مقدمه
در بحث شخصیتشناسی، به شخصیت سالم و ویژگیهای آن میپردازیم. شخصیت سالم شخصیتی است که در آن تعادل دیده میشود و تعارضی در او نیست. چنین شخصیتی از جهت نگرش، گرایش و روش، خصوصیات خاصی دارد.
دستیابی به چنین شخصیتی برای همۀ افراد امکانپذیر است در غیر این صورت ارسال پیامبران عَبث بود. خدای سبحان پیامبران را فرستاد تا شخصیت افراد سالم یاشد و از هر گونه افراط و تفریطی مصون بمانند. شخصیت سالم به عنوان خلیفۀ خدای سبحان شناخته میشود؛ یعنی قابلیت جلوهگری صفات حق در او هست.
وسیع دیدن توان
شخصیت سالم، توانایی خود را بسیار وسیع میبیند و تکالیف الهی را بر مبنای وُسع خود در نظر میگیرد. خدای سبحان میفرماید:
«لَا تُکَلَّفُ نَفسٌ اِلَّا وُسعَهَا»[1]
«هيچ كس جز به قدر توانش مكلف نمىشود.»
در حادثۀ عاشورا اگر سپاه حضرت اباعبدالله وُسع خود را وَسیع نمیدیدند، هرگز به مقابله با سپاه دشمن نمیرفتند؛ زیرا سپاه حضرت در ظاهر بسیار اندک بود در حالیکه سپاه مقابل در ظاهر بسیار کثیر بود. اگر اصحاب اباعبدالله وُسع و توان خود را کم و محدود میدیدند، یقیناً جزو همان افرادی بودند که شبانه فرار کردند؛ بنابراین تمام اصحاب اباعبدالله که به عاشورا رسیدند، از شخصیت سالم بهرهمند بودند؛ زیرا قدرت خود را افزون میدیدند و محدودیتی برای توان خود قائل نبودند.
به بیان دیگر شخصیت سالم در انجام تکالیفش خود را عاجز قلمداد نمیکند؛ زیرا باور دارد:
«بِحَول اللّهِ وَ قُوَّته اَقومُ وَ اَقعُد»
«به حول و قوۀ خدا میایستم و مینشینم.»
وقتی معتقدیم کارها با قوۀ الهی انجام میشود؛ پس دیگر احساس ناتوانی بیمعناست. به همین جهت اسلام ما را به کیفیت کارها ارجاع میدهد نه کمیّت آنها.
قرآن میگوید:
«لِیَبلُوَکُم اَیُّکُم اَحسَنُ عَمَلاً»[2]
«تا شما را بيازمايد كه كداميك از شما كار بهترى انجام مىدهيد.»
روایت داریم که «اَحسَنُ عَمَلاً»، یعنی «اَخَلَصُ عَمَلاً لَا اَکثَرُ عَمَلاً»، یعنی کار را باکیفیت و درست انجام دهید. کاری که با کیفیت انجام شود، یک ذره از آن هم نزد خدا بیشمار است. خداوند به افراد، وُسع کارِ باکیفیت را داده است و وقتی ما کار را باکیفیت انجام دهیم، خدا خودش آن را تکثیر میکند.
نداشتن ظَن و گمان
یکی دیگر از ویژگیهای شخصیت سالم، اهل ظَن و گمان نبودن است. چنین شخصیتی بر مبنای ظَن و گمان نظر نمیدهد؛ بلکه بر مبنای یقین نظرات را اِعمال میکند. قرآن افرادی را که بر مبنای ظنون نظر میدهند یا به گمانهای خودشان اعتماد میکنند و آثاری را بر این گمانها مُترتب میکنند، سرزنش میکند.
برای مثال اگر ما به خوب بودن فردی یقین داریم، تا به بدی او یقین پیدا نکنیم، نباید او را حذف کنیم. «لَا تنقُض الیَقین اِلا بالیقین»، یعنی یقین نقض نمیشود مگر با یقین. «لَا تَنقُض الیَقین بِالشَک»[3]، یعنی با وجود شک، یقینتان را نقض نکنید.
اینکه به ما سفارش شده است در اعتقادات، حقِ تقلید ندارید؛ به این دلیل است که باید فرد در توحید، رسالت و معاد به یقین رسیده باشد. اصول دین با تقلید برای فرد تبیین نمیشود. افراد باید تحقیق کنند و وقتی برای آنها ثابت شد که فردی اَعلَم است، به فتاوای آن اَعلَم عمل کنند.
شخصیت سالم، در همۀ اموربه یقین رسیده است. او میداند از آغاز زندگیِ تکلیفیاش باید برمبنای یقین حرکت کند، نَه بر مبنای شک و گمان؛ بنابراین اهل ظن و گمان نیست؛ بلکه با یقین امور را انجام میدهد؛ به همین جهت شخصیت مُردَدی ندارد.
داشتن قدرت تحلیل
شخصیت سالم، قدرت تحلیل مسائل را دارد. او باور دارد که هیچ امری تصادفی و اتفاقی نیست. چنین فردی تمام امور را تجزیه و تحلیل میکند و اعتقادی به شانس ندارد. برای مثال اگر بیماری یا ناکامی به او برسد، آن را طبیعی در نظر نمیگیرد؛ بلکه به دنبال دلیل آن است؛ شاید دلِ کسی را با گفتارش آزرده باشد! البته تمام بیماریها و ناموفقیتها ریشه در گفتار و رفتار ما ندارد. در منطق، یک قضایایی اصلش ثابت است؛ ولی عکسش ثابت نیست؛ اما در مورد خودمان قدرت تحلیل داریم تا سرچشمۀ آن را پیدا کنیم. گاهی با گفتن اذکار، آن امور برطرف میشود؛ اما ما را متوجه خطای خودمان نکرده است. برخی اوقات افراد قدرت فکر کردن دارند؛ اما قدرت نتیجهگیری را ندارند. گاهی ممکن است نتیجهگیری به ضرر آنها شود و حاضر نیستند با چیزهایی که به ضررشان است مواجه شوند.
