مقدمه
در کلاس «امامزمانشناسی»، قرار ما بر این است که توجه خویش را معطوف کنیم به امری واجب که شاید بتوان آن را روحِ سایر واجبات زندگی دانست؛ یعنی توجه به «معرفت امام». زیرا اگر انسان از موهبت این معرفت برخوردار شود، تمام واجبات او از نورانیتی ویژه و حیاتبخش بهرهمند میشود.
بارها عرض کردهام که معرفت امام چنان جایگاهی دارد که اگر از آن غفلت کنیم، در مسیر دین گمراه خواهیم شد. به همین سبب است که در دعای شریف زمان غیبت از خدای سبحان چنین درخواست میکنیم:
«اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ، فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي»[1]
«خدایا حجّتت را به من بشناسان، زیرا اگر حجّتت را به من نشناسانی، از دین خود گمراه میشوم.»
از غیبت تا حضور
در دعاها از خدای سبحان میخواهیم که مصیبت و گرفتاری ما را در دینمان قرار ندهد:
«اللَّهُمَّ لَا تَجْعَلْ مُصِيبَتَنَا فِي دِينِنَا»[2]
به گفتۀ بزرگان، بزرگترین مصیبت دینی، مصیبتِ نشناختن امام است. دین ما آنگاه مصیبتزده میشود که بیامام باشد؛ و چنین دینی، دینی دردمند است که نمیتواند در زندگی ما کارایی حقیقی خود را نشان دهد. ما امروز درگیر مصیبت غیبت هستیم؛ اما از آنجا که بنا داریم در نگاه به همه امور، مثبتاندیش و زیبانگر باشیم، معتقدیم هرچند غیبت بهظاهر مصیبت است؛ ولی بر این زخم، مرهمی نهاده شده است؛ و آن، ارزشمند شدن انسانها و اعمالشان در دوران غیبت است.
براساس روایاتی که بارها در همین کلاس یادآوری شده، ارزش اعمال شیعیان در آخرالزمان، با برترین اعمال زمان ظهور برابری میکند. این حقیقت، تسلای خاطری است برای منتظران و دلسوختگانی که در عصر غیبت زندگی میکنند.
با این همه، نکتۀ اساسی آن است که در دوران غیبت، از حضور امام خویش غایب نباشیم. باید همت کنیم تا در همین زمان نیز از غیبت به حضور برسیم. از همین رو، خودِ وجود مقدس حضرت ولیعصر عجلاللهتعالیفرجه در زیارت آلیاسین به ما تعلیم داده است که هر روز چهل سلام خطاب به ایشان بگوییم؛ سلامهایی که با کاف خطاب همراه است و نشانۀ حضور و ارتباط قلبی است.
گرچه در این دوران، ظهور عمومی برای امام محقق نشده است؛ اما به تصریح خود حضرت، دستیابی فردی و ارتباط شخصی با امام برای هر مؤمنی امکانپذیر است؛ به شرط آنکه دل، در مسیر معرفت و محبت، از غیبت به حضور برسد.
سیر در سرچشمۀ معرفت امام
در این کلاس، برای شناخت امام، در محضر امام هادی علیهالسلام مینشینیم و از طریق زیارت جامعۀ کبیره، از میان کلام نورانی آن حضرت، به درک و شناختی عمیقتر از مقام والای امام دست مییابیم. اگر طالب شناختی جامع و کامل هستیم، باید به سرچشمۀ زلال معارف اهلبیت علیهمالسلام رجوع کنیم؛ چراکه تنها از این آبشخور ناب میتوان سیراب شد و حقیقت امامت را چنانکه هست، درک کرد.
شناخت ما نسبت به امام، امری نیست که صرفاً در این دنیا پدید آمده باشد؛ بلکه ریشۀ این معرفت در عالَمی پیش از این عالم است. این معرفت، پیوندی دیرینه و قدیمی دارد؛ عهدی ازلی میان روح ما و امامِ زمانمان، که اکنون در مسیر معرفت، آن پیمان نخستین را به یاد میآوریم و تازه میکنیم.
ناف ما بر مِهر او ببریدهاند
عشق او در جان ماکاریدهاند
یادآوری عهدِ ازلی
خدای سبحان در عالم ذرّ، همانگاه که از بندگان خود بر ربوبیت خویش پیمان گرفت، ولایت اولیای خود را نیز بر آنان عرضه کرد. از همین رو، سابقۀ امامشناسی من و شما به عهد الست بازمیگردد.
