برای رابطه با خدای سبحان باید از دو عضو (زبان و قلب) به عنوان ابزار ارتباطی بهره ببریم؛ زبانی كه حمد و ثنای خدا را بگوید و اظهار عاشقی كند، و دلی كه حقیقت عشق را در خود جای دهد.
«أَدْعُوكَ یا سَیدِی بِلِسَانٍ قَدْ أَخْرَسَهُ ذَنْبُه»
«خدایا! با زبانی كه به واسطه گناه گنگ شده است تو را میخوانم.»
داعی زبان خود را به عنوان لسانی گنهكار میشناسد كه معصیت موجب گنگیش شده است.
اثر وضعی گناه
اینطور نیست که فرد گنهكار نتواند با مردم ارتباط كلامی برقرار كند و زبانش قدرت تكلّم نداشته باشد، بلكه گناه موجب میشود زبان خیر او از كار بیفتد، به این معنا كه لسان ذكر، لسان شكر و لسان درخواستهای متعالی از فرد معصیتكار سلب میشود، این اثر وضعی گناه است، زیرا نافرمانی خداوند انسان را از انسانیت دور كرده و به وادی حیوانیت میكشاند، و حیوان هم زبان ذاكر و شاكر و طلب خیر ندارد.
وقتی از فردی علی الدوام گناه صادر میشود، معصیت بر یكایك اعضای او تأثیر میگذارد، و اثرش بر زبان این است كه آن را نسبت به ذكر و سپاس و كلامهای صحیح گنگ میكند.
سوال: دعای ابوحمزه از لسان مبارك امام سجاد علیهالسلام است، چطور امام معصوم گناه را به خود نسبت میدهد و میگوید ذنب موجب گنگی زبانم شده؟
پاسخ: وجود حضرات معصومین علیهمالسلام دارای دو جنبه است: «یل الحقی و یل الخلقی» ، یك جنبه ولایی دارند و یك جنبه بشری. از بُعد ولایی، به هیچ وجه احتمال گناه برای معصوم قابل تصور نیست، امّا در بُعد بشری امكان تحقّق این امور وجود دارد، ولی هرگز در عالم خارج محقق نشده است به عبارتی از جنبه بشری برای امام علیهالسلام امكان گناه فراهم است ولی این امكان به وقوع نپیوسته است.
«رَبِ أُنَاجِیكَ بِقَلْبٍ قَدْ أَوْبَقَهُ جُرْمُه»
«مربی من با تو نجوا میكنم به وسیله دلی كه جرمش موجب هلاكت آن شده است.»
«ربّ»: خداوند وقتی ربوبیت ما را به عهده میگیرد، از درون پرورشمان میدهد نه از بیرون، به همین جهت به خود اجازه میدهیم او را با نام ربّ بخوانیم و از دل و از درونی كه گرفتار مشكل است با او سخن بگوییم.
رهاورد تربیت الهی
- یكی از ارمغانهای تربیت الهی در زندگی ما اهل نجوا شدن است. اگر میخواهیم بدانیم چه میزان تحت نام ربّ قرار داریم و تربیت الهی را پذیرفتهایم، باید ببینیم چقدر اهل مناجات هستیم.
نمازهای واجب یكی از مصادیق مهم نجوای ما با حضرت حق است، در نماز از خداوند درخواست میكنیم: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیم»، نجوایی كه با مقدمه «الحمدُ لله» آغاز میشود، و با مؤخرات ركوع و سجود به پایان میرسد.
نجوا از ماده «نجوه» است به معنی مكان مرتفع، عرب تپه را نجوه میگوید. انسان هنگام مناجات با خدا، دیگر در قعر عالم ماده نیست، هنگام نجوا تحت اسم رفیع خداوند قرار میگیرد و از دنیا و اهل دنیا فاصله میگیرد و از عالم ماده بالاتر میآید، زیرا زندگی دیگران در خور، خواب و شهوت خلاصه میشود، ولی داعی كه توفیق سخن گفتن با معبود نصیبش شده، رفعت مییابد و از سطح زندگی دنیایی بالاتر میآید.
ابزار نجوا قلب و دل است، زبان تنها حكم سخنگوی قلب را دارد، به همین جهت است كه در مناجات باید دل حاضر باشد، نماز هم به عنوان یكی از مصادیق نجوا، شرط كمالش، حضور قلب انسان است.
هر جرم در حكم یك خودكشی است، فرد گنهكار با هر جرمی كه انجام میدهد، دلش میمیرد و انسانیتش از بین میرود.
در زبان عرب «جرم» به معنای جدا شدن است. جدا شدن از حق همان و هلاكت دل همان. اگر كسی توفیق مناجات با خدا نصیبش شد، به معنای سلامت دلش نیست. بنابراین اگر در دعاهایمان حال خوشی داشتیم، به پای قلب سلیم و دل پاكمان نگذاریم.
ربوبیت خداوند اقتضا میكند كه نگذارد بندهی مجرم، محرومی همیشگی باشد، گویا دائماً در عالم ستاد احیا برپاست، هر بار كه جرمی انجام میدهیم دلمان میمیرد، و خداوند احیایمان میكند، دوباره مجرم میشویم و میمیریم، و باز هم با عنایتی الهی زنده میشویم و حیاتی دوباره نصیبمان میشود، خدای سبحان مُحیی است، در طول زندگیمان هزاران بار با گناه میمیریم و باز هم خدا بر ما منّت میگذارد و با لطف و توجه خود زندهمان میكند.
- رهاورد تربیت الهی این است كه بنده هر چه امر نادرست است به خود نسبت میدهد و امور مثبت و ارزشمند را از جانب خدا میداند.
بنا نیست هنگام مناجات به خدای سبحان بگوییم با دلی پاك و نورانی سراغت آمدیم، بلكه اقرار میكنیم دلی مجرم داریم و شرایط دریافت فیض را فراهم نكردهایم.
میگوییم زمین دلمان سنگلاخ است، امّا اگر تو بخواهی میتوانی نرمش كنی و سپس تحت تربیت خود قرار دهی، ابتدا قابلیت را خودت در وجودمان ایجاد نما و بعد فیاضیت را در زندگیمان جاری ساز.
داد حق را قابلیت شرط نیست
بلكه شرط قابلیت داد اوست
«قلب» نكره آمده است، به این معنا كه خدایا! خودم نمیدانم قلبم چه میزان از بین رفته و كارآییاش را از دست داده به عبارتی وضعیت این قلب و دل برایم ناشناخته است، اجمالاً میدانم كه دلم در معرض هلاكت و نیستی قرار گرفته ولی همه امور برای تو شفاف و آشكار است، به داد قلبم برس.
«أَدْعُوكَ یا رَبِّ رَاهِباً رَاغِباً رَاجِیاً خَائِفا»
«پروردگارا! ترسان، مشتاق، امیدوار و نگران تو را میخوانم.»
راه درمان قلب و زبان
«أَدْعُوكَ» هر چقدر هم وضعیت نامناسبی داشته باشیم، نباید دعا را ترك كنیم، اگر خود را از ارتباط با خدا محروم كنیم، ظلمتها و كدورتهایمان بیشتر میشود.
اگر بخواهیم قلب و زبانمان درمان شود، باید از طریق دعا، اعلام فقر و اظهار نیاز به خداوند رابطهمان را با حضرت حق تقویت كنیم، مگر نه معالجهای صورت نمیگیرد، مانند بیماری كه اگر به حال خود رها شود و به طبیب مراجعه نكند، هیچگاه بهبود نمییابد؛ ما هم اگر میخواهیم زبان آلوده و دل مجرممان پاك شود، در هر شرایطی باید به دعا متمسك شویم و سراغ خدای سبحان برویم، حتی اگر در وضعیت خوبی به سر ببریم و از توفیقات فراوان برخوردار باشیم، برای حفظ زمینههای رشد و كمالمان نیازمند این هستیم كه دائم به خدای سبحان رجوع كنیم.
