زیارت جامعه: شرح فراز «وَ شَهِدَتْ لَهُ مَلَائِكَتُهُ وَ أُولُو الْعِلْمِ مِنْ خَلْقِهِ…»

«وَ شَهِدَتْ لَهُ مَلَائِكَتُهُ وَ أُولُو الْعِلْمِ مِنْ خَلْقِهِ، لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَكِیم»

 

«شهادت می دهم معبود حقی جز الله نیست همان طور که فرشتگان و أولو العلم از خلقش بر آن شهادت داده‌‏اند»

 

در خدمت زیارت جامعه كبیره در محضر امام هادی علیه‌السلام هستیم به فراز «وَ شَهِدَتْ لَهُ مَلَائِكَتُهُ وَ أُولُو الْعِلْمِ مِنْ خَلْقِهِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَكِیم‏» رسیدیم.

زائر در این فراز بعد از شناخت اجمالی كه به جایگاه ولایت پیدا كرده است، به توحید و به رسالت پیامبر صلّی‌الله‌علیه‌وآله گواهی می‌دهد، گواهی به توحید او به نحو خاصی ادا می‌شود گواهی او شبیه گواهی‌اش در اذان و اقامه و تشهد نماز نیست بلكه می‌گوید:‌ «كَمَا شَهِدَ اللَّهُ لِنَفْسِهِ وَ شَهِدَتْ لَهُ مَلَائِكَتُه‏…»؛«شهادت میدهم كه معبود حقّى جز «اللَّه» نیست، كه شریكى ندارد، همان گونه كه خداوند خود درباره خویش شهادت داده و فرشتگانش و أولو العلم از خلقش بر آن شهادت داده‏اند.»

زائر در این نوع گواهی می‌خواهد همانند ملائك مقرب و مانند اولوالعلم، به توحید گواهی بدهد.

 

مقام فنای زائر

 

زائر بعد از معرفت اجمالی نسبت به ساحت معصوم، فاعلیت خود را نادیده گرفته می‌خواهد به توحید گواهی بدهد از این رو گواهی او شبیه ملائكه و صاحبان علم می‌شود.

زائر در این زیارت تا جایی ارتقاء می‌یابد كه می‌داند اگر قرار است وجودی به عنوان شاهد مطرح شود، وجود حقانی اوست وجودی كه بعد از معرفت الله ظهور یافته، همان طور كه ملائك شهادت می‌دهند، همان طور كه «أُولُو الْعِلْمِ مِنْ خَلْقِهِ» شهادت می‌دهند.

 

دائماً موحد

 

اگر سؤال كنید آیا در این نوع از شهادت تنها منِ نفسانی زائر فانی می‌شود و یا ثمره دیگری نیز ندارد؟

می‌گوئیم: جدای از فنای زائر این نوع شهادت اثرات دیگری نیز دارد؛ به عنوان مثال شهادت دادن بنده خاكی به یگانگی خداوند سبحان و به رسالت پیامبر صلّی‌الله‌علیه‌وآله شهادتی مادام و همیشگی نیست و شهادتش دوام ندارد؛ زیرا انسان در محدوده زمان و مكان محصور است و شهادتش در این محدوده بیان می‌شود، انسان در زمان‌های خاصی شهادت به یگانگی می‌دهد و در زمان‌های دیگر خبری از این شهادت نیست اما شهادت ملائكه و «أُولُو الْعِلْمِ مِنْ خَلْقِهِ» [كه خود حضرات معصومین علیهم‌السلام هستند] شهادتی دائمی و همیشگی است. آنان موحدین دائم حضرت حق‌اند، شهادت آنان به توحید مقطعی و محصور در زمان و مكان نیست اما شهادت زائر جاودان نیست زیرا وجود جسمانی او اجازه نمی‌دهد كه شهادت دادنش همیشگی باشد، اگر از فنای زائر بگذریم گاه اتفاق می‌افتد كه او توحید خود را با شرك در می‌آمیزد و در كنار خدای خویش خدایانی از زر، زور و تزویر قرار می‌دهد به عبارتی گاهی موحد است و گاهی مشرك، در حالی كه ملائكه و حضرات معصومین علیهم‌السلام موحدین دائم حضرت حق‌اند.

