زندگی خردمندانه (جنود عقل و جهل) ـ بخش ششم

مقدمه

 

به لطف حضرت حق، زندگی خردمندانه را از وجود مقدس حضرت امام صادق علیه السلام آموزش گرفتیم. ایشان برای عقل، هفتاد نیرو و در مقابل برای جهل نیز هفتاد سپاه برشمردند. اگر در وجود و زندگی ما سپاه عقل غلبه کند، زندگی ما از عقلانیت لازم بهره مند می‌شود. نتیجه این عقلانیت، حُسن‌عاقبت است؛ اما اگر سپاه جهل بر وجود و زندگی ما حاکم شود، نتیجه، خسارت و رسیدن به شقاوت است. دانستیم که یکی از سپاهیان عقل، «رضا» و در مقابل یکی از سپاهیان جهل، «سخط» است.

 

فطری بودن «رضا»

 

رضایت در فطرت ما بوده است. این بدان معناست که ما فطرتاً از ربوبیت خدا راضی بوده‌ایم؛ چراکه اگر ناراضی بودیم، آن زمانی که از ما سوال شد که: «آیا من پروردگار شما نیستم؟» به سرعت جواب «بلی» نمی‌دادیم!:

«ألَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا»[1]

«آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری، گواهی دادیم.»

 در فطرت ما خشنودی از خدا بوده است و این ناخشنودی که در گذر روزگار بر ما حاکم شده است، ذاتی ما نیست، بلکه عرَضی است. لذا در نگاه بندۀ تربیت‌شده، هر آنچه که از خدا صادر می‌شود، زیباست. چنین بنده‌ای نسبت به احکام، افعال و مقدرات الهی خوشحال است و نفرت و غضبش نسبت به هر آن چیزی است که در مقابل خداست. پس او از معصیت از آن جهت که آن را در مقابل خدا می‌بیند، ناخشنود است و طاعت به دلیل آنکه امر خداست، به نظرش خوشایند جلوه می‌کند.

 

«سخط» به جهت کمال دانستن دنیاست!

 

هر  آنچه که به نظر انسان کمال بیاید، او را خوشحال می‌کند. صاحبان فطرت محجوبه – یعنی کسانی که فطرت اولیۀ آنها تحت پوشش قرار گرفته است – در تشخیص کمال اشتباه می‌کنند. دنیا در نظر صاحبان آن کمال است و هر زمان به دنیای آنها آسیب وارد شود، از خدای خود عصبانی و با او درگیر می‌شوند! به طور مثال به نظر آنها پول امری کمالی است و آنها را خوشحال می‌کند. آنها به‌مجرد اینکه با فقر مواجه شوند، از خدای خود ناراضی می‌شوند. یا آنکه رسیدن به مقام را کمال می‌دانند و اگر آن را از دست بدهند، با خدا درگیر می‌شوند.

امام(ره) مطلب بسیار دردناکی را از قول مرحوم شاه آبادی نقل می‌کند:[2] «وقتی انسان به دنیا علاقه زیاد داشته باشد، چنین علاقه‌ای در وقت خروج از دنیا مانع بزرگی ایجاد و کار را سخت می‌کند. گاه انسان هنگام رفتن از دنیا نسبت به خدا، ملائک و همۀ انبیا و اولیا غضب دارد! با خدا و همۀ خوبان عالم درگیر است؛ زیرا از ایشان می‌خواهد کاری کنند که او از محبوبش (دنیا) جدا نشود. دست به دامن خدا و حضرات معصومین علیهم‌السلام می‌شود که مانع رفتن او شوند و او را در دنیا نگه دارند. اما تقدیر این است که زمان رفتن او از این دنیا فرا رسیده است؛ به همین جهت هنگام مرگ با خدا و همه اولیای الهی درگیر و از همه آنها متنفر می‌شود! حتی ممکن است که فرد اهل هیئت، روضه و حوزه نیز باشد؛ اما چون محبوبش غیر خداست، بسیار سخت جان می‌دهد و با عداوت نسبت به خدا، ملائکه و اولیای الهی از دنیا می‌رود!

امام (ره) می فرماید: فرمایش آیه الله شاه آبادی بر مبنای یک سلسله احادیثی در اصول کافی است یعنی نظریۀ شخصی ایشان نیست.

 

محبوبتان در این عالم کیست؟!

