شناخت امام زمان (عج) در فرازهای زیارت جامعه ـ بخش چهارم

مقدمه

 

به لطف حضرت حق، در کلاس «امام‌زمان‌شناسی» قرار بر آن است که از روح و جان خود غبارروبی کنیم تا بتوانیم هر چه بیشتر به درک جلوۀ امام نائل شویم و الطاف دائمی او را در زندگی‌مان مشاهده کنیم.

تصور کنید اگر در زمان ظهور امام زندگی می‌کردیم، کمابیش برای هر یک از ما این امکان فراهم بود که خود را به محضر امام برسانیم، در خدمتش قرار بگیریم، محبت و ارادت خود را ابراز کنیم و حاجاتمان را عرضه بداریم. اما در دوران غیبت نیز همۀ این امور، به شیوه‌ای دیگر و حتی در برخی موارد به شکلی کامل‌تر قابل تحقق است.

برای نمونه، طبق توصیۀ خود حضرت، با زیارت «آل یاسین» و عرض چهل سلام در هر صبح و شام، می‌توانیم با وجود مقدس ایشان ارتباط برقرار کنیم و زبان حالمان این باشد:

هر دمش با من دلِ سوخته لطفی دگر است

این گدا بین، که چه شایستۀ انعام افتاد

بر این باوریم که در دوران غیبت نیز، امام به بهترین شکل، نقش خود را ایفا می‌کند و به طور کامل مأموریت الهی خویش را انجام می‌دهد. او در هر لحظه به ما توجه دارد؛ این ماییم که در غفلت به سر می‌بریم و از محضر امام، غائبیم.

رابطۀ یک‌طرفه، رابطه‌ای دردناک است؛ غفلتی که باعث می‌شود در پیشگاه حضرت، شرمنده و سرافکنده باشیم. ازاین‌رو، باید با زدودن غبار دل، راه ارتباط آگاهانه و عاشقانه با امام زمان را هموار کنیم.

 

شناخت امام عصر در پرتو زیارت جامعه کبیره

 

در ادامۀ مباحث پیشین، فرازهایی از زیارت جامعه کبیره را بررسی می‌کنیم تا در ضمن آشنایی با معرفی امام هادی علیه‌السلام از شخصیت کلی حضرات معصومین علیهم‌السلام، توجه ویژه‌ای به ولیّ‌عصر عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف داشته باشیم و از این رهگذر، به شناختی عمیق‌تر و روشن‌تر از وجود مبارک ایشان دست یابیم.

 

«وَ أَعْلَاماً لِعِبَادِهِ»

«پرچم‌هایی برای بندگانش»

امام؛ کوهی استوار در سرزمین دل‌ها

 

«عَلَم» در زبان عربی به معنای کوه آمده است؛ و کوه، مایۀ ثبات زمین است.

«وَ الْجِبالَ أَوْتاداً»[1]

«و کوه‌ها را میخ‌هایی (محکم‌کننده زمین) قرار دادیم.»

همان‌گونه که خداوند کوه‌ها را مانع لرزش زمین قرار داده است، امام را نیز در سرزمین دل‌های ما مستقر می‌کند تا وجود و حضور او، موجب ثبات قدم ما در مسیر بندگی شود و در طوفان حوادث دچار تزلزل نشویم.

«يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ»[2]

«خداوند کسانی را که ایمان آورده‌اند، با سخن استوار، در زندگی دنیا و در آخرت ثابت‌قدم می‌دارد.»

تمام استقامت‌های دینی ما مرهون وجود امام است. اگر این کوهِ استوار نبود، زلزله‌های سهمگین آخرالزمان، باورها و اعتقادات ما را ویران می‌کرد و درونمان را به لرزه می‌انداخت.

هیچ‌کس از نظر رفعت مقام و جایگاه، همچون امام نیست؛ او قله‌ای رفیع است که دیگران در پرتو عظمت و استواری‌اش راه را می‌یابند و پناه می‌گیرند.

کوه، نشانه‌ای بسیار واضح و آشکار و به‌قدری عظیم است که نمی‌توان آن را پنهان کرد. امام نیز از این جهت «عَلَم» است که ظهور و جلوه دارد.