زائر در این نوع شهادت می‌خواهد تا زیارت او نیز مانند گروهی باشد كه توحیدشان مقطعی و گذرا و آمیخته به شرك نیست. او می‌خواهد تا توحیدش تثبیت شده جاری و همیشگی باشد.

 

انسان بالاتر از ملک؟

اگر سؤال كنید چرا در این شهادت زائر می‌خواهد مانند ملائكه شهادت بدهد در حالی كه انسان از جهت رتبه و مقام بالاتر از ملائكه است؟

در جواب می‌گوئیم: ملائك در ذهن همه ما موجودات مقدسی هستند كه ذره‌ای ضعف بر قدّیسیت آنان عارض نمی‌شود همچنین ملائك مقامات مختلفی دارند، ملكی مأمور نزول باران و ملكی مأمور نزول رزق و ملكی مأمور آموزش علم و ملكی مأمور نزول رحمات خاص یا گرفتن جان است، طیفی از آنان مأمور روح بخشیدن به موجودات هستند اما همه آن‌ها در یك نقطه اشتراك دارند، آن نقطه اشتراك توحید است.

آنان در هر پست و مقامی كه انجام وظیفه می‌كنند لحظه‌ای از توحید جدا نمی‌شوند از این روست كه زائر می‌خواهد در پذیرش توحید شبیه ملائك باشد تا در هر جایگاه و در حین اجرای هر امری كه قرار دارد، ذره‌ای غیر از حق بر او عارض نشود.

 

شباهت پیدا کردن به معصومین علیهم‌السلام

 

گفتیم او می‌خواهد در پذیرش توحید شبیه به «أُولُو الْعِلْمِ» باشد. [عرض كردیم أُولُو الْعِلْمِ حضرات معصومین علیهم‌السلام هستند].

قرآن در ذیل آیه 7 سوره مباركه آل عمران می‌فرماید:‌

«هوَ الَّذی أَنْزَلَ عَلَیكَ الْكِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذینَ فی‏ قُلُوبِهِمْ زَیغٌ فَیتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْویلِهِ وَ ما یعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما یذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ»

«او كسى است كه این كتاب(آسمانى) را بر تو نازل كرد، كه قسمتى از آن، آیات«محكم» [صریح و روشن‏] است؛ كه اساس این كتاب مى‏باشد؛ (و هر گونه پیچیدگى در آیات دیگر، با مراجعه به اینها، برطرف مى‏‌گردد.) و قسمتى از آن، «متشابه» است‏[آیاتى كه به خاطر بالا بودن سطح مطلب و جهات دیگر، در نگاه اول، احتمالات مختلفى در آن مى‏رود؛ ولى با توجه به آیات محكم، تفسیر آنها آشكار مى‏‌گردد.] اما آن‌ها كه در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابهاتند، تا فتنه‏‌انگیزى كنند(و مردم را گمراه سازند)؛ و تفسیر(نادرستى) براى آن مى‏طلبند؛ در حالى كه تفسیر آن‌ها را، جز خدا و راسخان در علم، نمى‏‌دانند. (آنها كه به دنبال فهم و دركِ اسرارِ همه آیات قرآن در پرتو علم و دانش الهى) مى‌‏گویند: «ما به همه آن ایمان آوردیم؛ همه از طرف پروردگارِ ماست.» و جز صاحبان عقل، متذكر نمى‏شوند(و این حقیقت را درك نمى‏‌كنند)»

مفسرین گفته‌اند: راسخین فی العلم حضرات معصومین علیهم‌السلام هستند، زائر مایل است تا در امر پذیریش توحید شبیه حضرات معصومین علیهم‌السلام باشد؛ زیرا آنان در اوج توحیدند.

این اوج توحید در كربلا به نمایش گذاشته می‌شود. وجود مقدس ابا عبدالله الحسین علیه‌السلام در گودال قتلگاه هم می‌فرماید:

«رضا الله رضانا اهل البیت»[1]

«رضایت خدا رضای ما اهل بیت است»

تنها معرفت به توحید می‌تواند بنده را تا این درجه بالا ببرد طوریكه در گودال قتلگاه و زمان شهادت، خود را راضی به رضای معشوق بداند.

