مقدمه
زیارت امین الله به ما آموزش میدهد به میزانی که معرفت افزون شود، ادب حضور خداوند بیشتر درک میشود و انسان خود را از عذاب او در امان نمیبیند.
ابودرداء میگوید: «در نخلستان بنی نجار بودم که دیدم علی علیهالسلام از همراهانش دور شد و دیگر او را نیافتم. پس از مدتی صدای نالهای شنیدم که با خدا مناجات میکرد:
«خدایا چقدر گناه از من صادر شد؛ اما بهجای انتقام، حلیمانه با من برخورد کردی. گرچه معصیتهایم زیاد است؛ اما به غفران تو امیدوارم.»
ابودرداء میگوید: «صدای مناجات قطع شد، نزد حضرت شتافتم و ایشان را مانند تکه چوبی روی زمین یافتم! گمان کردم حضرت جان به جانآفرین تسلیم کرده است! خود را به حضور حضرت زهرا رساندم و حکایت را برای ایشان بازگو کردم. حضرت، نزد امیرالمؤمنین حاضر شد و کمی آب به صورت امیرالمؤمنین ریخت، آنگاه حضرت به هوش آمد. به من نگاه کرد و فرمود:«چرا گریانی؟!»
گفتم: «بابت این حال عرفانی شما.»
حضرت فرمود: «اگر مرا در صحنۀ حساب میدیدی؛ در آن روزی که ملائک غلاظ و شداد پیرامون مرا بگیرند و شعلههای آتش در اطراف من باشد و در مقابل خدا بایستم، آن روز تو کجایی؟! روزی که همۀ دوستان من را تسلیم کنند! اگر میخواهی برای من دل بسوزانی، برای آن روز من دل بسوزان.»[1]
«وَ أَعْلاَمَ الْقَاصِدِینَ إِلَیكَ وَاضِحَةٌ»
«و نشانه هاى آنان كه قاصد كوى تواند نشانهای روشن است.»
ردپای قاصدان کوی دوست
«اَعلام» جمع «علم» بهمعنای نشانه است.
تمام قاصدان بهسوی کوی دوست، رد پای خود را در این عالم به نمایش گذاشتند. برای سالک کافی است که در جای پای آنان گام نهد و به قرب الیالله واصل شود.
هر فردی که قصد خدا را دارد، نشانهای از خود در عالم بهجا میگذارد و هرگز این ردپا و نشانهها محو نمیشود. این نشانهها مانند کوه در عالم خودنمایی دارند.
ره چنان رو که رهروان رفتند
قابل تأمل آنکه رد پای قاصد الیالله بدون زحمت و اثبات خود، درعالم باقی میماند و هیچ چیز باعث ابهام نشانهها نمیشود. مانند سحرۀ فرعون که در نصف روز مؤمن شدند و حتی ایمان آنان به مرحلۀ عمل هم نرسید؛ اما رد پای عاشقی آنان هزاران سال است که در تاریخ باقی است.
پایداری نشانههای قاصدان الیالله
«القاصِدینَ اِلیکَ» از این مطلب حکایت میکند که نشانههای قاصدالیالله هیچگاه محو نمیشود؛ بلکه نفوس مستعده در مسیر سلوک، این نشانهها را مییابند و در آن مسیر گام مینهند؛ چرا که نشانههای عاشقی درعالم هیچگاه محو نمیشود، بلکه همواره آشکار و واضح است.
بنابراین ناامیدی در مسیر قاصد الی الله به چشم نمیخورد؛ زیرا همواره حکومت خداوند را بر وجود خود مییابد؛ اما بالعکس، قاصد بسوی دنیا و حتی ثواب، این نگرش توحیدی را ندارد.
وضوح نشانههای قاصدان الیالله
هر کس که دائماً قاصد بهسوی حق است و قصد اساسی او اقامت حضوری است، نشانهاش واضح است و آیندگان با پیگیری نشانهها در همان مسیر گام مینهند.
قاصدان، خداوند را بهعنوان «خیر المقصودین» یافتند و به حرکت خود ادامه دادند.
زائر دراین فراز درخواست دارد که همواره قاصد الی الله باشد، خداوند را مقصود حقیقی در عالم بداند، رد پای او در عالم هیچگاه محو نشود؛ بلکه جاودانه در تاریخ باقی بماند.
راز جاودانگی
قصد بهسوی خداوند، حرکت انسان را جاودانه میکند. همچنانکه حرکت یک زن به نام هاجر در طول تاریخ ماندگار شد و هر حاجی در حرکت بین صفا و مروه از او تبعیّت میکند.