 

امام؛ نشانه‌ای آشکار برای بندگان خدا

 

واژۀ «عَلَم» به‌معنای پرچم، علامت و نشانه‌ای آشکار و واضح است. خدای سبحان امام را به‌عنوان «عَلَم»(نشانه) برای بندگانش قرار داده است. عَلَم، نماد و نشانه‌ای است که ظهور و جلوه دارد؛ در مکانی نصب می‌شود که همگان بتوانند آن را ببینند و به‌سوی آن توجه کنند. خداوند در قرآن می‌فرماید:

«وَ مِنْ آياتِهِ الْجَوارِ فِي الْبَحْرِ كَالْأَعْلام‏»[3]

«کشتی‌هایی که در دریا روان‌اند، همچون نشانه‌های بزرگ و آشکاری هستند که همه، به‌راحتی آن‌ها را می‌بینند.»

 

امام و دعوت به مسیر بندگی

 

«عَلَم» همه بینندگان را به خود جلب می‌کند، اما هدفش نشان دادن چیزی فراتر از خود است. همان‌گونه که پرچم در مکانی نصب می‌شود تا از برگزاری محفلی خبر دهد و مردم را به شرکت در آن فراخوانَد، امام نیز «عَلَم» الهی است؛ با جلوه‌گری کامل، همۀ بندگان را به مسیر بندگی دعوت می‌کند، راه را روشن می‌سازد و کلیات و جزئیات عبودیت را برایشان تبیین می‌کند تا در طریق رسیدن به خدا سرگردان نشوند.

خداوند می‌فرماید:

«وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ‏ يَهْتَدُونَ‏»[4]

«و (خدا) نشانه‌هایی قرار داد و مردم به وسیلۀ ستاره‌ها، راه می‌یابند.»

جلوه‌گری امام برای همگان نیست؛ بلکه ویژۀ بندگان خداست. امام حقیقت را در اختیار کسانی قرار می‌دهد که اراده کرده‌اند در مسیر بندگی گام بردارند و زندگی خود را بر پایۀ امر و نهی الهی تنظیم کنند.

امام برای این بندگان، طریق عبودیت را نشان می‌دهد، آنان را از لغزش و انحراف بازمی‌دارد و در مسیر بندگی دستگیرشان می‌شود.

اگر در سیر الی‌الله، به امام توجه نداشته باشیم، بی‌تردید ره به خطا خواهیم برد. همان‌گونه که نبودِ علائم راه در جاده، انسان را به بیراهه می‌کشاند، غفلت از امام نیز موجب گمراهی در مسیر بندگی می‌شود. در چنین حالتی، فقط تصور می‌کنیم که در حال بندگی هستیم؛ اما در واقع زندگی‌مان بر مدار بندگی الهی نمی‌چرخد؛ می‌پنداریم در حال سیر و حرکت به سوی خدا هستیم، در حالی که حرکت واقعی‌ در کار نیست. امام، نشانه‌ای الهی است که بدون توجه به او، راه عبودیت به مقصد نخواهد رسید.

 

امام؛ علامت‌گذار راه بندگی

 

امام، علامت‌گذار راه بندگی است. اگر از زمرۀ «عِباد» شویم و خالصانه در مسیر بندگی گام برداریم، امام بر ما مُهر می‌زند؛ در حقیقت، خودِ امام مُهر و نشان ما می‌شود. وقتی عبدِ خدا شویم، علامت امام بر وجودمان نقش می‌بندد؛ آن‌گاه صاحب پیدا می‌کنیم، دیگر گم نمی‌شویم و شیطان جرأت نزدیک شدن ندارد. امامِ زمانی بودن یعنی داشتن نشان حضرت بر جان و زندگی؛ نشانی که ما را از گمراهی و بی‌صاحبی نجات می‌دهد.

از نگاهی دیگر، هر چیزی که علامت دارد، همواره همراه آن نشان است؛ نه موقتی است و نه ناپایدار. اگر در مسیر بندگی ثابت‌قدم بمانیم، امام همیشه با ما خواهد بود و این همراهی، جدایی‌ناپذیر است؛ چون مهر ولایت، مُهری است که بر دل عبد می‌نشیند و تا ابد باقی می‌ماند.

 

«مَنَاراً فِي‏ بِلَادِهِ»

«و مراکز نوری در سرزمین‌هایش.»