مسیر معرفتی که اکنون در زندگی برای شناخت امام میپیماییم، در حقیقت فرآیندِ یادآوری است، نه آموختنِ امری تازه. آنچه امروز از میان آیات قرآن و روایات اهلبیت میآموزیم، در واقع پردهبرداری از همان معرفت پیشین است؛ غبارروبی از حقیقتی که در ژرفای وجود ما نهفته بوده است.
از همین روست که هرچه در شناخت امام پیشتر میرویم، درمییابیم که در حقیقت از پیش با او آشنا بودهایم؛ با او مأنوس و همنفس بودهایم، اما در گذر زمان و به دلایل گوناگون، میان ما و آن حضورِ آشنا، فاصلهای پدید آمده است. اکنون این مسیر معرفت، تلاشی است برای زدودن آن فاصله و بازگشت به پیوند نخستینِ عشق و ولایت.
«السَّلَامُ عَلَى مَصَابِيحِ الدُّجَى»
امام؛ چراغِ روشن در تاریکیهای زندگی
واژۀ «مَصَابِيح» جمعِ «مِصباح» است، به معنای چراغ؛ و «الدُّجَى» به معنای تاریکیِ فراگیر و ظلمتی است که سراسر فضا را پوشانده است؛ بنابراین، امام در زندگی ما همان چراغِ روشن در تاریکیِ گسترده است؛ نوری که مسیر را نشان میدهد و دل را از بیم و گمگشتگی میرهاند.
اما اگر میخواهیم از این نور بهرهمند شویم و روشنگری امام را در زندگی خود احساس کنیم، نخست باید به درون خود بنگریم و بپرسیم: تاریکیهای گستردۀ زندگی ما چیست؟ کدام لایههای پنهانِ غفلت، گناه، یا بیمعنایی، بر جان ما سایه افکنده و ما را از آرامش و بصیرت دور کرده است؟
بهمحض آنکه واژۀ «ظلمت» را میشنویم، ذهن بهسوی وحشت و ترس میرود؛ زیرا تاریکی همواره مایۀ هراس است. از همین رو، در دعای شریف کمیل به درگاه خداوند عرض میکنیم:
«يَا نُورَ الْمُسْتَوْحِشِينَ فِي الظُّلَم»[3]
«ای نوری که مونسِ دلهای وحشتزده در تاریکیها هستی!»
اگر نور امام بر ظلمتهای درون و بیرون ما بتابد، ترسها و اضطرابها از زندگیمان رخت برمیبندد و آرامش، جای آن را میگیرد. در گام بعد، میخواهیم با لایهبهلایۀ تاریکیهای زندگی آشنا شویم تا بدانیم در کدام بخشها، بیش از هر چیز، نیازمند تابش نور امام هستیم.
امام؛ روشنگرِ تاریکی جهل
یکی از تاریکیهای بزرگ زندگی انسان، تاریکیِ جهل است؛ جهالت از خانوادۀ ظلمت است. بسیاری از ترسها، نگرانیها و افسردگیهای ما، ریشه در ندانستن دارد؛ ندانستنِ حقیقت خود، ندانستنِ معنا و هدف زندگی، و ندانستنِ جایگاه خالق در هستی.
امام، همان مصباح هدایت است که اگر ولایتش را بپذیریم، ظلمات جهل را از زندگی ما میزداید و نمیگذارد در نادانی بمانیم؛ اما پرسش اینجاست: نادان به چه؟ نادان به که؟ امام نمیگذارد ما جاهل به خود بمانیم؛ او خودِ حقیقیمان را به ما معرفی میکند؛ ما را با ارزشها، استعدادها، توانمندیها، مسئولیتها و ظرفیتهای الهیمان آشنا میسازد. او نمیگذارد جاهل به عالَم بمانیم؛ جهان را با حقیقت، نظم و هدفش به ما میشناساند. و نیز اجازه نمیدهد جاهل به حق بمانیم؛ امام، خدای سبحان را به ما معرفی میکند و مسیر بندگی را برایمان روشن میسازد.