و یا حاجی نماز طواف خود را در پشت مقام حضرت ابراهیم میخواند؛ چرا که حرکت و قصد آنان بهسوی خداوند بوده است.
ثمرۀ زیارت
زیارت انسان را سمیع، بصیر میکند و دل او را میگشاید تا تمام ردپاهای موجود در تاریخ را بیابد. خداوند معرفی کامل را عهدهدار است و قاصدین بهسوی خود را معرفی میکند که این معرفی تا قیامت تداوم دارد.
از آن جهت که معرفی انسان، ناقص است؛ خداوند عهدهدار این معرفی است. معرفی صحنۀ عاشقی اباعبدالله و همراهان او در قدرت انسان نیست؛ به همینجهت خداوند به میدان میآید و صحنۀ عاشقی آنان را به نمایش میگذارد.
زائر نیز ذرهای درپی اثبات خود نیست؛ بلکه او فقط قاصد بهسوی خداوند است؛ پس اعمال او الهی میشود و خداوند نیز ردپای الهی او را در تاریخ به نمایش میگذارد.
«وَ أَفْئِدَةَ الْعَارِفِینَ مِنْكَ فَازِعَةٌ»
«و قلوب عارفان از شهود جلالت هراسان.»
بیقراری عارف
اهل معرفت، نماد صاحبدلانی هستند که معرفت جلال و عظمت الهی را دارند و در مقابل این معرفت نگران و بیقرارند. بیتردید، معرفت موجب خضوع و خشوع و خشیّت بیشتر در مقابل خداوند میشود.
آشنایی با جایگاه اهل معرفت
زائر در زیارت با جایگاه اهل معرفت آشنا میشود و مییابد که معرفت، از اموری است که مورد غفلت قرار میگیرد. امیرالمومنین در خطبه اول نهجالبلاغه میفرماید:
«اَوَّلّ الدّین مَعرِفَتُه»
معرفت ریشۀ عبادات و اعمال صالح است و به میزانی که معرفت تقویت شود، عبادات و اعمال انسان خالص میشود. اگر کسی اهل معرفت شد، قلب او نگرانی سازندهای دارد.
انواع قلب عارف
یکی از شارحین معتقد است که قلوب عرفا به سه نوع تقسیم میشود:
- قلوب عیسوی که قبل از مشاهدۀ جلال حق، ناظر جمال حقاند؛ پس بسیار امیدوارند؛
- قلوب یحیوی که قبل از مشاهدۀ جمال حق، به تماشای جلال حق مشغولاند؛ بدین جهت بسیار هراسناک و نگرانند؛
- قلوب احمدی که مشاهدۀ جمال و جلال حق در آنان علیالسویّه است؛ بنابراین خوف و رجای آنان همتراز است؛ اما درعین حال فزع باطنی دارند.
معنای معرفت
فردی از حضرت علیبنموسی الرضا علیهالسلام سوال کرد: معرفت به چه معناست؟ حضرت فرمود:
«حقیقةُ المَعرِفة أنْ نعَرفَه موجودًا قدیمًا، لم یزَلْ ولا یفنى، أحدًا صَمَدًا شَیئًا واحِدًا»[2]
«حقیقت معرفت، آن است که بدانی او وجودی قدیمی است، زوال نمیپذیرد و فانی نمیشود، یگانۀ بینیازی است و شریکی ندارد.»
فردی خدمت پیامبر اسلام رسید و تقاضای یادآوری علوم غریبه را کرد؟
حضرت فرمود: «با اصل علم چکار کردی که سراغ علوم غریبه را میگیری؟!»
پرسید: اصل علم چیست؟
حضرت جواب داد: «معرفت الله»؛ اصل علم، شناخت خداوند است.
فرد سوال کرد: شناخت خداوند چگونه صورت میگیرد؟
پیامبر اکرم فرمود: «معرفت یعنی شناخت ربوبیت و یگانگی خداوند و اینکه او را بهعنوان اول، باطن، ظاهر، بیشریک و بینظیر بشناسی و این حق معرفت است.»
امیرالمومنین در نقلی میفرماید:
«اِعرفُوا اللّه باللّه»[3]
«خداوند را با خود خدا بشناسید.»
مؤید این مطلب در دعای ابو حمزه بیان شده است:
«بِکَ عَرفتُک وَ انتَ دَلَلتَنی عَلَیک وَ دَعوتَنی اِلَیک»
«خدایا خودت معرفی و شناخت خودت را عهدهدار بودی، خودت را به من راهنمایی و معرفی کردی.»
هم چنین در زیارت امام حسین علیه السلام در روز عرفه بیان شده است:
«خدایا! با گذر و گردش دوران این حقیقت را یافتم که با آفرینش من، قصد معرفی خودت را داشتی؛ بصورتی که در معرفت تو جاهل نباشم.»
بنابراین خداوند همواره خودش را معرفی میکند؛ یعنی انوار الهی همواره در حال جلوهگری است؛ اما منیّت انسان مانع پذیرش معارف الهی میشود.
انسان باید در جادۀ عبودیّت، به صورتی حرکت کند که گویا خداوند را مشاهده میکند.
در واقع انسان سالک، خدای غریبه و مجهول را بندگی نمیکند؛ بلکه خدایی که قدرت، عظمت و جمال و کبریایی او مشهود است، مورد پرستش قرار میگیرد.
عرصۀ عبودیّت و معرفت
عرصۀ عبودیّت، عرصۀ بندگی است که دائماً انسان با گام معرفت در آن سِیر میکند و همۀ امور خود را به خداوند میسپارد. حضرت موسیبنجعفر علیهالسلام میفرماید:
«لَیسَ بَینَهُ و بَینَ خَلقِهِ حِجابٌ غَیرَ خَلقِهِ»[4]
«میان او و آفریدگانش حجابى جز خود آنان وجود ندارد.»
انوار الهی همواره درحال درخشش است و هیچ مانعی برای دریافت معارف الهی وجود ندارد؛ مگر منیّت انسان.
در مناجات شعبانیه میخوانیم:
«وَ اَنِر اَبصارَ قلوبِنا بِضِیاءِ نَظَرِها اِلیکَ حَتّی تَخرِقَ ابصارَ القلوبِ حُجُبَ النّور»
«خدایا! چشم قلب ما را نورانی کن تا قدرت تماشای ربوبیت تو را داشته باشد و از تمام خیرات عبور کند و به خیرآفرین برسد.»
یعنی از تمام اسباب خیر گذر کند تا به مسببالاسباب برسد. زائر در این فراز به این حقیقت واقف میشود که:
- امکان عارف شدن برای هر زائری وجود دارد؛
- توجه به خداوند در وجود عارف درخشش خاصی دارد؛
- به میزانی که معارف الهی در قلوب جایگزین شود، جلالت الهی را بیشتر ادراک میکند که مانع گستاخی اوست.
اقسام محبیّن ائمه علیهمالسلام
فردی بر امام صادق علیهالسلام وارد شد و حضرت فرمود: «کیستی؟ از کدام گروهی؟» بیان کرد: «از دوستان شما» امام فرمود: «از کدام دوستان؟» هیچ جوابی نداد. سُدیر صیرفی که از اصحاب حضرت بود، در آن جمع حضور داشت از امام سوال کرد: «دوستان شما چند گروهند؟»
حضرت فرمود: «دوستان ما سه دستهاند:
- گروهی در ظاهر ما را دوست دارند و باطناً دوست ندارند؛ که زبان آنان با ماست؛ اما شمشیرشان در مقابل ما قرار دارد؛
- گروهی بالعکس باطناً ما را دوست دارند؛ اما به علت تقیه، نمیتوانند آن را اظهار کنند؛
- گروهی که در ظاهر و باطن ما را دوست دارند. این گروه، دائم مورد امتحان الهی واقع میشوند و به وسیلۀ این گروه، خیرات بر دو گروه دیگر جاری میشود و فقر و بیماری از زندگی آنان رخت بر میبندد.
علامت حب به ائمه علیهمالسلام
فردی محضر امام صادق علیهالسلام مشرف شد حضرت از او سوال کرد: «از کدام گروه دوستان ما هستی؟»
جواب داد: «در ظاهر و باطن شما را دوست دارم.»
حضرت فرمود: «نشانه و علامت این دوست داشتن چیست؟» وی نشانه و علامت این گروه را از خود امام سوال کرد.
حضرت فرمود: «اولین نشانۀ افرادی که ظاهراً و باطناً ما را دوست دارند، معرفت به خداوند سبحان است. علم توحیدی آنان بسیار محکم است و حدود ایمان و شرایط ایمان را در مرحلۀ عمل به اجرا در میآورند.»
طهارت، راه کسب معرفت
راه کسب معرفت آن است که ظرف وجودی انسان پاک باشد؛ زیرا معارف در ظرف پاک رشد و ظهور مییابد.