شخصیت سالم، اهل تَعقُل است، یعنی قبول میکند که اشتباه، نتیجهگیری کرده است. چنین شخصیتی انتقادپذیر است و فرافکنی نمیکند.
اصالت قائل بودن برای حق
خصوصیت دیگر شخصیت سالم این است که برای «حقانیت» اصالت قائل است، نه برای «اکثریت». به عبارت دیگر، امری برای او موجه است که حق باشد، اگرچه اکثریت این حق را قبول ندارند.
شخصیت سالم مانند حَبیب نجّار است. با اینکه معصوم نیست؛ اما فرستادههای حضرت عیسی را قبول میکند در حالیکه اکثریت با پیامبر مقابله داشتند. حَبیب نجّار نمونۀ یک شخصیت حقپذیر است؛ زیرا برای او اکثریت ملاک نیست؛ بلکه آن چیزی برای او ملاک است که با فطرتش سازگار باشد. فطرت او با بتپرستی سازگار نیست، با وجود اینکه تمام افرادِ آن زمان بتپرست بودند.
شخصیت ناسالم، نظر اکثریت برایش مهم است. هر کاری که اکثریت میکنند، مانند پوشش، گویش، روش و … برای او ارزشمند است! چنین شخصی در زندگیاش، برای حق هیچ جایگاهی قائل نیست؛ بلکه امری از نظر او مهم است که «همه» انجام میدهند.
نداشتن نفاق
یکی از مصادیق شخصیت ناسالم این است که دو چهره دارد. برای مثال وقتی میگوییم: «مشتاق دیدارتان هستیم»؛ اما در اصل هیچ علاقهای به دیدار آن فرد نداریم. این یعنی ما اهل نفاق هستیم و در واقع دو چهره از ما دیده میشود.
شخصیت سالم، اهل دورنگی و نفاق نیست. او معتقد است روزی میرسد که در همین عالم، نیّاتمان آشکار میشود؛ به همین جهت نمیتواند با نفاق روزگار را سپری کند. در همین رابطه قرآن میگوید:
«يَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِر»[4]
«روزى كه اسرار آشكار شود.»
شخصیت سالم باور دارد که هر زمان امکان دارد که کُنهِ او آشکار شود. در روایات داریم که در زمان ظهور حضرت ولیعصر اصلا منافق وجود ندارد و همۀ افراد، یک دست و خالص هستند؛ یعنی همه چیز رو شده است و دیگر هیچ باطن پنهانی برای افراد وجود ندارد. همه یا شیعه هستند یا کافر. پس منافق نداریم.
نفاق، نماد ضعف شخصیت است؛ زیرا فرد میترسد مورد اقبال دیگران قرار نگیرد. در حالیکه شخصیت مُتدین، شخصیت سالمی است که پشتپردهای ندارد؛ بیحاشیه، صاف، صَریح و شفاف است که این نماد شجاعت اوست.
ریاکار نبودن
یکی دیگر از ویژگیهای شخصیت سالم، ریا نداشتن است. شخصیت سالم، کار را برای نشان دادن به دیگران و تشویق و تمجید آنان انجام نمیدهد. او کار را برای خدا انجام میدهد، حتی اگر کسی او را نبیند. چنین فردی اگر هم از او تعریف شود، خیلی خوشحال نمیشود چون در اصل برای خدا کرده است. چنین شخصیتی علامت یک روح متعالی است و شخصیتی بسیار قوی دارد.
غُلام هِمت آنم که زیر چرخ کبود
ز هرچه رنگ تَعلق پذیرد آزادم[5]
شخصیت سالم، کار را به این جهت انجام میدهد که نهتنها بار خود را روی دوش دیگران نیاندازد؛ بلکه باری هم از دوش مردم برداشته شود. او کارِ خود را به عنوان یک وظیفه میداند و سعی میکند در حَد وُسع خود کاری انجام دهد، او باور دارد که تعریف و تشویق او نزدِ خدا، میلیاردها سال در زندگیاش برکت دارد؛ بنابراین در صَدد نشان دادن کارش به دیگران نیست. امیرالمومنین میفرماید:
«لَا يَرْضَوْنَ مِنْ أَعْمَالِهِمُ الْقَلِيلَ وَ لَا يَسْتَكْثِرُونَ الْكَثِيرَ»[6]
«از كردار اندكشان خشنود نمىشوند، و بسيار را بسيار نمىدانند.»
بنابراین اگر شخصی، قصدش از انجام کاری، نشان دادن به دیگران باشد، ریاکار است و مشکل شخصیتی دارد که باید اصلاح شود. شخصیت سالم، از عمل اندک خود راضی نیست و اگر کار زیاد هم انجام دهد، به چشمش نمیآید.
تاریخ جلسه: 1399/6/2 ـ جلسه 5
«برگرفته از بیانات استاده زهره بروجردی»
[1] . سوره بقره، آیه 233.
[2] سوره مُلک، آیه 2
[3] مصباح الاصول، ج2، ص295.
[4] . سوره طارق، آیه 9.
[5] . حافظ
[6] . نهجالبلاغه، خطبه 184.