امام ما را از لشکر جهل جدا میکند؛ از هر جهالتی که مایۀ ترس و اضطراب است. زیرا هرگاه خود را نشناسیم، دچار وحشت میشویم؛ هرگاه عالم را نفهمیم، نگران میشویم؛ و هرگاه خدا را نشناسیم، دلمان از اضطراب و بیقراری لبریز میشود.
اما آنگاه که امام به زندگیمان راه مییابد، نور او ظلمت جهل را میشکافد. میتوانیم با توجه به این نقش روشنگر امام، خود را محک بزنیم:به میزانی که در جهل و ناآگاهی به سر میبریم، از امام خویش دور ماندهایم و از نور حضورش در زندگیمان بیبهرهایم.
وجود مقدس ولیّعصر عجلاللهتعالیفرجه، مصباحی است که تاریکیِ جهل را میزداید. هرچه بیشتر در پرتو او گام برداریم، روشنیِ معرفت، جای تاریکیِ جهل را در جانمان میگیرد.
امام؛ رهاییبخش از تاریکی کفر
کفر از جنس تاریکی است. در معارف دینی، کفر دو معنا دارد: یکی انکار حقیقت، و دیگری کفران نعمت؛ یعنی ندیدن یا نادیده گرفتن نعمت و منعم.
در میان اهل ایمان، کفر به معنای نخست؛ یعنی انکار حقیقت وجود ندارد؛ اما کفر به معنای دوم، یعنی غفلت از نعمتها و منعم که گاه در زندگی متدینان دیده میشود. انسان مؤمن نیز ممکن است در میان وفور نعمتها، دچار غفلت، مقایسه، یا ناسپاسی پنهان شود.
اما هنگامی که پرتو نور امام بر جان ما بتابد، نگاهمان دگرگون میشود، دیگر گوشهگوشۀ زندگی را لبریز از نعمت میبینیم؛ نعمتهایی که شاید سالها در برابر چشمان ما بود؛ اما دیده نمیشد. امام، ما را بیدار میکند تا موهبتهای الهی را در همهچیز مشاهده کنیم.
در فراز نورانی «أولیاء النِّعَم» در زیارت جامعۀ کبیره، امامان را به عنوان دوستان و واسطههای نعمت میخوانیم؛ یعنی آنانی که به برکت وجودشان، رحمت و روزی الهی به بندگان میرسد. با تابش نور امام، نهتنها خود نعمتها را میبینیم؛ بلکه در پس پردۀ هر نعمتی، منعم را نیز مشاهده میکنیم؛ خدای مهربانی که بیوقفه فیض میبخشد، عطا میکند، و هر لحظه از الطافش دری تازه میگشاید.
آری، با نور «مَصَابِيحِ الدُّجَى»، چشم دل ما باز میشود؛ نعمتها را میبینیم، منعم را درمییابیم، و از ظلمتِ کفران و ناشکری آزاد میشویم. در پرتو این نور، ایمان ما نه فقط از جنس اعتقاد، بلکه از جنس شکر و حضور میشود.
امام؛ زدایندۀ تاریکی شک
شک، از جنس ظلمت است. گاهی در دل انسان، تاریکیِ تردید رخنه میکند؛ تردید در باورها، در اعتماد به خدا، در اطمینان به وعدۀ الهی، یا در نقش امام در زندگی. شاید گاهی از خود میپرسیم: آیا خدا به من توجه دارد؟! آیا میتواند همه امور زندگیام را سامان دهد تا با آرامش، کارهایم را به او بسپارم؟! آیا خدا برایم بس است و دیگر نیازی نیست چشم امیدم به دیگران باشد؟! آیا در ناملایمات روزگار، کافی است که به امام، واسطۀ فیض الهی، پناه برم و دل به او بسپارم؟!
این پرسشها، پژواکهای شک در تاریکیِ جاناند؛ و تا نور ایمان بر آن نتابد، آرامش دل بازنمیگردد. اما آنگاه که نور «مَصَابِيحِ الدُّجَى»؛ نور امام بر جان ما میتابد، غبار شک فرو مینشیند و دل، یکّه و مطمئن میشود. در پرتو این نور، دل ما میگوید:
«حَسْبِيَ اللهُ، لا إِلهَ إِلَّا هُوَ، عَلَيهِ تَوَكَّلْتُ، وَهُوَ رَبُّ العَرْشِ العَظِيم»[4]
«خدا مرا بس است؛ جز او معبودی نیست؛ بر او توکل کردهام، و اوست پروردگار عرش عظیم.»