 

ایشان هشدار می‌دهد که دقت کنید محبوبتان در این عالم کیست؟! چه کسی را دوست دارید؟! اگر انسان خدا را دوست داشته باشد، در هنگام رفتن از دنیا به شیرینی جان خود را تقدیم می‌کند: «از تو به یک اشاره، از من به سر دویدن» اما اگر محبوب انسان دنیا باشد، وقتی خدا او را احضار می‌کند، حاضر نیست که از دنیا جدا شود و حاضر است که به هر قیمتی که شده، حتی به قیمت درگیری با خدا، از دنیا جدا نشود!

 

«رضا» از چه چیز و چه کسی؟!

 

اگر بنده بخواهد صفت رضا، خوشحالی و خشنودی که از سپاهیان عقل است، در وجودش باشد، باید از چه چیز و چه کسی راضی باشد؟

اولین کسی که بنده باید بپسندد، «خدا» به‌عنوان «رب» است. در تعقیبات نماز عبارت بسیار مهمی ‌را بیان می‌کنیم:

«رَضِيتُ بِاللَّهِ رَبّاً»[3]

«راضى و خشنودم كه پروردگارم خداست.»

 

معنای «رب»

 

«رب» به‌معنی متصرف، پرورش دهنده، زیاد کننده، مالک، سید و صاحب است. بنده، ابتدا باید ربوبیت خدا را در زندگی‌اش بپسندد و از این که خداوند رب اوست، راضی باشد. سپس از عبودیت خود به‌عنوان بنده راضی باشد؛ یعنی واقعاً از اینکه خداوند خود را رب و او را عبد خود قرار داده است، لذت ببرد.

امام (ره) از میات همۀ معانی «رب»، معنای «متصرف» را برگزیده ‌است. وقتی کسی رب دیگری است، می‌تواند در او تصرف کند. خداوند رب ماست؛ پس دائماً در ما تصرف می‌کند. همچنین مطمئناً تصرفات او در جهت رشد ماست؛ چون معنای دیگر رب، «زیاد کننده» و «پرورش دهنده» است؛ پس تصرف می‌کند تا ظرف وجودی ما را زیاد کند و ما را به کمالات خاص برساند.

 

انواع «رضا»

 

1. «رضا» از ربوبیت خدا

 

وقتی که می‌گوییم: «رَضِيتُ بِاللَّهِ رَبّاً» به‌معنای آن است که خدایا! من به هر تصرفی که در وجود و زندگی من می‌کنی، راضی هستم، چون می‌دانم که تصرفات تو در جهت تکمیل من است. زیرا «رب»، به کمال رساننده است. قابل ذکر است که تصرفات همیشه به‌معنای زیاد کردن نیست. بطور مثال اگر بخواهید در خانۀ خود تصرف کنید، گاهی چیزهایی را زیاد و گاهی چیزهای کهنه، خراب و… را کم می‌کنید. تصرفات، کم و زیاد کردن است و فقط زیاد کردن نیست. گاهی خدا به عنوان رب لازم می‌بیند که چیزی را از انسان بگیرد، همان طور که گاهی لازم می‌داند، چیز اضافه‌ای به او بدهد.

مهم این است که ما به تصرف الهی راضی باشیم و باور کنیم که او هر آنچه از جنس تصرف، در زندگی ما انجام می‌دهد، حکیمانه، از شدت محبت و در جهت پرورش ماست. همچنین می‌دانیم که همه چیز در جای خودش خود قرار دارد، پس نمی‌گوییم که ای کاش این تصرف را یک سال دیگر انجام می‌داد! کاش فلان تصرف را بعداً یا قبلاً انجام می‌داد!

اولین مرحلۀ رضا این است که انسان از این که خود را تحت تربیت خدا می‌بیند، خوشحال باشد. خدا را شکر می‌کند که در این عالم، رهاشده زندگی نمی‌کند و خدایی دارد که دائماً او را پرورش می‌دهد. حتی گاهی اگر یک لحظه فکر نامناسبی به ذهنمان خطور کند، تنبیه می‌شویم، در حالی‌که آن فقط یک فکر بوده و اصلا به اجرا نرسیده بود!

خدایا! تو چقدر به ما توجه داری که اجازه نمی‌دهی حتی فکر نادرست پیشرفت کند! ما باید خوشحال باشیم که در نزد تو رهاشده نیستیم و تو آنقدر رقیب و دیده‌بان ما هستی و به ما توجه داری! در تعقیبات نماز می‌گوییم:

«رَضِيتُ بِاللَّهِ رَبّاً وَ بِالْإِسْلَامِ دِيناً»[4]

«من خدا را به عنوان رب و اسلام را به عنوان دین بسیار پسندیدم.»

در این عبارت، «قبلتُ» نیامده، بلکه «رضیت» ذکر شده است. بطور مثال در پیوند ازدواج، عروس «قبلتُ»؛ «این وصلت را قبول کردم» می‌گوید، اما «رَضِيتُ»؛ «از این وصلت بسیار خوشحالم و آن را بسیار پسندیدم.» نمی‌گوید. حال ما در این دعا «رَضِيتُ» می‌گوییم: «بسیار پسندیدم که تو ربّ من باشی»

 

علامت رضایت از ربوبیت خدا چیست؟!

 

علامت این که ما راضی به ربوبیت الهی هستیم چیست؟ آیا این رضایت واقعاً صادقانه است؟! اگر ما خودمان را راستی‌آزمایی نکنیم و به هنگام فرا رسیدن مرگ معلوم شود که صداقت نداشته‌ایم، آن وقت دیگر فایده‌ای ندارد و دیگر کاری از ما بر نمی‌آید!

علامت رضایت ما آن است که انجام طاعت برای ما سخت نباشد! از هر بندگی مانند نماز، روزه، خمس، زکات، تعامل با مردم، صدقات، خدمت به دیگران و هر یک از اوامر او لذت ببریم و بدون کوچکترین مشقتی  و با رغبت انجام دهیم.

اطاعت با لذت و از روی شوق، با عبادت همراه با مشقت بسیار متفاوت است. بطور مثال چای روضۀ امام حسین علیه‌السلام بسیار خوشمزه است! با اینکه چای همان چای همیشگی است؛ اما وقتی همۀ افراد با عشق و لذت، کار می‌کنند، آن رضایت اساساً روی طعم غذا و نوشیدنی اثر می‌گذارد. اعمال ما نیز یکسان است و همه ما با یکدیگر در یک صف می‌ایستیم؛ اما فردی از این که خدا او را به‌عنوان بنده حساب کرده است، لذت می‌برد و دیگری اعمال خود را با کسالت انجام می‌دهد و می‌خواهد آن را زودتر تمام کند، این دو با یکدیگر بسیار متفاوتند.

علامت رضایت به ربوبیت خدا دو چیز است:

  1. انسان طاعات را نه با مشقت، بلکه با شوق و لذت انجام دهد و از این که خدا او را برای بندگی انتخاب کرده است، لذت ببرد.
  2. نواهی را نیز به‌سختی ترک نکند. محرمات مانند سم مهلکی هستند که ما باید آنها را ترک کنیم. حال اگر ما محرمات و نواهی را با اکراه ترک کنیم، نشان‌دهنده آن است که در مقام رضا نیستیم. وقتی ما در مقام رضا هستیم که محرمات را با جان و دل ترک ‌کنیم. آنگاه شاکر خدا هستیم که به ما قدرت ترک محرمات را داد و ما آنقدر به او اعتماد داریم که وقتی بگوید که اموری حرامند، با جان و دل، می‌پذیریم.

بنابراین علامت رضایت به ربوبیت خدا آن است که بنده به بندگی خویش دلخوش است و از این که خدا او را به عنوان بنده انتخاب کرده و به او امر و نهی می‌کند، خوشحال است. بسیار مهم است که ما از اینکه خداوند نه یک بار، بلکه روزانه بارها و بارها ما را امر و نهی می‌کند، لذت ببریم که او آمر و ناهی ماست.

حال چرا ما باید لذت ببریم؟! زیرا ما یک کارفرما داریم. گاهی خودمان، کارفرما را بعنوان کامل‌ترین کارفرمای عالم انتخاب می‌کنیم و گاهی کارفرما را انتخاب نمی‌کنیم، بلکه کارفرما ما را به‌عنوان کارگزار انتخاب می‌کند. ما یا خودمان او را انتخاب می‌کنیم و یا وقتی او را انتخاب نکردیم، شیطان کارفرمای ما می‌شود و ما را به‌عنوان کارگزار خود انتخاب می‌کند.

 

نداشتن رضایت از ربوبیت خدا و تحت تصرف شیطان بودن!

 

اگر انسان ربوبیت خدا را قبول نکند و از ربوبیت او و اینکه او مدیر، مالک و متصرف زندگی‌ اوست، لذت نبرد چه اتفاقی می‌افتد؟ امام (ره) پاسخ می‌دهد: در اینصورت انسان تحت تصرف شیطان قرار می‌گیرد! چرا که یا خدا در انسان متصرف است، یا شیطان. اگر انسان خدا را انتخاب نکند، شیطان او را انتخاب می‌کند و زبان، چشم، گوش، دست و پای انسان می‌شود!

 

اولین سوال در شب اول قبر

 

امام (ره) در ادامۀ مطلب دردناکی را بیان می‌فرماید: وقتی شب اول قبر به‌عنوان اولین سوال از ما پرسیده می‌شود: «مَن رَبُّک؟»؛ «ربّت کیست؟»، اگر ما او را به‌عنوان رب انتخاب نکرده باشیم، معلوم نیست که بتوانیم پاسخ دهیم و بگوییم: «اللّه جَلَّ جلاله رَبّی»؛ «خداوند بلندمرتبه پروردگار و صاحب من است.» ما باید در زندگی خود آنقدر از ربوبیت او لذت برده باشیم که با افتخار در شب اول قبر جواب دهیم: «الله ربی»؛ «الله پروردگار و صاحب اختیار من است.»

نکته قابل توجه آن است که در شب اول قبر نمی‌گویند: «مَن اِلهُک؟» یا: «مَن مَعبودُک؟»، بلکه می‌گویند: «مَن رَبُّک». شاید علت این که از میان همۀ اسامی‌ خدا اسم «ربّ» را می‌آورند، این است که بنده باید در تمام دورۀ عمرش، تحت تربیت رب العالمین باشد.

 

صداقت در خشنود بودن

 

امام (ره) مطلب را بیشتر توضیح می‌دهد و می‌فرماید: اگر ما در طول زندگی‌مان از خدا خشنود نباشیم، ممکن است که حتی تعقیباتی که پس از نمازهایمان می‌خوانیم نیز نفاق و دروغ حساب شود! گویی بعد از نمازهایمان دروغ سرهم می‌کنیم و بر زبان می‌آوریم! چراکه در تعقیبات پس از نماز می‌گوییم:

«رَضيتُ بِاللَّهِ رَبّاً، وَبِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وآلِهِ نَبِيّاً، وَبِالإِسْلامِ‏ ديناً و َبِالْقُرآنِ كِتاباً، وَبِالْكَعْبَةِ قِبْلَةً، وَبِعَلِىٍّ وَلِيّاً وَاِماماً»[5]

«راضى و خشنودم كه پروردگارم خدا است و محمد صلى‌الله‌عليه‌و‌آله پيغمبرم و قرآن كتابم و كعبه قبله‏‌ام و اسلام‏ دینم و على علیه‌السلام صاحب اختيار و امام من است و…»

اکنون ربّ من صلاح دیده است که در من تصرف کند و فلان چیز را بگیرد! آیا من کار او را می‌پسندم و خوشحالم و یا خوشحال نیستم! اگر خوشحال باشم، دیگر بابت بعضی از جابجایی‌ها اعتراضی ندارم و آگاهم که اگر او لازم دانست چیزی را بگیرد، از آن جهت که ربّ من و متصرف است، باید چیزهایی را جابجا کند و دیگر اعتراض من بیجاست!

او ربّ است و یک سلسله قواعد و احکامی ‌را برای ما به‌عنوان زن یا مرد جعل کرده است. حال اگر انسان قلباً از این احکام ناراضی باشد، در شب اول قبر اصلا نمی‌تواند بگوید: «الله ربی»؛ زیرا رضایت یک امر قلبی است.

شب اول قبر زبان فطرت ما باز می‌شود؛ آن زبانی که هرگز دروغ نمی‌گوید، بلکه یا می‌تواند بگوید:« الله ربی» و یا نمی‌تواند بگوید. بنابراین ما باید در همه لحظات زندگی خود، از حکم خدا خوشحال و از هر قاعدۀ دینی که جاری می‌‌کند خشنود باشیم، نه اینکه آن را با زحمت و اذیت انجام دهیم.

اگر کسی نسبت به یکی از احکام دینی کدورتی را در دل داشته باشد و یا بگوید که ای کاش خدا این قانون را نگذاشته بود!، نمی‌تواند در شب اول قبرش بگوید: «الله ربی»!

گاهی متأسفانه این موضوع برای خانم‌ها شامل مسائل زیادی می‌شود! ما می‌توانیم موضوع را برای خودمان حل و فصل کنیم و بگوییم که قطعاً قانون درست است؛ اما مجری درست اجرا نمی‌کند. مثلاً قانونی که خدا گذاشته است، قطعاً کوچکترین آسیبی به زن نمی‌رساند، اما آن کسی که می‌خواهد قانون را اجرا کند، درست اجرا نمی‌کند و به همین جهت به شخصیت زن صدمه وارد می‌شود!

 

چگونگی رضایت از معصومین علیهم السلام

 

بعد از بیان رضایت از پروردگار، رضایت از معصومین بیان می‌شود. آیا رضایتی که نسبت به ائمه داریم، صرفاً به این معناست که ایشان را دوست بداریم؟ امام (ره) می‌فرماید: «چنین نیست! رضایت هنگامی‌است که ما از اینکه مورد هدایت آنها قرار گیریم، خوشحال شویم. خوشحال باشیم که ایشان هادی راه هستند و راه را به ما نشان می‌دهند.»

بطور مثال ممکن است فردی زمانی که قرآن می‌خواند، به کلاسی می‌رود یا به یک سخنرانی گوش می‌دهد، نیت کند که خدایا راه را به من نشان بده! آیا وقتی که راه بر او کاملا واضح و بی پرده آشکار شد، در دل ناراحت می شود یا خشنود؟! آیا اگر از طرف حق محکوم شمرده شود، معترض است یا رضایت بر وجودش حاکم است؟!

امام (ره) می‌فرماید: اگر ما معصومین را بپسندیم، اما راه‌های کمالی که از طریق ایشان در اختیار ما قرار می‌گیرد را قبول نکنیم، در حقیقت ایشان را به سُخره گرفته و استهزاء کرده‌ایم! دوستشان داریم؛ اما نظراتشان را قبول نداریم، پس مصداق «رَضِيتُ» نخواهیم بود؛ زیرا امامت ایشان را نپذیرفته‌ایم!

امام (ره) می‌فرماید: گاهی اوقات ما اهل ادعا هستیم؛ اما وقتی که مرحلۀ عمل به میدان می‌آید، متوجه می‌شویم که اصلاً مرد این میدان نیستیم! مقام رضا اشدّ مقامات است و بسیار مقام سختی است.

بنابراین درجه اول رضا، رضای به ربوبیت خدای سبحان و معصومین است.

قابل توجه است که ما در مقام رضا نمی‌توانیم نقش بازی کنیم! ما در مقام رضا باید واقعاً به آن تصرفی که خدای سبحان و معصومین انجام می‌دهند، خوشحال باشیم، هر چند که آن هدایت با منافع ظاهری ما سازگار نباشد:

«اَللّهُمَّ اِنّى‏ رَضيتُ بِهِمْ اَئِمَّةً»[6]

«خدايا من به پيشوايى ايشان‏ خشنودم.»

 

2. «رضا»به قضا و قدر الهی

 

درجه دوم رضا، رضای به قضا و قدر الهی است. در زیارت امین الله نیز اولین و دومین درخواست ما همین است:

«اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِي مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِكَ رَاضِيَةً بِقَضَائِك‏»[7]

«بارالها تو جان مرا مطمئن به قدر و راضى به قضاى خویش بگردان»

 درجه اول رضا، خشنودی از خداوند به عنوان رب و احکام شرعی او بود، اما در این درجه، احکام شرعی مطرح نیست، بلکه احکام تکوینی در زندگی ما مانند بیماری یا مرگ عزیزان و… است. این درجه از رضا آن است که برای بنده، عطا کردن  یا بازپس گرفتن خداوند یکسان باشد و از هر گونه تصرف خدا راضی و خوشحال باشد. مانند اینکه همان قدر که از تولد نوه خود خوشحال می‌شود، به از دست دادن عزیزش نیز راضی باشد، این دو حال برای او فرقی نداشته باشد و هر دو را عطیۀ الهی ببیند. گاهی خدا عطای خود را با دادن و گاهی با گرفتن انجام می‌دهد!

امام(ره) برای شاهد مثال، روایتی را ذکر می‌کند: امام باقر علیه‌السلام به عیادت جابربن‌عبدالله انصاری تشریف برد و فرمود: «جابر حالت چطور است؟» عرض کرد: «یابنَ رسولِ الله در حالی هستم که فقر را بر غنا و بیماری را بر سلامت و مرگ را بر زندگی ترجیح می‌دهم.» حضرت فرمود: «ولی ما اهل بیت چنین نیستیم. ما هر چه خدا برایمان بخواهد، همان را دوست داریم. هر چه خدا به ما بدهد، ما به وظیفه‌مان در مورد آن عمل می‌کنیم. اگر خدا به ما ثروت بدهد، همان را دوست داریم. اگر فقر بدهد، همان را دوست داریم و اگر سلامت یا بیماری بدهد، همان را دوست داریم.»[8]

جابر از صحابه بزرگ پیغمبر اکرم است. او هفت معصوم را از پیامبر تا امام صادق علیه‌السلام درک کرده است. با این وجود امام باقر علیه‌السلام او را تحسین نمی‌کند و می‌فرماید: اصل رضایت این است که هرچه او می‌دهد، بپسندی!

رسیدن به چنین جایگاه، نیازمند معرفت بسیار بالایی است و با معرفت جزئی حاصل نمی‌شود. انسان دارای این مقام می‌داند که هر چه مولا به او بدهد، عامل به کمال رسیدنش است؛ گاهی مولا برایش فقر و گاهی غنا را می‌پسندد. گاهی صلاح می‌داند که او از طریق بیماری و گاهی از طریق سلامت به کمال برسد. اگر انسان در محبت اوج بگیرد، چون محبوب را دوست دارد، خود به خود هر چه از طرف محبوب به او می‌رسد، برایش شیرین و لذت‌بخش است:

زهر از قبل تو نوش دارو

فحش از دهن تو طیبات است[9]

 البته اگر فردی به این درجه از رضا برسد، واقعاً دارای معرفت تام است، هر کاری که خدا می‌کند، برایش شیرین‌ترین کار است و گرفتن و دادن برایش فرقی نمی‌کند؛ زیرا برای او مهم این است که مورد توجه مولا باشد.

 

3. پسند مولا

 

درجه سوم رضا این است که عبد می‌گوید :«رضیت برضا الله»؛ «من راضیم به هر چه محبوبم می‌پسندد. هر چه پسند اوست، مورد پسند من است.» یعنی برای خودش هیچ گزینه روی میزی ندارد، بلکه گزینه اش همان گزینه محبوب است. رضایت او به رضایت الهی است. هر چه مورد پسند مولاست، مورد پسند او نیز قرار می‌گیرد. در این بالاترین درجه، حضرات معصومین قرار دارند:

«رضَااللّه رِضانا اهل بَیت»[10]

«رضای خدا، رضای ما اهل بیت است.»

چنانچه در روایت‌ها داریم که همۀ کائنات از ملائک، آسمان، باد، باران، خورشید، خاک و… برای عرض ارادت به محضر حضرت اباعبدالله الحسین علیه‌السلام آمدند و از ایشان درخواست کردند که اجازه بدهد که آن قوم ملعون را نابود سازند؛ زمین می‌گفت: اجازه بدهید تا آنها را ببلعم. باد می‌گفت: بگذارید تا باد شدید بر آنها بگذارنم تا نابود شوند. آسمان می‌گفت: اجازه دهید تا آنقدر باران بر آنها بباریم تا سیل آنها را از روی زمین بردارد! اما امام علیه‌السلام فرمود: «خدا دوست دارد که مرا این چنین ببیند. من به آنچه او می‌پسندد، راضی هستم و در مقابل پسند او هیچ پسندی از خود ندارم.»

 

قرب فرائض

 

مرحلۀ سوم می‌تواند مرحلۀ قرب فرائض – مقام بقای بعد از فنا- باشد. از آنجا که واجبات بالاترین مرحلۀ قرب را برای ما ایجاد می‌کند، هیچ مستحبی به اندازۀ واجب برای ما قرب‌آور نیست؛ به همین جهت ما در واجباتمان مراقبۀ بسیار زیادی لازم داریم. هرگز آنقدر که فرائض برای ما قرب می‌آورد، مستحبات قرب نمی‌آورد؛ زیرا در مستحبات، هنوز منیّت وجود دارد.

حدیث می‌فرماید که وقتی انسان مستحب را انجام دهد، چشم، گوش، زبان و … او الهی می‌شود. اما در واجب اصلا مَنِ انسان از بین می‌رود و دیگر منیت وجود ندارد. آنچه مشاهده می‌شود، یک گوش، چشم و زبان الهی است که دیگر منیتی در کنارش وجود ندارد. از شدت قرب، منیت انسان از بین رفته است.

امام (ره) می‌فرماید: بالاترین مرحلۀ رضا آن است که در واقع من نیستم که بپسندم؛ دیگر نمی‌گویم که من آنچه را که خدا می‌پسندد، می‌پسندم، بلکه می‌گویم که آنچه پسند خداست، همان پسند است و آنچه که او برای من پسندیده، همان بهترین است؛ زیرا منیتی در بین نیست و اصلا من وجود ندارم. این بالاترین مرحلۀ قرب و بالاترین مرحلۀ رضاست.

بطور مثال در قدیم، افراد وقتی با هم ازدواج می‌کردند، تا زمان حضور در سفرۀ عقد یکدیگر را ندیده بودند؛ ولی گرم و گل و شیرین سالها در کنار هم بودند؛ اما امروزه ممکن است که چهارسال با هم آشنا هستند؛ اما یک ماه بعد از ازدواج، دلشان طرف مقابل را پس می‌زند! در گذشته جوان به بزرگترش اعتماد کرده بود و یقین داشت که بزرگترش هرگز همسری نامناسب برای او انتخاب نمی‌کند؛ اما جوان امروزی به خودش اعتماد می‌کند!

حال خدا چه چیز را برای من پسندیده است؟ او خودش را برای من پسندیده است. خدا برای من پسندیده که با خودش باشم و به همین جهت در واقع من دیگر نیستم. آن چیزی که او پسندیده، بهترین است. در آن پسند، من در اوج قرب قرار دارم و ذره‌ای بُعد در میان نیست.

پس اینکه امام (ره) فرمود: قرب فرائض، بقای بعد از فناء است؛ به معنای آن است که من «نیست» می‌شوم، من کاره‌ای نیستم و هر چه که او می‌خواهد را می‌خواهم. اصلا من نیستم، بلکه اول و آخر، نظر او مطرح است.

 

مبدأ «رضا»

 

پایگاه‌های رضا و مبادی آن چیست؟ رضا بر اساس چه اموری در زندگی ما پیش می‌آید؟ اگر انسان چه چیز را داشته باشد به رضا می‌رسد؟ اگر انسان روی چه سکو و پله‌ای قرار بگیرد، از آن به بعد رضا در زندگی او دیده می‌شود؟

امام (ره) می‌فرماید:مبدأ رضا این است که انسان نسبت به جمال الهی و همچنین نسبت به جمیل بودن افراد معرفت پیدا کند. خدای سبحان جمال مطلق است و هر کاری که انجام می‌دهد نیز زیباست. هر فعلی که از آن فاعل صادر می‌شود، زیباست. اگر ما آن زیبایی را بشناسیم، راضی هستیم؛ زیرا همه ما زیباپسندیم. پس سکوی پرش در رضا آن است که خدا را به‌عنوان جمال مطلق بشناسیم و همۀ افعال او را نیز جمیل ببینیم.

 

زیبایی جمال و جلال خداوند

 

البته خدا جلال نیز دارد؛ اما در رضا ابتدا جمال الهی را می‌بینیم. پشت پردۀ این جمال، حتما جلال است. جلال او از جمالش جدا نیست. به همین خاطر جلالش نیز زیباست. خود جلال و تنبیه کردن خدا نیز زیباست!

اگر با دیگرانش بود میلی

چرا ظرف مرا بشکست لیلی؟

باور کنیم هر کاری که آن جمیل می‌کند، بسیار زیباست. حتی جلال و قهرش نیز زیباست. عبد باید به این که ذات، صفات و افعال مولا جمیل است، علم پیدا کند. اگر عبد می‌خواهد راضی باشد، ابتدا باید باور کند که هر آنچه جمال است، در خداست. همچنین جمال، وصف لاینفک خداست؛ زیرا صفت است و صفت از خدا جدا نمی‌شود. صفات خدا عین ذات خداست. هیچ گاه جمال از خدا جدا نمی‌شود. سپس بشناسم که هر کاری که آن خدای جمیل انجام دهد، جمیل است و هیچ نازیبایی در کارش وجود ندارد.

اما اینکه عبد بشناسد که همۀ کارهای خدا زیباست، کافی نیست؛ زیرا این حظ عقل است و نباید در این قسمت متوقف شوم. باید از این مرحله عبور کنم. اگر سوال شود که چرا باید از این مرحله عبور کنیم؟ پاسخ می‌دهند: «بسیاری از حکما، فلاسفه و علما زیبایی خدا را شناختند؛ اما به بسیاری از تصرفات خدا در زندگی‌شان، راضی نبودند. آنها می‌دانستند؛ اما در مرحلۀ علم ماندند و از آن عبور نکردند:

«العلمُ هُو الحجابُ الاکبَر»[11]

«علم خود بزرگترین حجاب است.»

خود علم می‌تواند پرده بیندازد و مانع از آن شود که به مرحله بالاتر پیشروی کنید. باید حجاب را بشکافید. بسیار مهم، لازم و ضروری است که ما او را جمیل بشناسیم و همه کارهایش را زیبا ببینیم. بدانیم که از جمیل فقط جمال صادر می‌شود و هرگز کار نازیبایی از جمیل صادر نمی‌شود؛ اما نباید در این مرحله بمانیم و باید عبور کنیم.

 

ضرورت کسب مقام «رضا»

 

مقام «رضا» از مقامات بسیار بالاست. اما مهم این است که این مقام را در شب اول قبر از ما می‌خواهند. بطور مثال گاهی فردی دیپلم می‌گیرد، بعد می‌گوید که نمی‌خواهد ادامه تحصیل دهد. فرد دیگری لیسانس می‌گیرد، سپس می‌گوید که نمی‌خواهد ادامه تحصیل دهد. دیگری فوق لیسانس می‌گیرد و بعد می‌گوید که دیگر ادامه تحصیل نمی‌دهد و… اما درباره مقام رضا نمی‌توانیم بگوییم که این مقام را نمی‌خواهیم! زیرا اصلا نخواستن این مقام به اختیار ما نیست! زیرا در شب اول قبر، اولین چیزی که از ما سوال می‌کنند، همین است. ما باید به هر سختی و زحمتی که شده به این مقام برسیم. چنین نیست که مثلا بگوییم: « فلان قدر معرفت برای ما کافی است و بیش از این نمی‌خواهیم!» در شب اول قبر از ما در مورد همین جایگاه سوال می‌شود و اگر ما به اینجا نرسیده باشیم، آنجا دیگر گنگ می‌شویم و نمی‌توانیم جواب دهیم! این بدان معناست که در عین این که مقام بالاست؛ اما گویا همۀ ما استعداد رسیدن به این مقام بالا را داریم که از ما درخواست شده است. اگر استعداد آن را نداشتیم، تکلیف مالایطاق بود و خدا تکلیفی که در حد طاقت ما نیست، بر ما تحمیل نمی‌کند.

خدا وقتی می‌خواهد عروس‌کِشان راه بیاندازد می‌گوید:

 

«يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّة. ارْجِعي‏ إِلى‏ رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّة»[12]

«ای نفس (قدسی) مطمئن و دل آرام. به حضور پروردگارت باز آی که تو خشنود به (نعمتهای ابدی) او و او راضی از توست.»

گویی خدا به بنده می‌گوید که بندۀ من! تو راضی هستی و من نیز راضی هستم؛ بیا با یکدیگر برویم! لذا خداوند پایین‌تر از این مقام را برای ما در نظر نگرفته است و اساسا در شأن ما نیست.[13]

 

تاریخ جلسه: 1401/8/16 ـ جلسه 6

«برگرفته از بیانات استاده زهره بروجردی»

 


[1] سوره اعراف، آیه 172

[2] (زمانی که امام (ره) در زمان حیات استادشان کتاب می نوشتند، دعا می کردند که «ادام الله ظله علی رئوس مریدیه» ؛«خدا سایه او را بالای سر همه مریدانش دائمی و پایدار قرار دهد.» و زمانی که بعد از رحلت استادشان، کتاب می نوشتند، می فرمودند: «روحی له الفداه»)

[3] مفاتیح الجنان، تعقیبات مشترکه.

[4] مفاتیح الجنان، تعقیبات نماز

[5] مفاتیح الجنان، تعقیبات مشترکه

[6]. مفاتیح الجنان، تعقیبات نماز

[7].  فرازی از زیارت امین الله

[8].  ارشاد مفيد ج 1 ص .165

[9] سعدی، دیوان اشعار، غزلیات، غزل شمارهٔ ۵۳

[10] شرح الاخبار فی فضائل الائمه الاطهار علیهم السلام ، ج3، ص 136

[11] تحف العقول، ترجمه جنتی، ص2

[12] سوره فجر، آیه 27و 28

[13] کتاب جنود عقل و جهل؛ صفحه 170

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *