در فراز 7 دعای جوشن کبیر میخوانیم:
«يَا قَاضِيَ الْمَنَايَا»
قاضی به معنی حکم کننده و حتمی کننده است، منایا جمع منیه به معنی مرگ است.
حاج ملاهادی (ره) میگویند: خدای سبحان حکم کرده به جهت آنکه نفوس به سوی غایتی در حرکت باشند و حکم کرده که به واسطه این حرکت، کمالی بر افراد عارض شود و حکم کرده که این حرکت موجب رشد خاص افراد شود به همین دلیل مرگ را برای انسان جعل کرده و قرار داده است.
اگر مرگ حکم خدای سبحان است. چرا انسان در مقابل این حکم اکراه دارد؟ چرا پذیرش حکم مرگ برای او سخت است؟
قوه واهمه انسان این کار را به راحتی قبول نمیکند اما نفس ناطقه انسانیت انسان از این حکم لذت میبرد، چون نگاه نفس ناطقه به مرگ سیر کمالی است و میداند خدای حکیم حکمتش اقتضا میکند بشر را علی الدوام در جهت کمال پیش ببرد. نفس ناطقه از این حکم لذت میبرد،
مرگ زمانی است که ما دیگر بیتوجه به این بدن هستیم، بدن خاکی را کنار گذاشته و به سراغ بدن مثالی میرویم، خدا این تقدیر را برای انسان رقم زده است که انسان زمان مرگ، نفعی برای جسم خاکی قائل نمیشود، خودش این جسم خاکی را رها میکند تا وجودی کاملتر به او عطا شود.
اشاره میکنند به این که اگر امیرالمؤمنین علیهالسلام قسم میخورند «…وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِي طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْيِ أُمِّهِ…»[1] «…بخدا انس علی علیهالسلام به مرگ از انس کودک به سینه مادرش بیشتر است…» به این دلیل است که ایشان میداند، این سیر وجودی که خدای سبحان برای انسان قرار داده است در جهت کمال او است، چگونه بچه وقتی که رشد میکند دیگر راضی نمیشود در گهواره قرار گیرد و اگر قرار بگیرد خود را از گهواره به بیرون پرت میکند، این بدن گهواره است وقتی ما بزرگ میشویم دیگر به زور از گهواره ما را جدا نمیکنند بلکه خودمان گهواره را به طرفی میاندازیم و از این عالم خارج میشویم، به همین جهت مؤمن به اختیار خودش مرگ را انتخاب میکند یعنی دنیا برای او قفس است و این قالب خاکی برای او تنگ است خدا حکم کرده انسان از یک زمانی به بعد از این بدن خاکی باید رها شود و سیر کمالی را در نشئه دیگر و در قالبی دیگر ادامه دهد.
جان قصد رحیل کرد گفتم که مرو گفتا چه کنم خانه فرو میآید
اگر من نروم خراب میشوم از بین میروم پس بهتر است با انتخاب خودم بروم.
«سُبْحانَکَ»
خدا حکم کرده است بعد از مدتی من از این بدن خاکیام جدا شوم «سبحانک» خدایا تو منزهی از این که حکم تو بر من این نباشد، و ما نیز از حضرت ولی عصر به عنوان «الغوث» خواهش میکنیم که ما را از آتش جهالت نسبت به این اسم رها کنند، اگر جاهل به این اسم نباشیم در مرگ خود و عزیزانمان با خدا درگیر نمیشویم زیرا حکمت او اقتضا کرده که عزیز مؤمن برود.
اسارت جسم، روح، عقل
«يَا مُطْلِقَ الْأُسَارَى»
در فراز 7 از دعای جوشن کبیر خداوند را با این نام صدا میزنیم: «يَا مُطْلِقَ الْأُسَارَى»«ای خدایی که اسرا را آزاد میکنی»
مرحوم حاج ملاهادی سبزواری (ره) میگوید: اسراء چند گروه هستند:
گاهی افراد در زندان ماده اسیر هستند، آزادکننده اینها خدا است و گاهی روح در قفس تن و در قفس ماده اسیر است و گاهی عقل در زندان توهمات اسیر شده، توهمات خیالات باطلی است که بر ما عارض میشود عقل ما اسیر سلطه شیطان شده است که امور ناچیز به نظرش بسیار مهم جلوه میکند و امور خیلی مهم به نظرش ناچیز میآید.
ای خدایی که عقل را از زندان توهمات خلاص و رها میکنی و عقل را تحت شریعت قرار میدهی! دل گاهی اسیر تعلقات باطل میشود، گاهی اوقات دل ما عاشق ماده و مادیات میشود یعنی امور مادی بیارزش برای او مهم میشود، حال ای خدایی که اسراء را رها و آزاد میکنی دل ما را از انواع تعلقات عالم ماده رها کن «إِلَهِي هَبْ لِي كَمَالَ الِانْقِطَاعِ إِلَيْك»[2]
اسارت ماهیت
اسارتی دیگر: اگر وجود گرفتار زندان ماهیت شود اسیر شده است. ماهیت چیستی عالم ماده است. ای خدایی که زندانیها را آزاد میکنی وجود مرا نیز از تعلق به ماده آزاد کن، بعد به همان مقام فنا و بقای بعد از فنا برسان که مادهای در آنجا نیست، چون ماده نیست من باقی میمانم و جاودانه میشوم مادهها تاریخ مصرف دارند. اگر من ماده داشته باشم مدت دارم و زمانی که ماده ندارم ارض عریض و وجود عریضی نصیبم میشود، وقتی میگویند برای آزادی زندانیها دعا کنید کسی گمان نمی کند ممکن است عقل خود او اسیر توهم شده باشد و یا دلش اسیر تعلقات بیارزش دنیا و چشمش اسیر نگاه کردن به عالم دنیا.
اجمالا اسارت یعنی در تنگنا قرار گرفتن و محدود شدن توانمندیهای فرد است، جایگاهی است که از توانمندیهای استفاده بهینه نمیشود، خدایا مرا آزاد کن تا از همه توانمندیهای من بهترین نوع استفاده صورت بگیرد.
«سبحانک» خدایا منزهی که مرا آزاد نکنی اگر من آزاد نمیشوم خود آزادی را انتخاب نکردهام نمیخواهم که آزاد باشم به همین جهت دلم اسیر تعلقات و عقلم اسیر توهمات مختلف است.
تاریخ جلسه: 1397/5/22- جلسه 5-بخش 1
این جلسه ادامه دارد…
«برگرفته از کلام استاد زهره بروجردی»
» ادامه جلسه 5- بخش 2- شناخت اسامی: «یا غنائی عند افتقاری و یا مقلب القلوب»
» ادامه جلسه 5- بخش 3- شناخت اسامی: «یا طبیب القلوب و یا قبیل»
[1] نهج البلاغه، خطبه 5، ص57
[2] مناجات شعبانیه، مفاتیح الجنان