آری، با نور امام، یقین جای شک را میگیرد؛ دست دل از تردید رها میشود و انسان درمییابد که در این جهان، تنها یک تکیهگاه حقیقی وجود دارد: خداوندی که به دست امامش، بندگان را هدایت، یاری و روزی میدهد.
گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس
امام؛ مبدأ یقین و آرامش
آنگاه که نور توحید در قلب انسان بتابد، دل، سراسر اطمینان میشود و زبان به اقرار میگشاید:
«حَسْبِيَ الرَّبُ مِنَ الْمَرْبُوبِين، حَسْبِيَ الْخَالِقُ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ، حَسْبِيَ الرَّازِقُ مِنَ الْمَرْزُوقِينَ…»[5]
در پرتو این نور، دیگر تکیهگاهی جز خدا نمیماند و دل به «ربّ»ی سپرده میشود که هم خالق است، هم رازق، هم مدبّر.
امام، زدایندۀ شک در قیامت
اما تردید دیگری که بسیاری از انسانها را در تاریکی میبرد، شک در قیامت است. بسیاری از گناهان پنهان و آشکار ما، از همین ریشه میروید؛ زیرا تا وقتی ایمان ما به قیامت، یقینی نباشد، عملمان رنگ اخلاص نمیگیرد.خواطر سوء، غفلتها و سستیها همه از آنجاست که در دل، هنوز روز بازگشت را جدی نگرفتهایم.
امیرالمؤمنین علیهالسلام در وصف پرهیزکاران میفرماید:
«هُم وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ، وَ هُم وَ النَّارُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُعَذَّبُونَ»[6]
«متقین چنان به قیامت یقین دارند که گویا هماکنون بهشت و دوزخ را پیش روی خویش میبینند؛ گویی در همین دنیا متنعم و معذباند.»
این یقینِ زلال از کجا میآید؟ از حاکمیت ولایت امام در جان مؤمن؛ زیرا امام، آینۀ قیامت است؛ نوری است که حقیقت معاد را در دل انسان مجسم میکند و او را از شک و غفلت به یقین و حضور میرساند.
در پرتو ولایت امام، انسان نه تنها به وجود قیامت ایمان میآورد، بلکه آثار آن را در زندگی خود احساس میکند؛ هر عمل، هر نیت، و هر نگاه را در پرتو آن روز بزرگ میسنجد، و این یعنی زندگی در روشنایی یقین.
امام؛ افاضهگرِ هستی و کمال
عدم یعنی نیستی، و نیستی، ظلمانی است. در برابر آن، هستی، سراسر نور و روشنایی است. وقتی امام در زندگی ما نور میافکند، آنگاه «هستیم»؛ یعنی وجود ما معنا و حقیقت مییابد. آن لحظه، وجودی داریم که کمالی است؛ وجودی که در مسیر حقیقت جریان دارد.
اما زمانی که تابش نور امام را احساس نمیکنیم، در حقیقت نیستیم. در ظاهر، شاید حرکت و فعالیتی داریم؛ اما در باطن، حرکتی به سوی کمال در کار نیست؛ نه رشدی، نه بالندگیای، نه معنا و هدفی.
برای سیر و رشد و رویش، باید هستی داشته باشیم. این هستیِ حقیقی، از شعاع نور امام افاضه میشود؛ همان نوری که جان انسان را به بار مینشاند و او را از پوچی به پویایی میرساند. قرآن کریم، در توصیف چنین انسان زنده و رو به رشد میفرماید:
«أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ، تُؤْتِي أُكُلَها كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّها»[7]
«ریشهاش استوار است و شاخهاش در آسمان؛ و در هر زمان، به اذن پروردگار، ثمر میدهد.»
انسانی که در پرتو ولایت امام زندگی میکند، هر لحظه هستی تازهای مییابد؛ او در سکون نمیماند، بلکه پیوسته در حال تغییر، تحول و تکامل است. چنین انسانی، هر روز از دیروز نورانیتر است و هر لحظه، افاضۀ تازهای از وجود الهی در جانش جریان دارد.
مصباح امام و حیات جاودانه انسان
در دعای پس از زیارت آلیاسین، از امام زمان عجلاللهتعالیفرجه با عنوان «وَ مُجَلِّي الظُلْمَةِ وَ مُنِيرِ الْحَقِ» یاد میشود. امام، ظلمتها را میزداید و حق را آشکار میکند.
اگر از سطح الفاظ عبور کنیم و به حقیقت این تعابیر بنگریم، درمییابیم که امام، چراغ هدایت است؛ نوری که هرگاه در زندگی انسان بتابد، او را از حضیض تاریکیها به اوج روشنایی میرساند. انسان در پرتو این نور، از «بودن موقت» به «هستی دائم» میرسد. عالِم بقا دارد:
«العُلَماءُ باقونَ ما بَقِيَ الدَّهر»[8]
شهید نیز بقا دارد:
«وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ»[9]
«هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شدهاند مرده مپندار بلكه زندهاند كه نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند.»
عالِم و شهید، هر دو در پرتو نور امام زندهاند؛ چرا که نور ولایت، آنان را از همۀ ظلمتها، از جمله ظلمت عدم، بیرون آورده است. ما برای فنا آفریده نشدهایم؛ آمدهایم که بمانیم. آفرینش ما بر مدار جاودانگی است. مرگ، پایان نیست، بلکه گذر از جهانی به جهانی دیگر است؛ تنها جایمان عوض میشود، نه حیاتمان. در حقیقت، مرگ آغازی است بر حیات حقیقی:
«إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوان»[10]
«زندگى حقيقى، همان سراى آخرت است.»
پس آنگاه که نور امام در جان ما تجلی یابد، زندگی ما از سایه به خورشید میرسد؛ از مرگ به بقا، و از تاریکی به روشنایی.
امام؛ زدایندۀ ظلمات و روشنیبخش حقیقت
یکی از لایههای عمیق تاریکی در وجود ما، ظلمات گناه و رذایل اخلاقی است. هر معصیتی، هر خُلق ناپسند، بر جان انسان سایه میافکند و نوری از او میگیرد. حسد، کینه، حرص، بخل و دیگر رذایل، همگی منشأ کدورت و ظلمت درونیاند؛ تاریکیهایی که مسیر شناخت و رشد را بر انسان میبندند. در چنین فضایی، نقش امام آشکار میشود.
امام، زدایندۀ تاریکی و روشنکنندۀ حقیقت است. او از یکسو نمیگذارد در ظلمتها بمانیم و از سوی دیگر، نوری میتاباند تا حق و حقیقت را ببینیم و به سوی آن حرکت کنیم. تأثیر حضور امام در زندگی، تنها شناخت نیست، بلکه تحول عمیق و همهجانبه است؛ دگرگونیای در نگاه، اندیشه و رفتار انسان.
لحظهای در ذهن خود مجسم کنید: زندگیای که در آن کفر نباشد، جهل نباشد، شک نباشد، نیستی نباشد، گناه و رذایل اخلاقی نباشد… چنین زندگیای، چقدر زلال و زیبا خواهد بود! در پرتو نور امام، همین دنیای ما، بیآنکه جایی عوض شود، به بهشتی زمینی تبدیل میشود؛ جهانی روشن از حضور حق، آرامش، و صفای دل.
من که امروزم بهشت وصل حاصل می شود
وعدۀ فردای زاهد را چرا باور کنم
تاریکی، چشمبهراهِ نور
تاریکی، دشمنِ نور نیست؛ محتاجِ آن است. از نور نمیگریزد، بلکه در انتظارش میماند تا بتابد و یکباره، همۀ ظلمات را برچیند. تاریکی نمیخواهد تاریک بماند، نمیخواهد به تعبیر قرآن، «ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ» شود؛ بلکه دل در گروِ صبحی دارد که آغوش خود را برای نور بگشاید.
همین انتظار و پذیرش، کافی است تا تاریکی، تاریکی نماند؛ بیآنکه تلاشی کند یا زحمتی بکشد، با آمدن نور، ناپدید میشود.