 

شباهت در شهادت ملائکه و معصومین؟

 

اگر بگوئید: آیا جنس شهادت ملائكه و شهادت حضرات معصومین علیهم‌السلام شبیه یكدیگرند كه با هم ذكر شده‌اند؟

در جواب می‌گوئیم: آنان در میزان تسلیم‌شان در برابر خداوند شبیه یكدیگرند. هر دو گروه تسلیم محض خداوند سبحان‌اند اما تفاوتشان در این است كه توحید ملائكه ذاتی است و توحید حضرات معصومین علیهم‌السلام با انتخاب صورت گرفته است. میان آنچه ذاتی و فطری است و آنچه انتخابی است، تفاوت فراوانی وجود دارد.

 

«لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَكِیم»

 

در ادامه آمده است «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَكِیم‏»؛«شهادت می‌دهم به خدایی كه غیر از او هیچ معبودی نیست او عزیز و حكیم است.»

 

توحید، عزت آفرین

 

حضرت امام هادی علیه‌السلام از قرار دادن این عبارات كنار یكدیگر به یقین هدف خاصی داشته‌اند شاید بتوان چنین استنباط كرد كه حضرت متذكر شده‌اند كه توحید، عزّت آفرین است زیرا خدا عزیز است و به زائر توحید پذیر عزّت می‌بخشد.

عزّت در سایه و پرتو توحید حاصل می‌شود و اگر كسی در نظام عالم موحد نباشد ذلیل است، تنها خدا عزّت بخش است و راه وصول  به این عزّت، پذیرش ولایت حضرات معصومین علیهم‌السلام است، کسانی كه باب‌الله‌اند و ما از طریق آنان به توحید دست‌ می‌یابیم.

 

توحید، حکمت آفرین

 

عبارت «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَكِیم» در زیارت می‌گوید: معبودی كه زائر اعلام یگانگی او را می‌كند عزیز و حكیم است، گویا شهادت به توحید برای زائر حكمت خاصی ایجاد می‌كند كه این حكمت او را به آن وا می‌دارد كه خدایش را با اوصاف عزیز و حكیم بخواند.

 

خدای غالب

 

اهل لغت عزیز را، غیر مغلوب و نفوذ ناپذیر معنا كرده‌اند، زائر به توحید خدایی شهادت می‌دهد كه غالب و غیر مغلوب است. البته در همین جا باید عرض كنم خدا محتاج گواهی دادن زائر نیست زیرا اگر تمام عالم هم مشرك شوند، به خدایی خدا صدمه‌ای وارد نمی‌شود، بنده‌ای كه از گردونه توحید خارج می‌شود، به خود صدمه وارد می‌كند قرآن او را خاسر می‌خواند شهادتی كه شبیه ملائكه و «أُولُو الْعِلْمِ» باشد زائر را نفوذناپذیر می‌كند  و همین صفت سبب می‌شود كه خدا را با این صفت مخاطب قرار دهد.

 

بهره‌مندی از علم نافع

 

در رابطه با عبارت حكیم شارحین گفته‌اند: خدای سبحان حكیم است یعنی علیم است و از آن چه بر بنده آشكار و پنهان است آگاه است. وقتی بنده به یگانگی خدای علیم شهادت می‌دهد بازتاب شهادتش توفیق و معرفتی است كه نصیبش می‌گردد، خداوند علیم است و هركس او را علیم بداند از علم نافع بهره‌مند می‌شود و همین علم نافع سبب می‌شود كه زائر از حقیقت شهادت به توحید تا اندازه‌ای آگاه شود و خدا را با این نام مخاطب قرار می‌دهد.