 

امام؛ مناری فروزان در سرزمین وجود

 

«مَنار» از ریشه «نور» گرفته شده و به مکانی بلند گفته می‌شود که محل افروختن نور است؛ همانند فانوس‌های دریایی که راه را به کشتی‌ها نشان می‌دهند. منار چنان آشکار و نمایان است که نیازی نیست کسی از دیگری نشانی‌اش را بپرسد؛ خودِ منار، نشانیِ خود را به همه می‌دهد. منار دو ویژگی مهم دارد:

  1. خود را به وضوح به دیگران نشان می‌دهد؛
  2. با نورافشانی‌اش، موجب دیده شدن دیگر چیزها می‌شود.

خدای سبحان، وجود امام را برای سرزمین وجود ما، جایگاه نورافشانی قرار داده است؛ آن هم در «فِي بِلَادِهِ»، یعنی در هر سرزمینی، آباد یا غیرآباد، حاصلخیز یا خشک. امام نمی‌گذارد سرزمین وجود ما در تاریکی و ظلمت باقی بماند. امام با نور علم، ما را از جهل می‌رهاند؛ با نور هدایت، از گمراهی نجات می‌دهد؛ و با نور مراقبه، دل‌هایمان را از غفلت بیدار می‌سازد.

«وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِي خَبُثَ لا يَخْرُجُ إِلَّا نَكِداً»[5]

«زمین پاکیزه گیاهش به فرمان پروردگار می‌روید و زمینی که ناپاک باشد، چیزی جز گیاه ناچیز و بی‌ارزش از آن نمی‌روید.»

امام منار است و دائم نورافشانی می‌کند؛ چه ما به سراغ او برویم یا نرویم، چه طالب نور باشیم یا نباشیم. اگر امام نباشد، در تاریکی می‌مانیم و در تاریکی از دنیا می‌رویم.

امام همچون پدری مهربان است که پیوسته به فرزندش خیر می‌رساند، حتی اگر فرزند از نیاز خود آگاه نباشد و تنها گاه‌به‌گاه ارتباط برقرار کند. او می‌خواهد ما همواره از نورش بهره ببریم، در روشنایی سیر کنیم و آداب بندگی را از او بیاموزیم.

پس اگر ما مأموم امام هستیم، این انتساب باید در همه ابعاد زندگی‌مان نمود پیدا کند. نمی‌شود نام «شیعه» بر ما باشد؛ اما در عمل گرفتار غفلت، بیهودگی و سرگردانی شویم و از امام خود دور بیفتیم. امام منار است؛ باید چشم و دل را به نور او گشود تا مسیر بندگی را به‌درستی پیمود.

 

امام؛ آینۀ حقیقت درون

 

نقش امام در زندگی ما نور دادن است. بیاییم صادقانه خود را محک بزنیم؛ آیا واقعاً طالب حضور امام در سرزمین وجودمان هستیم؟ وقتی نور امام بر سرزمین دل ما می‌تابد، هم زیبایی‌ها را می‌بینیم و هم زشتی‌ها را؛ هم به محاسن و استعدادهای شکوفا واقف می‌شویم و هم به عیوب و استعدادهای دفن‌شده. این نور، آینه‌ای شفاف در اختیارمان می‌گذارد تا خودِ واقعی را ببینیم. پرسش اساسی این است: آیا در این شناخت، پذیرای هر دو سویه هستیم؟

باید مراقب باشیم که هر چه حُسن و زیبایی در وجودمان دیدیم، به نام خود سند نزنیم. اگر امام با نور خود، خوبی‌های ما را آشکار کرد، باید با قلبی سرشار از معرفت بگوییم:

«مولا جان، همۀ خیرات زندگی ما از جانب توست؛ تو ما را راهنمایی کردی، تو دستمان را گرفتی، تو ما را از غفلت و معصیت حفظ کردی. اگر یک لحظه از ما روی می‌گرداندی و ما را به خودمان وا می‌گذاشتی، حتی در تشخیص خیر و شر نیز راه را گم می‌کردیم!»

این همه آوازه‌ها از شه بود

گرچه از حلقوم عبدالله بود

همۀ جلوه‌های خیر و معرفت در ما، نشانۀ تابش نور امام است. اگر او نتابد، ما چیزی برای دیدن نداریم؛ نه جمالی آشکار می‌شود و نه عیبی شناخته. امام، منار وجود ماست؛ اوست که سرزمین جان را روشن می‌کند.