معارف وقتی در ظرف آلودۀ به منیّت و کبر ریخته شود، نجس میشود. اصل آلودگی آن است که انسان برای خود نقش و وجودی قائل باشد.
پیامد عمل بدون معرفت
عمل صالح بدون معرفت در بزنگاههای زندگی آسیبرسان است؛ چون خداوند را بهعنوان نعم الوکیل، رفیق، شفیق، جواد و کریم…. نمیشناسد؛ به همین جهت شکننده است.
ظرف نجس و آلوده، خودباوری را برای انسان رقم میزند؛ چون آدمی ظرف وجودی خود را از منیّت و کبر تطهیر نکرده است؛ اما معرفت، خدابینی و خداترسی را به ارمغان میآورد.
خداوندی که برای بندگان سنگ تمام میگذارد آیا کم گذاشتن و قصورات در بندگی ترس و نگرانی ندارد؟!
رابطۀ امید و بندگی
حتی انسانی که میزان رجا و امیدواری او زیاد است، نگران بندگی خود است. به میزان امیدواری، بندگی انسان باید بیشتر شود و هر چقدر امیدواری به رحمت حق بیشتر شود، عمل سازندۀ او نیز افزون خواهد شد.
انواع خوف
۱. خوف از خداوند به جهت عذاب: انسان از عذاب خداوند میترسد این خوف انگیزۀ ابتدایی شمرده میشود و در جایگاه متعالی قرار ندارد. در کلام حضرات معصومین به این نوع خوف اشاره شده است.
امیرالمومنین فرمود:
«ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللَّهِ لِیُولِجَهُ بهِ الْجَنَّةَ وَ یُعْطِیَهُ بهِ الْأَمَنَةَ»[5]
«برای طلب رضای خداوند این مال را وقف میکنم تا از این طریق خداوند علی را به بهشت ببرد و به او امنیت بدهد.»
امیر المومنین در دعای کمیل میفرماید: آسمان و زمین ذرهای طاقت مواجهه با غضب و عذاب الهی را ندارند.
«لانَّهُ لا یَکون الّا عَن غَضَبِک و انتِقامِکَ»
پس باید از غضب و عذاب الهی خوف داشت.
۲. خوف به جهت شدت عظمت خداوند؛ یعنی از عظمت خداوند هراسی بر دل داشت.
خداوند در قرآن میفرماید:
«یَخافُونَ رَبَّهُم مِن فَوقِهِم»[6]
«واز پروردگارشان كه حاكم و محیط بر آنهاست مىترسند.»
از اینکه تحت سیطرۀ حق قرار گیرند و عظمت خداوند بر آنان حاکم شود، نگرانند.
امام صادق علیهالسّلام خوف را از شروط عارف به خداوند، میشمارد:
«مَن عَرفَ اللّه خافَ اللّه»[7]
«هر كه خدا را بشناسد، از او بترسد.»
کسی که خداوند را بشناسد، از او خائف و نگران است که معصیتی از او صورت نگیرد؛ البته پیشنیاز این مرحله، معرفت است.
- خوف از اینکه لحظهای غفلت بر فرد حاکم شود.
بهمیزانی که معرفتالله بیشتر باشد، ترس و خوف افزون میشود. زمانیکه حضرت ابراهیم در آتش قرار گرفت، جبرئیل از او سوال کرد کاری داری؟ جواب داد: «با تو هیچ کار ندارم.» جبرئیل گفت: «به خدا بگو» ابراهیم گفت:
«حَسبی مِن سُوالِی عِلمُه بِحالی»[8]
«خداوند، علم به احوال من دارد.»
این ترس از ترسهای متعالی است که مخصوص خواص بندگان است.
هم چنین در مناجات شعبانیه وارد شده است:
«الهی وَ اَلحِقنِی بِنور عِزِّکَ الابهَج فَاکونَ لَکَ عارفاً وَ عَن سِواکَ مُنحَرِفاً وَ مِنکَ خائِفاً مُراقباً»
«خدایا! مرا به آن نوری که شادیآفرین است، ملحق کن، میخواهم عارف به تو شوم و فقط تو را بشناسم و از غیر منصرف شوم و در عین حال دائما نگران این مطلب باشم که آیا ادب حضور را در محضر تو رعایت کردهام؟»
ابن ابییعفورمیگوید:«امام صادق علیهالسّلام را دیدم دستهایش را به طرف آسمان بلند کرده و درحالی که قطرات اشک از محاسنش جاری است میگوید:
«رَبّ لا تَکِلْنِی اِلی نَفْسِی طَرْفَه عَینٍ اَبَداً لا اَقَلَّ مِنْ ذلِکَ وَ لا اَکْثَرَ»
«پروردگارا! مرا به اندازۀ یک چشم به هم زدن و نه کمتر و نه زیادتر از این، به خودم وانگذار.»
سپس به من رو کرد و فرمود: «خداوند یونس علیهالسّلام را به اندازۀ کمتر از یک چشم به هم زدن به خودش واگذاشت و چنان گناه (ترک اولی) و مکافاتی به سراغش آمد!»
عرض کردم: آیا حالش به حالت کفران رسید؟
فرمود: «نه ولی اگر کسی در این گونه حالت باشد و (بیتوبه) بمیرد، هلاک میشود. خداوند به او مهلت داد تا در شکم ماهی تطهیر شود.»[9]
بین معرفت و فقر ارتباط وجود دارد و بهمیزان معرفت، فقر و نیاز انسان افزون میشود.
نتیجۀ معرفت، پناهندگی دائم به خداوند است.
ارتباط میان خوف و امنیّت
امیرالمومنین میفرماید:
«ثَمَرةُ الخَوفِ الاَمن»[10]
«میوۀ ترس، امنیت است.»
بین خوف و امنیت، ارتباط وجود دارد. بهمیزانی که نگرانی بیشتر در انسان هویدا شود، امنیت بیشتری در کمین اوست و بالعکس خیالراحتی، عذاب وسیع بههمراه دارد.
خوف از خداوند این قدرت را به انسان خائف میدهد که نگرانی از اطرافیان خود ندارد. گویا با خوف از خداوند تحت خیمۀ توحیدی قرار میگیرد که از عذاب الهی در امان میماند.
در روایت دیگری، امیرالمومنین علیهالسلام میفرماید:
«مَن خافَ الّله سُبحانَه آمَنَهُ الّله مِن کُلِّ شَیءٍ»[11]
«هركه از خدا ترسد، خداوند او را از هر چیز در امان دارد.»
خوف از خداوند، امنیت و آرامش را در وجود انسان جاری میکند تا جایی که هیچ کس و هیچ چیز باعث آسیب به او نمیشود.
آنچه قابل تامل است آنکه اگر بنده نگران جلب رضایت خداوند باشد، خداوند امنیتی برای او ایجاد میکند که هیچکس نتواند به او آسیب برساند.
اثر خوف
اثر ترس خداوند بدین صورت است که هیبت خاصی به انسان خائف داده میشود که همه از او هراس دارند.
قانون الهی بر این محور میچرخد که هر کس از خداوند بترسد، هیبت الهی او را پوشش میدهد؛ در نتیجه همۀ افراد از او میترسند. هیبت او در انذار عمومی جلوهگر میشود که هیچ کس جرأت گستاخی ندارد.
در حدیث معراج آمده است:
«ما عَرَفَنی عَبدٌ و خَشَعَ لی إلاّ خَشَعَ لَهُ كُلُّ شیءٍ»[12]
«هیچ بنده اى مرا نشناخت و در برابرم خاشع نشد مگر آن كه همه اشیاء در برابر او خشوع كردند.»
پیامهای این فراز:
- زائر انگیزه و ترغیب بهسوی معرفت را دارد؛
- خوف از خداوند شرط ورود در وادی معرفت است؛
- خوف مانع گناه میشود؛
- معرفت خداوند باعث میشود انسان در مقابل «علیمٌ بِذاتِ الصُّدور» قرار گیرد؛ درنتیجه خلوت و جلوت بر او مساوی است؛ بنابراین مراقبه بر اعمال و اقوال خود دارد.
تاریخ جلسه: 1401/11/12 – جلسه ششم
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1]. بحارالانوار، ج ۴۱ ، ص ۱۱
[2]. شعبالایمان، ج 1، ص 205
[3]. اصول کافی، ج 1، ص 4
[4]. التوحید، شیخ صدوق، ص ۱۷۹
[5]. نهج البلاغه، نامه 24
[6]. سوره نحل، آیه 50
[7]. تنبیهالخواطر، ج۲، ص۱۸۵
[8]. بحار الأنوار، ج ۷۱، ص ۱۵۵
[9]. اصول کافی، ج۲، ص۵۸۱
[10]. غررالحکم، حدیث ۴۵۹۱
[11]. غررالحکم، حدیث ۹۰۱۴
[12]. مستدرک الوسائل ج ۱۱، ص ۲۳۳