 

«أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ الْمُنْتَجَبُ وَ رَسُولُهُ الْمُرْتَضَى أَرْسَلَهُ بِالْهُدى‏ وَ دِینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُون‏»

 

«و شهادت می‌دهم كه محمّد بنده برگزیده و پیمبر پسندیده او است، كه او را با هدایت و دین حقّ فرستاده است

تا دین او را بر همگى ادیان پیروز سازد، اگر چه مشركین كراهت داشته باشند»

 

اعتراف به رسالت پیامبر (ص)

 

چرا زائر در میانه زیارت جامعه به توحید و رسالت پیامبر صلّی‌الله‌علیه‌وآله اعتراف می‌كند؟

ما در ابتدای زیارت جامعه عرض كردیم این نگرانی درباره زیارت جامعه وجود دارد كه بنده در این زیارت دچار غلو نسبت به حضرات معصومین علیه‌السلام گردد و وجود مقدس حضرات معصومین علیه‌السلام را تا مرحله‌ای بالا ببرد كه برای آن‌ها جایگاه خدایی و یگانگی قائل شود یا وجود مقدس آنان را «العیاذ‌بالله» بالاتر از پیامبرصلّی‌الله‌علیه‌وآله ‌تصور كند به همین جهت در میانه زیارت مجدداً هم به یگانگی خدا اعتراف می‌كند و هم به وجود مقدس پیامبر صلّی‌الله‌علیه‌وآله و آل پیامبر صلّی‌الله‌علیه‌وآله.

 

مقامات معنوی به تبع پیامبر (ص) به معصوم می‌رسد

 

همان سخنی كه حضرت امام رحمه‌الله‌علیه در آداب الصلوة‌ بارها به ما متذكر شدند كه هر جایگاهی برای معصومین قائل شدید بلافاصله آن جایگاه را به پیامبر صلّی‌الله‌علیه‌وآله اختصاص دهید و به تبعِ پیامبر آن جایگاه را به معصوم اختصاص بدهید، كسی نباید به خود اجاره دهد كه مقام حضرات معصومین علیه‌السلام را بالاتر از رسول الله صلّی‌الله‌علیه‌وآله بداند. به همین دلیل است كه زائر در میانه زیارت به جایگاه خدا و پیامبر صلّی‌الله‌علیه‌وآله اعتراف می‌كند و شهادت می‌دهد.

زائر باید بداند ولایت حضرات معصومین علیه‌السلام در طول رسالت پیامبرصلّی‌الله‌علیه‌وآله است، ولایت روی دیگر سكه رسالت است نه در عرض رسالت و جدای از آن، مثلاً‌ اگر كسی ‌بخواهد از الطاف پیامبر صلّی‌الله‌علیه‌وآله تشكر كند و توجه خود را در این تشكر به امام زمان عجّل‌الله‌فرجه معطوف كند اشكالی ندارد، چون ولایت ولی عصر در سلسله طولیه رسالت پیامبر صلّی‌الله‌علیه‌وآله قرار دارد نه در عرض آن.

 

«أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ الْمُنْتَجَبُ»

 

در ادامه زیارت آمده است: «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ الْمُنْتَجَبُ»

در این قسمت از زیارت پیامبر صلّی‌الله‌علیه‌وآله به عنوان «عبده‌ المنتجب» معرفی شده است یعنی «بنده برگزید‌ه»‌. این نوع معرفی شاید به آن دلیل است كه پیامبر صلّی‌الله‌علیه‌وآله مملوك خاص خدای سبحان است و خدای سبحان عنایت خاصی نسبت به این عبد دارد.

 

عبد

 

در مصباح الشریعه آمده است كه عبد سه حرف دارد، «ع» دلالت بر علم می‌كند، «ب» بر بینونیت و جدایی از عالم ماده دلالت می‌كند و «د» «دنو» نزدیكی نسبت به حق را بیان می‌دارد.

هر چه معرفت بنده نسبت به خدا افزون ‌شود خضوعش در مقابل او بیشتر می‌شود. گاهی در عالم خلق اتفاق می‌افتد كه فردی به شخص دیگری امكانات فراوانی واگذار می‌كند اما آن فرد چنان سرمست امكانات می‌شود كه تواضع در مقابل او را از دست می‌دهد، حتی گاهی فرزند در مقابل والدین، خضوع خود را از دست می‌دهد در حالی كه آئین‌نامه بندگی آن است كه بنده به جهت آنكه عبدی در مقابل معبود و فقیری در مقابل غنی و جاهلی در مقابل عالم و … است باید تسلیم محض باشد.