 

امام؛ نشانۀ راه و تجهیزکننده

 

ما گرفتار عالم ماده شده‌ایم و از یاد امام و ارتباط با او غافل مانده‌ایم؛ وگرنه حضرت، منار است؛ همواره خودنمایی می‌کند و به همین دلیل، ردّ پای او در تمام خوبی‌های زندگی‌مان دیده می‌شود.

برای ملموس‌تر شدن این حقیقت، مثالی بزنیم: وقتی به خانۀ یک تازه‌عروس می‌روید و از او می‌پرسید این وسایل از کجاست؟ معمولاً پاسخ می‌دهد: «جهیزیه‌ام است، مادرم برایم خریده.» مادر با عشق، برای سال‌ها وسایل مورد نیاز دخترش را تدارک می‌بیند تا زندگی‌اش سامان گیرد. امام نیز چنین است؛

«فَلَمَّا جَهَّزَهُمْ‏ بِجَهازِهِم‏…»[6]

گویی امام با پرداخت دائمی و مستمر خود، به ما جهیزیه می‌دهد و در تمام ابعاد زندگی، ما را تأمین می‌کند. او همواره در زندگی ما نقش‌آفرین است و راه و رسم بندگی را به ما می‌آموزد. در زیارت جامعه کبیره می‌خوانیم:

«إِنْ‏ ذُكِرَ الْخَيْرُ كُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْوَاهُ وَ مُنْتَهَاهُ»

«هرگاه از خیر یاد شود، شما آغاز و ریشه و شاخه و معدن و مأوا و منتهای آنید.»

هر خیری که در زندگی ما دیده می‌شود، چه خیر فکری، چه گفتاری، چه عملی، چه عبادی و اخلاقی، به نحوی ردّ پای امام را در خود دارد. مبادا این نشانه‌ها را نبینیم و از نقش زنده و پنهان امام در زندگی‌مان غفلت کنیم.

باور داشته باشیم که هرگاه در مسیر درستی گام برداشتیم، این راه را با پرچم و نشانۀ امام یافته‌ایم و هر نوری از معرفت و حکمت که در وجودمان تابیده، از منار نورانی امام و به برکت رفعت و فروغ او بوده است. امام، هم نشانه راه است، هم منبع نور، هم تأمین‌کننده نیازهای روحی و معنوی؛ و این ما هستیم که باید چشم دل بگشاییم و حضور پنهان؛ اما پیوسته‌اش را در تار و پود زندگی‌مان ببینیم.

 

«وَ أَدِلَّاءَ عَلَى صِرَاطِهِ»

«و راهنمایانی بر راهش»

 

امام؛ راهنما و صراط مستقیم بندگی

 

امام، دلیل راه و راهنمای مسیر بندگی است. در فرازی دیگر از زیارت جامعه کبیره نیز می‌خوانیم:

«أَنْتُمُ‏ الصِّرَاطُ الْأَقْوَم‏»

«شما (معصومین علیهم‌السلام) خود، صراط استوار هستید.»

امام نه تنها نشانۀ راه است، بلکه خودِ راه است؛ ما را به سوی خودش فرا می‌خواند تا از طریق او به حضرت حق برسیم.

طی این مرحله بی همرهی خضر مکن

ظلمات است، بترس از خطر گمراهی

همان‌گونه که خضر راهنمای موسى علیه‌السلام بود، امام نیز راهنمای مسیر الهی ماست. سیر در طریق بندگی، بدون همرهی امام، ورود به ظلمت است و سرانجامی جز گمراهی ندارد.

لازمۀ با امام بودن، «سیر داشتن» است؛ یعنی در مسیر عبودیت، همواره در حال حرکت به سوی خدای سبحان بودن. همراهی با امام، لحظه‌ای یا احساسی نیست؛ بلکه پیوستگی بندگی و استمرار حرکت در صراط مستقیم است.

 

امام؛ دلیل و رفیق راه در صراط الهی

 

اگر از امام بپرسیم: «دلیل راه را کجا پیدا کنیم؟» پاسخ می‌دهد: «خودم دلیل راه هستم؛ خودم شما را می‌برم.» وقتی سخن از راه است، یعنی توقف ممنوع و انحراف از مسیر نیز ممنوع.  راه، جای ایستادن و حرکت گاه و بیگاه نیست؛ راهِ بندگی، فقط با پشت سر امام حرکت کردن طی می‌شود. اگر می‌خواهیم از دلیل راه خود جدا نیفتیم، باید پشت سر امام گام برداریم؛ یعنی سخن، سخن او باشد و نظر، مطابق با نظر او؛ نه در برابر او رأیی داشته باشیم و نه پیشی بگیریم.