در سوی دیگر، خورشیدِ حقیقت هرگز برای تابش خود منّتی نمیگذارد؛ روشنگری را وظیفۀ ذاتی خویش میداند. امام، همان خورشیدِ فروزان و مصباحِ هدایت است. نور ولایتش را بر جانها میتاباند، و کدورتهای لایهلایۀ وجودمان را میزداید. با پرتو او، ظلمات درونمان، از جهل و تردید گرفته تا ناسپاسی و نیستی، محو میشود. آنگاه انسان، در سایۀ آن نور، از نیستی به هستی میرسد؛ از حیرت به یقین، از غفلت به آگاهی. در پرتو امام، انسان، ره صد ساله را در یک لحظه طی میکند؛ چراکه هر کس به نور متصل شود، دیگر در تاریکی راه نمیرود.
امام؛ نور آشکار کنندۀ داراییهای پنهان
تصور کنید خانهای دارید آراسته و زیبا، با بهترین وسایل و کاملترین چیدمان؛ اما تا زمانی که چراغ خاموش است، هیچ چیز دیده نمیشود. نه داراییها نمایاناند، نه نظم و زیباییها؛ اما به محض روشن شدن چراغ، همه چیز آشکار میشود و میبینید چقدر وسایل دارید و چقدر منظم و مرتب چیده شدهاند. با خود میگویید: «چقدر بیجهت نگران بودم! چقدر بیدلیل دلشورهٔ آشفتگی داشتم! حالا که نور تابیده، میبینم همه چیز سرِ جای خودش است.» آرامش، جای اضطراب را میگیرد و اطمینان، جای نگرانی را.
نقش امام در زندگی ما نیز چنین است. او چراغی است که میتابد تا زیباییها و داراییهای درونیمان را به ما بنمایاند. در پرتو نور امام، درمییابیم که چقدر اهل وفا هستیم، اهل صدق، اهل مسئولیت و تعهد.
امام، «مصباحُ الدُّجى» است؛ چراغی در تاریکی شبهای جان. با نور او، انسان با سرمایههای نهفتهٔ خویش آشنا میشود و نعمتهایی را که خدا در وجودش نهاده، میبیند: محبت، شوق، شکر، صبر و دیگر کمالات الهی.
شاید پرسیده شود: اگر انسان به تواناییها و داراییهای خود آگاه شود، آیا گرفتار عُجب و خودپسندی نمیشود؟
پاسخ آن است که خودپسندی از جهل میروید؛ از آنجا که انسان میپندارد این داراییها از آنِ خود اوست؛ اما مؤمنِ آگاه میداند:
«لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الأَرضِ»[11]
آنچه در آسمانها و زمین است، از آنِ اوست.»
هر چه داریم، امانتی است در دست ما؛ ما تنها موظفیم آن را چنان به کار گیریم که مالکِ حقیقی؛ خداوند سبحان، از ما خشنود باشد. پس نور امام نهتنها ما را به خود نمیفریبد، بلکه ما را از خودبینی نجات میدهد و به معرفت و سپاس میرساند.
ظهور قابلیتها در پرتو ولایت امام
با چنین دیدگاهی، داراییها و تواناییها دیگر آفت و آسیب به همراه ندارند؛ زیرا آنها را از خود نمیدانیم، بلکه جلوهای از لطف خدا میشماریم. خداوند به موسی علیهالسلام وحی فرمود:
«أَدْخِلْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ»[12]
«و دستت را در گريبانت كن؛ سفيد و درخشنده خارج شود، بىآنكه عيبى در آن باشد.»
وقتی باور داشته باشیم که استعدادها و قابلیتهایمان از لطف الهی در ما ظهور کرده است، آن توانمندیها نیز «مِنْ غَيْرِ سُوءٍ» میشوند؛ یعنی از هر آفت و آسیب پاک خواهند بود. در این نگاه، هیچ داراییای تهدید نیست، هیچ توفیقی خطر نیست، و هیچ جای نگرانی باقی نمیماند.
نقش امام در زندگی انسان، همین است. امام، قابلیتهای نهفته ما را به ظهور میرساند. او همان چراغی است که در پرتو نورش، استعدادهای پنهان جان آشکار میشوند و ارزشهای حقیقی انسان جلوه مییابند.
چنانکه در کربلا، امام حسین علیهالسلام به حر فرمود:
«أَنْتَ الْحُرُّ كَمَا سَمَّتْكَ أُمُّكَ»[13]
«تو آزادهای، همانگونه که مادرت تو را حر نامید.»
حر، گوهر آزادی را در درون خود داشت؛ اما در ظلمت تردید و ترس پنهان شده بود. بهمحض رسیدن به امام، نور ولایت آن گوهر را آشکار کرد. آزادهای شد که نامش تا ابد در فهرست رستگاران عالم میدرخشد.
پس امام، آیینهای است که حقیقت ما را نشان میدهد؛ و هر کس به او برسد، خویشتنِ الهی خود را بازمییابد.
امام، مصباح هدایت و آشکارکنندۀ حقیقت وجود
امام، با «مصباح» بودن خود، دو نقش بنیادین در حیات ما دارد:
از یکسو، کدورتها و ظلمتهای وجودمان را میزداید؛ و از سوی دیگر، داراییها و قابلیتهای حقیقی ما را نمایان میکند؛ همان سرمایههایی که خدای سبحان از آغاز در نهاد هر انسان نهاده است.
گاه ممکن است گمان کنیم تاریکیهای درون ما، آنقدر گسترده است که دیگر راهی برای روشن شدن باقی نمانده؛ اما برای امام تفاوتی ندارد که ظلمت محدود باشد یا فراگیر. نور او به هر جا که برسد، روشنایی میآورد. امام، «مِصْبَاحُ الدُّجَى» است؛ چراغی که بیدرخواست ما نیز میتابد.
آیا تا به حال به خورشید التماس کردهاید که بتابد؟ خورشید بیدرخواست میتابد؛ آنچه اهمیت دارد، اقبال و روکردن ماست. اگر به خورشید پشت کنیم، زمین وجودمان تاریک میشود؛ و اگر رو به او کنیم، حیات در ما جریان مییابد.
به محض روی آوردن به امام، زمین دل روشن میشود. در پرتو او، معرفت در ما شکوفا میشود، یقین و علم در جانمان میروید، و بذر طاعات و کمالاتی که خدای سبحان در درونمان کاشته است، رشد میکند. در سایۀ ولایت، استعدادهای نهفته به فعلیت میرسند و انسان، شکوفا میشود؛ اما مراقب باشیم وفاداری را از یاد نبریم. هرگاه از جهل و ناسپاسی و تردید رها شدیم، هرگاه کدورتهای اخلاقی و اعتقادی از جانمان زدوده شد، مبادا این تحول را به خود نسبت دهیم.
اگر کسی ما را تحسین کرد، با ادب و تواضع بگوییم: «تمام این درخششها، جلوۀ نور امام در زندگی من است.» شرط ادب و وفا آن است که باور کنیم:
«وَ ما تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ»[14]
خدای سبحان، با لطف خود و از رهگذر نور امام، رنگ و روح تازهای به زندگیمان بخشیده است. و آنگاه که امام را بشناسیم و درک کنیم که چه تحولات عظیمی در پرتو ارتباط با او پدید میآید، تازه درمییابیم وقتی از او دور بودهایم، چه خسارتها دیدهایم! چقدر بیثمر و پررنج زندگی کردهایم، و چگونه در بیراههها سرگردان بودهایم. اما کافی است به امام رو کنیم؛ تا با دستان ولایتمآبش، همۀ تاریکیهایمان زدوده شود، و همۀ کمالات نهفتهمان به ظهور برسد.
ناامیدی ممنوع
گاه ناامیدی از درون برمیخیزد؛ چون امام را درست نمیشناسیم. با خود میگوییم: «آیا ممکن است روزی ظلمتکدۀ درون من روشن شود؟ بارها خواستم و نشد!» اما:
هله نومید نباشی که تو را یار نخواند
گرت امروز براند، نه که فردات نخواند
به او اگر بر تو ببندد همه درها و گذرها
ره پنهان بگشاید که کس آن راه نداند
مگر میشود «مصباح»، ما را از نور خود محروم کند؟ اگر رو کنیم، حتماً نورش شامل حالمان میشود. تاریکیها سرانجام سپری خواهند شد، و عاقبتِ کار ما ختم به خیر میشود. مصباح، نمیگذارد ما در ظلمت بمانیم، فقط کافی است که خود نیز بخواهیم از تاریکی بیرون بیاییم. او همیشه رو به ما دارد، این ما هستیم که پشت کردهایم.
نقشِ وفا میکند، پشت به ما کی کند؟
پشت ندارد چو شمع، او همگی روست روست
در زیارتها، از حضرت ولیعصر عجلاللهتعالیفرجه با عنوانی خاص یاد میکنیم:
«السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخَائِف»
«سلام بر تو ای پاک و مهذّبِ خائف!»
اما چرا امامی که پاک است، باید خائف باشد؟ حضرت نگران ماست؛ نگران است مبادا به تاریکی عادت کنیم، زندگی خفاشان را بر زندگی در پرتو نور ترجیح دهیم، از فطرت خود دور شویم و از روشنایی بگریزیم. امام نگران است که در دوران غیبت، به بیامامی خو کنیم. از همینرو در زیارت آلیاسین سفارش فرمودهاند که روزانه چهل بار به حضرت سلام دهیم؛ نه برای یاد کردن امام، بلکه برای بیدار ماندن خودمان.
امام نگران است که از پیوستگی به او غافل شویم، و از کمالات و تحولاتی که در پرتو ارتباط با او به دست میآید، محروم بمانیم. او نگران است که فراموش کنیم: امام همیشه و در همهجا حضور دارد.
روزی در محضر آیتالله بهجت(ره)، روضهخوانی خطاب به امام زمان عجلاللهتعالیفرجه گفت: «آقا، کاش میدانستم کجایی!» آیتالله بهجت پاسخ داد: «آقا کجا نیست؟!»
آری، امام در همه جا هست؛ همانگونه که در دعای ماه رجب میخوانیم:
«فَبِهِمْ مَلَأْتَ فِي سَمَائِكَ وَ أَرْضِكَ»
بهوسیلهی آنان، آسمان و زمینت را پر کردهای.
امام حضور دارد، نور میتاباند، راه مینماید؛ تنها کافی است ما نیز به سوی او بگردیم.
طلب معرفت از امام زمان
مولا جان! میدانیم که شما چون پدری مهربان هستید که دوری فرزندان، مایۀ اندوهتان است. فرزندی که از پدر فاصله میگیرد، از محبت، حمایت و هدایت او محروم میشود.
دعایمان کنید که همواره رو به سوی شما داشته باشیم، تا در پرتو نور شما، از ظلمات غفلت رها شویم. آنگاه دوران غیبت، برای ما دوران وصل میشود، و با همۀ وجود در مییابیم که:
دوست نزدیکتر از من به من است
وین عجبتر که من از وی دورم
چه کنم؟ با که توان گفت که دوست
در میان من و من مهجورم
مولا جان! این روزها بیش از هر زمان، محتاج نگاهی از شما هستیم. با تمام فقر و کاستی، دلبهدست گرفتهایم و به آستانتان آمدهایم:
«يا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنَا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنَا إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ»[15]
«اى عزيز! قحطى ما و خاندان ما را فراگرفته و (براى خريد گندم) بهاى اندكى با خود آوردهايم، (اما شما كارى به پول اندك ما نداشته باش) سهم ما را بطور كامل وفا كن و بر ما ببخش، زيرا كه خداوند كريمان و بخشندگان را پاداش مىدهد.»
آقا جان! ما با دستهای خالی آمدهایم؛ اما با دلی سرشار از امید. معرفتِ خاص و ناب منسوب به خودتان را به ما صدقه دهید. که اگر معرفت شما در جانمان بتابد، غیبت، حضور میشود، و دلهایمان روشن از ولایت شما.
تاریخ جلسه:1402/11/11 ـ جلسه 6
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1]. مفاتیحالجنان، دعای زمان غیبت.
[2]. عوالي اللآلي، ج ،1 ص 159، ح 144.
[3]. مفاتیحالجنان، دعای کمیل.
[4]. سوره توبه، آیه 129.
[5]. مفاتیحالجنان، تعقیبات نماز صبح.
[6]. نهجالبلاغه، خطبه 193.
[7]. سوره ابراهیم، آیه 24.
[8]. نهجالبلاغه، حکمت ۱۴۷.
[9]. سوره آل عمران، آیه 169.
[10]. سوره عنکبوت، ایه 64.
[11]. سوره حج، آیه 64.
[12]. سوره نمل، آیه 12.
[13]. تاریخ الطبری: ج ۵، ص 427.
[14]. سوره هود، آیه 88.
[15]. سوره یوسف، آیه 88.