خضوع بندگان در مقابل خدا، آن‌ها را به خضوع در مقابل هركسی كه به آن‌ها خیر رسانده وا می‌دارد. در عالم وجود چه كسی خیررسان‌تر از پیامبر صلّی‌الله‌علیه‌وآله است.

 

خضوع در مقابل دیگران

 

خداوند در سوره مباركه‌‌ی طه آیه 44 به موردی از خضوع بنده در مقابل بنده دیگر اشاره دارد.

خداوند به حضرت موسی علیه‌السلام می‌فرماید:

«فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیناً لَعَلَّهُ یتَذَكَّرُ أَوْ یخْشى‏»[2]

«اما به نرمى با او سخن بگویید؛ شاید متذكّر شود، یا (از خدا) بترسد!»

نرم و آرام سخن گفتن حضرت موسی علیه‌السلام در مقابل فرعون به پاس الطافی است كه فرعون در حق او انجام داده است، فرعون در كودكی سرپرستی موسی علیه‌السلام را به عهده گرفته بود به همین خاطر وظیفه موسی علیه‌السلام احسان به فرعون است.

 

برگزیده خدای سبحان

 

پیامبر برگزیده‌ترین بنده خداوند سبحان است او عبد محض است، خداوند در معراج به پیامبر صلّی‌الله‌علیه‌وآله ‌گفت: «از من بخواه آنچه می‌خواهی» و پیامبر صلّی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند:‌ «اضفنی الیك بالعبودیه» «من را نسبت به خود عبد قرار بده»  مقام عبودیت و خضوع و خشوع در مقابل معشوق، پیامبر صلّی‌الله‌علیه‌وآله را برگزیده خدای سبحان كرده است.

راغب در كتاب مفردات می‌گوید: عبودیت یعنی اظهار لذت كامل در مقابل محبوب، بنده كسی است كه در همه اجزاء‌ ظاهری و باطنی‌اش تسلیم باشد هم قلبش خضوع داشته باشد و هم فكرش تسلیم باشد هم با افعال بندگی كند و هم با نیات. گفته‌اند بنده كسی است كه مانند مرده‌ای در مقابل غسال باشد. یعنی چنان او در مقابل حضرت حق تسلیم باشد كه هیچ اراده‌ای از خود نشان ندهد، پیامبر صلّی‌الله‌علیه‌وآله در آنچه به عنوان وحی بر وجود مقدسشان نازل شد نه كلمه‌ای افزود و نه كلمه‌ای كاست.

عبارت «الْمُنْتَجَبُ» جایگاه پیامبرصلّی‌الله‌علیه‌وآله را از سایر پیامبران ممتاز می‌كند.

خداوند سبحان 124 هزار پیامبر را برای راهنمایی بشر فرستاد اما برگزیده و انتخاب شده آن‌ها پیامبر صلّی‌الله‌علیه‌وآله است زیرا هیچ كس به غیر از ایشان چنین جایگاهی را طلب نكرد.

«رَسُولُهُ الْمُرْتَضَى» پیامبر رسولی از جانب خداست كه پسندیده و مرضی خداوند سبحان است و آن كس كه مرضی حق است به یقین امت را مرضی و پسندیده می‌خواهد.

پسند خداوند سبحان در رابطه با بندگان كمال و رشد آن‌ها است و اگر كسی به پیامبر صلّی‌الله‌علیه‌وآله ‌با عناوین منتجب و مرضی سلام دهد درحقیقت از ایشان تقاضا دارد كه او را برگزیده و مرضی خدا كند.

 

أَرْسَلَهُ بِالْهُدى‏ وَ دِینِ الْحَق‏

 

  • بعضی «باء» را باء سببیت دانسته‌اند و گفته‌اند به معنای هدایتی است كه از او مشاهده شده
  • و گروهی آن را باء مصاحبت و همراهی معنا كرده‌‌اند و گفته‌اند یعنی به همراهی هدایت و دین حق.

