیحالجنان، دعای جوشن کبیر.
[17]. مفاتیحالجنان، دعای جوشن کبیر.
[18]. سوره کهف، آیه 66.
[19]. سوره طلاق، آیه 12.
[20]. مفاتیحالجنان، دعای سحر.