«أَدْعُوكَ»: «ادعو» متكلم وحده است (ندعو نیامده). یعنی هنگام دعا، خلوتی است بین من و معبودم، حجله وصلی است كه نمیخواهم غیر او در آن راه یابد.
رهاورد تربیت الهی
«أَدْعُوكَ»: «اَدعُو» فعل مضارع است و بر حال و آینده دلالت میكند. از شئون ربوبیت خداوند این است كه بندهاش را به گونهای پرورش میدهد كه دائم خود را محتاج خالقش ببیند و پیوسته از درگاه او درخواست كند.
اگر میخواهیم خود را ارزیابی كنیم و متوجه شویم چه میزان از تربیت الهی بهرهمند شدهایم، باید ببینیم همواره خود را محتاج خداوند میدانیم یا بعضی اوقات به او احساس نیاز میكنیم، اگر تنها زمان گرفتاری و سختی سراغ خداوند میرویم، معلوم است كه تحت پرورش او قرار نگرفتهایم، زیرا كفار هم هنگام اضطرار خود را محتاج مییابند و خدا را میخوانند.
«أَدْعُوكَ»: بندهای كه خدا تربیتش كند دائم الفقر است، امّا فقر و نیازش را «الی الله» اظهار میكند، نه «الی الناس»
«أَدْعُوكَ یا ربّ» در فرازهای قبل خداوند را با عناوین رب، مولی و سید مخاطب قرار دادیم؛ وقتی به این عبارت میرسیم نمیگوییم «ادعوك راهبا …» ، بلكه با «أَدْعُوكَ یا ربّ» ، مجدداً نام محبوب را به زبان میآوریم و او را مورد خطاب قرار میدهیم، تكرار ذكر نامهای خداوند، بیانگر توجه تام و كامل ما به اوست.
ادب دعا
- بیمناک بودن
«راهباً»: بنده وقتی به وضعیت خودش توجه میكند از اینكه حق او را نپذیرد، مورد لطف خدا قرار نگیرد و از حریم قدس الهی رانده شود، بیمناك و ترسان است.
- اشتیاق
ادب دعا اقتضا میكند كه انسان در محضر حق اعلام تقصیر كند و متوجه نواقص خود باشد، امّا نباید در این حالت متوقف شود، زیرا او را ناامید و افسرده میكند بلکه باید بلافاصله به خدا توجه كند، به فیاضی كه میخواهد دائماً رحمتش را ببارد و كاملی كه میخواهد كمالاتش جلوهگر شود. «راغباً»
«راغباً»: باید در محضر حق، میل و رغبت خود به كمال را اعلام كنیم. مرحوم شهید مطهری در تعبیر زیبایی كه از قرب دارد میگوید: «قرب به خدا، یعنی اتصاف به صفات الهی.» زمانی كه انسان به خدا نزدیك است، در واقع به صفات رحیم، قدیر، علیم، حكیم و … اتصاف بیشتری دارد.
«راغباً»: رغبت به نعمت در كفار هم هست، ما وقتی در محضر حق قرار میگیریم به مُنعِم و صفات او رغبت داریم. میگوییم خدایا! تو علیم هستی ما هم میخواهیم عالم شویم، تو رئوفی ما هم مایلیم تا نسبت به خلق تو رأفت داشته باشیم، تو مهیمنی ما هم میخواهیم به نفس خود مسلط باشیم.
«راغباً»: بنایمان بر این است كه وقتی در محضر حق قرار میگیریم، مشتاق كمال باشیم، هنگام دعا، از خدا درخواست میكنیم ما را به صفات الهی متصف كند، و مشتاقانه از او حُسنِ فعل، حُسن قول، حُسن خُلق و حُسن نیت را طلب میكنیم، مایلیم به كمك و یاری خدای سبحان از نواقص خود جدا شویم و به سوی كامل شدن پیش برویم.