امام، هم «دلیل» راه است و هم «رفیق» راه. اگر در مسیر بندگی، پشت سر امام حرکت کنیم، او با ما رفق و مدارا دارد، ما را به نرمی و آرامش سیر می‌دهد و نمی‌گذارد در مسیر خسته شویم یا از پا بیفتیم. تمام هدایت و حرکت حقیقی، از ناحیۀ امام است؛ ما فقط باید گوش جان بسپاریم و با تبعیت، در مسیر او گام برداریم.

 

سخن دل با حضرت ولیّ عصر عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف

 

مولا جان، امروز شما را با سه عنوان شناختیم:«مَنَاراً فِي‏ بِلَادِهِ»؛ «أَعْلَاماً لِعِبَادِهِ»؛ «أَدِلَّاءَ عَلَى صِرَاطِهِ». شما، هم خودنمایی می‌کنید، هم نور می‌دهید، و هم راهنمای مسیر بندگی هستید؛ اما حقیقتی دردناک در این میان نهفته است: اگر کسی «عبد» نباشد، جایگاه شما را درک نمی‌کند؛ از پرتو وجودتان بهره‌ای نمی‌برد و علامت شما بر وجودش نقش نمی‌بندد.

کسی که در مسیر بندگی قدم نگذاشته باشد، با شما علامت‌دار نمی‌شود و پرچم ولایت شما در سرزمین وجودش برافراشته نمی‌ماند. شما در زیارت آل یاسین چنین خود را معرفی کرده‌اید: «عَلَمٌ مَنْصُوب»؛«پرچمی برافراشته.»؛ اما برای کسی که عبد نیست، این پرچم دیده نمی‌شود؛ او نه حضور شما را درمی‌یابد و نه از نور و هدایتتان بهره می‌برد.

مولا جان، ما می‌خواهیم از اهل «عباد» باشیم، تا نشانۀ شما در جانمان حک شود، نور شما در سرزمین وجودمان بتابد و در مسیر بندگی، به برکت راهنمایی شما، گام به گام به حضرت حق نزدیک شویم. به محضر مقدس شما، عرضه می‌داریم:

می‌خواهیم در زندگی‌مان، شما را با سه عنوان نورانی‌ات بیابیم: «پرچم راه و نشانه بندگی»؛ «چراغ و منار هدایت»؛ راهنما و دلیل صراط الهی. در این شلوغ‌بازار دنیا، ما را به خود وانگذار؛ خودت راهنمایمان باش تا در غوغای دنیا گم نشویم. نمی‌خواهیم تنها در گرفتاری‌ها سراغت بیاییم؛ دلمان می‌خواهد در همه حال، در خوشی و ناخوشی، به یاد تو و با تو باشیم.

از شما حلالیت می‌طلبیم، بارها راهنمایی‌مان کردی؛ اما گریختیم! بارها نور وجودت را بر ما تاباندی؛ اما ماندن در تاریکی را ترجیح دادیم! بارها پرچمت را برافراشتی، اما آن را از دست دادیم! بارها خودت را به ما نشان دادی؛ اما ما تو را نادیده گرفتیم! از شما تمنا داریم ما را ثابت‌قدم بدارید؛ در عرصۀ معرفت، در عرصۀ عرض ارادت، در عرصۀ پذیرش ولایت و در عرصۀ محبت.

یا صاحب‌الزمان، ما را از غفلت و تردید بِرَهان، دل‌هایمان را به نور حضور خود منوّر کن و پرچم ولایتت را در جانمان برای همیشه برافراشته بدار.

 

تاریخ جلسه:1400/9/5 ـ جلسه4

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 


[1]. سوره نبأ، آیه 7.

[2] . سوره ابراهیم، آیه27.

[3]. سوره شوری، آیه 32.

[4]. سوره نحل، آیه 16.

[5]. سوره اعراف، آیه 58.

[6]. سوره یوسف، آیه 70.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *