در زیارت امین الله پس از اینكه زائر، امیرالمؤمنین علیهالسلام را به عنوان امینالله شناخت و در محضر ایشان به چهار امر گواهی داد، درخواستهایش را مطرح میكند.
در این زیارت اعلام نیازهای زائر 13 مورد است، كه سه مورد آن در جلسات گذشته بررسی شد.
«مُحِبَّةً لِصَفْوَةِ أَوْلِیائِك»
«خدایا! مرا دوستدار اولیاء برگزیده خود قرار بده»
از ویژگی مُحِب اولیاء الهی
طلبِ زائر برای دوستی با اولیای حق، نشان از بلند نظری اوست، زمانی كه فرد میخواهد عاشق و محبّ اولیاء باشد، در حقیقت اعلام میكند كه حاضر است همه موجودیش را برای آنها فدا كند.
از آنجا كه «قدر زر زرگر شناسد، قدر گوهر گوهری»، زائر ابتدا باید ولیشناس باشد و نسبت به مقام اولیاء الله به معرفت لازم برسد تا بتواند همه موجودیش را به آنها عرضه كند و برای این امر نه تنها منتی نگذارد، بلكه توفیق فنا شدن در راه اولیاء را موجب كمال خود بداند.
كسی كه میخواهد محب اولیاءالله باشد، گویا مصداق این شعر است كه:
بر درم ساكن شو و بیخانه باش
دعوی شمعی مكن، پروانه باش
زائر با زبان حال خود میگوید: حاضر هستم مثل پروانه دور شمع حضرات معصومین علیهمالسلام بگردم و آوارگی و حیرانی را تحمل كنم ولی آنها مرا به عنوان مُحبّ پذیرا باشند.
زائری كه میخواهد عاشق و دوستدار همیشگی اولیاء حق باشد همه هویّت خود را در راه وصال به محبوب میدهد.
مولوی میگوید:
عشق جوشد بحر را مانند دیگ
عشق ساید كوه را مانند ریگ
انسان وقتی دوستدار حضرات معصومین علیهمالسلام باشد، دیگر دوستدار خودش نیست، دیگر برای خودش خواستهای ندارد و به اینجا میرسد كه: پسندم آنچه را جانان پسندد؛ در این زمان است كه فرد از كثرت هواهای نفسانیه به وحدت حضرات معصومین علیهمالسلام میرسد.
سراغ هر یك از معصومین بروید، همان چیزی را میخواهد كه بقیه معصومین میخواهند، آنها در عالم ظاهر كثرت دارند، امّا در واقع یكی هستند.
«أَوَّلُنَا مُحَمَّدٌ وَ أَوْسَطُنَا مُحَمَّدٌ وَ آخِرُنَا مُحَمَّدٌ صلیاللهعلیهوآله»[1]
عاشق معصوم به جایی میرسد كه حتی كاری كه برای محبوب انجام میدهد به چشمش نمیآید؛ ما در تاریخ هیچگاه نمیبینیم یكی از اصحاب ائمه، خدماتش را بشمارد و به امام بگوید: برای شما این كارها را انجام دادم.
نقل است كه عاشقی یك به یك كارهایی كه برای معشوق كرده بود برای او تعریف كرد، معشوق گفت: همه این امور را انجام دادی ولی كار اصلی را نكردی.
گفتش آن عاشق بگو كان اصل چیست
گفت اصلش مردن است و نیستی است
اصل این است كه دیگر تو نباشی و هر چه هست من باشم.
اگر بخواهیم دوستدار بهترینهای عالم باشیم، دیگر نباید از منمان چیزی باقی بماند، باید بگوییم: «بِأَبِی أَنْتُمْ وَأُمِّی وَأَهْلِی وَمالِی»[2]
وقتی از خدای سبحان خواهش میكنیم ما را محبّ اولیاء قرار دهد، نباید دیگر در مقابل آنها برای خویش خودی قائل باشیم، بلكه در هر موردی موالیمان امر كردند، مطیع باشیم، و در برابر معشوقهایمان تسلیم محض شویم:
حكم آنچه تو فرمایی
امر آنچه تو بنمایی
بزرگترین لطف و موهبت الهی
كسی كه مُحِبّ اولیاء میشود، باید به این باور برسد كه مُحِب اولیاء شدن بزرگترین لطف و موهبتی است كه نصیبش شده، بنابراین دیگر طلب و درخواستی ندارد و چنین مُحِبی، هم شاكر میشود و هم صابر .
كسی كه عاشق معصومین میشود، از آن جهت كه گیر مولا افتاده، دیگر گیر دنیا نمیافتد.
«مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَینِ فِی جَوْفِهِ»[3]
«خداوند برای هیچ کس دو دل در درونش نیافریده»
در سینه یك فرد دو قلب نمیگنجد و دو محبت جای نمیگیرد.
اگر انسان محبّ «صَفوَةِ اولیاء» شد به این حقیقت میرسد كه:
عاشقان هر چند مشتاق جمال دلبرند
دلبران بر عاشقان از عاشقان عاشق ترند
معصومین نسبت به ما عاشق هستند، ابتدا آنها ما را دوست داشتند كه اجازه دادند در شمار عاشقانشان قرار بگیریم.
دو نوع محبت داریم محبتی كه:
ناف ما بر مهر او ببریدهاند
عشق او در جان ما كاریدهاند
اگر خدا دوستمان نداشت خلقمان نمیكرد، وقتی خلقمان كرد خمیره ما بر عشق رقم خورد. اگر بخواهیم ما هم عاشق باشیم، باید در زندگی این محبت را دنبال كنیم، آنهم نه با ادّعا، بلكه با عمل
«قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی یحْبِبْكُمُ اللَّهُ»[4]
«بگو: اگر خدا را دوست دارید، از من پیروى كنید تا خدا دوستتان بدارد»
ای پیامبر! به اینها بگو اگر عاشق خدا هستید از من پیامبر تبعیت كنید و در حریم شریعت قدم بردارید، در این صورت خدا دوستتان دارد، این حب الله، محبت جزایی است، یعنی خداوند جور دیگری شما را دوست دارد، دوستتان داشت كه خلقتان كرد و اگر شما از پیامبر تبعیت داشته باشید نظر عنایتی به شما میكند و اجازه میدهد بندگان دیگر، دوستانش را دوست داشته باشند.
محبت حضرات معصومین علیهمالسلام به مَحرَم عطا میشود نه نامحرم، باید با این حریم محرم شویم، باید به این وجودهای مقدس معرفت داشته باشیم، زیرا هرچه شناختمان نسبت به آنها بیشتر باشد محبتمان افزون میشود.
«مُحِبَّةً لِصَفْوَةِ أَوْلِیائِك» خدایا! خودت خوبانت را به گونهای به من معرفی كن كه دلم برای آنها برود، و كاری كن كه دل آنها هم برای من برود.
چه خوش بیمهربانی هر دو سر بی
كه یك سر مهربانی دردسر بی
«مَحْبُوبَةً فِی أَرْضِكَ وَ سَمَائِك»
«خدایا! مرا در زمین و آسمانت محبوب قرار بده»
رهاورد مُحِب اهل بیت شدن
فردی كه مُحِب اهل بیت علیهمالسلام شد «مَحْبُوبَةً فِی أَرْضِكَ وَ سَمَائِك» میشود.
عاشق كه شد كه یار به حالش نظر نكرد
ای خواجه درد نیست و گرنه طبیب هست
انسانی كه عاشق میشود رنگ و رویش با بقیه فرق میكند و نوع حركاتش با دیگران متفاوت میشود. قرآن میفرماید:
«صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً»[5]
«رنگ خدایی (بپذیرید! رنگ ایمان و توحید و اسلام؛) و چه رنگی از رنگ خدایی بهتر است؟!»
این است نگارگرى الهى؛ و كیست خوشنگارتر از خدا؟ رنگ خدایی یعنی رنگ بندگی. به میزانی كه فرد بندگی كند معرفت نصیبش میشود و رنگ خدایی میگیرد.
خدایا! میخواهم دوست داشتنی باشم، محبوب همه باشم، در زمین زمینیان دوستدارم باشند، و در آسمان هم آسمانیان.
انسانی كه محبوب اهل زمین و آسمان باشد، امور برایش سهل و آسان میشود، زیرا زمینیها و آسمانیها به عنوان نیروی امدادی به او كمك میكنند.
ولی هر كس محبوب نمیشود، مُحِب محبوب میشود، به میزانی كه فرد دوستدار اهل بیت شود به همان میزان «مَحْبُوبَةً فِی أَرْضِكَ وَ سَمَائِك» خواهد شد، نمیشود از خدا بخواهم محبوب شوم بدون این كه مُحِب باشم.
در عالم هستی همه موجودات شعور دارند، ما در مجموعهای با شعور زندگی میكنیم كه در آن حتی حیوان و نبات و جماد مُحِب بودن ما را تشخیص میدهند.
از خدا میخواهیم رنگ و بوی محبت اهل بیت علیهمالسلام آنچنان در وجود ما تأثیر بگذارد تا زمینی و آسمانیها ما را به عنوان محبّ شناسایی كنند، به دنبالش محبوب آنها شویم و از امدادشان بهرهمند گردیم.
انسان بیمقدمه محبوب نمیشود، باید دارای كمالات زیادی باشد كه اهل زمین و آسمان دوستش داشته باشند، انسان باید به گونهای بندگی كند كه زمین لذت ببرد زیر پای چنین وجودی گسترده شده، و آسمان حظ كند كه به مثل اویی سایه افكنده است، ملائك رقیب و عتید مباهات كنند كه هر صبح میآیند و بر سرشانههای او مینشینند و…
به میزانی كه فرد بندگی كند و محبت اهل بیت علیهمالسلام را در دلش جای دهد، خدای سبحان او را محبوب خلایق میكند.
عاشقی بدون سختی و بلا وجود ندارد
پس از محبوبیت در آسمان و زمین نوبت بلاكشی است، مگر میشود آدمی عاشق شود بلاكش نباشد؟ «إِنَ اللَّهَ إِذَا أَحَبَ قَوْماً ابْتَلَاهُم»[6] «زمانی كه خدا گروهی را دوست داشته باشد، مبتلایشان میكند»
عاشقی بدون سختی و بلا وجود ندارد، خداوند در هر ابتلائی عاشق را پختهتر میكند تا آنجا كه از او هیچ نماند جز معشوق. «خام بدم، پخته شدم، سوختم»
نمیشود ادعای عاشقی كنیم و منتظر گرفتاری و ابتلاء نباشیم، پس از خداوند تمنا میكنیم كمك كند تا در میدان عشق ثابت قدم باشیم، اگر برای اثبات عشقمان، مبتلا شدیم خودش یاریمان كند تا اهل استقامت و پایداری باشیم.
وفا كنیم و ملامت كشیم و خوش باشیم
كه در طریقت ما كافری است رنجیدن
«صَابِرَةً عَلَى نُزُولِ بَلَائِكَ»
«خدایا! مرا شکیبا بر نزول بلایت قرار بده»
خدایا! میخواهیم آنقدر صبر و استقامت روزیمان كنی كه هر ابتلائی را با جان پذیرا باشیم، میدانیم كه با هر ابتلاء و امتحانی میخواهی نمره و امتیازی نصیب ما كنی، پس یاریمان كن در هر معركهای قرار میگیریم، سربلند از آزمایش بیرون بیائیم، گله نكنیم و دچار فراق نشویم.
خدایا! میدانیم كه هر كس ادعای عشق كند، امتحان میشود، از سوی دیگر ما بسیار ضعیف و عاجزیم و تاب ابتلائات و گرفتاریها را نداریم، امّا به این باور رسیدهایم كه «لا حَولَ وَ لا قُوَةَ اّلا بِالله» پس با حول و قوه الهی به معركه پر بلای عشق و دوستی پا میگذاریم.
میدانیم عاشق باید صابر هم باشد، اگر بخواهیم ادعای دوستی اهلبیت را داشته باشیم، باید برای حفظ دین و شریعت از همه چیزمان بگذریم، اگر برخی با عافیت طلبی و محافظه كاری از هر ابتلائی دوری میكنند، به این جهت است كه عاشق صادق نیستند.
«صابرةً» به صورت اسم فاعل آمده كه دلالت بر حال و آینده میكند، خدایا! هم اكنون به من پایداری و استقامت بده، زیرا در همین زمان خطری دینم را تهدید میكند.
«شَاكِرَةً لِفَوَاضِلِ نَعْمَائِكَ»
«خدایا! مرا شاكر نعمتهایی قرار بده كه با فضلت روزیم كردی»
«شكر» به معنای پر كردن است، زائر از خدا میخواهد با نعمتهایش وجود او را پر كند و با این همه نعماتی كه از آنها برخوردار شده، چشمش را پر كند.
زائر همه نعمتهای خدا را از سر فضل میداند نه از روی عدل، بر این باور است كه مستحق هیچ نعمتی نیست، بنابراین هیچگاه طلبكارانه با خدا برخورد نمیكند و در ازای هیچ عمل واجب و مستحقی، خود را شایسته نعمات الهی نمیداند.
شكر در مقابل كفر است،
«لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزیدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَ عَذابی لَشَدید»[7]
«اگر واقعاً سپاسگزارى كنید، [نعمت] شما را افزون خواهم كرد، و اگر ناسپاسى نمایید، قطعاً عذاب من سخت خواهد بود.»
زائر از خدا میخواهد زندگیش را به گونهای قرار دهد كه از موجودیش خرسند و راضی باشد، چرا كه میداند در غیر این صورت گرفتار عذاب شدید میشود.
«ذَاكِرَةً لِسَوَابِغِ آلَائِك»
«خدایا! من را یاد آور نعمتهای فراوانت بگردان»
«سوابغ» یعنی فراوان
«وَ أَسْبَغَ عَلَیكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَة»[8]
«خدای سبحان نعماتش را برای شما فراوان كرده است چه ظاهریه و چه باطنیه.»
انسان یا انسان اُنسی است یا انسان نسیانی. انسان اُنسی دادههای خداوند را از خود او جدا نمیداند و در كنار هر نعمتی كه دارد، از انس با خدای منعم لذت میبرد، امّا انسان نسیانی با نعمت سرگرم میشود و مُنعِمش را از یاد میبرد.
زائر از خدا درخواست میكند تا او را ذاكر قرار دهد، كسی كه اهل شكر باشد، اهل ذكر نعمت میشود و همواره نِعَم الهی را یادآور میگردد.
البته بر این باوریم كه برای شكر، ذكر اجمالی نعمت لازم است، باید ابتدا اجمالاً نعمتها به چشممان بیاید و آنها را در نظر بیاوریم تا متوجه شویم از چه نعمتهای فراوانی برخوردار هستیم.
باید به جهت همه نعمتها شاكر حضرت حق باشیم: نعمت هدایت، قرآن، ولایت، رسالت پیامبر صلیاللهعلیهوآله، نعمت سلامتی، توفیق دعا، انفاق و … چه این نعمات مربوط به خودمان باشد و چه دیگران از آن بهرهمند باشند.
به عبارت دیگر از آنجا كه «بنی آدم اعضای یك پیكرند»، باید شاكر همه نعمتها باشیم، چه مواردی كه تنها نصیب خودمان شده، و چه نعمتهایی كه در اختیار افرادی غیر از ما قرار گرفته است.
باید دیدمان را در نعمت شناسی وسیع كنیم، خدای سبحان در سوره مباركه «الرحمن» هم مواهب اهل بهشت را جزء آلاء و نعمتها بر میشمرد، هم عذاب اهل جهنم را.
معبد اجباری کفار
شمس تبریزی میگوید: «جهنّم معبد اجباری كفار است» كسانی كه در دنیا بندگی نكردند، دورهای خدا خدا كردن را به خالقشان بدهكارند؛ اهل نار در میان شعلههای آتش خدا خدا میكنند و اجباراً معبودشان را میخوانند. البته محبین حضرت حق در جهنم خلود ندارند، و پس ازمدتی پاك شده و به بهشت وارد میشوند.
جلسه؛ جلسه 3
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار( عليهم السلام)، ج25، ص363
[2] زیارت جامعه کبیره
[3] سوره مبارکه احزاب، آیه 4
[4] سوره مباركه آل عمران ، آيه 31
[5] سوره مباركه بقره، آيه 138
[6] مشكاة الأنوار فی غرر الأخبار، ص300
[7] سوره مباركه ابراهيم، آيه7
[8] سوره مبارکه لقمان، آیه 20