«راغباً»، نماد شوق ماست و تفاوت بین انسان و ملك در همین امر است. ملك تنها دارای عشق است، به همین خاطر هیچ سیر كمالی ندارد، جبرئیل از ابتدا همین جایگاه و مقام را داشته، و با انجام مأموریتهایش ارتقائی نصیبش نمیشود، ولی انسان چون در سرشتش علاوه بر عشق دارای شوق هم هست، قابلیت ارتقاء و كمال را داراست.
زمانی كه پسر سید بن طاووس به سن بلوغ رسید، او برای فرزندش چند روز جشن گرفت و مردم را اطعام كرد، مبلغ زیادی صدقه داد و به عنوان هدیه، برای پسرش كتابی نوشت، در آن كتاب خطاب به فرزندش مینویسد: تا زمانی كه تكلیفی بر عهدهات نبود در شمار بهائم بودی، و حال با این شرافتی كه نصیبت شده از زمره بهائم خارج شدی، و من به شكرانه این امر برایت صدقه میدهم، انجام طاعات نباید برایت تكلّف داشته باشد، بلكه باید ذوق این امر را داشته باشی.
آری، باید راغباً بندگی كنیم، نه مكلّفا. و هر چقدر احساس نیازمان به خداوند بیشتر باشد، شوق و رغبتمان هم به مبدأ هستی بیشتر میشود.
- امیدوار بودن
«راجیاً»: آشیخ میرزا جواد آقا ملكی فرد امیدوار را به كشاورزی تشبیه میكند كه زمین را شخم میزند و آماده میكند، بذر مناسب تهیه مینماید، به زمین كود میدهد و همه تمهیدات را فراهم میكند تا محصول خوبی به دست آورد، و در آخر چشم به راه باران میماند و به رحمت خداوند امید میبندد.
امّا كسی كه بدون آماده كردن زمین و بذر پاشی امیدوار است محصولی خوب برداشت كند، امیدی واهی دارد.
باید برای رسیدن به هر مقصودی، ابتدا مقتضیات لازم را فراهم كنیم، موانع را رفع نماییم و بعد به رحمت حق امیدوار باشیم و بركات را طلب كنیم.
در سیر الی الله دو دسته سالك داریم: مجذوب سالك و سالك مجذوب. گروه اول افرادی هستند كه ابتدا جذب حق شدند و بعد سلوكشان را آغاز كردند، این افراد جزء نوادر هستند. (مانند باباطاهر)
دسته دیگر ابتدا سالك شدند وآنقدر پیش رفتند تا برایشان جذبه حاصل شد، و همین شیوه دوم، طریق معمول است. نباید بدون تقویت ایمان، عمل صالح و … منتظر بنشینیم و امیدوار باشیم كه در مرحلهای از زندگی رحمت خاص خدا شامل حالمان شود و با تحولی یكباره به وصل و قرب حق نائل شویم! بلكه باید با علم و عمل، با تهذیب و تقوا و با هر آنچه لازمه سلوك الی الله است همراه شویم، و بكوشیم تا جذب حضرت حق گردیم.
ره چنان رو كه رهروان رفتند
- نگران بودن
«خائفاً»: نگران هستیم كه وقتی خداوند ما را پذیرفت، ظرفیت لازم را نداشته باشیم و ادب حضور را رعایت نكنیم، یا زمانی كه خداوند نعمات خاص نصیمان كرد، شكر لازم را به جا نیاوردیم.
ادب اقتضا میكند انسان در پیشگاه خداوند، هیچ وقت نسبت به خود خاطرجمع نباشد، چه فردی كه در وادی سلوك مبتدی است، و چه كسی كه سابقهدار است.
«وَ لَا یأْمَنُ مِنْ مَكْرِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخَاسِرُون»
«جز ورشكستگان و زیانكاران، خود را از مكر خدا در امان نمیبینند»
اگر خیالمان راحت باشد و خود را در امان ببینیم، به خداوند پناهنده نمیشویم، ولی اگر باور داشته باشیم دشمنی قسم خورده داریم كه با كوچكترین غفلت ما را به دام خود میاندازد، دائماً به خدا پناهنده میشویم و از او استمداد میطلبیم.
«إِذَا رَأَیتُ مَوْلَای ذُنُوبِی فَزِعْت»
«مولای من هنگامی كه گناهانم را میبینم، نالان میشوم.»
مولی به چند معنا آمده است:
- نزدیک
- صاحب و سرور
- وجودی كه دائم رحمتش میبارد و الطاف و فیوضاتش به هم پیوسته است
(در زبان عرب «ولی» به باران درشت و پیدرپیای اطلاق میشود كه دانههایش بیفاصله است، گویا قطرات باران به هم چسبیدهاند.)
رهاورد دعا
«ذُنُوبِی»: یكی از رهاوردهای دعا این است كه ما را به عیوب خودمان واقف میكند. در محضر حق به داعی بصیرتی باطنی داده میشود، كه میتواند به گناهان خود نظر كند و درصدد رفع آنها برآید.
ادب حضور
«ذُنُوبِی»: بنابراین است كه هنگام دعا متوجه قصورها و تقصیرهای خود باشیم، نه دیگران. (نمیگوییم «ذنوبنا») ادب حضور اقتضا میكند بدون توجه به نواقص دیگران، كارنامه اعمال خودم را بررسی كنم و بابت كاستیهایش نالان شوم.
«فَزِعْت»: «فزع» امری احساسی است نه عقلی. نمیشود در محضر حق حاضر شویم و احساساتمان را ابراز نكنیم، وقتی در پیشگاه حق گناهان خود را ملاحظه میكنیم، فوراً به ناله میافتیم و از خود شاكی میشویم.
«وَ إِذَا رَأَیتُ كَرَمَكَ طَمِعْتُ»
«هنگامی كه كرم تو را میبینم، طمع میكنم»
با ملاحظه كرامت خداوند، طمعی ممدوح نصیب انسان میشود، در این طمع باور میكند كه هم قابلیت به او داده میشود، هم از فیاضیت حضرت حق برخوردار میگردد.
وقتی در نمونههای تاریخی بیشمار، كریم بودن خدا را ملاحظه میكنیم، طمعكار میشویم.
- سحره فرعون گفتند: «…آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمینَ، رَبِّ مُوسى وَ هارُونَ»[1] سحره كافرانی بودند كه عمری را به فرعون خدمت كردند، امّا زمانی كه خداوند توبهشان را پذیرفت، در همان روز (در حالی كه در نامه عملشان هیچ چیز جز توبه نداشتند) ، بالاترین مقامات را نصیبشان كرد و به فیض شهادت نائل شدند.
ما كه از ابتدا با حبّ امیرالمؤمنین علیهالسلام زندگی كردهایم و توفیق انجام بسیاری از اعمال صالح نصیبمان شده، چرا طمع نداشته باشیم؟
- «زهیر»، فردی اهل دنیا و عثمانی بود كه با وجود سالها سوء پیشینه، یكباره متحول شده و در شمار اصحاب اباعبدالله علیهالسلام قرار میگیرد.
افراد بسیاری را میشناسیم كه رسماً عترت را قبول نداشتند و بدون شناخت اولیاء الهی و توسل و تمسك به آنها زندگی كردند، ولی در مرحلهای خاص از زندگیشان مورد توجه قرار گرفتند و جزء عاقبت بخیران عالم شدند.
خدای سبحان به ما منّت گذاشته و از ابتدا حبّ اولیاء را در قلب و دلمان جای داده است، پس چرا به عنایات خاص او طمع نداشته باشیم.
جلسه؛ جلسه 5
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] سوره مباركه اعراف، آيات 121 و 122