آنان بین هدی و دین الحق قائل به تفكیك شده‌اند و هدی را قرآن و دین الحق را ولایت امیرالمؤمنین علیه‌السلام گرفته‌اند تا یادآوری كنند رسالت پیامبر صلّی‌الله‌علیه‌وآله در عالم با دو چیز ظاهر می‌شود :‌

1- قرآن

2 –ولایت

 

علت انحراف یا توقف

 

اگر بگوئید: چرا بشر با این دو هدایت‌گر همچنان گمراه می‌شود و در راه می‌ماند و منحرف می‌گردد و یا در مسیر توقف می‌كند؟ در پاسخ می‌گوئیم: زائر در فراز قبل به یگانگی خدا و رسالت پیامبر صلّی‌الله‌علیه‌وآله شهادت داد، این شهادت گاهی از مرحله زبانی فراتر نمی‌رود تا به قلب راه یابد از این رو سبب می شود كه بنده سرگردان و حیران شود اما اگر او باور كند پیامبر صلّی‌الله‌علیه‌وآله قوانینی از سوی خدای سبحان برای او آورده و اولیائی را در كنارش قرار داده تا او را از هر نوع سردرگمی در امان بدارند و حفظ شود به یقین به این دو ثقل پناهنده می‌شود اما بسیاری از گمراهی‌های بشر به جهت جهالت‌های اوست.

 

جهالت علت گمراهی

 

 قرآن در آیات متعددی انسان را جاهل می‌خواند و گمراهی‌های او را ناشی از جاهلیتش می‌داند به عنوان مثال در سوره یوسف آمده:

«قالَ هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِیوسُفَ وَ أَخیهِ إِذْ أَنْتُمْ جاهِلُونَ»[3]

«آیا دانستید با یوسف و برادرش چه كردید، آن‌گاه كه جاهل بودید؟!»

اگر انسان واقف به مصاحبت با قرآن و عترت شود نه توقف می‌كند و نه منحرف می‌شود همچنان كه گروه زیادی از علماء با توسل به این دو دست آویز نجات یافتند.

خدا پیامبرش را با قرآن و عترت فرستاد اما بسیاری از افراد نمی‌پذیرند. چنین نیست كه حضور پیامبر صلّی‌الله‌علیه‌وآله برای گروهی پر رنگ‌تر از گروه دیگر باشد، هدایت پیامبر صلّی‌الله‌علیه‌وآله عام است و همه را یكسان به هدایت دعوت می‌كند این مردم هستند كه پیامبر صلّی‌الله‌علیه‌وآله و هدایت‌گری ایشان را پذیرا می‌شوند و یا نمی‌پذیرند.

از ناحیه فیاض مانعی نیست، از ناحیه قابل كه بندگان هستند مانع وجود دارد، پیامبر صلّی‌الله‌علیه‌وآله بندگان را تا وصال كامل به حق راهنمایی می‌كند و در این میانه لحظه‌ای بندگان را از خود جدا نمی كند. فیض از سوی خداوند بواسطه پیامبر صلّی‌الله‌علیه‌وآله دائمی است هرگاه فیض فیاض از دست ما می‌رود به جهت اشتغال به غیر حق است در غیر این صورت قانوناً فضای زندگی زائر زیارت جامعه باید پر از نور باشد زیرا قرآن و پیامبر صلّی‌الله‌علیه‌وآله و آل الله نور الله‌اند فقط باید موانع و حجاب‌هایی كه از تابش نور رسالت جلوگیری می‌كند مرتفع ساخت.

قرآن می‌گوید:‌ «أَنْتُمُ الْأَعْلَوْن‏»[4] شما مسلمانان بالا هستید این رفعت از آن روست كه خداوند سبحان دین اسلام را حفظ می‌كند و از آن پاسداری می‌نماید و آنچه خدا محفوظ بدارد پایدار و غالب است.

 

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 

 


[1] شرح الاخبار فی فضائل الائمه، ج3، ص146

[2] سوره مبارکه طه، آیه 44

[3] سوره مبارکه یوسف، آیه 89

[4] سوره مبارکه آل عمران، آیه 139

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *